جایگاه مردان خدا

درسهائي از
نهج البلاغه

خطبه 232

قسمت پنجم

آيت الله
العظمي منتظري

جايگاه مردان
خدا

وَسِيقَ الَّذِينَ
اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً). قَدْ أُمِنَ الْعَذَابُ، وَانْقَطَعَ
الْعِتَابُ، وَزُحْزِحُوا عَنِ النَّارِ، وَاطْمَأَنَّتْ بِهِمُ الدّارُ، وَرَضُوا
المَثْوَي وَالْقَرَارَ. الَّذِينَ کَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا زَاکِيةً،
وَأَعْيُنُهُمْ بَاکِيَةً، وَکَانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً، تَخَشُّعاً
وَاسْتِغفَاراً، وَکَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلاً، تَوَحُشّاً وَانَقِطَاعاً، فَجَعَلَ
اللهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَآباً، وَالْجَزَاءَ ثَوَاباً، (وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا
وَأَهْلَها) في مُلْکٍ دَائِمٍ، وَنَعِيمٍ قَائِمٍ.

خطبه 190 نهج
البلاغه با تفسير محمد عبده يا 232 با شرح فيض الاسلام مطرح است. در قسمتهاي
گذشته، در رابطه با مرگ و عبرت گرفتن از آن و همچنين راجع به عالم برزخ و قيامت و
اهوال قيامت و وصف جهنم و آتش سوزان آن،‌مطالبي را حضرت امير(ع)،‌مطرح کرده بودند
که با توضيح داده شد. 

حضرت پس از
مطرح کردن اوضاع هول انگيز و وحشتناک بزرخ و قيامت، آنگاه صحنه اي ديگر که مربوط
به مردان خدا و تقواپيشگان است،‌ترسيم مي فرمايند. با هم به اين قسمت گوش فرا
دهيم:

« وَسِيقَ الَّذِينَ
اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً»

تقوا پيشگان
و کساني که حريم را نگهداشتند، دسته دسته به سوي بهشت،‌سوق داده مي شوند.

سرنوشت
تقواپيشگان

حضرت امير(ع)
در آغاز بحث از سرنوشت مردان خدا، قسمتي از آيه 72 سوره زمر را ذکر کرده اند و از
قرآن استفاده نموده اند.

خداوند در
اين آيه مي فرمايد: آنها که حريم الهي را حفظ کردند، گروه گروه به طرف بهشت
جاويدان، ‌سوق داده مي شوند.

سيق: مبني بر
مجهول است بمعناي سوق داده شدن و رانده شدن.

اتقواربهم: آنان
که حريم الهي را نگه داشتند. همانگونه که مکرراً گفته ايم، مناسب ترين ترجمه براي
تقوي (که در اصل و قوي از ماده وقايه بوده است) حريم پروردگار را نگهداشتن است.

الجنة: «جن»
در لغت عرب بمعناي پوشيدن است. و باغ را «جنه» گويند براي اينکه از درختان سر به
فلک کشيده پوشيده شده است. سپر را ينز «جنه» مي گويند به اين اعتبار که وسيله اي
براي حفظ انسان و پوشانيدن آن از ضربت شمشيرها است.

بچه در شکم
مادر را نيز به همين اعتبار «جنين» مي نامند زيرا در آنجا پوشيده شده و پنهان است.

زمراً: جمع
زمره بمعناي دسته و گروه است.

«قد أمن
العذاب و انقطع العتاب».

از عذاب جهنم
و سرزنش و عتاب رهايي يافتند.

امان از عذاب
و سرزنش

آنان که به
بهشت برين راه يافتند، از عذاب دوزخ در امان خواهند بود، و خداوند از آنان راضي و
خشنو شده، و از سرزنش ها و عتاب ها دور خواهند شد. آنجا که خداوند از ايشان راضي
باشد، ديگر سرزنش و توبيخي در کار نيست« يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربک
راضية مرضية، فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي»- خداوند به آن نفس مطئنه اي که در
دنيا جز خير و نيکي از او سرنزده و از گناه و معصيت گريزان بوده است خطاب مي
فرمايد: اي روح و روان مؤمن و اي نفس مطمئن، به سوي پروردگارت خشنود و پسنديده باز
گرد و در صف بندگان من درآِ و در بهشت جاويدانم داخل شو.

امن العذاب:
امن فعل مجهول است بمعناي اينکه در امن و آرامش قرار گرفتند، و نائب فاعلش «عذاب»
است،‌ يعني از عذاب الهي در امان شدند.

انقطع
العتاب: عتاب و سرزنش از آنها منقطع شد،‌ چرا که خداي را راضي و خشنود ساختند و
کسي که خداوند از او خشنود باشد،‌ سرزنش و توبيخ نمي شود.

«و زحزحوا عن
النار»

و از آتش
جهنم دور شدند.

اهل تقوي از
آتش جهنم دور شدند. گويا نزديک به جهنم بودند ولي فرشتگان رحمت، آنان را دور ساختند،
و همينطور هم هست،‌چرا که خداوند درباره جهنم مي فرمايد: «ان منکم الا واردها»-
هيچ کس از شما نيست مگر اينکه بر جهنم وارد شويد. ولي اهل بهشت بوسيله صراط حق
نجات پيدا مي کنند و از جهنم دور مي گردند.

توجه کنيد
تمام اين افعال را حضرت امر محقق الوقوعي مي داند و لذا از فعل ماضي استفاده مي
کند چرا که فعل ماضي، قطعيت و تحقق امري را مي رساند.

«و اطمأنت
بهم الدار و رضوا المثوي و القرار»

اين خانه نو
موجب آرامش آنها شده و از جايگاه و قرارگاه خود،‌ رضايت دارند.

خانه آرامش
بخش و پسنديده

توجه کنيد
هرگاه به خانه اجاره اي پا مي گذاريد، هرگز اطمينان خاطر نداريد چرا که هر لحظه و
هر آن احتمال آن مي دهيد که صاحب خانه شما را از خانه بيرون کند ولي اگر خود خانه
اي خريده ايد، اطمينان داريد که کسي شما را بيرون نمي کند و آرامش خاطر داريد، عرب
به اين آرامش مي گويد:

اطمأن به
الدار يعني اين خانه موجب آرامش او شده است.

پرواضح است
که اين نسبت مجازي است زيرا خانه آرامش نداريد بلکه انسان است که آرامش پيدا مي
کند و از اين نوع اسنادهاي مجازي در کلام عرب بسيار است: در قرآن مي خوانيم: «و
اسأل القرية»- از اين قريه و آبادي سئوال کن. معلوم است که کسي از خود قريه چيزي
نمي پرسد بلکه از مردم آن مي پرسد، پس وقتي گفته مي شود، از آبادي سئوال کن يعني
از اهل آبادي سئوال کن. يا اينکه مي گويند: «جري الميزاب» يعني ناودان جريان پيدا
کرد؛ با اينکه خود ناودان که جريان پيدا نمي کند، بلکه آبي که از آن مي ريزد، جريان
دارد و همچنين است آبي که از شير مي آيد ولي اسناد مجازي را به شير مي دهند و مي
گويند:‌« جرت الانبوبة»- شير جريان پيدا کرد.

پس در اينجا
نيز، انساني که در منزل و خانه رفته است، اطمينان پيدا مي کند و دلش آرام مي گيرد،‌
با اين حال مجازاً گفته مي شود:‌«اطمأنت بهم الدار» که ملاحظه مي کنيد «تاء تانيث»
نيز آورده است که دلالت بر خانه دارد.

در هر صورت
حضرت مي خواهد بفرمايد: اين مؤمنان با تقوي دلگرم مي باشند و مطمئن، زيرا ديگر
يقين دارند که به جهنم و حتي به دنياي فاني بازگشتي ندارند،‌ بلکه رد باغهاي سرسبز
و خرم بهشت، براي هميشه مي مانند و از نعمتهاي بي پايان الهي و هر چه ميل داشته
باشند استفاده مي کنند «فيها ما تشتهي الانفس و تلذ الأعين»- در بهشت آنچه که
دلشان بخواهد و چشمشان لذت ببرد، يافت مي شود. اين خانه امن و امان را خداوند به
آنها از فضل و کرمش عطا فرموده و دلگرم و خشنودند زيرا يقين دارند، از آنجا بيرون
نمي روند و خانه، خانه خودشان است. زهي سعادت و خوشبختي!

مثوي: اسم
مکان است از ماده «ثوي» به معناي جا گرفتن،‌پس «مثوي» يعني جايگاه.

قرار: بمعناي
قرارگاه است، همانجا که انسان مستقر مي شود.

رضوا:
پسنديدند. آري! اين مؤمنان از اين جايگاه و قرارگاه، خرسند و راضي شده و آن را مي
پسندند که همه جاي بهشت مورد پسند و دلخواه است.

«الدين کانت
اعمالهم في الدنيا زاکية و عيونهم باکية».

اينها
همانهايي هستند که در دنيا کراهيا پسنديده داشتند و چشمهاي گريان(از خوف خدا).

چشمهاي گريان

حال حضرت مي
خواهند، صفات اين مردان خدا را براي ما بشمارند، مي فرمايند: اينها که شايسته چنين
بهشت بريني شدند،‌همانها بودند که در دنيا کارهاي پاک و پسنديده انجام مي دادند؛
اهل نماز و روزه و احسان در راه خدا بودند، واجبات را بجاي آورده و از محرمات چشم
مي پوشيدند. تحصيل علم مي کردند و ديگران را مي آموختند، اهل جهاد و پيکار در راه
خدا بودند، صابر و بردبار بودند و خلاصه تمام کارهاي نيک از آنان سر مي زد.

اين مردان
خدا، چشمهايشان از خوف الله گريان بود و چون همواره مي ترسيدند که شايد مورد غضب
الهي قرار گيرند،‌لذا شبها را با گريه و مناجات مي گذراندند و از خوف خدا اشک مي
ريختند.

گريه براي
خوف خدا از مسائل بسيار مهم است و احاديث زيادي در اين رابطه از معصومين(ع) نقل
شده است که در اينجا دو روايت را براي شما نقل مي کنيم:

1-   
در کتاب ثواب
الأعمال،‌ص 152 از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:

«ما
من شيءٍ الا وله کيل أو وزن،‌الا الدموع فإن القطرة منها تطفي بحارا من نار و اذا
اغرورقت العين بمائها لم يرهق وجهه قتر و لا ذلة، فإذا فاضت حرمه الله علي النار و
لو ان باکياً بکي في امة لرحموا»

هر چيزي
داراي وزن و کيلي است (و با ميزان و ترازو حساب مي شود) جز اشکهاي چشم چرا که هر
قطره اشک(در راه خدا) درياهايي از آتش را خاموش مي کند و همانا اگر چشم با اشکهايش
پر شود، رخسار صاحب آن ديدگان را نه گردي مي گيرد و نه ذلت و خواري به وي مي رسد،
پس گراشکش سرازير شود، خداوند او را بر آتش جهنم حرام مي گرداند، و همانا اگر در
يک امت و جماعتي، يک نفر گريه کن باشد (که واقعاً براي خوف از خدا اشک بريزد) به
برکت آن يک نفر،‌تمام آن جماعت مورد مرحمت و لطف الهي قرار مي گيرند.

2-   
در کتاب خصال شيخ
صدوق- ج 1- ص 48 روايتي از پيامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «کل عين باکية
يوم القيامة الا ثلاثة أعين: عين بکت من خشية الله و عين غضت عن محارم الله و عين
باتت ساهرة في سبيل الله».

هر چشمي در
روز قيامت گريان است مگر سه چشم: چشمي که از خوف خدا گريه کند و چشمي که از
نگريستن به محارم الهي (نواميس مردم) اجتناب ورزد و چشمي که در راه خدا شب بيدار
باشد.

«و کان ليلهم
في دنياهم نهارا تخشعاً و استغفاراً و کان نهارهم ليلا توحشا و انقطاعاً».

شبهاي مردان
خدا در دنيا روز است زيرا براي عبادت و اظهار خشوع و طلب آمرزش بيدارند و، و
روزهايشان انگار شب تاريک است چرا که از مردم وحشت دارند و منقطع اند (از افتادن
در انحراف ها خود را نگه مي دارند).

شبهاي مردان
خدا در دنيا

مردان خدا
همانگونه که روزها بيدارند،‌شبها نيز در دنيا مانند روزها در بيداري بسر مي برند
زيرا از ترس خدا گريانند و از هول قيامت، وحشت دارند. اينان براي اظهار خاکساري و
خشوع در برابر پروردگارشان شبها را به استغفار و دعا و مناجات و گريه و زاري به سر
مي برند، نماز شب مي خوانند، استغقار مي کنند و به سوي خداوند از آتش جنهم پناه مي
برند. مگر نمي بينيم آنان را که در قنوت نماز يکرکعتي وتر هفتاد مرتبه «استغفرالله
ربي و اتوب اليه» مي گويند و «هذا مقام العائذ بک من النار» سر مي دهند و در حالي
که مردم در رختخوابهاي آسايش و راحتي به خواب فرو رفته اند، تاريکي سحر با صداي
دلنواز و محزون اين عرافان،‌شکافته مي شود و پرده هاي ظلمت زاي گناهان با گريه هاي
ديدگانشان پس مي رود؟

و اما در
روزهاي با احتياط بسر مي برند که مبادا غيبت مؤمن کنند يا کاري بر خلاف رضاي خدا
انجام دهند ، لذا گويا که روزهايشان شب تار است. اينان در همان حال که به بازار
براي کسب و تجارت مي روند و به کشتزار براي کشاورزي و زراعت رهسپار مي شوند تا
لقمه نان حلالي براي خانواده هايشان تحصيل کنند و منت دو نان نکشند، ولي گويا در
تاريکي شب بسر مي برند چرا که از مردم وحشت دارند و از اوضاع آنها ناراحتند و براي
اينکه خود را با آنان هماهنگ نسازند در حالي شبيه انقطاع و دوري جستن از اهل دنيا
مي گذرانند.

پر واضح است
که مقصود حضرت اين نيست که اهل آخرت بايد روزها گوشه گير باشند و انزوا را اختيار
کنند مانند راهبان دير چرا که در اسلام، رهبانيت راه ندارد، و دور از جامعه بودن
بر خلاف موازين شريعت مقدسه اسلام است. پس بايد انسان در صحنه زندگي با نشاط و
فعاليت وارد شود،‌و کار و کسبش را انجام دهد و براي نفع خود و جامعه اش فعاليت
نمايد ولي کاملاً مواظب باشد که در راه هاي فاسد و انحرافي وارد نشود واز کژيها
دوري جويد و در آن کانالهاي بي راهه اي که فاسدان و مفسدان افتاده اند،‌ نيفتد.

«فجعل الله
لهم الجنة مآباً و الجزاء ثواباً و کانوا أحق بها و أهلها».

پس خداوند
بهشت را براي آنها محل بازگشت و پاداش را دلخوشي و ثواب قرار داد و همانا آنان به
بهشت و اهلش شايسته تر و سزاوارترند.

پاداش مردان
خدا

خداوند براي
مردان خدا، بهشت را جايگاه بازگشت و پاداششان را ثواب قرار داده است و اينها به
بهشت جاويدان و اهل آن، لايق تر و شايسته ترند چرا که در مسير حق گام نهادند و از
انحرافها و کژيها دوري جستند.

«في ملک دائم
و نعيم قائم».

در سلطنتي
هميشگي و نعمتي پايدار.

آنجا خانه
دائم و ابدي مردان خدا است. اگر جهنم براي برخي افراد موقتي باشد و پس از پاک شدن
از زنگارهاي گناه ره به بهشت بيابند، ولي بهشت ديگر جايگاه موقتي نيست بلکه
جاويدان و هميشگي است. و آنجا در قدرت و سلطنت هميشگي و نعمت پايدار و ثابت خواهند
بود.

 ادامه دارد