گفته ها و نوشته ها

گفته ها و نوشته ها

نامه امام صادق (ع)

منصور دوانيقي، نامه اي به امام صادق
عليه السلام نوشت و از حضرت خواست بيشتر با او ملاقات كند تا از سخنانش استفاده
نمايد. حضرت صادق عليه السلام در پاسخش چنين مرقوم فرمود:

«من يطلب الدنيا لا ينصحك و من يطلب
الآخرة لا يصحبك» ــ‌كسي كه دنيا را خواهد تو را نصيحت نكند و كسي كه خواهان آخرت
است با تو همنشين نشود.

 

مدعي نبوت

در زمان مامون، شخصي ادعاي پيغمبري
كرد. او را نزد مامون بردند. مامون پرسيد: چه مي گوئي؟ گفت: من از جانب خدا
پيغمبرم! مامون قفلي بسته به او داد و گفت: اگر راست مي گوئي اين قفل را باز كن.
آن شخص جواب داد، من گفتم پيغمبرم نگفتم قفل سازم!!

 

راست بگويد يا دروغ؟

قاضي رو به متهم كرده مي گويد: مي داني
كه اگر دروغ گفتي به كجا خواهي رفت؟

متهم ــ آري! خداوند مرا به جهنم مي
برد.

قاضي ــ بارك الله! پس اگر راست گفتي
چطور مي شود؟

متهم ــ مستقيما به سوي چوبه دار روانه
مي شوم!

 

كوردل

يكي از اهل بصره حكايت كرد است كه: از
بصره سفر كردم و به دهي رسيدم. در شبي كه به غايت تاريك بود، در ميان آن ده
نابينائي را ديدم كه سبوئي پر آب بر دوش و چراغي در دست داشت و به تعجيل تمام رفت.
مرا از آن صورت، حيرت عظيم روي نمود، سر راه بر او گرفتم و او را نگاه داشتم و
گفتم: اي اعمي؟ شب و روز نزد تو برابر است، اين چراغ به دست گرفتن چه معني دارد؟
گفت تا كوردلي مثل تو پهلو بر من نزد و سبوي مرا نشكند.

 

پر مرغ

يك نفر نزد حضرت سليمان آمد و به او
عرض كرد: همسايگان من، مرغم را دزديده اند و نمي دانم كدام است. حضرت، مردم را فرا
خواند و مشغول سخنراني براي آنان شد. در ضمن سخنانش فرمود: يكي از شما، مرغ همسايه
اش را دزديده و به عبادت گاه آمده است ولي پر مرغ روي سرش پيداست. يك نفر از
حاضرين فورا دستش را روي سرش گذاشت. حضرت سليمان فرمود: همين را بگيريد كه دزد
است!

 

يك شبانه روز

يك شبانه روز 24 ساعت تمام نيست، بلكه
23 ساعت و 56 دقيقه و يك چهارم ثانيه است.

 

بيش از صد سال عمر كنيد

در مصاحبه اي با يكي از كهنسالان آلمان
كه كشاورز است و بيش از 108 سال عمر دارد آمده بود: دليل طول عمر من اين است كه
1ــ هرگز از كار كردن دست بر نمي دارم و همواره در حال حركت و تلاش هستم. 2ــ هرگز
ماشين سوار نمي شوم و هر جا خواستم بروم پياده مي روم. 3ــ به مشكلات زندگي هر قدر
هم دشوار باشد لبخند مي زنم زيرا معتقدم آن چه برايم مقدر شده است، پيش مي آيد و
راه فراري نيست.

 

عقيل و معاويه

روزي در مجلس معاويه كه اغلب اشراف شام
و ساير بلاد حاضر بودند، عقيل بن ابي طالب هم حضور داشت. معاويه رو به مردم كرده
گفت، آيا اين آيه را در نظر داريد: «تبّت يدا ابي لهبٍ و تب»؟ حاضرين گفتند: مقصود
چيست؟ معاويه گفت: اين ابولهب عموي آقا است (و اشاره به عقيل نمود). عقيل هم به
حاضرين گفت: آيا آخرين آيه اين سوره را در نظر داريد: «و امرأته حمالة الحطب»
گفتند: آري! عقيل گفت: اين حمالة الحطب هم عمه آقا است! (و اشاره به معاويه نمود).

 

چهره نهان دار

جلوه اين آينه نور بار                         از نظر بي بصران دوردار

چهره نهان دار كه آلودگان                  جزره بيهوده نه پيمودگان

چون به جمال تو نظر وا كنند               آرزوي خويش تمنّا كنند

ديده شهوت نتوانند بست                  از غرض خاطر شهوت پرست

با تو به جز راه هوا نسپرند                 جز به غرض روي تو را ننگرند

روي غرض چون نبود نورمند                زود از اين آينه دلپسند

سير شود چشم غرض بينشان           رنج و ملامت شود آئينشان

از نظر انداخته خوارش كنند                 تيره رخ از گردو غبارش كنند

«جامي»

در به رويم مبند

تنم مي بلرزد چو ياد آورم                     مناجات شوريده اي در حرم

كه مي گفت شوريده و دل فكار             الهي ببخش و به ذلّم مدار

به لطفم بخوان و مران از درم                ندارد به جز آستانت سرم

تو داني كه مسكين و بيچاره ام             فرو مانده نفس اماره ام

نمي تازد اين نفس سركش چنان          كه عقلش تواند گرفتن عنان

خدايا به ذلت مران از درم                     كه صورت نبندد در ديگرم

ور از جهل غايب شدم روز چند              كنون كامدم در به رويم مبند

«سعدي
شيرازي»

چون مگس مباش

اي دل اسير هوا و هوس مباش      

غافل
ز ياد هم نفسان، يك نفس مباش

بر آرزوي باطل خود آستين فشان

در
زير بار منت هر خاروخس مباش

مگشا زبان به گفت و شنود هواي نفس

چون
مرغ نكته سنج اسير قفس مباش

خواهي كه آبروي نريزد به زير خاك   

بر
سفره زمانه دون چون مگس مباش

«مخفي»

متملّق، دشمن تو است

اميرالمؤمنين (ع)

«انّما يحبّك من لا يتملّقلك، و يثني
عليك من لا يسمعك»

«غرر
الحكم»

ستايش سرايان نه يار تواند                  نكوهش كنان دوستدار تواند

چنان دان بر آن كس نكو خواه تُست       كه گويد فلان خار در راه تست

«سعدي»

تنبل، بيچاره است

اميرالمومنين (ع)

«من دام كسله، خاب أهله»

«مستدرك،
ج 2، ص 422»

هر كه چون سايه گشت خانه نشين      تابش ماه و خور كجا يابد

و انكه پهلو تهي كند از كار                   سره سيم و زر كجا يابد

و انكه در بحر، غوطه مي نخورد            سلك درّ و گهر كجا يابد

گر هنرمند، گوشه گير بود                   كام دل از هنر كجا يابد

باز كز آشيان خود نپرد                        بر شكارش ظفر كجا يابد

«ابن
يمين»

مردان خدا

مردان خدا پرده پندار دريدند       

يعني
همه جا غير خدا هيچ نديدند

يك جمع نكوشيده رسيدند به مقصد

يك
قوم دويدند و به مقصد نرسيدند

همّت طلب از باطن پيران سحر خيز 

زيرا
كه يكي را ز دو عالم طلبيدند

چون خلق در آيند به بازار حقيقت   

ترسم
نفروشند متاعي كه خريدند

«فروغي بسطامي»