معاد
قسمت هشتم
آيت الله حسين نوري
اثبات معاد از راه مشاهده و برهان
فرزند صد ساله و پدر پنجاه ساله
پيوند خوردن اجزاء مرغان بر سر كوهها
در رابطه با عنايت و اهتمام قرآن كريم به موضوع «معاد» كه مورد بحث ما است در
مقالههاي قبل، تعدادي از استدلالهائي را كه براي اثبات «معادن در اين كتاب مقدس
صورت گرفته است ذكر كرديم اكنون در پي گيري آن بحث توجه باين نكته لازم است كه
براي اثبات يك موضوع سه راه وجود دارد:
1- با ترتيب مقدماتي كه در اصطلاح صغرا و كبرا ناميده ميشود
استدلال كنيم و آن موضوع را از راه اقامۀ برهان به اثبات برسانيم.
2- موضوع مورد نظر را عيناً ارائه بدهيم تا با مشاهدۀ آن حقيقت
امر را از راه حسّ ثابت و مسلّم شود.
3- موضوع مورد نظر را علاوه بر اينكه ارائه ميدهيم علّت و سبب
پيدايش آنرا نيز ارائه بدهيم تا هم مسبّب مورد مشاهده قرار بگيرد و هم سبب آن.
مثلاً در موردي كه وجود آتش را ميخواهيم ثابت كنيم، اگر از وجود دُود و حرارت
و آثار ديگري كه از دور بچشم ميخورد بوجود آتش استدلال كنيم اين همان اثبات مطلب
از راه ترتيب مقدمات علمي و راه اوّل است.
و اگر شخص را نزديكتر برده و آتش را عيناً به او نشان بدهيم اين راه دوّم
براي اثبات موضوع است.
و اگر هيزم را بياوريم و در پيش چشم او روشن كنيم و آنرا تبديل به آتش نمائيم
راه سوم را پيش گرفته مسبّب و سبب آنرا مورد مشاهدۀ او قرار دادهايم.
اين هر سه طريق كه ذكر گرديد هر چند حقيقت امر را ثابت ميكند ولي راه سوم
هميشه قويترين راه اثبات است چنانكه راه دوّم نيز از راه اول قويتر است.
قرآن كريم براي اثبات معاد هر سه راهي را كه ذكر كرديد در پيش گرفته و اين
موضوع مهم را از تمام راهها اثبات كرده است تا راه شك و شبههاي باقي نماند.
راه اوّل كه راه استدلال و اقامۀ برهان است همان است كه در مقالههاي قبل به
شرح آن پرداختيم.
و اين آيه از سورۀ بقره مبيّن راه دوّم است:
«أوْ كالَّذي مرَّ عَلَي قَرْيَة وَهِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها قال انّي
يُحْيي هذِهِ الله بَعْدَ مَوتِها فَاماتَهُ الله مأة عام ثُمَّ قالَ كَمْ
لَِّبِثْتَ قالَ لبثْتُ يَوْماً اَوْ بَعْضَ يَومٍ قال بَلْ لَِّبِثْتَ مِائَةَ
عامٍ فَانْظُرْ اِلي طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنّهْ وَ انْظُرْ اِلي
حِماركَ وَ لَنَجْعَلَكَ ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَيَّنَ لَه قالَ
اَعْلَمُ اَنَّ الله عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ»[1]
اين آيه سرگذشت كسي را ذكر ميكند كه در ضمن مسافرت خود در حالي كه بر الاغي
سوار و مقداري آشاميدني و خوراك كه در تفاسير آنرا شير و آب انگور و انجير و انگور
ذكر كردهاند همراه داشت. از كنار آبادياي كه خراب و درهم ريخته شده و اجساد
كساني كه در آن ساكن بودهاند پوسيده شده و قطعات استخوانهاي آنها در روي زمين
ريخته و بهم آميخته شده عبور كرد و هنگامي كه اين منظره را ديد گفت خداوند اين مردگان
را چگونه زنده ميكند؟
او چنانكه قرائن موجود در آيه نشان ميدهد يك فرد عادي نبود و اين سخن را از
روي انكار و ترديد بزبان نياورد بلكه او يكي از پيامبران بود كه به گواهي همين آيه
و رواياتي كه در تفسير آيه آمده است خداوند با او سخن گفته است و لذا اين سخن را
هرگز از روي انكار و ترديد نگفت و مطلب براي او از راه دليل و برهان روشن بود و
خداوند متعال چنانكه در آيه ذكر شده است فرمود: «وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّاسِ» اراده
كرد دليل را بر اساس راه دوّم كه ذكر گرديد بوجود بياورد تا مردم ما مشاهدۀ آن
موضوع «معاد» را روشنتر از راه برهان و دليل درك كنند از اين جهت او را قبض روح
كرد و بعد از يكصد سال ويرا زنده كرد و از آن پس از او پرسيد: چقدر در اين نقطه
بودهاي؟
او چنين فكر ميكرد مقدار يكروز بلكه چون خورشيد را در غير وضعي كه قبل از توقف
خود ديد كمتر از يك روز، در آنجا بوده است و چون مسألۀ «معاد» بر اساس علم و قدرت
خداوند استوار است خداوند متعال براي اثبات قدرت خود فرمود: «تو يكصد سال در اينجا
بودهاي».
اكنون به غذا و آشاميدني خود نگاه كن و ببين چگونه در طول اين مدّت خداوند
آنرا تازه و با طراوت نگاه داشته و هيچگونه تغييري در آن رخ نداده است- او در اين
حال نگاه كرد ديد انگور و انجير و شير و آب انگور تازه و باطراوت است.
ولي نگاهي نيز به مركب سواري خود بيفكن- او نگاهي به مركب سواري خود افكند ديد
بعكس غذا و آشاميدني كه همانطور تازه مانده بود پوسيدگي و پراكندگي زيادي در وجود
آن پديد آمده است كه نمايانگر گذشت ساليان دراز است.
خداوند فرمود اكنون نگاه كن و ببين اجزاء و ذرات پراكندۀ آنرا چگونه جمع آوري
كرده و بهم پيوند ميدهيم و آنرا زنده ميكنيم او همچنانكه نگاه ميكرد ديد ذرّات و
قطعات از هم جدا شده بهم متّصل و با هم تركيب ميشوند و گوشت و پوست و اعصاب بهم
پيوند ميخورند و هر يك در جاي مناسب خود قرار ميگيرد بطوريكه آن مركب كاملاً
بحالت اول خود برگشت!
وي هنگامي كه اين منظره را ديد گفت:
ميدانم خداوند بر هر چيزي توانا است.
قرآن كريم آن شخص را كه كداميك از پيغمبران خدا بوده است آيا «عزيز» بوده است
چنانكه مشهور است و در بعضي روايات آمده است و يا «ارميا» بوه است در برخي ديگر از
روايات مذكور گرديده است؟[2] ذكر
نكرده است. و همچنين آن شهر را كه كدام شهر بوده است آيا بيت المقدس بوده است يا
غير آن؟ و آن مردم كه در آن شهر ساكن بودهاند از چه قومي بودهاند هيچيك از اينها
را معرفّي نكرده است چون منظور اين بوده است كه اصل موضوع را يعني موضوع معاد را
براي مردم روشن كند و به مفاد «ولنجعلك آية للنّاس» آيتي را در اين رابطه از راه
مشاهده بوجود بياورد تا ترديدي براي كسي باقي نماند.
او هنگامي كه به ميان آن مردم برگشت در ظرف اين صد سال تغييرات زيادي در شهر
بوجود آمده و خرابيهائي آباد و آباديهائي خراب گشته بود و همچنان در همان سنّي
كه از ميان آنها خارج گرديده بود با همان سنّ و وضع و قيافه به ميان آنها آمد كه
حضرت اميرمؤمنان(ع)فرمودند:
«عزيز» از ميان خانواده خود در حالي كه پنجاه سال از عمر او گذشته بود و زنش
حامله بود خارج گرديد خداوند او را صد سال بميراند و پس از آن زندهاش كرد و بخانۀ
خود برگشت در حالي كه فرزند او صد ساله شده بود ولي او همچنان پنجاه سال داشت.[3]
راه سوّم براي اثبات «معاد» راهي است كه به تقاضاي حضرت ابراهيم(ع)بوجود آمده
است و اين آيه متكفّل بيان آن ميباشد:
«وَ اِذْ قالَ اِبْراهيمُ رَبِّ اَرِني كَيْف تُحْيي الْمَوتي قالَ
اَوَلَم تُؤمِنْ قالَ بَلي وَلكِنْ
لِِيَطْمَئُنَّ قَلْبي قَالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ
اِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلي كُلِ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جزءاً ثُم ادْعُهُنَّ بأتينَكَ
سعْياً وَاْعلَمْ اَنَّ الله عَزيزٌ حَكيمٌ»[4]
اين آيه همانطور كه بيشتر مفسّران ذكر كردهاند در اين مورد است كه روزي حضرت
ابراهيم(ع)از كنار دريائي ميگذشت مرداري را ديد كه در كنار دريا در حالي كه
مقداري ديگر در خشكي است افتاده است و پرندگان و حيوانات دريا و خشكي از دو سو
آنرا طعمۀ خود قرار دادهاند حتي گاهي بر سر آن با يكديگر نزاع ميكنند، ديدن اين
منظره حضرت ابراهيم را به ياد كيفيّت زنده شدن مردگان پس از مر گ انداخت و گفت
پروردگارا بمن نشان بده چگونه مردگان را زنده ميكني خداوند فرمود: مگر ايمان به
اين مطلب نداري؟ او پاسخ داد: ايمان دارم ولي ميخواهم اطمينان قلبي پيدا كنم
(البتّه برهان صحيح يقين ميآورد ولي آنچه كه عواطف انسان را بهتر سيراب ميكند
شهود عيني است) خداوند دستور داد: چهار پرنده را بگير[5] و
آنها را ذبح كن و گوشتهاي آنها را با هم بياميز سپس آنها را چند قسمت كن و هر
قسمتي را بر سر كوهي بگذار[6] و از
آن پس آنها را بخوان.
او همين كار را انجام داد و ديد اجزاي مرغان از نقاط مختلف جمع شد و جزء بدن
هر مرغي به بدن آن متصل گرديد و حيات و زندگي هر يك بآن برگشت.
پس از آنكه حضرت ابراهيم(ع)اين صحنۀ شگفت انگيز را ديد خداوند به او وحي كرد
كه: «و اعلم انّ الله عزيز حكيم» يعني بدان كه خداوند بر هر چيزي توانا است و
كارهاي او بر اساس و حكمت انجام ميگيرد و با داشتن قدرت بيپايان و علم نامحدودي
كه بر پايۀ حكمت استوار است.
نه مسأله شناسائي و تشخيص اجزا بدن
مردگان براي او مشكلي ايجاد ميكند و نه جمع آوري آنها و تشكيل مجدّد بدنها و زنده
كردن آنان. و حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين موضوع جامۀ تحقّق بپوشد.
نه مسأله شناسائي و تشخيص اجزا بدن
مردگان براي او مشكلي ايجاد ميكند و نه جمع آوري آنها و تشكيل مجدّد بدنها و زنده
كردن آنان. و حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين موضوع جامۀ تحقّق بپوشد.
بقيه از دعوت رسول خدا(ص)
بمكه در مرحلۀ تبليغ سرّي اسلام
همانگونه كه از اين روايات ظاهر ميشود بنظر ميرسد رسيدن خبر ظهور پيامبر اسلام در
مكه به ابوذر از طريق غيرعادي و بصورت خارق العاده بوده و همانگونه كه در روايات
شيعه بود، و بدان گونه نبود كه به سادگي خبر ظهور رسول خدا(ص) به قبيلۀ بني غفار
در باديههاي مكه رسيده باشد و او نيز به جستجوي آنحضرت بمكه آمده باشد، والله
العالم.
نه مسأله شناسائي و تشخيص اجزا بدن
مردگان براي او مشكلي ايجاد ميكند و نه جمع آوري آنها و تشكيل مجدّد بدنها و زنده
كردن آنان. و حكمت الهي اقتضا ميكند كه اين موضوع جامۀ تحقّق بپوشد.
بقيه از دعوت رسول خدا(ص)
بمكه در مرحلۀ تبليغ سرّي اسلام
همانگونه كه از اين روايات ظاهر ميشود بنظر ميرسد رسيدن خبر ظهور پيامبر اسلام در
مكه به ابوذر از طريق غيرعادي و بصورت خارق العاده بوده و همانگونه كه در روايات
شيعه بود، و بدان گونه نبود كه به سادگي خبر ظهور رسول خدا(ص) به قبيلۀ بني غفار
در باديههاي مكه رسيده باشد و او نيز به جستجوي آنحضرت بمكه آمده باشد، والله
العالم.