سخني پيرامون ولايت فقيه

سخني پيرامون ولايت فقيه

قسمت سوم

در شماره گذشته توضيح داديم که
ولايت فقيه و بطور کلي حکومت اسلامي نه استبداد است و نه حکومت مردم بر مردم بلکه
«حکومت خدا و قانون خدا بر مردم است». حکومت اسلامي و الهي تنها حکومتي است که بر
اساس امور اعتباري مبتني نيست بلکه متکي به جهان بيني الهي و شناخت واقعيت جهان
است. ولايت در جهان بيني الهي تنها از آنِ خداوند عالم است و او به افرادي واگذار
فرموده که شئون زندگي اجتماعي بشر را اداره کنند. ولي اين ولايتِ واگذار شده آن
گونه مطلق نيست که موجب استبداد شود. به عبارت ديگر: حکومت اسلامي آن حکومتي نيست
که تنها حاکمش را اسلام تعيين کند و او خود هرچه خواست انجام دهد؛ چنين حکومتي
اسلامي نيست بلکه در حکومت اسلامي، خداوند هم حاکم را معين فرموده و هم قانون را.
حضرت امام در سلسله درسهاي فقهي ولايت فقيه مي فرمايند:

«حکومت اسلامي هيچيک از انواع طرز
حکومتهاي موجود نيست. مثلاً استبدادي نيست که رئيس دولت مستبد و خود رأي باشد. مال
و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه، دخل و تصرف کند هرکس را اراده اش
تعلق گرفت بکشد و هرکس را خواست انعام کند و به هرکه خواست تبول بدهد و املاک و
اموال ملت را به اين و آن ببخشد. رسول اکرم (ص) و امير المؤمنين (ع) و ساير خلفا
هم چنين اختياراتي نداشتند. حکومت اسلامي نه استبدادي است نه مطلقه بلکه مشروطه
است. البته نه مشروطه به معناي فعلي که تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اکثريت
باشد. مشروطه از اين جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقيّد به يک مجموعه شرط
هستند که در قرآن کريم و سنت رسول اکرم (ص) معين گشته است مجموعه شرط همان احکام و
قوانين اسلام است. که بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حکومت اسلامي حکومت قانون
الهي بر مردم است».

منظور از ولايت مطلقه چيست؟

از اين بيان روشن مي شود که منظور
از ولايت مطلقه در نامه مبارک حضرت امام به رئيس جمهور، ولايت فوق قانون الهي نيست
تا مستلزم استبداد و ديکتاتوري باشد بلکه منظور اين است که خداوند به رسول اکرم
(ص) اين اختيار قانوني را نيز داده است که هرگاه مصلحت عامه مسلمين و حکومت اسلامي
اقتضا کند مي تواند از اجرا و تنفيذ قانوني موقتاً جلوگيري کند، يا بر اساس مصالح
متغيّره، حکمي الزامي را در محدوده زماني يا مکاني تشريع کند که بر خلاف حکم اوّلي
الهي است. بنابراين ولايت رسول اکرم (ص) به اين معني نيست که مجري قانون باشد و
هيچگونه اختياري در ملاحظه مصالح موقت و تشريع مقررات خاص در زمينه هايي که حکم
الزامي الهي نيست يا به دليل شرايط خاصي امکان تنفيذ حکم الزامي نيست، نداشته باشد
و اگر چنين بود، فرض يک حکومت و ولايت براي آن حضرت بي معني و بي محتوي بود زيرا
مجري بي چون و چراي قانون، هر انسان عادل مي تواند باشد و آنگاه فرمان خاصي که در
قرآن به لزوم اطاعت مستقل از آن حضرت صادر شده لغو و بي اثر خواهد بود.

درقرآن کريم در پنج مورد حکم به
لزوم اطاعت از فرمان حضرت رسول (ص) در قبال اطاعت الله شده است. و چنين تعبير شده
است که «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول» تکرار امر به اطاعت نشانگر اين مطلب است که
محدوده اطاعت از پيامبر (ص) غير ازمحدوده اطاعت از خداوند است. گرچه اين محدوده
داخل در آن محدوده است و لزوم پيروي و اطاعت از رسول خدا (ص) به دليل امر خداوند
است ولي از اين آيات استفاده مي شود که آن حضرت اوامر و فرمان هايي دارد که غير از
اوامر رسمي خداوند است و آن اوامر به حکم خداوند واجب الاطاعه است. اگر منظور
اوامري بود که آن حضرت از سوي خداوند تبليغ مي کرد نبايد اطاعت از او را در قبال
اطاعت از خداوند قرار مي داد، بلکه فقط امر به تصديق او مي فرمود، تا دليل باشد بر
صحت تبليغ و رساندن او پيام الهي را.

و بر اساس همين ولايت بود که رسول
خدا (ص) و سلم «زياد بن لبيد» را که يکي از شخصيتهاي انصار بود فرمان داد دخترش را
به عقد يکي از بردگان سياهِ آزاد شده (جويبر) درآورده و در مورد زينب بنت جحش که
از زنان با شخصيت قريش بود، فرمان داد تا با زيدبن حارثه عليرغم عدم تمايل او و
خانواده اش ازدواج کند با اينکه طبق قانون اوّليِ اسلام، ازدواج بايد با تمايل و
تراضي طرفين باشد و در همين قضيه بود که آيه نازل شد: «و ما کان لمومن و لامؤمنه
اذا قضي الله و رسوله امراً ان يکون لهم الخيرة من امرهم» (سوره احزاب- آيه 36)
هيچ مرد و زن مؤمني نبايد براي خود اختياري در برابر حکم و اراده خدا و رسول قائل
باشند.

بهرحال، هيچ مسلماني در ثبوت چنين
ولايت و حکومتي براي رسول خدا (ص) شک وترديدي به خود راه نمي دهد. ولي گاهي براي
بعضي از افراد اينگونه توهمي پيش مي آيد که شايد اين ولايت از خصائص آن حضرت باشد
و هيچ کس ديگر چنين اختياراتي را نداشته باشد. ولي توجه به اين نکته که اين ولايت
و اختيار حکومتي لازمه منصب حاکم اسلامي است، مشکل را حل مي کند. حاکم و ولي امر
بدون داشتن چنين اختياري هرگز نمي تواند جامعه را اداره کند. و با مشکلات فراواني
روبرو خواهد شد که راه حلّي به جز اِعمال ولايت ندارد. همانگونه که بعضي از اين
مسائل در نامه حضرت امام آمده است.

نکته جالب توجه اين است که رسول
خدا (ص) آنگاه که مي خواست جانشنين خود را تعيين کند ابتدا ولايت مطلقه خود را
گوشزد نمود تابه مردم برساند که همين ولايت براي خليفه و جانشنين من ثابت است. در
روز غدير فرمود: «اَلَسْتُ اَوْلي بِالمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهم» آيا من از شما
مؤمنان بر خودتان سزاوارتر نيستم؟ اشاره به آيه مبارکه «النبي بالمؤمنين من
انفسهم»، گفتند چرا. فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» يعني همان ولايتي که
خداوند به من داده است که بر اساس آن از خود شما بر شما اولي هستم براي جانشين من
نيز ثابت است و همين ولايت براي ساير ائمه عليهم السلام نيز قطعاً ثابت است، بر
اساس نصوص و روايات. و فقها نيز در عصر غيبت همين ولايت را دارا هستند.

قانون الهي بدون مُجري بي اثر است

محکمترين دليل بر ولايت فقيه اين
است که قانون الهي و شريعت اسلام بدون گرداننده و مجري و وليّ امر بي اثر و لغو
است. بنابراين قطعاًدر همه زمان ها بايد کسي باشد که شرعاً ولايت امر را دارا باشد
تا احکام اسلام را اجرا کند و با اعمال ولايت جامعه را نگه دارد و مشکلات مسلمين
را حل کند و تنها کسي که ممکن است در عصر غيبت مصداق ولي امر باشد فقيه جامع
الشرايط است و به اجماع کسي غير از فقيه ولايت ندارد بعلاوه روايات خاصي که در
اثبات ولايت فقيه وارد شده است و اين دليل اقتضا مي کند. که همان ولايتي که براي
رسول الله (ص) ثابت است براي فقهاء نيز باشد وگرنه همان مشکلات لاينحل و توالي
فاسده که به فرموده حضرت امام هيچکس نمي تواند به آن ها ملتزم شود، باقي خواهد
ماند. و خلاصه همان ملاک و دليل که موجب جعل چنان ولياتي براي رسول خدا (ص) بود درهمه
دورانها وجود دارد و طبعاً بايد آن ولايت براي همه اولياي امور که ولايت آنها
مشروع است باشد.

تا به حال چهار نکته پيرامون نامه
مبارک حضرت امام دام ظله مطرح نموده ايم.

ولايت از اهم احکام الهي است

5- پنجمين نکته در نامه ايشان اين
است که ولايت از اهم احکام الهي است و برجميع احکام فرعيه الهيه تقدم دارد.

و اين مطلبي است که از قرآن کريم و
روايات استفاده مي شود. در قرآن تأکيد شده است که تعيين جانشين و وليّ امر آينده
آنقدر مهم است که بدون آن رسالت منتفي است. «يا اَيُّها الرَّسُولَ بَلِّغْ ما
اُنْزِلَ اِلَيْکَ مِنْ رَبّکَ وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغتَ رِسالتَهُ…»
[طبق تفاسير و روايات وارده در کتب عامه و خاصه اين آيه در مورد تعيين امير
المؤمنين (ع) در روز غدير به عنوان جانشين و خليفه رسول الله (ص) و ولي امر مسلمين
نازل شده است.]

اي فرستاده خدا ابلاغ کن فرمان پروردگارت
را (در مورد خلافت) و اگر نکني هرگز رسالت الهي را ابلاغ نکرده اي. يعني همه تلاش
هاي تو در ابلاغ فرمانهاي الهي بدون اين ابلاغ بي اثر خواهد بود و گويا چيزي نبوده
است. ودليل آن بسيار واضح و روشن است، زيرا رسالت در صورتي اثر مطلوب خود را خواهد
بخشيد که همچنان ولايت آن در ميان جامعه تا ابد باقي باشد.

شک نيست که هر نظام حاکم که داراي
هدف و ايده خاصي باشد در صورتي رسالت خود را با موفقيت انجام داده است که براي
رهبري آينده جامعه طرحي ريخته و تصميمي گرفته باشد و گرنه با پايان يافتن رهبري
فعلي، رسالت و ايده آن نظام نيز به کلي نابود خواهد شد و به همين دليل نيز
بدخواهان و دشمنان اسلام منتظر مرگ پيامبر (ص) بودند و مي پنداشتند که با مرگ آن
حضرت همه چيز پايان خواهد يافت و ديگر کسي اين مشعل فروزان را بدست نخواهد گرفت.
بخصوص اينکه آن حضرت فرزند پسر نداشت تا به خيال آنان جانشين او باشد! و خداوند پس
از ابلاغ فرمان تعيين امير المؤمنين (ع) به عنوان ولي امر مسلمانان در آيه سوم
ازسوره مائده مي فرمايد: «اليوم يئس الذين کفروا من دينکم فلا تخشوهم واخشون اليوم
اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا» امروز کافران از
شکست دين شما مأيوس و نااميد شدند پس از آنان نهراسيد و تنها از من بترسيد. امروز
من دين شما را به نهايت حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به
عنوان آئين و ديني براي شما پذيرفتم.

اين آيه اهميت مسئله ولايت را مي
رساند و با بياني واضح و روشن اعلام مي دارد که بدون تعيين حاکم اسلامي دين ناتمام
است و نعمت نيز ناتمام. و اسلام آن روز دين رسمي شد که ولايت امر معين گشت.

روايت زراره

درروايتي که سندش صحيح و معتبراست
ثقة الاسلام کليني «قدس سره» در اصول کافي جلد دوم صفحه 18، از زرارة نقل مي کند
که امام باقر (ع) فرمود: «بني الاسلام عي خمسة الاشياء، علي الصلاة و الزکاة والحج
و الصوم و الولاية» اسلام بر پنج چيز استوار است: نماز و زکات و حج و روزه و
ولايت. زراره مي گويد: عرض کردم که کداميک افضل و برتر است؟ يعني مهمتر است.
فرمود: «الولاية افضل لانها مفتاحهن و الوالي هو الدليل عليهن. ولايت از همه برتر
است زيرا کليد آنها است و ولي امر راهنماي آن امور است. يعني همه شئون اسلام بر
دوش ولي امر است و بدون راهنمايي او مردم از نماز و زکات نيز بهره اي نمي برند و
هدايتي نمي يابند تا آنجا که مي فرمايد: «ذروة الامر وسنامه و مفتاحه و باب
الاشياء و رضا الرحمن، الطاعة للامام بعد معرفته، ان الله عزوجل يقول: [من يطع
الرسول فقد اطاع الله و من تولي فما ارسلناک عليهم حفيظا]…» قلّه دين و کوهان
اسلام و کليد وراه رسيدن به آرمانهاي اسلامي و رضايت خداوند در شناخت امام و اطاعت
از اوست. خداوند مي فرمايد: هرکس پيامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و
هرکس نافرماني کند (آنها را واگذار) که ما تو را نگهبان آنان قرار نداده ايم و تو
مسئول مشکلاتي که در اثر نافرماني براي آنها پيش مي آيد نيستي.

اين جمله اخير آيه ممکن است نوعي
تهديد به عذاب دنيوي نيز باشد. يعني کسي که از فرمان تو سرباز زند ممکن است او را
عذاب دنيوي نيز فرا گيرد. تو از آنان دفاع نکن و درخواست ترک عذاب مکن که تو
نگهبان آنان نيستي.

استشهاد امام باقر (ع) به اين آيه
بر اصل مسئله ولايت جالب است و نشانگر اين معني است که منظور از ولايت همان حکومت
اسلامي و ولايت امر بطور مطلق است نه محبت اهل بيت که گاهي چنين تصور مي شود. امام
(ع) در تأييد اين مطلب که ولايت امر از ساير احکام فرعيه اسلام مهمتر است به اين
آيه که در مورد اطاعت از رسول خدا (ص) آمده است تمسک نموده به اين بيان که از آيه
استفاده مي شود که هرکس از اطاعت فرمان آن حضرت سرباز زند خدا را اطاعت نکرده است
و نتيجه اين که فرمانهاي حکومتي رسول خدا (ص) و همه اولياي امور واجب الاطاعه است
و از ساير احکام بالاتر است زيرا با نافرماني اين اوامر اطاعت هاي ديگر همه از
اعتبار ساقط است و گويي هيچ اطاعتي از فرمان خدا نيز نکرده است.

در ذيل همين آيه حديثي در تفاسير
عامه است که ابن عمر نقل کرده که در محضر رسول خدا (ص) با جمعي از اصحاب بوديم که
حضرت فرمود: «يا هؤلاء الستم تعلمون اني رسول الله اليکم؟» اي حاضران آيا نمي
دانيد که من فرستاده خدا به سوي شمايم. گفتند چرا. (مي دانيم) فرمود: «الستم
تعلمون ان الله انزل في کتابه انه من اطاعني فقد اطاع الله» آيا نمي دانيد که
خداوند در قرآن فرموده است که هرکس فرمان مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است.
گفتند چرا. (مي دانيم) و شهادت مي دهيم که هرکه تو را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده
و اطاعت تو اطاعت خداوند است. فرمود: «فان من طاعة الله ان تطيعوني و ان من طاعتي
ان تطيعوا ائمتکم و ان صلوا قعوداً فصلوا قعوداً اجمعين.» اطاعت من اطاعت خداوند
است و از اطاعت من است که از امامان خود اطاعت و پيروي کنيد حتي اگر آنان نماز را
نشسته خواندند شما نيز همگي نماز را نشسته بخوانيد.

اين جمله اخير نهايت لزوم اطاعت را
مي رساند. و از اين بيان معلوم مي شود که ممکن است در شرايط خاصي امام با فرض
امکان نماز ايستاده، دستور دهد که نشسته نماز بخوانند حتي چنين اوامري نيز بايد
اطاعت شود.

ولايت بر همه واجب است

اين مطلب که اسلام بر پنج امر
استوار است و از همه مهم تر ولايت است در روايات متعددي آمده است که مي توان گفت
صدور چنين مضموني متواتر و قطعي است. در يکي از اين مجموعه روايات، ابوحمزه ثُمالي
از امام باقر عليه السلام روايت کرده است که فرمود: «بني الاسلام علي خمس: اقام
الصلاة و ايتاء الزکاة و حج البيت و صوم شهر رمضان و الولاية لنا اهل البيت فجعل
في اربع منها رخصه و لم يجعل في الولاية رخصة؛ من لم يکن له مال لم تکن عليه
الزکاة و من لم يکن له مال فليس عليه حج و من کان مريضاً صلّي قاعدا و افطر شهر
رمضان و الولاية صحيحا کان او مريضا او ذامال اولا مال له فهي لازمه».

اسلام بر پنج اصل بنا شده است: بر
پاداشتن نماز و پرداخت زکات مال و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و ولايت و پيروي
از ما اهل بيت. در آن چهار چيز رخصتي داده شده است ولي در ولايت هرگز رخصتي نيست.
کسي که مال ندارد زکات بر او واجب نيست و حج نيز از او ساقط است و کسي که مريض است
نشسته نماز مي خواند و روزه بر او لازم نيست ولي ولايت بر همه واجب است چه سالم
باشد چه مريض و چه دارا باشد چه فقير.

و در چند روايت ديگر تعبير چنين
است: «بني الاسلام علي خمس الصّلاة و الزکاة و الحج و الصّوم و الولاية و لم يناد
الناس بشي ء کما نودوا بالولاية». اسلام بر پنج چيزاستوار است: نماز و زکات و حج و
روزه و ولايت و مردم دعوت نشده اند بچيزي آنگونه که به ولايت دعوت شده اند. و اين
صريحاً همان مطلبي است که در نامه حضرت امام آمده است: حکومت و ولايت بر جميع
احکام فرعيه الهيه تقدم دارد، و همه اعمال در سايه آن پذيرفته است.

ممکن است کسي تصور کند که اين
احاديث در مورد ولايت اهل بيت عليهم السلام وارد شده نه ولايت فقيه و اين اشکال به
نظر بسياري ازساده انديشان مي رسد. و در روايات نيز گاهي تعبير به «ولايتنا» شده
است که اين خود اشکال را واضحتر مي کند.

ولايت فقيه عين ولايت ائمه است

پاسخ از اين مطلب اين است که همان
گونه که در اولين بخش گفتيم ولايت فقيه ولايتي در برابر ولايت ائمه عليهم السلام
نيست بلکه فقيه از جانب آنان منصوب شده است و ولايت او عين ولايت آن بزرگواران است
همان گونه که ولات در عهد حضور امام معصوم ولايتشان عين ولايت امام است و همان
گونه که ولايت يک استاندارد عين ولايت فقيه است و عين ولايت نظام حاکم است زيرا
ولايت او فرع اين ولايت است. ولايت فقيه نيز فرع ولايت امام زمان ارواحنا فداه مي
باشد و لذا در روايت آمده است که: «الرادّ عليهم کالراد علينا و الراد علينا
کالراد علي الله» کسي که فرمان فقهاي واجد شرايط را رد کند و نافرماني کند فرمان
ما را رد کرده است و کسي که (سخن) ما را رد کند سخن خداوند را نپذيرفته است.
درروايتي از امير المؤمنين (ع) نقل شده است که در ضمن حديثي طولاني فرمود: «و اما
ما فرضه الله عزوجل من الفرائض في کتابه فدعائم الاسلام و هي خمس دعائم و علي هذه
الفرائض بني الاسلام… اولها الصلاة ثم الزکاة ثم الصّيام ثم الحج ثم الولاية و هي
خاتمتها و الحافظة لجميع الفرائض و السنن…».

و اما آنچه را خداوند متعال در
کتاب خود (قرآن کريم) فرض و تقدير نموده پس آنها ستونهاي اسلام است و آن پنج ستون
مي باشد که بر آنها بناي اسلام استوار است اول آنها نماز سپس زکات و پس از آن روزه
و سپس حج و در آخر ولايت است که نگهدارنده همه فرائض الهي و سنتهاي رسول اکرم (ص)
است.

از اين حديث معلوم مي شود که اهميت
ولايت به اين دليل است که نگهبان اسلام و حافظ همه شريعت و احکام آن است و در اين
جهت فرقي نيست ميان ولايت امام معصوم در عهد حضور و ولايت ولاتي که از سوي او نصب
شده اند در زمان حضور و در زمان غيبت زيرا در همه اين موارد حکومت اسلاميِ مشروع و
الهي است که نگهبان شريعت است و حافظ فرائض و سنن اسلامي.

ولايت با هيچ حکمي قابل مقايسه
نيست

نتيجه مهمي که از اين مطلب به دست
مي آيد اين است که هر کدام از احکام فرعيه الهيه هرچند از فرائض الله باشد اگر با
حفظ نظام حکومتي و برقراري ولايت اسلامي مزاحمت کند آن حکم ساقط است و نبايد به آن
عمل شود.

توضيح آن که در مواردي که دو امر
واجب يا دو امر حرام يا يک واجب و يک حرام با هم تزاحم کنند و انسان مکلف ناچار
باشد يکي از دو حکم را اعتنا نکند بايد ملاحظه «الأهمّ فالْاهمّ» بنمايد يعني
هرکدام از نظر مصلحت و مفسده اي که انگيزه تشريع حکم است يا با ملاحظه ملاکهاي
قطعي که از مذاق شارع به دست مي آيد از ديگري اهميت بيشتري داشته باشد بايد به آن
حکم عمل شود و حکم ديگر ترک شود مثلاً اگر امر دائر باشد بين حفظ نفس محترمه و
انجام دادن نماز که از مهمترين فرائض است بدون شک حفظ نفس مقدم است و نماز ساقط مي
شود گرچه قضاي آن لازم باشد مثلاً اگر کسي در حال غرق شدن يا سوختن است و انسان مي
داند که اگر براي نجات او اقدام کند نماز او فوت مي شود بدون شک بر او لازم است که
آن انسان را نجات بدهد و نماز خواندن نه تنها ساقط است بلکه جايز نيست واگر نماز
بخواند گناه کرده است گرجه نماز او ظاهراً صحيح است.

و همچنين اگر دو حرام با هم تزاحم
کنند مثلاً اگر انسان تشنه باشد و مشرف بر هلاکت و ناچار بايد تشنگي را بر طرف
سازد اگر در اختيار او آب نجسي باشد و مسکري مانند خمر، بدون شک بر او لازم است آب
نجس را مقدم بدارد گرچه هر دو در شرايط عادي حرام است ولي از مذاق شارع مقدس بطور
قطع فهميده مي شود که مسکر بدتر است و اجتناب از آن مهمتر. و همچنين اگر در موردي
حرام و واجب با هم تزاحم کنند بايد حکم مهمتر را مقدم داشت.

از بيان فوق روشن مي شود که با
توجه به اهميت حفظ نظام حکومتي اسلام هر حکمي از احکام فرعيه که با آن مزاحمت کن
بايد کنار گذاشته شود. نکته قابل توجه اين است که نماز که طبق روايات بسيار، اهم
ستونهاي دين است بلکه در روايتي ستون دين است آنجا که با حفظ نفس محترمه مزاحم
باشد ساقط مي شود زيرا حفظ نفس اهم است ولي حفظ ولايت و حکومت اسلامي آنقدر اهميت
دارد که هزاران جان اگر در راه او فدا شود اشکالي ندارد بکله تاريخ گواه است که
انبيا و اولياي خدا جان خود را در راه برقراري نظام و حکومت الهي فدا کردند تا چه
رسد به جانهاي مردم معمولي.

بنابراين مطلبي که اين قدر اهميت
دارد که همه بايد جان خود را در راه آن فدا کنند همان گونه که مردم مسلمان ايران
اين فداکاري را در راه ولايت به بهترين وجه نشان دادند واضح است که با هيچ حکمي از
احکام فرعيه الهيه قابل مقايسه نيست و هرگاه حکمي موجب سستي و از هم پاشيدگي نظام
باشد بدون شک بايد مادامي که چنين است کنار گذاشته شود. اين امر بحدي روشن است که
قابل ترديد نيست ولي گاهي از آن غفلت مي شود يا در تطبيق آن بر مورد اختلاف، شک و
شبهه اي به وجود مي آيد و گرنه همه مي دانند که حفظ نظام و استمرار حکومت اسلامي
مهمترين و اساسي ترين پايه دين است و همه فرائض و احکام در سايه آن محفظ مي مانند
وبر آن اعتماد دارند و به برکت آن باقي و پايدارند.

ادامه دارد