ساده‌زيستي در زندگي پيامبر اسلام«ص»

بمناسبت 12 ارديبهشت سالروز شهادت استاد مطهري

ساده‌زيستي در زندگي پيامبر اسلام«ص»

شهيد آيت الله مطهري

يکي از منابع شناخت، سيره پيامبر اکرم(ص) است. و يکي از نعمت‌هاي خداوند
بر ما مسلمين که جزء افتخارات ما نسبت به پيروان ساير اديان است، اين است که قسمت
بسياري از سخنان پيامبر اکرم«صن که متواتر و مسلم است، در دست ما است، در صورتي که
هيچي ک از اديان ديگر نمي‌توانند چنين ادعائي بکنند.

امتياز دوم پيامبر اسلام و دين اسلام از اديان ديگر اين است که تاريخ
پيامبر اسلام تاريخ بسيار روشن و مستندي است که در اين جهت هم ديگر رهبران جهان؛
با ما شرکت ندارند.(بنابرا اين ما مي‌توانيم از سراسر لحظات زندگي پيامب راستفاده
کنيم و درس بگيريم).

قرآن کريم مي‌فرمايد: «لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة لمن کان يرجوا
الله و اليوم الآخر و ذکر الله کثيرا».

وجود پيامبر اکرم اسوه‌اي است براي شما، يعني وجود پيامبر اکرم يک مرکز و
کانوني است که ما از آن کانون بايستي وظائفمان را استخراج کنيم و صرف نقل تاريخ که
مهم نيست بلکه تفسير و توجيه عمل پيامبر مهم است.

يکي از عمده‌ترين نکاتي که لازم است در سيره پيامبر اکرم يک مرکز و کانوني
است که ما از آن کانون بايستي وظائفمان را استخراج کنيم و صرف نقل تاريخ که مهم
نيست بلکه تفسير و توجيه عمل پيامبر مهم است.

يکي از عمده‌ترين نکاتي که لازم است در سيره پيامبر اکرم مورد بحث قرار
گيرد، اين است که اسلام مکتبي است داراي منطق عملي.

انسان فطرت و سرنوشت و ساختماني دارد که همچنان که مي‌تواندر منطق نظري از
منطق پيروي کند که پولادين و غير قابل تغيير استف در منطق عملي هم مي‌تواند بر
پايه‌اي برسد که هيچ قدرتي نتواند او را متزلزل کند. لذا در باب ايمان مؤمن گفته‌اند،
مؤمن مانند کوهي است که هيچ تندبادي قدرت ندارد او را از جاي خود حرکت دهد. و بقول
اميرالمؤمنين علي(ع): «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف».

اصولي که از نظر پيامبر مردود است

در سيره رسول اکرم«ص» يک سلسله اصولي را مي‌بينيم که اينها اصول باطل و
ملغي است، يعني پيامبر در سيره و روش عملي خود هرگز ا از اين روش‌ها در هيچ شرايطي
استفاده نکرده‌اند و از نظر اسلام، در تمام شرايط و زمانها و مکانها مطرود است؛
مانند: اصل تجاوز يعني از حق يک قدم جلوتر رفتن، حتي با دمشن. در قرآن مي‌فرمايد:
«قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونکم و لا تعتدوا»، اي کساني که ايمان آورده‌ايد!
با اين کافران که با شما در ستيزند بجنگيد ولي هرگز حد را از دست ندهيد.

آيا مي‌شود گفت: از حد تجاوز کردن در يک موردي جايز است؟ هرگز! از اصل
تجاوز کردن در هيچ موردي جايز نيست و هر چيزي ميزان و حدي دارد و به آن حد که رسيد
از آن حد نبايد تجاوز کرد.

يکي ديگر از اصولي که پيغمبر و اوصياي پيغمبر هرگز از آن پيروي نکردند،
اصل استرحام است. استرحام يعني گردن کج کردن و شروع به التماس و ناله و زاري کردن.
يکي ديگر از اين اصول انظلام است يعني تن به ظلم دادن، اين هم ابدا از آنها صادر
نشده است.

اصولي که مورد استفاده قرار گرفته است

يک سلسله اصولي هم هست که از اين اصول هميشه استفاده کرده‌اند ولو به صورت
نسبي که در اين بخش، مسئله نسبيت در بعضي از موارد مي‌آيد.

ما يک اصل داريم به نام اصل قدرت و اصل ديگري داريم به نام اصل اعمال زور
اصل قدرت يعني توانا بودن. براي اينکه دشمن طمع نکند، نه توانا بودن براي اينکه بي‌جهت
بر سر دشمن بکوبد، که صريح قرآن است:

«واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و
عدوکم».

اين اصل قدرت است که در همه زمانها معتبر است و مادامي که دشمن هست اين
اصل قدرت وجود دارد. اما اصل اعمال قدرت غير از قدرت است و اسلام اعمال زور را
جايز مي‌داند و پيغمبر اکرم«ص» هم در سيره خويش اعمال زور مي‌کرده‌اند لکن بطور
نسبي يعني در موارد خاصي اعمال زور را اجازه مي‌دهند. و آن در جائي است که براي
دفع دشمن هيچ راهي غير از اعمال زور باقي نمانده باشد.

وگرچه اعمال زور در جاي خود و نرمش و ملاطفت در جاي خود لازم است ولي اساس
جامعه است بايد قوي‌ترين جامعه‌هاي دنيا باشد تا دشمن طمع به منافع و سرمايه‌ها و
سرزمين‌ها و مردم و فرهنگ آن نداشته باشد و اين يک اصل مطلق است.

اصل سادگي در زندگي

يکي ديگر از اصولي که نسبي است، اصل سادگي در زندگي است که براي پيامبر
اکرم«ص» يک اصل بود.

در روايتي دارد که امام حسن(ع) از دائي ناتني خود به نام«هند بن ابي خالد»[1]
نقل مي‌کند.

از اينکه هند جزئيات احوال پيامبر را مي‌دانسته، امام حسن(ع) ـ که در سن
طفوليت بودند ـ به هند مي‌فرمايد: اي هند! جدم پيامبر«ص» را آن طور که ديدي براي
من توصيف کن. يکي از جمله‌هائي که هند براي امام مجتبي(ع) توصيف و تعريف مي‌کند
اين است که:

«کان رسول الله(ص) خفيف المئونة» ـ پيامبر در زندگي روش سادگي را انتخاب
کرده بودند. و در همه چيز(در خوراک ـ پوشاک ـ معاشرتها و برخوردها) و در تمام
خصوصيات، از اصل سادگي و سبک بودن مئونه استفاده مي‌کردند.

اينکه يامبران در زي سادگي و قناعت بودند، سياست الهي آنها بود. آنها دلها
را پر مي‌کردند اما نه با جلال و دبدبه‌هاي ظاهري، بلکه با جلال و حشمت‌هاي معنوي
که توأم با سادگي‌ها بود.

«يامبر اکرم«ص» به اندازه‌اي از اين جلال‌ها و حشمت‌هاي ظاهري تنفر داشتند
که سراسر زندگيشان مبارزه با آنها بود.

هنگامي که مي‌خواستند به جائي بروند، اگر گروهي مي‌خواستند دنبال ايشان به
راه بيفتند، اجازه نمي‌دادند. اگر سواره بودند و کسي مي‌خواست همراه او پياده
بيايد، ميفرمود:

برادر! يکي از سه کار را بايستي انتخاب کني: يا شما جلو برو و من از پشت
سرمي‌آيم. و يا من مي‌روم و شما بعد بيائيد و يا احيانا اگر ممکن بود که بر آن
مرکوب، دو نفري سوار بشوند، سوار مي‌شدند و مي‌فرمودند: اينکه من سواره باشم و شما
پياده، صحيح نيست. و لذا محال بود که اجازه دهند خود سواره حرکت کنند و يک نفر
پياده دنبالشان باشد.

«در مجلسي که مي‌نشستند مي‌فرمودند: به صورت حلقه بنشينيم که مجلس ما بالا
و پائين نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشينم و شما در اطراف، شما جزو جلال و
دبدبه من مي‌شويد و من چنين چيزي را نمي‌خواهم و راضي به آن نيستم.

و پيامبر تا زنده بودند از اصل سادگي تجاوز نکردند و مخصوصا از يک نظر آن
را ضروري و لازم مي‌دانستند، براي اينکه رهبر بودند، و لهذا مي‌بينيم علي(ع) نيز
در زمان خلافت خود، در نهايت دفت اين اصل را رعايت مي‌کردند. و از اين روي وقتي
حضرت وارد سرزمين ايران شدند و عده‌اي از دهاقين(سران کشاورزها) به استقبال آمدند
و شروع کردند جلو حضرت دويدن! حضرت آنها را منع کردند و فرمودند: شما با اين
کارتان خودتان را کوچک و پست مي‌کنيد و به آن بزرگ هم يک ذره سود نمي‌رسد. من از
اين کارها بريء هستم و شما اسنسان آزاد هستيد. من بشري هستم شما هم بشر هستيد. چرا
اين کار را مي‌کنيد؟!

نمونه‌اي از ساده زيستي پيامبر

در حديثي که اهل تسنن هم نقل کرده‌اند آمده است که: عمر بن الخطاب در
شرايط خاصي وارد اطاق پيغمبر اکرم«ص» شد. روايت مي‌گويد: يک درباني در منزل
ايستاده بود و حضرت به او سپرده بودند که کسي نيايد.

عمر مي‌گويد: من رفتم و به اين شخص گفتم: به حضرت بگو، عمر است. رفت و
برگشت و گفت: حضرت جوابي ندادند.

عمر مي‌گويد: من رفتم و دو مرتبه آمدم، اجازه خواستم باز جواب ندادند.
دوباره رفتم و براي بار سوم مراجعه کردم، اين بار اجازه ورود دادند. وارد شدم،
ديدم پيغمبر اکرم(ص) در اطاقي استراحت کرده‌اند که فقط فرشي که از ليف خرما درست
شده بود در آن افتاده است.

حضرت از جاي حرکت کردند. ديدم اثر خشونت اين فرش روي بدن مبارک حضرت اثر
گذاشته و خيلي ناراحت شدم.

به حضرت عرض کردم: چرا بايستي وضع شما اينگونه باشد؟! چرا کسراها و قيصرها
و امثال اينها غرق در تنعم‌ها باشند و شما که پيغمبر خدا هستيد، چنين وضعي داشته
باشيد؟!

حضرت ناراحت شدند و از جاي برخاستند و فرمودند: اين مهملات چيست که مي‌گوئي؟
آيا دنيا به نظر تو جلوه کرده است؟ حال که من اينها را ندارم، اين محروميتي است
براي من و خيال کرده‌اي که آنها براي آنان نعمت است؟! به خدا قسم که تمام آنها
نصيب مسلمين مي‌شود و اينها براي کسي افتخار نيست.

اين زندگي پيامبر بود در زمان حياتشان.

و آنگاه که فوت کردند چه باقي گذاشتند؟ وقتي حضرت از دنيا رفتند، يک دختر بيشتر
نداشتند، طبق معمول، هر انساني طبق عاطفه بشري اگر بخواهد از اين معيارها پيروي
کند، دلش مي‌خواهد که بالاخره براي او ذخيره‌هائي بگذارد. بر عکس، حضرت روزي وارد
خانه فاطمه عليها السلام شدند و ديدند فاطمه دستبندي از نقره بدست دارند و يک پرده
الوان هم آويخته است. پيغمبر با آن علاقه مفرطي که به حضرت زهراء سلام الله عليها
داشتند، بدون اينکه سخني بگويند، برگشتند.

حضرت زهراء سلام الله عليها احساس کردند که پدرشان اين مقدار را هم براي
ايشان نمي‌پسندند، چون دوره اهل صفه است. فورا آن دستنبد نقره را از دستشان بيرون
آوردند و آن پرده الوان را هم پائين آوردند و به همراه کسي خدمت رسول اکرم«ص»
فرستادند.

آن شخص آمد، عرض کرد: يا رسول الله! اينها را دختران فرستاده و عرض مي‌کند:
به هر مصرفي که صلاح مي‌دانيد برسانيد. آن وقت چهره پيامبر«ص» شکوفا شد و فرمود:
«پدرش به قربانش باد».

حضرت زهرا«ع» براي شب عروسي يک پيراهن نو خريدند به عنوان پيراهن شب زفاف
و يک پيراهن هم از قبل داشتند. سائلي شب زفاف درب خانه حضرت زهرا آمد و صدا زد: من
عريانم! آيا کسي نيست که مرا بپوشاند؟ ديگران توجه نکردند که جواب سائل را بدهند و
به او چيزي عطا کنند. زهرا«ع» که عروس اين خانه است، مي‌بيند کسي متوجه نيست، فورا
تنها حرکت کرد و رفت در خلوت و لباس نو را از تن بيرون آورده لباس کهنه خويش را
پوشيد و لباس نو را تقديم سائل کرد.

اينها براي زهرا«ع» چه عظمت و اهميتي دارد؟ لباس يعني چه؟ تشکيلات و دبدبه
يعني چه؟ زهرا اگر دنبال فدک هم مي‌رود از باب اين است که اسلام احقاق حق را واجب
مي‌داند و الا فدک چه ارزشي دارد؟!

چون اگر حضرت دنبال فدکر نمي‌رفت، تن به ظلم داده بود و انظلام بود و الا
صد مثل فدک را آنها در راه خدا مي‌دادند. يعني ارزش فدک آن روز براي حضرت زهرا
سلام الله عليها از جنبه حقوقي مهم بود نه از جنبه اقتصادي و مادي. از جنبه
اقتصادي و مادي هم ارزشش فقط اينقدر بود که اگر فدک داشته باشم بديگران بتوانم کمک
کنم.

اين ساده زندگي کردن را زهراي اطهر«ع» از سيره پدر بزرگوارش ارث بوده بود.
و اين چنين ساده زندگي مي‌کردند، پيامبر و اهل بيت او، درود و سلام خداوند بر آنان
باد.

(تلخيص از: پاسدار اسلام)

 



[1]– هند فرزانه خوانده پيغمبر«ص»
بود و برادر ناتني حضرت زهرا سلام الله عليها به شمار مي‌رفت. يعني اين فرزند
خديجه بود از شوهر قبل از رسول اکرم«ص»، مثل اسامه بن زيد که مادرش زينب بنت جحش
بود و آن هم پسر خوانده پيغمبر بود ولي اسامه کوچکتر است و فقط دوران مدينه پيغمبر
را درک کرده است و هند چون بزرگتر بود، در آن 13 سال مکه در خدمت پيغمبر بوده و در
10 سال مدينه هم بوده و در خانه پيامبر اکرم«ص» مثل فرزند حضرت، بزرگ شده است.