شرح صدر

مديريت
اسلامي

قسمت چهارم

حجة الاسلام
و المسلمين محمدي ري شهري

شرح صدر

در مباحث
گذشته سخن درباره مهمترين اصل از اصول مديريت يعني «شرح صدر» بود و توضيح داده شد
که در قرآن کريم سه نوع «شرح صدر» آمده است: شرح صدر مطلق، شرح صدر اسلامي و شرح
صدر کفري.

در مقاله هاي
قبلي شرح صدر مطلق و شرح صدر اسلامي را تفسير کرديم، و توضيح داديم که مقصود از
شرح صدر کفري يا شرح صدر براي کفر، نقطه مقابل شرح صدر اسلامي و آمادگي قلب براي
نپذيرفتن حق است و قرآن کريم از اين آمادگي، سه تعبير دقيق و جالب دارد: «ضيق
صدر»، «قساوت قبل» و «شرح صدر به کفر».

تعبير اول در
قسمت سوم از سلسله بحثهاي مديريت اسلامي تبيين شد و اينک تفسير تعبير دوم:

ب: قساوت قلب

قساوت قلب از
نظر قرآن کريم، نوعي بيماري رواني است که موجب مي شود، بيمار در برابر آنچه حق و
عدل، موضعگيري کند و براي پذيرش آن سرسختي نمايد. نقطه مقابل شرح صدر اسلامي که
موجب مي شود انسان تسليم حق و عدل شود هر چند پذيرفتن حق بر خلاف تمايلات نفساني
او باشد.

در سوره زمر
آيه 22 مقايسه اي است ميان کسي که داراي شرح صدر اسلامي است و کسي که مبتلا به
قساوت قلب است:

أفمن شرح
الله صدره للإسلام فهو علي نور من ربه فويل للقاسية قلوبهم من ذکر الله اولئک في
ضلال مبين.[1]

آيا کسي که
خداوند به او شرح صدر براي پذيرش اسلام داده – مانند- کسي است که به بيماري قساوت
مبتلا است؟ پس واي بر کساني که در نتيجه قساوت قلب، دل آنها پذيرش ياد خدا را
ندارد؛ آنان در ضلالتي آشکارند.

معناي قساوت
قلب

کلمه «قساوت»
و «قسوت» در لغت به معناي صلابت و سختي است، مفردات القرآن اين کلمه را اينطور
معنا نموده:

القسوة غلظ
القلب واصله من حجر قاس.

قسوت سختي دل
است و ريشه اش از سنگ سخت است.

در آيه 74 از
سوره بقره قساوت قلب و سرسختي بني اسرائيل از پذيرش حق پس از روشن شدن آن با دلائل
قاطع حضرت موسي (ع) اينگونه تبيين شده است:

ثم قست
قلوبهم فهي کالحجارة او أشد قسوة و إن من الحجارة لما يتفجر منه الانهار و ان منها
لما يشقق فيخرج منه الماء و إن منها لما يهبط من خشية الله و ما الله يغافل عما
تعملون.[2]

سپس دلهاي شما
بعد از اين جريان سخت شد، همچون سنگ يا سختتر، چرا که برخي از سنگها مي شکافد و از
آن نهرها جاري مي شود و برخي از آنها شکاف بر مي دارد و (قطرات) آب از آن خارج مي
گردد، و برخي از خشيت خدا فرو ميريزد و خداوند از اعمال شما غافل نيست!

همانطور که
ملاحظه مي کنيد، در اين آيات قساوت قلب به معناي سختي و نفوذ ناپذيري روح در
برخورد با ياد خداي تبارک و تعالي است. بنابراين- از نظر قرآن- اگر ياد خدا و خوف
و خشيت او در دلي نفوذ نکند و اگر قلبي آمادگي براي پذيرش ياد خدا نداشته باشد، آن
قلب مبتلا به بيماري قساوت است. و در اين رابطه دو نکته قابل توجه است:

نکته اول
اينکه: در آيات مذکور آماده نبودن قلب براي پذيرش حق به عدم آمادگي قلب پذيرش ياد
خدا تعبير و تفسير شده است. و بعبارت ديگر کلمه حق، کلمه اسلام، و کلمه ياد خدا
داراي مفاهيمي مترادف هستند و همگي بازگو کننده يک حقيقت اند. چه بگوئي دل پذيراي
ياد خدا است، چه بگوئي دل پذيراي اسلام است و چه بگوئي دل پذيراي حق است، يک چيز
گفته اي و اين يک نکته بسيار مهم در شناخت اسلام است.

نکته دوم اين
است که: ياد خدا براي بعضي از دلهاي مفيد است و براي بعضي از دلها مضر، بعضي از
دلها را سخت مي کند و بعضي از دلها را نرم، به بعضي از قلبها روشني مي بخشد و به
برخي از قلبها تاريکي ميدهد، برخي دلها را هدايت مي کند و بعضي را گمراه مي نمايد.

ذکر از يکسو
براي دلهائي که پذيراي حق اند، نورفشاني مي کند، شرح صدر و پذيرش آنها را براي حق
بيشتر مي کند.

الله نزل احسن
الحديث کتابا متشابها تقشعر منه جلود الدين يخشون ربهم بالغيب ثم تلين جلودهم و
قلوبهم الي ذکر الله.[3]

خدا بهترين
سخن را نازل فرموده، کتابي که بخشهاي مختلف آن با هم هماهنگ است. آنها که خشيت از
پروردگارشان دارند از شنيدنش پوست بدنشان جمع مي شود، سپس پوستها و دلهايشان بسوي
ياد خدا آرامش مي يابد.

و از سوي
ديگر قساوت قلب کساني که در برابر حق عناد مي ورزند را افزون مي کند، دل آنها سخت
تر، ظلمت آنها را بيشتر و آنها را گمراه تر مي نمايد.

و اذا ذکر
الله وحده اشمأزت قلوب الذين لا يؤمنون بالاخرة و إذا ذکر الدين من دونه اذا هم
يستبشرون.[4]

و هنگامي که
سخن از خداي يگانه مي شود دلهاي کساني که به آخرت ايمان ندارند احساس تنفر مي
کنند، و چون سخن از خدايان ديگر بميان مي آيد آنها اظهار شادماني مي نمايند.

و سرانجام
ياد خدا، آنچنان را آنچنان تر مي کند:

و تنزل من
القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الاخساراً.[5]

و ما مي
فرستيم از قرآن آنچه را که شفاي دل و رحمت الهي است براي اهل ايمان، ولي ستمگران
را جز زيان نمي افزايد.

و لذا در
حديث است که «خداوند وحي کرد به داود(ع) که به ستمگران بگو ياد من نکنند! زيرا بر
من لازم است که ياد کنم کسي را که ياد من کند، و ياد کردن من نسبت به ستمگران،
لعنت فرستادن براي آنها است».[6]

ج: شرح صدر
کفير

سومين تعبير
قرآن کريم از آماده نبودن قلب براي پذيرش حق، تعبير شرح صدر براي کفر است:

من کفر بالله
من بعد ايمانه إلامن أکره و قلبه مطمئن بالايمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعليهم
غضب من الله و لهم عذاب عظيم.[7]

کسي که بعد
از ايمان کافر شود- مگر آنکه با اکراه کلمه کفر بر زبان جاري سازد و دلش با ايمان
آرام باشد- ولي آنها که به کفر شرح صدر يافته باشند خشم خدا بر آنها است و عذابي
بزرگ در انتظارشان.

در اين آيه
کريمه کفر و انکار خدا پس از اسلام و اعتراف به او، دوگونه تصوير شده است: انکار
زباني و انکار قلبي.

انکار زباني
در صورتي که قلب معترف به خدا باشد و منکر جبراً و ادار به انکار شده باشد تجويز
گرديده و انکار قلبي شديداً محکوم و بعنوان شرح صدر براي کفر از آن ياد شده است.

در تفسير
مجمع البيان جمله «من شرح بالکفر صدراً» اينطور توضيح داده شده است: «اين من اتسع
قلبه للکفر و طابت نفسه به» يعني کسي که دلش براي پذيرش کفر گسترش يافته و جانش از
کفر احساس خوشي و لذت مي نمايد.

در تعبير«شرح
صدر براي کفر» دو نکته وجود دارد که در دو تعبير گذشته وجود نداشت:

نکته اول-
امکان افزايش ظرفيت انسان براي پذيرش باطل، يعني همانطور که ظرفيت انسان براي
پذيرش حق قابل افزايش است و با افزايش اين ظرفيت، انسان به شرح صدر اسلامي مي رسد،
همچنين ظرفيت انسان براي پذيرش باطل نيز قابل افزايش است و با افزايش اين ظرفيت
انسان به شرح صدر کفري نائل مي آيد.

نکته دوم-
اينکه در تعبير «ضيق صدر» و نيز «قساوت قلب» تنها به عدم آمادگي قلب براي پذيرش حق
عنايت شده، ولي در تعبير «شرح صدر به کفر» آمادگي قلب باري پذيرش باطل مورد توجه
است، و با عنايت به اينکه هر سه تعبير بيانگر يک واقعيتند يعني نقطه مقابل شرح صدر
اسلامي را تبيين مي کنند به اين نکته مي رسيم که آماده نبودن قلب براي پذيرش حق
ملازم است با آمادگي آن براي پذيرش باطل.

بعبارت ديگر
ممکن نيست که انسان بتواند نه حق را بپذيرد و نه باطل را، نه طرفدار حق باشد و نه
طرفدار باطل، نه هوادار اسلام باشد نه هوادار کفر، نه ظرفيت براي پذيرش حق داشته
باشد و نه ظرفيت براي پذيرش باطل. اگر ظريت پذيرش حق ندارد، قطعاً ظرفيت پذيرش
باطل دارد. و بالأخره راه ميانه وجودندارد، همانطور که اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد:

ألا من لا
ينفعه الحق يضره الباطل، و من لا يستقيم به الهدي تضره الضلالة، و من لا نتفعه
اليقين يضره الشک.[8]

آگاه باشيد!
کسي که حق براي او سود ندهد باطل به او زيان رساند، و کسي که هدايت او را به
استقامت وا ندارد ضلالت به او خسارت خواهد زد، و کسي که يقين براي او نافع نباشد
گرفتار زيانهاي شک خواهد شد.

و در سخني
ديگر مي فرمايد:

کيف ينفصل عن
الباطل من لم يتصل بالحق.[9]

چطور مي شود
کسي که به حق متصل نشده از باطل جدا شود.

رابطه شرح
صدر و مديريت

آنچه تا کنون
درباره شرح صدر گفتيم مقدمه اين بحث بود که چه نقشي شرح صدر با مديريت دارد و چرا
مهمترين ويژگيهاي مدير چنانکه در آغاز اين بحث اشاره شد شرح صدر است؟

بطور اجمال:
شرح صدر چه در بعد مثبت و چه در بعد منفي، يعني چه شرح صدر اسلامي و يا شرح صدر
کفري، و چه شرح صدر براي پذيرش حق يا شرح صدر براي پذيرش باطل از شرايط و لوازم
اجتناب ناپذير مديريت است.

کسي مي تواند
سازمان و گروه و جمعيتي را اداره کند که ظرفيت فکري و روحي و شرح صدر لازم را براي
مديريت داشته باشد، و دراين رابطه تفاوت نمي کند که هدف سازمان حق باشد يا باطل.

موسي براي
رهبري و مديريت شرح صدر لازم دارد، فرعون هم براي مديريت شرح صدر لازم دارد، چيزي
که هست شرح صدر موسي اسلامي است، و شرح صدر فرعون، شرح صدر کفري، لکن در مديريت
اسلامي بحث ما عمدةً درباره نقش شرح صدر اسلامي در مديريت است.

براي توضيح
اين اجمال و تبيين رابطه شرح صدر و مديريت، لازم است آثار شرح صدر بتفصيل در
ارتباط با مديريت مورد بحث و بررسي قرار گيرد.

مدير شايسته
نيازمند به صفات و ويژگيهائي است که عمده آن ويژگيها يا تمام آنها از شرح صدر ريشه
مي گيرند.

آگاهي،
سياست، حسن خلق، قاطعيت، رفق،‌انتقاد پذيري، اميد و استقامت ويژگيهاي يک مدير
شايسته است و همه اين صفات از آثار شرح صدر مي باشند. در مقاله هاي بعدي رابطه شرح
صدر با هر يک از ويژگيها را مورد بررسي قرار خواهيم داد.    ادامه دارد

 

 



[1] – سوره زمر- آيه 22.