«تجلي عرفان از مناجات ماه شعبان»
موهبت ستر و حجاب
قسمت دهم
آيت الله محمدي گيلاني
* ستر و حجاب در ميان موجودات، از عنايتهاي الهي است. * برترين سترها اسم
مبارک«الظاهر» که حجاب اسم است«الباطن» است، و مرتبه پائينتر از آن، قلب مؤمن است
که سراپرده حقتعالي است چنانکه در حديث قدسي آمده: «لا يسعني ارضي و لا سمائي بل
يسعني قلب عبدي المؤمن» * سترهاي فروهشته بر موجودات، گوناگونند: ستر تعظيم، ستر
منت، ستر رحمت، ستر کرم و عفو، ستر عصمت از گناه، ستر عفو و ستر عصمت مورد
دعاءحاملان عرش براي اهل ايمان * فرق بين اين دو ستر * ستر عصمت گاهي به تطهير
الهي است و گاهي خوف و گاهي رجاء و گاهي حياء * حديث«نعم العبد صهيب لولم يخف الله
لم يعصه» * تفسير حياء و نشأت گرفتن آن از ايمان، مستخرج از قرآن است * حديث«ان
الله عزوجل حيي ستير يحب الحياء و الستر» و حديثي در اين رابطه که از ذوالشبيه شرم
دارد.
«الهي قد سترت علي ذنوبا في الدنيا و انا أحوج الي سترها علي منک في
الأخري، الهي قد أحسنت الي اذلم تظهرها لأحد من عبادک الصالحين فلا تفضحني يوم
القيامة علي رؤوس الأشهاد، الهي جودک بسط أملي و عفوک أفضل من عملي، الهي فسرني
بلقائک يوم تقضي فيه بين عبادک، الهي اعتذاري اليک اعتذار من لم يستغن عن قبول
عذره فاقبل عذري يا اکرم من اعتذر اليه المسيئون، الهي لا ترد حاجتي و لا تخيب
طمعي و لا تقطع من رجائي و أملي»:
«الهي گناهاني را در دنيا بر من پردهپوشي فرمودي که من به پردهپوشي آنها
در آخرت محتاج ترم. الهي به من احسان کردي زيرا گناهانم را بر هيچيک از بندگان
صالحت آشکار نفرمودي پس روز قيامت در محضر گواهان بر اعمال رسوايم مگردان، الهي
جودت آرزويم را وسعت بخشيده و عفوت از عمل بهتر، الهي روزي که ميان بندگان داوري
ميکني بلقاء خويش خشنودم گردان. الهي عذر آوردنم بدرگاهت، عذر آوردن کسي است که
نياز به قبول دارد پس عذرم را بپذير، اي بزرگوارترين کسي که تبهکاران به درگاه عذر
ميآورند،الهي حاجتم را رد مکن و دستطمعم را تهي بمگردان و اميد و آرزويم را ازخود
قطع مساز.»
ستر
از عنايتهاي خداوند حکيم در نظام هستي، موهبت ستر و پوشش در ميان موجودات
است، به يمن حکمت خويش، ظاهر هر مخلوقي را بزيبائي ويژهاي آرايش داده که بيننده
را به خود مشغول يا مجذوب ميکند و باطن و وراء آن را بوسيله پرده ظاهر پوشيده
ساخته است. و اين عنايتي است فراگير درهمه اشياء و امور که بعضي نسبت به بعضي ديگر
ساتر و پوشنند و همچون پردههائي که در ورائشان اموري را مستور کردهاند، و برترين
سترها اسم مبارک«الظاهر» خدايتعالي است که ساتر اسم مبارک«الباطن» آن حضرت است و
ظل و پرتو گسترده اسم مبارک«الظاهر» قلب عبد مؤمن است که سراپرده حقتعالي است«لا
يسعني أرضي ول ا سمائي بل يسعني قلب عبدي المؤمن»[1]،
زيرا قلب مؤمن جلوه گاه صور الهيهاي است که از اعتقاداتحقه نشأت گرفتهاند و دل
سراپردهاي است براي آن انوار فيض الهي که راهي جهت اشراف بر آنها نيست مگر الفاظ
و عبارات داله بر آها، که طبعا الفاظ و عبارات مفروضه نيز خود استار و پردههايي
براي معاني و مدلولاتند و گرچه الفاظ موضوعه براي نشان دادن مدلولاتند، ولي در عين
ايفاء اين وظيفه، ساتر و حجابند.
سترهاي فروهشته بر موجوداتگاهي بر سبل تعظيم است مانند حجاب و ستري که در
وراء آن سلطان يا مخدراتند که بدينوسيله از ابتذال محفوظ ميشوند، وگاهي بر سبيل
منت است که قبائح نفرتانگيز را با ستر و پرده پنهان مينمايد، مانند هر يک از
افراد آدمي که قاذورات و قبائح آنان را مستور فرموده و با اين عنايت آنها را از
منفور شدن نسبت به يکديگر خلاصي بخشيده و اسم«الظاهر» زيبائي و جمال هر يک را
آشکار نموده است و دعاء«يا من اظهر الجميل و ستر القبيح» همين نوع ستر و پرده را
يادآور است.
و گاهي فروهشتن ستر از باب رحمت است مانند حجب الهي بين خداي متعال و بين
مخلوقات که اگر آن حجابها و استار نميبودند، جملگي محو و فاني ميشدند چنانکه در
خبر مشهور نبوي«ص» است: «ان الله سبعين الف حجاب من نور او ظلمة لو کشفت لأحرقت
سبحات وجهه مادونه»: «براي خدايتعالي هفتاد هزار حجاب است که اگر کنار روند، جلال
و عظمت حضرتش همه ممکنات را نابود ميکند»و در روايت جبرئيل(ع) آمده است: «لله دون
العرش سبعون حجابا لودنونا من أحدها لأحرقتنا سبحات وجه ربنا»[2]،
و روشن است که احراق سبحات، از قبيل سوزاندن آتش نيست بلکه مراد از احراق
سبحات«جلال و عظمت» إفناء ذوات ممکنات و اندکاک انيت آنها است.
و از جمله استار خداوند غفور، ستر کرم و عفو است که گنهکاران را از اصابت
کيفر و عقوبت گناهان مستور ميکند، و ستري عاليتر در اين باب همانا ستر عصمت است
که حائل بين عبد و بين گناه است و اين دو گونه مغفرت يعني ستر کرم و تجاوز از
عقوبت مذنبين و ستر عصمت از آلودگي به گناه و نافرماني حقتعالي از خواستههاي
حاملان عرش و فرشتگاني که پيرامون آن براي مؤمنين دعاء ميکنند، ميباشد که در
سوره غافر بيان شده است: «الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون
به و يستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت کل شيءٍ رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و
اتبعوا سبيلک و قهم عذاب الجحيم، ربنا و أدخلهم جنات عدن التي وعدتهم و من صلح من
آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انک انت العزيز الحکيم، و قهم السيئات و من تق السيئات
يومئذٍ فقد رحمته و ذلک هو الفوز العظيم». (غافر ـ آيه 7 تا 9)
«حاملان عرش الهي و آنها که در پيرامونش در طوافند، تسبيحگوي پروردگار و
ثناخوان اويند و بدو ايمان دارند وب راي اهل ايمان اينگونه استغفار ميکنند:
پروردگارا، علم و رحمت گستردهات همه چيز را در بر ميگيرد، پس مورد مغفرت خويش
قرار ده کساني را که به سوي تو بازگشتند و پيروي از صراط و طريقت نمودند و از عذاب
جحيم، آنان را محافظت فرما. پروردگارا، آنان را در جنات عدن که به آنها و به صلحاء
از آباء و ازواج و اعقابشان وعده فرمودي، داخل گردان، چه تو در عين اقتدار بر
مبناي حکمت عمل ميفرمائي، و آنان را از سيئات و گناهان مصون فرما و اگر کسي را در
چنين روزي از آلودگي به گناه مصون فرمائي، بيترديد بر او رحمت آوردهاي و مشمول
چنين رحمتي(که حائل بين عبد و بين معصيت است) گرديدن فوز عظيم است».
تعبير«قهم» تکرار شده در دفعه اول مفعول آن«عذاب الحجيم» است يعني
پروردگارا، آنان را از عقوبت جحيم که نکال معاصي و ذنوب است، محافظت فرما و چنانکه
گفتيم: اين مغفرت و ستر، ستر کرم و گذشت از عقوبت مذنبين است، و در دفعه دوم مفعول
آن«السيئات» است يعني: پروردگارا، آنان را از گناهان مصون فرما که اگر کسي را از
ارتکاب به سيئات و گناهان مصون فرمائي رحمت ويژه موهبتش فرمودهاي و فوز عظيمهمين
است.
ستر حائل بين عبد و بين معاصي که ستر عصمت است و از رحمتهاي خاصه خداوند
متعال و فوزعظيم است، گاهي بتطهر مخصوص الهي است و فائزين به اين تکريم ربوبي که
از همه آلودگيها به اراده خداي سبحان، منزهند، مستقرشان در افق اعلاي هستي و با
کتاب مکنون در تماسند. «انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون».[3]
و گاهي پرده حائل موصوف، خوف از خداوند متعال و گاهي رجاء و اميدواري به
عنايات آنحضرت است و گاهي اين پرده عصمت، پردح حياء از حضرت ولي نعمت مطلق است، و
ظاهرا به همين پرده حياء، اشارت دارد حديث نبوي«ص»:
«نعم العبد صهيب لولم يخف الله لم يعصه»: «صهيب خوب بندهاي است، اگر بيمي
از خداوند متعال هم نميداشت، نافرماني او را نمينمود». يعني ستر عصمت از معصيت
خداوند متعال در صهيب، ستر حياء از خداوند متعال است، مضافا باينکه ستر خوف نيز در
او موجود است که بر فرض فقدان ستر خوف در وي، باز هم خدايتعالي را نافرماني نميکرده
زيرا ستر خياء ازخدا، عاصم او از معاصي پروردگار است، چه صهيب عليم القلب(نه عليم
اللسان فقط) نيک ميداند که خداوند بينياز، او را از عدم محض ايجاد فرموده، و همه
ملک و ملکوت و غيب و شهادت را خدمتگذارش قرار داده تا نيازهاي او را تأمين نمايند،
و بدينوسله او به سعادت حقيقي خود نايل آيد، تأمل در اين همه نعمتهاي نامتناهي و
الطاف بيکران باريتعالي که بدون هيچ عوض و غرضي بر ا ارزاني گرديده است، موجب
حيائي است شديد که طبعا ستر عصمت بين او و نافرماني حضرت ولي النعم الألطاف است و
هر مؤمني که مانند صهيب عليم القبو بيداري باشد، داراي ستر عصمت از گناه است، و بمقداري که جان و دلش، لمس
نعمتها و الطاف باريتعالي را نموده، بهمان مقدار آزرم و حياء ازخداي عزجل دارد، که
پرده عصمت از گناهان در همان حد است.
و بالعکس، عليم اللسان جهول القلب که جز مراء و جدال همي ندارد و با اينکه
علم و شناخت به حقيقت دارد، در مناظره با اقران، تلبيس و تدليس ميکند و جامعه
باطل را بر اندام حق ميپوشاند و حق را مکتوم ميسازد و آزرمي از نهي الهي ندارد
که فرموده: «و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون».[4]
بلي! فقيد اللسان سفيه القلب، وقيح است و از موهبت حياء و دين محروم است
چنانکه امام صادق(ع) فرمودهاند: «لا ايمانل من لا حياء له» زيرا حياء(انقباض نفس
و خود نگهداري از ارتکاب قبيح بخاطر قبح آن) ثمره ايمان به خداوند حاضر و ناظر است
ول زوما ايمان چناني و اعتقاد به حضو رولي النعم و الالطاف و نظارت حضرتش بر همه
اعمال، منتج انقباض نفس مؤمن از ارتکاب هر مکروهي در محضر او سبحانه و تعالي است،
و آن کس که بيشرمي ميکند و در محضر خداي تعالي مرتکب عصيان ميشود و باطل را در
لباس حق جلوه ميدهد، بدينجهت است که وجودش از نهال بالنده و ثمربخش ايمان تهي
است، و بوجهلي است بغلط بوالحکم ناميده شده و در واقع رهزن راه عبادت است و همانند
ابوجهل در مصب اين عتاب الهي است: «الم يعن بأن الله يري».[5]
تدبري عميق در آيه شريفه به خوبي روشن ميکند که حديث مذکور از امام
صادق(ع) مستخرج از همين آيه کريمه است يعني حياء از ايمان به خداي عليم و ناظر بر
اعمال نشأت ميگيرد، و بوجهل بيشرم از خداي عزوجل، بناچار تهي از چنين ايماني
است، و حاصل جمع واقعيت حياء از خداوند عزوجل، همان انقباض نفس و روگرداني از هر
امري است که مبغوض حضرت او مي باشد.
و لازم به تذکر است که در بعضي از اخبار، بر خداوند متعال«حي: صاحب حياء»
اطلاق شده چنانکه ابوداود در سنن خويش از رسول الله(ص) روايت کرده که فرمودند: «ان
الله عزوجل حي ستير يحب الحياء و الستر».[6]
»خداي عزوجل مسلما صاحب حياء و پردهپوش است دوستدار حياء و پردهپوشي
است» و روشن است کهحياء درباره واجب تعالي بمعني انقباض و انفعال نيست، چه در حريم
حضترش انفعال و انقباض راه ندارد و بناچار بر معني تارک قبيح حمل ميشود، و در
ارتباط با اجراء اين صفت بر حقتعالي، لطائفي از اخبار آمده است که بنقل يکي از
آنها اکتفاء ميشود: »ان شيخاً في القيامة يقول الله له: يا عبدي عملت کذا و کذا(من
امور لم يکن ينبغي ان يعملها) فيقول: يار ب ما فعلت و هو قد فعل، فيقول الحق:
سيروا به الي الجنة! فتقول الملائکة التي احصت عليه عمله: يا ربنا الست تعلم انه
فعل کذا و کذا؟ بلي ولکنه لما انکر استحييت منه ان اکذب شيبته!»:
خداوند متعال در روز قيامت، عتاب به پيرمرد گنه کار مينمايد و ميفرمايد:
اي بندهام تو مرتکب امور چناني که نافرماني من است گرديدهاي آن پير گنه کار عرض
ميکند: پروردگارا من مرتکب چنين اعمالي نشدهام! در صورتيکه آن معاصي را انجام
داده است، پس حقتعالي امر ميفرمايد که او را به بهشت ببريد، در اين هنگام
فرشتگاني که کاتبان اعمال آن گنه کارند و آمار معاصي او را ثبت کردهاند عرض ميکنند:
پروردگارا تو خود دانائي که اين پيرآلود، گناهان مورد اشاره را انجام داده است!
خداي تعالي ميفرمايد: بلي ميدانم ولي چون اين بنده پيرم انکار نمود، من از وي
حياء کردم که ريش سفيدش را تکذيب کنم!
کرم بين و لطف خداوندگار گنه
بنده کرده است و او شرمسار
با اعتماد به همين وصف ستاريت خداوند غفور است که در اين فراز از مناجات
از حضرت غفار الذنوب مسئلت ميکند که: «الهي گناهاني را در دنيا بر من مستور ساختي
که در آخرت به ستر آنها محتاجترم» و اين نويسنده ذوالشبيه نيز اميدوار است که
حضرت ستار العيوب بر ريش سفيدش رحمت آرد:
دلم ميدهد گاه گاه اين نويد که
حق شرم دارد زموي سفيد
عجب باشد ار شرم دارد زمن که
شرمم نميآيد از خويشتن
«الهي بحلمک أمهلتني و بسترک سترتني حتي کانک اغفلتني و من عقوبات المعاصي
جنبتني حتي کانک استحييتني».
ادامه دارد