قبله حاجات وارستگان

تجلي عرفان
از مناجات ماه شعبان

قسمت ششم

آيت الله
محمدي گيلاني

قبله حاجات
وارستگان

* تعبير
«الهي» بيش از چهل بار در اين مناجات شريف آمده* غالباً «اله» را معبود يا معبود
بحق، تفسير ميکنند* کلمات اهل لغت و تحقيق در اين باره، و کلام امام رضا(ع): «له
معني الربوبيه اذ لا مربوب و حقيقة الالهيه اذ لا مألوه» دلالت مي کند که معني
«اله» اوسع از معبود است يا معاني مفزع و ملجاء و قبله حاجات بودن در معبود بحق
اشراب گرديده* راز تکرار اين تعبير در سر فصلهاي اين راز و نياز و لابه والتماس*
سجود اشياء بمقام الهيت* نغمه عشق الهي از زبان هر ذره اي* بقاء هر موجودي به برکت
رزق الهي است* معناي رزق و انقسام ارزاق و مرزوقين* هر نوعي رزق ويژه اي دارد ولي
انسان مرزوق بهمه ارزاق است!* مزاج روح نشأت گرفته از مکارم اخلاق، مظهر کرامات مي
شود* غذاي اندک در چنين مزاجي، به نيروي خارق العاده متحول مي گردد،‌ چنانکه از
سيره رسول الله(ص) و صلحاء امت مشهود است* ارواح طيبه فرودگاه ملائکه است و ملائکه
به همدمي آنان افتخار مي کنند* کلام سيدالشهداء (ع) در دعاي عرفه: «ماذا وجد من
فقدک و ما الذي فقد من وجدک» يعني: الهي چون با توأم از جمله تاجدارانم و تاج بر
سر و اگر بي توام از جمله خاکسارانم و خاک بر سر* ارواح خبيثه و کل افاک اثيم
فرودگاه شياطنند* در حديث نبوي آمده که شيطان وقت خواب سه گره بر قفاي مؤمن مي
زند، و چگونگي باز شدن گره ها* وارستگان از دنيا غذايشان متروح مي شود و شيطان با
آنها در مضيقه است و وابستگان به دنيا با خوردن، ارواحشان متجسد مي شود و شيطان با
آنها در سعه و فراخي است و همچون امواج خونشان، در مراکز فکر و اراده و تصميمشان
در جريان است.

قوله:

«اليه ان
حرمتني فمن ذاالذي يرزقني و ان خذلتني فمن ذاالذي ينصرني».

اي قبيله همه
حاجاتم اگر از خيرات و برکات محرومم سازي، کيست آنکس که روزيم گرداند؟ و اگر خوار
و بي يارم فرمائي کيست آنکس که ياريم نمايد؟

معناي اله

تعبير «الهي»
بيش از چهل بار در سر فصل هاي راز و نياز و لابه و التماس در اين مناجات شريف آمده
است. لفظ «اله» که مناداي مضاف به «ياء» متکلم است بمعناي «معبود» يا «معبود بحق»
غالباً تفسير شده و گفته اند: لفظ جلاله «الله» در اصل «اله» بوده، و بجهت کثرت
استعمال، همزه حذف گرديد، در عوض، الف و لام بر آن داخل شد و «الله» گرديد و علم
بالغلبه براي ذات اقدس حضرت باري با اعتبار توصيف حضرتش بهمه اسماء حسني و افعال
ناشي از اين اسماء، گرديده است.

در لسان
العرب مي گويد: «الله اصلش اله بوده و اله اطلاق نمي شود مگر بر کسي که معبود است
و آفريننده عابد خويش و روزي دهنده و مدبرش باشد، و بر وي اقتدار دارد و بر غير
چنين کسي اله گفته نمي شود، و اصل اله «ولاه» بوده که واو به همزه منقلب گرديده
است. و معني ولاه، قبله گاه آفريدگان در حاجاتشان مي باشد که بدو روي مي آورند و
پناهنده مي شوند و در آستانش التماس و لابه سر مي دهند همانگونه که کودک به پناه
مادرش طبعاً مجذوب است».

و قاضي
بيضاوي و بسياري از اهل تحقيق و دقت نيز در تفسير «اله» همين گونه سخن گفته اند و
ظاهراً معني اين لفظ «اله» اوسع از معبود يا معبود بحق است، و خصوصاً با امعان نظر
در موارد استعمال اين لفظ، روشن مي شود که در معني معبوديت بحق، معاني مفزع و ملجأ
و قبله بودن همه حوائج نيز اشراب گرديده است، و از فرازي از خطبه امام رضا(ع) که
به استدعاء مأمون عباسي بعد از انتصاب به خلافت قرائت فرمودند، همين معني را مي
توان استظهار نمود و آن فراز مورد استشهاد ما اين است: «له معني الربوبيه اذ لا
مربوب و حقيقة الالهيه اذ لا مألوه» (توحيد صدوق (ره)- طبع جديد- ص 38).

براي او
(خداوند متعال) معني پروردگاري بوده هنگاميکه در پرده اي وجود نداشت، و براي او
حقيقت الهيت بوده هنگاميکه مالوهي (مخلوقي که اظهار نياز يا پناهندگي و تضرع در
آستانش نمايد) وجود نداشت و چنانچه معني اله، صرف معبود مي بوده،‌بي ترديد خداوند
متعال مألوه بوده و بس،‌ چنانکه در بعضي از عبارات آمده است ولي همانطور که ملاحظه
فرموديد امام(ع)، مالوهيت را در مستواي مربوبيت قرار داده است چنانکه ربوبيت و
الهيت را در مستواي عاليتري اعلام فرموده اند، ‌و مربوب يعني مخلوق نيازمند به
حضرت رب تعالي که پرورده انعام و مواهب او است، و طبعاً مالوه نيز يعني مخلوق
نيازمندي که قبله حوائج او مرتبه الوهيت است و هر موجودي بالطبع با  آستانش منجذب مي شود،‌ و آن مرتبه علياي الوهيت
نه فقط مغناطيس دلها است که مغناطيس هر طالب کمالي است، زيرا طالبان کمال طبعاً به
کمالشان مشتاق و بسوي آن مجذوبد و از نقصان ويژه بخود گريزانند و همه کمالات و
خيرات که در مراحل سلوک بهره طالب کمال و خير مي شود، بدون استثناء جملگي معبر و
طريق بسوي کمال و خير بالذاتند که آن ذات اقدس الوهيت است چه صفات الهيه متمتاز از
ذات واجبي نيست و بنابراين خير بالذات و کمال مطلق، معشوق همه است چه عقول فعاله، ‌چه
نفوس عاليه، چه قواي حيواني و نباتي و غير اينها که قبله حاجات همگان مرتبه الهيت
است، و هر يک عبادتي به تناسب خود دارد، و راکع و ساجد و تقديس خوان و تسبيح گوي
اويند.

عبادت
موجودات

چنانکه در
اين آيات مي شنويد: «
óOs9urr& (#÷rttƒ 4’n<Î) $tB t,n=y{ ª!$# `ÏB &äóÓx« (#às¨ŠxÿtFtƒ ¼ã&é#»n=Ïß Ç`tã ÈûüÏJu‹ø9$# È@ͬ!$yJ¤±9$#ur #Y‰£Úߙ °! óOèdur tbrãÅzºyŠ ÇÍÑÈ   ¬!ur ߉àfó¡o„ $tB ’Îû ÏNºuq»yJ¡¡9$# $tBur †Îû ÇÚö‘F{$# `ÏB 7p­/!#yŠ èps3Í´¯»n=yJø9$#ur öNèdur Ÿw tbrçŽÉ9õ3tGó¡o„ ÇÍÒÈ   tbqèù$sƒs† Nåk®5u‘ `ÏiB óOÎgÏ%öqsù tbqè=yèøÿtƒur $tB tbrãtB÷sム» (سوره النحل
48-50).

آيا به
آفريدگاني که خداي متعال آفريده نمي نگرند؟ چگونه سايه هاي آنها از راست و چپ مي
گردند، و همگي رام و ذليلانه براي خداوند ساجدند، و براي خداوند همه موجودات سماوي
و هر جنبده اي که در زمين است و فرشتگان، سجده و خاکساري مي کنند، و هيچگونه
استکباري ندارند، و در عين سجود از سلطنت و استيلاي پروردگارشان بيمناکند، و انجام
مي دهند آنچه را که به آن امر مي شوند.

پس همه
موجودات بدون استثناء،‌ بسوي «الله» و مرتبه الهيت منجذبند و همگي در عبادت و سجده
اند و رام و آرام براي حضرتش در التماس و تضرعند، و تسبيح گوي او نه بني  آدمند و بس بلکه از سايه هاي بي جان گرفته تا
ملائکة الله (ع) جملگي در سجده و تسبيح و تهليلند «و عنت الوجوه للحي القيوم» (طه-
آيه 111).

بلي:

عشق در پرده
مي نوازد ساز                   عاشقي کو که
بشنود آواز؟

هر نفس پرده
اي دگر سازد                     هر زمان
زخمه اي کند آغاز

همه عالم
صداي نغمه اوست                  که شنيده
چنين صداي دراز

راز او از
جهان برون افتاد                         خود
صدا کي نگاه دارد راز

سر او از
زبان هر ذره                              خود
تو بشنو که من نيم غماز

باري با توجه
به آنچه درباره «اله» و الوهيت گفتيم، راز تکرار و استيناف تعبير «الهي» در سرفصلها
و آغاز فرازهاي اين مناجات روشن مي شود،‌و در نخستين فرازي که پس از اين منادي
آمده تلقين توحيد ذات واجب الوجود در الهيت است يعني چنانکه در وجوب وجود،‌فرد و
بي شريک است، همچنان در آفرينش و تدبير امور آفريدگان از اعطاء روزي و ديگر کمالات
وجودي و ايصال نفع و ضرر و غير اينها، فرد است و شريک ندارد، و «لاا اله الا الله»
و دعا کننده با التماس و تضرع عرض مي کند:

«الهي: اي
قبله حاجاتم! اگر از خيرات و عطايا محروم و بي نصيبم سازي، کيست آنکس که روزيم
گرداند؟ و اگر خوار و بي يارم فرمائي، کيست آنکس که ياريم نمايد؟» يعني زمام همه
امور از اعطاء و امساک کلاً در قبضه اقتدار تو است و همگي ملک تواند و توئي «مالک
الملک تؤتي الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء».

اين التماس و
پناهندگي به حضرت «اله» از سرشت گريز از ظلمت نقصان، نشأت گرفته است و دعا کننده
خوف خويش را از حرمان رزق الهي فاش مي سازد، و محروميت از رزق ملازم با نقصان و
کاستي و احياناً لحوق به عدم است و عالم امکان جملگي دچار اين خوف به تناسب نشأه
خويش اند زيرا اعيان همه ممکنات با وجود عاريتي ظاهر گشته اند و «ان يشأ يذهبکم و
يأت بخلق جديد و ما ذلک علي الله بعزيز» (ابراهيم- آيه 19)

انسان، مرزوق
به همه ارزاق است

انسان در اين
سياره زمين نام که زندگي مي کند، گرچه در مقابل مجموعه جهان طبيعت داراي کميتي
بسيار ناچيز است ولي موجوي است فکور و در موجوداتي که پيرامون وي هستند، مي انديشد
و مي يابد که اصل وجود براي بقاء آنها کافي نيست، بلکه در بقاء خود، ناگزير به
استمداد از امور ديگري مي باشند مانند خوردنيها و آشاميدنيها و پوشيدنيها و
مسکونيها و تناسلها و توالدها و نظائر اينها که مايه بقاء و استمرار وجود است و
اين مايه بقاء همان رزق است که برحمت واسعه حقتعالي در گستره هستي گسترده است و
ارزاق طبق مرزوقين، مختلف و گوناگون است و اينکه روزي دهنده در اين آيه: «ان الله
هو الرزاق ذوالقوة المتين» (الذاريات- آيه 58.) با صيغه مبالغه و توصيف آن به
«ذوالقوة المتين» آمده بهمين جهت است يعني ارزاق الهي آمار ناپذير است زيرا
مرزوقين از احصاء ما بيرونند و برخي از ارزاق،‌معنوي و برخي حسي است، چنانکه
مرزوقين، گروهي معقول و گروهي محسوسند ولي انسان در ميان همه انها به اموري ممتاز
است از آنجمله آنکه ماعداي انسان، هر يک به حسب مرتبه خود، غذاء و روزي مخصوصي به
وجه خاصي دارند که از آن تجاوز نمي کنند اما انسان از آن رو که کون جامع و مفطور
به فطرت «الله» مي باشد، به همه انواع اغذيه مرزوق است و قابل همه احکام و آثار
اسماء الله تعالي است: «و علم آدم الاسماء کلها».

و همان گونه
که مزاج صوري نشأت گرفته از اغذيه چنانچه در حد اعتدال باشد، قواي بدني، احکام خود
را در حد اعتدال ابراز مي نمايد، همچنام مزاج روح نشأت گرفته از صفات حميده و
مکارم اخلاق چنانچه در حد اعتدال حقيقي يا قريب به آن باشد، از قواي چنين روحي
ممکن است آيات و کراماتي ظاهر شود که خارق العاده باشد، بلکه ممکن است ارواح و
نفوس کشوري يا قطري را مقهور خود سازد و به صبغه صفات خويش رنگ آميزي کند و در جهت
مراد خويش سوق دهد و حتي غذاء اندکي که براي فرد عادي، نيروئي نمي آورد، در مزاج
روح موصوف، منشأ نيروي فوق العاده اي شود، مثلاً غذائي که رسول خدا(ص) تناول مي
فرموده براي شخص عادي آن مقدار از غذا منشأ نيرو و توان بر انجام عملي قابل ذکر
نيست ولي روح توانمند و معتدل رسول الله(ص) همان غذاي ناچيز را به قدرتي خارق
العاده تبديل مي نموده،‌چنانکه از سيره آن حضرت در غزوات و عبادات مشهود مي گردد،
و بسياري از اصحاب آن بزرگوار و تابعان و اهل بيت (ع) بدين منوال بوده اند و کثيري
از اهل کمال و پارسيان و عباد و علماء گذشته و حال به اين موهبت کبري مفتخر بوده و
هستند؛ يعني با غذاي قليل به انجام عبادات شاقه علمي و عملي قيام نموده و مي نمايند.

ارواح طيبه،
فرودگاه فرشتگان

همه اين
برکات و خيرات،‌ رزقي است که حضرت «الرزاق» به نفوس طيبه و ارواح طاهره ارزاني مي
دارد، نفوسي که بنص قرآن، فرودگاه ملائکة الله تعالي مي باشند. «ان الذين قالوا
ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا
بالجنة التي کنتم توعدون* نحن اولياؤکم في الحيوة الدنيا و في الاخرة…»  (سوره فصلت- ايه 30و31)

دعا کننده دل
آگاه مسئلت مي کند که از اين روزيهاي معنوي، خداوند متعال محرومش ننمايند زيرا
احدي جز خداي تعالي، توان بر موهبت خردلي ندارد، و اگر او کسي را از رزقها بي نصيب
کند چه کسي غير از او است که بر وي رحمت آرد؟ و اگر او به کسي توجهي فرمايد،‌فرشتگان
افتخار مي کنند که اولياء چنين مؤمني هستند. بلي يا اله العاصين «ماذا وجد من
فقدک؟ و ما الذي فقد من وجدک؟»

الهي چون با
توام از جمله تاج دارانم و تاج بر سر، و اگر بي توام از جمله خاکسارانم و خاک بر
سر.

نفوس خبيثه،
فرودگاه شياطين

و اما نفوس
خبيثه اي که در اثر سبک شمردن حقوق الهي و کفران نعمتهاي حضرتش و مؤانست با بطالان
و مجانبت از زنده دلان، به حرمان از روزي معنويات و بعد از آستان واهب العطايا
مبتلا شده اند، محل نزول شياطين و آشيانه وزراي خناسند.

«هل انبئکم
علي من تنزل الشياطين* تنزل علي کل افاک اثيم* يلقون السمع و اکثرهم کاذبون»
(الشعرا- آيه 4-222).

آيا با خبر
سازم شما را بر چه کساني شياطين نازل مي شوند؟ بر هر کذاب و تيره درون نازل مي
شوند؛ تيره دروناني که به هر ترهات و اراجيف گوش فرا مي دارند و بيشترشان در نقل
همان اراجيف کاذبند.

رد حديث نبوي
‌آمده است: « الکلمة يخطفها الجني فيقرؤها في اذن وليه فيزيد فيها اکثر من مائة
کذبة» يعني کلمه اي را جاسوس جني مي ربايد و زير گوش ولي خويش از آدميزاد قرائت مي
کند و آن آدميزاد، آن يک کلمه را بيشتر از صد دورغ مي سازد و اشاعه مي دهد.

اين دشمن قسم
خورده لازال با جنود خويش در تلاش است که جولانگاه خويش را گسترش دهد و بسراغ
دلهاي اهل ايمان مي رود و دامهاي ويژه خود را براي شکار اين دلها مي گستراند
چنانکه از رسول الله(ص) نقل گرديده که فرمودند:

«يعقد
الشيطان علي قافية رأس احدکم اذا هو نام ثلاث عقد يضرب علي کل عقده مکانها، عيلک
ليل طويل فارقد؛‌فان استيقظ و ذکر الله تعالي انحلت عقده فان توضأ انحلت صلي انحلت
عقده کلها فاصبح نشيطا طيب النفس و الا اصبح خبيث النفس کسلان».

شيطان بر پشت
گردن يکي از شما- اهل ايمان- هنگاميکه مي خوابد، سه گره مي زند و بر هر گرهي در
جايش، ضربه اي مي زند و مي گويد: بر تو شبي است طولاني،‌بخواب؛ پس اگر در اثناء
بيدار شود و ذکر خدايتعالي گويد يکي از گره ها باز مي شود، و چنانچه وضو سازد گرهي
ديگر باز مي شود و اگر نماز بجاي آورد تمام گره ها باز شده است و با نشاط و روح
پاک صبح مي کنند و گرنه با کسالت و رنجوري داخل در صبح مي شود.

همانطور که
گفتم: انسانهاي وارسته، که مزاج روحشان با امتزاج مکارم اخلاق در حد اعتدال حقيقي
است، غذايشان متروح مي شود، و از اين رو است که شيطان با آنان هميشه در تنگنا و
مضيقه است،‌زيرا منفذي براي جريان در فکر بلکه در پندارشان ندارد بخلاف وابستگان
به دنيا، که با خوردن و آشاميدن،‌ارواحشان، متجسد مي گردد و روحشان جسمانيت مي
يابد، و شيطان با آنان در وسعت و فراخي است و همچون امواج خونشان، در مراکز فکر و
اراده و تصميمشان، در جريان است. و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. ادامه
دارد