سرمقاله

هفت شهر عشق را ….

بسم‌الله الرحمن الرحيم

نيمه شب شنبه بعد از جمعه خونين تني چند از حجاج
فلسطيني که از نوار غزه به حج مشرف شده بودند، براي اظهار همدردي و حمايت، به محل
اقامت ما آمدند. ما ضمن احساس دلگرمي از محبت ايشان، و خوشحال از فرصتي که پيش
آمده، آمده مي‌شديم تا با تشريح مواضع انقلاب اسلامي در مورد مسائل جهاني اسلام
بويژه مساله فلسطين، آنها را هرچه بيشتر به مشارکت در انقلاب و جهاد اسلامي عليه
صهيونيسم ترغيب نمائيم ولي با کمال تعجب و ناباوري واقعيت را فوق تصور خود يافتيم!
آنها بعد از سلام و معانقه و تعارف در حالي که به شدت متأثر و گريان بودند،
مشاهدات غمبار خود را از صحنه کربلاي جمعه خونين بازگو کردند از قساوتهاي سعوديهاي
آل‌يهود، گفتند که چگونه برپيکر پاک زنهاي شهيد چکمه مي‌کوبيدند و کيفهاي پول و
دستبند و گردن‌بند آنها را با خشونت و ايجاد جراحت بيشتر بر جسد بي‌جان آنها، مي‌ربودند!
از مظلوميت ملت ايران گفتند که ما تا کنون فکر مي‌کرديم کسي مظلوم‌تر از ما
فلسطينيها نيست ولي حالا فهميديم که شما از همه مظلوم‌تريد و دشمنان اسلام از همه
بيرحم‌تر و پست‌تر!

تا اينجا براي ما زياد غيرعادي نبود زيرا اگر هر
انسان و مسلمان فهميده‌ي شاهد اين فاجعه بود جز اين قضاوتي نداشت آنچه ما را به
شگفتي و ناباوري واداشت، تحليل آنها از اصل حادثه و ماهيت و پيوند بنيادي ارتجاع
با صهيونيستها و ديدگاه عميق آنها از جنگ تحميلي بود. آنها بدون آنکه مجالي به ما
بدهند بهتر و کاملتر از آنچه ما مي‌خواسيم بگوئيم، گفتند: از رهبري الهي امام
مدظله که تنها اميد است براي همه مستضعفين و رهائي قدس و فلسطين. از جنگ که سرنوشت
تمام منطقه و کل مستضعفين به سرنوشت آن گره خورده است و از اين که راه قدس از
کربلا مي‌گذرد و ازمکه  مدينه! و استدلال
مي‌کردند که تا صدام کافر و آل سعودهاي منافق بر کشورهاي منطقه حکومت ميرانند
فلسطين آزاد نخواهد شد که آنها عامل بقاي اسرائيل هستند، همانگونه که اسلافشان
عامل ايجاد اسرائيل بودند آنها مي‌گفتند که جنگ شما تنها عليه صدام نيست بلکه عليه
اسرائيل و تمام استکبار جهاني است و ما پيروزي خود را بر غاصبان فلسطين در پيروزي
شما در اين جنگ مي‌بينيم و …

صحبت به درازاي شب کشيد و افق سخنان دلپذيرشان
سپيده سحر را نويد مي‌داد و ما خود را در رؤيائي شيرين مي‌ديديم و در شاهدان غروب
جمعه خونين، طلوع انقلاب جهاني اسلام را. و اين ديدار مشتي بود از خروار و نمونه‌ي
بود از هزاران هزار که اين نيز از برکت کنگره حجّ بود و بهرحال ديري نپائيد که
آنچه را رؤيا مي‌پنداشتيم تعبيري صادق يافت و خون شهداي فلسطيني که در جمعه خونين
با خون مسلمانان ايراني درآميخت، سيل خروشاني شد و سرتاسر سرزمين اسلامي فلسطين را
دربرگرفت و امواج آن جلگه نيل را که ابرهاي سياه کمپ ديويد در تاريکي‌اش فرو برده،
نيز متلاطم ساخت.

ملت مسلمان فلسطين با الهام از انقلاب اسلامي و
رهبري آن خود را از جريانهاي سازشکارانه و خائنانه‌اي که داعيه رهبري آنان را
داشت، کنار کشيد و براي اولين‌بار بزرگترين حرکت ضدصهيونيستي در داخل سرزمينهاي
اشغالي به نام اسلام و با شعارهاي اسلامي به وقوع پيوست و با اين حرکت عظيم بر
تمام افسونهاي استکبار جهاني و ايادي زدور آنان که در کنفرانيس عمان به اوج خود
رسيد خط بطلان کشيد. کنفرانسي که با هدف گشودن راه کمپ ديويد و ايجاد اتحاد با
اسرائيل براي مقابله با انقلاب اسلامي شکل گرفت.

و اينک نوبت رزمندگان اسلام است که پاسخ نهائي را
به اسرائيليان بدهند و در آستانه دهه فجر و آغاز دهمين سال پيروزي انقلاب اسلامي،
سينه شب ظلم و ظلمت کفر را با سلاح ايمان و نور آرمان آسماني خويش بشکافند تا در
فجري ديگر صبح پيروزي اسلام بر کفر جهاني بدمد و خورشيد انقلاب اسلامي به طور
مستقيم بر منطقه و جهان تابش گيرد.

و بي‌گمان امت حزب الله و بسيجيان جهان اسلام که
سراپرده جانشان را عشق به خدا پرکرده در تمام جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل بويژه
کانون و مرکز ثقل آن يعني جنگ تحميلي همچنان به پيش مي‌تازند و خواب راحت را از
تمام قدرتهاي شيطاني سلب کرده و ميروند تا راه کربلا و مکه و قدس را از لوث وجود
راهزنان خيانت پيشه پاک کنند.

آري امت اسلام در پرتو نور وحي و هدايت امت، فطرت
خدا جو و حقيقت‌پوي خويش را شکوفا کردهو راه صدساله هفت شهر عشق را يک شبه پيموده‌اند
و ما هنوز اندر خم يک کوچه‌ايم! …

… ما در انديشه‌ايم که آيا مي‌شود و يا چگونه مي‌توان
انقلاب را صادر کرد؟ و امام صلا مي‌زند که انقلاب صادر شده است و ناگهان ناباورانه
مي‌بينيم که فلسطيني سني‌مذهب آنهم در داخل مرزهاي به اصطلاح پولادين اسرائيل و
زير بمباران تبليغات صهيونيسم، به صراط مستقيم امامت و به جمع «بسيجيان جهان
اسلام» پيوسته است. بسيجياني که جان بر کف، سر به فرمان ولي امر سپرده‌اند و برق‌آسا
به سوي خدا صعود مي‌کنند و در جبهه‌هاي جهاد در راهش سرود شهادت مي‌سرايند.

پس واي بر ما اگر از اين قافله عقب بمانيم و به
جاي آنکه امام را به عنوان «ولي فقيه» و حجت حق، محور وحدت و يکپارچگي خود قرار
دهيم وسخن او را چراغ راهنماي راه راست و راهگشاي خدمتگزاري به «بسيجيان جهان
اسلام» بدانيم، بکوشيم تا با مايه گذاشتن از او و تاويل سخنانش چماقي بسازيم براي
کوفتن بر سر يکديگر و مبدا که درصدد بشيم که گرايشها و خطوط افراطي و تفريطي خود
را- که عموماً‌ناشي از هواهاي نفساني است و عامل جدائيها- با بد فهميدن و يا بد
عمل کردن سخنان حضرتش توجيه و تثبيت کنيم و هشدار که «انّ النفس لمارة بالسّوء الا
مارحم ربي» پس خدايا بر ما رحم کن تا در جهاد اکبر بر نفس خويش پيروز شويم و به
راهيان راهت در جبهه جهاد عليه کفر و استکبار بپيونديم و خدمتگزار راستين آنان
باشيم و نه فقط با ادعا و حتي استدلال علمي که با جان و دل سر به فرمان «وليّ
فقيه» بسپاريم انشاءالله. والسلام. رحيميان