شرح دعاي ابوحمزۀ ثمالي

شرح دعاي ابوحمزۀ ثمالي

قسمت دوم

آيت الله ايزدي نجف آبادي

«مِنْ اَيْنَ لِيَ الخَيرُ يا رَبَّ
وَ لايِوجَدُ اِلّا مِن عِندكَ وَ‌مِنْ اَيْنَ لِيَ النَّجاةُ وَ لاتُسْطاعُ اِلا
بِك».

پروردگارا! از كجا براي من خير است و
حال اينكه خيري يافت نمي­شود مگر از پيش تو و از كجا براي من نجات و رهائي هست با
اينكه بغير وسيله تو نجاتي امكان ندارد.

خير، فقط از سوي خدا است

در اين دو جمله از دعا اقرار به دو
مطلب توحيدي (البته توحيد افعالي) مي­باشد:

1-     اينكه خيري بهر كس و بهر چيز برسد همه از ناحيه ذات مقدس
پروردگار، نشأت گرفته و مي­گيرد.

2-     اينكه نجات از خطراتي كه در اين جهان پرحوادث ممكن است،
بهركسي رو آورد، بجز بوسيله ذات خداوندي ميسر نيست و همچنين رهائي از آثار شوم
دنيائي و آخرتي اعمال زشت و ناروا بجز شمول رحمت و عنايت الهي ممكن نخواهد بود.

ابتدا راجع به خير و اينكه فقط از
ناحيه او است:

اولاً درباره واژه و لغت خير آنچه
بايد گفت اين است كه (بر حسب گفته اهل تحقيق از فلاسفه يا غير آنها) مفهوم «خير»
كه معمولاً مي­گويند «ضد شرّ» است، مفهومي است بديهي و واضح و نيازي به فكر و
تأمّل در بدست آوردن اين مفهوم نيست؛ تنها اگر اشكالي باشد در اين است كه در عالم
خارج از ذهن يعني عالم واقعيت و هستي روي چه اموري مي­توان انگشت گذاشت و آنها را
بعنوان مصداق خير شناخت و نام برد كه در رابطه با اين مطلب «ثتويّه» اشتباه بزرگي
مرتكب شده­اند كه براي عالم هستي دو مبدء و دو اصل قائل شده­اند يكي بنام يزدان كه
خالق خيرات است و ديگري اهريمن كه خالق شرور است و چنين پنداشته­اند كه خيرات يك
صف از موجودات است مثل خورشيد و آب و نور و صف شرور هم صف ديگر موجودات است چون
درندگان و گزندگان .

در هر صورت در اينجا است كه محققين
از فلاسفه مي­فرمايند از آنجائي كه خاصيت خير اين است كه همواره خواستني و دوست
داشتني است لذا همه كس و همه چيز از روي شعور و علم و چه بالطبيعه خواهان آن
هستند. همچنانكه راغب در مفردات گويد:

«الخير ما يرغب فيه الكل كالعقل
مثلاً و الفضل و العدل و الشيء النافع»

يعني: خير چيزي است كه همه كس در او
رغبت دارد مثل عدالت و عقل و فضل و اشياء سودمند.

و با در نظر گرفتن اينكه هر موجودي
وجود و هستي خود و كمالات خود را خواهان است و از نيستي خود و نبود كمال خود
گريزان است پس مصداق خير در عالم  هستي
وجود و كمالات وجودي است و همه اسباب و وسائلي كه سبب رشد و تكامل موجودات مي­گردند
همه خيرند و بعضي از اهل لغت نيز گفته­اند:

«الخير حصول الشيء علي كمالاته».

يعني: خير ظفر يافتن هر چيز بر
كمالات او است.

بعد از آنچه در معناي خير گفته شد،
مطلب اول اين دو جمله دعا كه اقرار به اين مطلب كه تنها خير از ناحيه خداوند است
روشن مي­شود كه از آنجائي كه منشأ هستي­ها همه ذات مقدس پروردگار است و در عالم هر
موجودي كه سبب وجود موجودي يا كمال موجود ديگري مي­شود از خداوند است.

بنابراين همه خيرات از ناحيه خداوند
است كه در دعاهاي تكبيرات نماز است كه:

«اَلخَيرْ في يَدَيكَ وَ الشَرُّ
لَيْسَ اِلَيكَ»

خداوندا خير تنها در دست تو است و
هيچ گونه شرّ و بدي به تو برنمي­گردد.

رهائي از خطرات و حوادث

امّا اقرار دوم: كه از خطرات جهان بر
حوادث و نتايج شوم اعمال زشت و ناروا بجز در سايۀ عنايت خداوندي و لطف او راه
نجاتي نيست.

آنچه بطور اختصار بايد گفت اين است
كه: درست است كه در اين جهان امور بسياري ديده مي­شود كه گمان مي­كنيم به پناهندگي
به آنها از گزند روزگار و پيش آمدها مي­توانيم خود را حفظ كنيم مثلاً از خطر سيل و
طوفان به كوه پناهنده شويم همچنانكه پسر حضرت نوح پيغمبر وقتي نوح (ع)به او فرمود:
اي پسرك من با من به كشتي سوار شو و با كافرين مباش! در جواب گفت:

«سَاوي اِلي يَعْصِمني مَنَ الماء»[1]

يعني: بهمين زودي در كوه قرار مي­گيريم
كه مرا از آب حفظ مي­كند!!

و نيز گمان كنيم كه از خطر غرق در
دريا به خشكي پناه مي­بريم همچنانكه در سورۀ بني اسرائيل آمده است:

«وَ اِذا مَسَّكُمُ الضُرِّ في
البَحرِ ضَلِّ مَن تدعُونَ اِلا ايّاهُ فَلَمَّا نَجّيكُمْ اِلي اَعْرَضْتُم وَ
كانَ الإنسانُ كَفُوراً».[2]

يعني: هنگامي كه شما در دريا گرفتاري
فرا مي­گيرد هر چه كه بجز خدا بود و او را مي­خوانديد از نظرتان گم مي­شود ولي
همين كه شما را بخشكي رساند و نجات داد (از خدا) رو مي­گردانيد و هميشه اين انسان،
ناسپاس بوده است.

ولي ما غفلت داريم از اينكه اگر امر
و اراده خداوندي بر اين قرار گيرد كه ما هلاك شويم كوه هم نمي­تواند ما را پناه
دهد همچنانكه حضرت نوح به فرزندش فرمود:

«لا عاصِمَ الِيْومَ منْ اَمْرِ الله
اِلا مَنْ رَحِمَ».[3]

يعني: امروز ديگر پناه و پناهگاهي از
امر خدا نيست جز اينكه خدا كسي را رحم كند.

و همچنين ممكن است در عين اينكه از خطر امواج دريا به خشكي پناه ببريم در اثر
زلزله يا فرورفتگي زمين زيرزمين و آوار هلاك شده يا بادهاي شن آور ما را زير توده­هاي
شن روان دفن كند همچنانكه در سوره بني اسرائيل بدنبال آيه فوق مي­فرمايد:

«اَفَاَمِنْتُمْ اَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ اَوْ يُرْسِلَ
عَلَيْكُمْ حاصِباً…[4]».

يعني: آيا درامانيد از اينكه خداوند در ناحيه خشكي شما را زيرزمين پناه كند
(در اثر فرورفتگي زمين) يا بر شما تندباد شن آور بفرستد.

بطور سربسته بايد از اين معنا غفلت نكنيم كه جهان ماده را هم از نظر عقل نبايد
مورد اعتماد قرار داد و به آن تكيه كرد بحكم اينكه جهان ماده است و عالم مزاحمات
است كه بقول شاعر مي­گويد:

«جهان رباط خرابي است بر گذرگه سيل».

و نيز در چنگ قدرت حق و زير سلطه خداوند است كه هر لحظه ممكن است همانجائي كه
ما به آن پناه برده­ايم و همان چيزي كه ما براي حفظ خودمان به آن دل گرم كرده­ايم
از ناحيه­اي كه ما از آن غفلت داشته­ايم و از ما غيب و پنهان بوده است به امر
خداوند پيشامدي پيش آمده و پناهگاه ما مدفن ما گردد.

در آخر به اين نتيجه مي­رسيم كه در عين اينكه ما بايد براي حفظ و نجات خودمان
از گرفتاريها و پيشآمدها و پيشگيري از ناگواريها دست بدامن اسباب كه خداوند قرار
داده بشويم ولي از اين حقيقت غفلت نكنيم كه نجات بدست خدا است و حافظ و نگهبان او
است.

«لَا الَّذي اَحْسَنَ اسْتَغني عَنْ عَوْنِكَ‌ وَ رَحْمَتِكَ وَ‌ لا الَّذي
اَساءَ وَ‌اجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ»
(خدايا!) نه آن كسي كه عمل خوب كرده، از كمكها و رحمت تو بي نياز شد و نه آن كسي كه
كار بد و نافرماني كرد و رضايت تو را در نظر نگرفت از چنگ قدرت تو بيرون رفت.

هيچ كس از خدا بي­نياز نيست

در اين دو جمله از دعا نيز به دو حقيقت بسيار عالي و ژرف اقرار و اعتراف شده
است.

1-     اينكه هيچ كس و هيچ چيز در هيچگونه شرايطي از عنايت و لطف
خداوندي بي نياز نيست.

2-     چنين نيست كه كسي كه گناه ونافرماني كرد بتواند خود را
مثلاً با پناهندگي به قدرت ديگري از چنگ قدرت حق برهاند.

مطلب اول كه اقرار به اين است كه حتي كسانيكه نيكوكار بوده­اند از لطف خداوندي
بي نياز نيستند بدين جهت است كه اولاً- سراسر عالم آفرينش وابسته به عنايت حق بلكه
عين وابستگي به ذات او است كه اگر لحظه­اي عنايت او زائل شود جهان نيست و نابود
خواهد شد،‌ چنانچه خداوند مي­فرمايد:

«اِنَّ الله يُمْسِكُ السَّمواتِ وَ‌الارْضَ اَنْ تَزُولا وَ‌لَئنْ زالَتا
اِنْ اَمْسَكَهُما مِنْ اَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ».[5]

يعني: همانا خداوند است كه آسمانها و زمين را نگهداري مي­كند كه مبادا زايل
شوند (از جاي خودشان پرت شوند و يا وجودشان دوام نيابد) كه بر فرض از جاي بلغزند،
احدي جز او، آنها را نمي­تواند نگهداري كند.

بر حسب مفاد اين آيه و آيات ديگر و حكم عقل، دوام هستي و دوام آفرينش به دوام
فيض است كه بقول فيض كاشاني:

باندك التفاتي زنده دارد آفرينش را     اگر
نازي كند درهم فرو ريزند قالبها

و به قول ملاي رومي:

هر زمان نو مي­شود دنيا و ما   بي­خبر
از نو شدن اندر بقا

در هر صورت نيكوكار و بدكار بلكه جمله عالم هستي هيچ كس و يا هيچ چيز- در هيچ
شرائطي- از عنايت لطف خداوندي بي­نياز نيست.

ثانياً- نيكوكاري و احسان نيكوكار از يكسو جز بسرمايه توفيق و عنايات الهي
صورت پذير نيست و از سوي ديگر بدون عفو و اغماض خداوندي قابليت اينكه قبول شود و
روسفيد كننده باشد نيست كه بايد گفت:

بنده همان به كه ز تقصير خويش      عذر
به درگاه خداي آورد

ورنه سزاوار خداونديش           كس
نتواند كه بجا آورد

امّا در رابطه با اقرار به مطلب دوم كه كسانيكه بخود جرأت گناه مي­دهند و
موجبات نارضايتي خداوند را فراهم مي­كنند از چنگ قدرت خداوند بيرون نيستند، بموقع
ديگر و گفتار ديگر واگذار مي­كنم انشاءالله.

ادامه دارد

اميرالمؤمنين«ع»:

«قِلَّةُ الْعَفوِ أَقْبَحُ الْعُيوبِ وَ‌التَّسرُّعُ اِلَي الإنتقامِ
أَعْظَمُ الذُْنُوب»

(غررالحكم- ص 537)

كم گذشتي از لغزشهاي مردم زشت­ترين عيبها است و شتاب كردن در انتقام بزرگترين
گناهان است.

 



[1]. سوره هود، آيه 43.