بررسي آيه ميثاق

هدايت در قرآن

قسمت نهم

آية الله جوادي آملي

بررسي آيه ميثاق

بحث­هائي كه در اطراف آيه كريمه ميثاق بود،‌ با توضيحاتي كه گذشت در چهار امر
خلاصه شد:

امر اوّل- اشكالاتي كه بر تفسير عالم ذر كه به آن معني معهود وارد بود.

امر دوّم- پاسخ به اشكالات مزبور.

امر سوّم- نظريه سيدنا الاستاد، علامه طباطبائي رضوان الله عليه.

امر چهارم- شهباتي كه بر نظر شريف ايشان وارد بود.

اكنون رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است ذكر مي­نمائيم تا روشن گردد كه
كدامين نظريه از نظريّات ياد شده مورد تأييد روايات مي­باشد.

بعضي از روايات مزبور، مستقيماً مربوط به تفسير آيه است و بعضي به مناسبت­هائي
از معصوم (ع)وارد شده است. در جلد هشتم الميزان از صفحه 323 تا صفحه 331 اين
روايات جمع آوري و درج گرديده ولي برخي از آنها با بحث طينت ارتباط مي­يابد كه
بايد در مبحث جبر و تفويض مورد استفاده و استدلال قرار گيرند و ما در اينجا با
نگاهي گذرا از آنها مي­گذريم:

روايت اول

عن أبي جعفر (ع)قال: «انّ الله تبارك و تعالي حيث خلق الخلق، خلق ماء عذباً و
ماء مالحاً اُجاجاً فامتزج الماءان، فأخذ طيناً من أديم الأرض، فعركه عركاً شديداً
فقال لأصحاب اليمين و هم كالذَّرِّ يدبّون: الي الجنةو لا ابالي، و قال لأصحاب
الشمال: الي النار و لا ابالي، ثم قال: ألست بربكم؟ قالوا: بلي شهدنا ان تقولوا
يوم القيامة انّا كنّا عن هذا غافلين».

امام باقر (ع)فرمود: خداوند تبارك و تعالي مخلوقات را آفريد و آبي گوارا و آبي
شور و تلخ آفريد و آن دو را بهم آميخت و از زمين خاكي برگرفت و آن را به شدّت مالش
داد، سپس به اصحاب يمين كه در آن روز بصورت ذرّاتي جاندار در جنبش بودند،‌ فرمود:
به طرف بهشت برويد و مرا در اين امر باكي نيست، و به اصحاب شمال فرمود: بسوي جهنّم
برويد و مرا در اين امر باكي نيست، آنگاه فرمود آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند:
چرا شهادت مي­دهيم، تا اينكه روز قيامت نگوئيد ما از اين امر غافل بوديم.

چنانچه ملاحظه مي­نمائيد، صدر اين روايت به مسأله سرنوشت و طينت مربوط مي­شود
كه در بحث جبر و تفويض ذكر مي­شود و ذيل روايت در مورد ميثاق است.

روايت دوم

عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله (ع)قال: سألته عن قول الله عزَّوجلَّ
«فطرة الله التي فطر الناس عليها» ماتلك الفطرة؟ قال: هي الاسلام فطرهم الله حين
أخذ ميثاقهم علي التوحيد، قال: ألست بربّكم؟ و فيه المؤمن و الكافر.

عبدالله بن سنان از امام صادق (ع)چنين روايت نموده كه از آنحضرت پرسيدم كدام
فطرت است كه آيۀ شريفۀ «فطرة الله التي فطر الناس عليها» از آن ياد نموده است؟
امام فرمود: اسلام است، خداوند به هنگامي كه از انسان پيمان توحيد گرفت و به كافر
و مؤمن فرمود آيا من پروردگار شما نيستم؟ او را بر فطرت اسلام آفريد، و در آن ميان
مؤمن و كافر وجود داشت.

اين جمله آخر «و فيه المؤمن و الكافر» شاهد شبهاتي است كه در مورد نظريّه
سيدنا الأستاد قبلاً عرض شد كه اگر در آن مرحله، جنبه ملكوت مطرح بوده، بنابراين
مسأله ايمان و كفر در آن راهي ندارد، بلكه آنچه هست صرفاً ايمان است، زيرا كسي كه
ملكوت را مي­بيند در حال يقين است و اصولاً رؤيت ملكوت با يقين همراه است، و با
كفر و نفاق سازگاري ندارد.

روايت سوم

عن الأصبغ بن نباته عن علي (ع)قال: أتاه ابن الكواء فقال: اخبرني يا
اميرالمؤمنين عن الله تبارك و تعالي هل كلَّم أحداً من ولد آدم قبل موسي؟ فقال علي
عليه السلام: «قد كلّم الله جميع خلقه برّهم و فاجرهم وردّوا عليه الجواب» فثقل
ذلك علي ابن الكواء و لم يعرفه فقال له: كيف كان ذلك يا أميرالمؤمنين؟ فقال له:
أوماتقرء كتب الله اذ يقول لنبيّه «و اذ أخذ ربّك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و
اشهدهم علي أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلي» فقد اسمعهم كلامه وردّوا عليه الجواب
كما تسمع في قول الهل- يا ابن الكواء-«قالوا بلي» فقال لهم: انّي انا الله لا إله
إلّا و أنا الرّحمن الرّحيم، فاقّروا له بالطاعة له بالطاعة و الربوبيّة‌‌ و ميّز
الرسل و الأنبيأ و الأوصيا و أمر الخلق بطاعتهم فاقرّوا بذلك في الميثاق فقالت
الملائكة عند اقرارهم بذلك: شهدنا عليكم يا بني آدم ان تقولوا يوم القيامة انَّا
كنّا عن هذا غافلين.

اصبغ بن نباته از علي بن ابيطالب (ع)روايت مي­كند كه ابن كواء به حضور
اميرمؤمنان(ع)رسيد و عرض كرد: اي اميرمؤمنان! به من خبر بده كه حضرت فرمود: خداوند
با جميع مخلوقات خويش، خوب و بد آنان تكلّم نموده و همگان پاسخ او را داده­اند.
اين مطلب بر اين كواء گران آمد و مقصود امام را نفهميد و لذا  پرسيد چطور يا اميرالمؤمنين؟ حضرت فرمود: ديگر
كتاب خدا را نخوانده­اي كه به پيامبر خويش مي­فرمايد: «و اذ اخذ ربك من بني آدم من
ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم ألست بربّكم قالوا بلي» اين كلام خود را به گوش
آنان رسانيد و آنها پاسخ گفتند، چنانچه تو مي­شنوي در سخن خدا اي ابن كواء «قالوا
بلي» را (كه جواب بني آدم است) پس به آنها فرمود: به حقيقت كه من پروردگار شما
هستم معبودي نيست جز من و من رحمان و رحيم مي­باشم، و آنها قرار نمودند به طاعت و
ربوبيّت او، و رسولان و انبيا و اوصيا را از يكديگر مشخّص ساخت و خداوند خلق را به
اطاعت آنان مأمور ساخت و آنها به تمام اين موارد در عالم ميثاق اعتراف نمودند و
فرشتگان به هنگام اقرار آنان گفتند: اي آدمي زادگان ما بر اين گواهي مي­دهيم تا در
قيامت نگوئيد ما از اين امر غفلت داشتيم.

تكلّم خدا با بندگان

سؤال ابن كواء از امام در مورد اصل تكلّم خداوند است اما كلامش چه بوده؟ او از
امام پرسيده است ولي امام اين مطلب را براي او روشن مي­سازد كه كلام خداوند چه
بود، و آنها چه جوابي دادند. طبق اين روايت نه تنها مسأله عبودّيت مطرح است، بلكه
مسأله اطاعت از مواليان الهي هم امده است و خلق به رسالت انبياء و وصايت اولياء
عليهم السلام اقرار نموده­اند. بنابراين،‌ روايت مزبور اين مسأله را تأييد مي­نمايد
كه تنها ربوبيت، فطري نيست بلكه اسلام كه عبارت است از مجموعه معارف اسلامي نيز
فطري است، همان فطرتي كه در آيه 30 از سوره روم فرموده: «فأقم وجهك للدين حنيفاً
فطرة الله التي فطر الناس عليها».

مرحوم استاد رضوان الله تعالي پس از نقل آن مي­فرمايد: اين روايت دلالت دارد
بر اينكه سؤال و جواب بين خداوند و خلق، كلام حقيقي بوده نه مجرد زبان حال. ولي
كساني هم كه اين كلام را بر زبان حال حمل مي­نمايند مي­گويند: حال هم كلام حقيقي
است، همانطوري كه شهود ملكوت كلام حقيقتاً كلام است، زيرا كلمه آن است كه نشانه
غيب باشد، صور كلمات الهيه هر چه كه در جهان­اند كلمات الله­اند چه حال و چه مقال.

روايت چهارم

عن رفاعه قال سألت أبا عبدالله عن قول الله «و اذ أخذ ربّك من بني آدم من
ظهورهم ذريتهم» قال: نعم لله الحجة علي جميع خلقه، أخذهم يوم أخذ الميثاق هكذا و
قبض يده.

رفاعه مي­گويد از امام صادق (ع)معناي آيۀ «و اذ اخذ ربك من بني آدم من ظهورهم
ذريتهم» را پرسيدم، فرمود: آري! براي خداست حجت بر تمام خلق كه در روز اخذ ميثاق
از هم اخذ نمود، سپس حضرت دست خود را جمع كرد و فرمود: اينطور.

يعني همه در احاطه ذات اقدس الله و در حيطه ملك و ملكوت الهي­اند.

روايت پنجم

عن ابن مسكان عن أبي عبدالله (ع)في قوله «و اذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم
ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم ألست بربكم قالوا بلي» قلت معاينةً كان هذا؟ قال: نعم
فثبت المعرفة و نسوا الموقف وسيذ كرونه و لولا ذلك لم يدر احد منْ خالقه و رازقه
فمنهم من اقرَّ بلسانه في الذّر و لم يؤمن بقلبه فقال «فما كانوا ليؤمنوا بما
كذبوا به من قبل».

ابن مسكان مي­گويد: از امام صادق (ع)پرسيدم: اشهادي كه در آيه «و اذ أخذ ربّك
من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم ألست بربكم قالوا بلي» آمده است آيا
بطور معاينه بوده است يا نه؟ فرمود: آري! اصل معرفت در نهادشان ثابت ماند ولي محل
اخذ ميثاق را از ياد بردند و بزودي ( در قيامت) آن موقف بيادشان خواهد آمد، و اگر
اين اخذ ميثاق و آن رؤيت معاينه­اي و شهود نمي­بود، هيچ كس پي به آفريدگار و رازق
خويش نمي­برد، و كساني كه در اين نشأت كافر شدند همانهائي هستند كه در آن موقف
ايمان نياورده­اند و اقرارشان زباني بوده و همانهايند كه خداوند درباره آنها
فرموده: «ايمان نخواهند آورد به آنچه در سابق آن را تكذيب كرده بودند».

ولي چنانچه يادآور شديم اگر در آن موقف جنبه ملكوت بوده و انسان معاينتاً الله
را ديده، لازمه چنين مشاهده­ي يقين و ايمان است نه كفر و نفاق، بنابراين چگونه عده­اي
تنها به اعتراف زباني اكتفا نمودند و قلباً نپذيرفتند، و با قطع نظر از روايات
طينت، اگر موطن اخذ ميثاق، ملكوت باشد، خاصيت رؤيت ملكوت اين است كه همراه با
ميثاق، ملكوت باشد، خاصيت رؤيت ملكوت اين است كه همراه با يقين است،‌ چنانچه در
سوره انعام آيه 75 مي­فرمايد: «و كذلك نُري ابراهيم ملكوت السموات و الأرض و ليكون
من الموقنين» و هم چنين ما به ابراهيم ملكوت آسمان­ها و زمين را ارائه داديم تا به
مقام يقين برسد.

مرحوم استاد رضوان الله عليه مي­فرمايد: كساني كه منكر عالم ذر به آن معناي
معروف­اند، مي­گويند: روايات يا از جهت دلالت و يا از جهت سند داراي اشكال­اند ولي
اين روايت دلالتش تام و سندش هم  صحيح مي­باشد
و بنابراين ردّ بر چنين ادعائي خواهد بود. ولي چنانچه ما گفتيم رؤيت ملكوت كه در
روايت ياد شده است،‌ با كفر و نفاق سازگار نمي­باشد.

ادامه دارد