اصرار و التماس بدرگاه خداوند

قسمت يازدهم

شرح دعاي ابوحمزه ثمالي

آيت الله ايزدي نجف آبادي

اصرار و التماس بدرگاه خداوند

«فوعزتک يا سيدي لونهرتني ما برحت من بابک ولا کففت عن تملقک لما أنتهي
الي من المعرفة بجودک و کرمک».

بعزتت قسم که هر چند مرا از درگاهت براني سوي ديگر نخواهم رفت و از تملق و
درخواستهاي عاجزانه‌ام از تو دست بردار نيستم بخاطر شناختي که از بخشش و بزرگواريت
بمن رسيد.

قهر بر پايه مهر و غضب براساس رحمت

در اين دو سه جمله از دعا مطلبي بنظر مي‌آيد که نبايد از نظر دور داشت و
آن اين است که قهر خداوند بر بنده‌اش بر پايه مهر او و غضب او براساس رحمت او است.

به اين معني که ذات مقدس پروردگار اگر بر بنده غضب کرد نه اين است که
مخالفت بنده ضرري به خداوند زده و بالنتيجه خدا را از آن بنده عقده در دل پيدا شده
که بجهت گشودن عقده و خنک شدن دل، بنده را طرد يا عذاب کند.

بلکه چنانچه در بين افراد بشر نيز گاه مي‌شود که مهر و محبت و لطف و عنايت
به صورت قهر و غلبه جلوه مي‌کند چنانکه در پدران مشاهده مي‌کنيم که لطف حکيمانه
آنها نسبت به فرزندانشان اقتضاء دارد که فرزند خودشان را از همان دوران کودکي زير
نظر داشته باشند و احتياجات او را تامين کنند مخصوصا که در امر تربيتشان کوشش کرده
و آنها را به مراکز تعليم و تربيت بسپارند همين لطف حکيمانه در بعض موارد(مثلا
موقعيکه فرزند به مدرسه نرفت) به صورت قهر و تنبيه جلوه کند. بهمين منوال رحمت بي‌پايان
خداوندي که سراسر جهان هستي و جرياناتعالم، جلوه اين رحمت بي‌پايان است و نمودي از
الطاف او است و نعمتهائي که مي‌بخشد براساس تفضل و بخشايش است، نعمتهايش نيز بر
پايه احسان است.

اگر بنده را چند صباحي از در خود براند بسا همان راندن بدينجهت باشد که
بنده روي نياز بدرگاه او آورد تا او را قابليت ورود بحريم قدس حاصل شود.

اين بعهده بنده تقصير کار رانده شده است که در حين رانده‌شدگي با در نظر
گرفتن جود خداوندي و شناخت کرامت هر چه بر تضرع و ابتهال خود بيفزايد باشد که کرم
الهي بجوش آمده او را دستگيري نمايد. چه خوب گفته حافظ شيرازي:

ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است           چه
يار ناز نمايد شما نياز کنيد

شايد اينکه در دعاي جوشن کبير آمده است: «يا من سبقت رحمته غضبه» ـ اي
آنکه رحمت او بر غضبش پيشي گرفته، همين معنا باشد که سبقت و پيشي گرفتن رحمت بر
غضب سبق ذاتي دارد و رحمت او علت و پايه غضب او است.

بنابراين اگر بگوئيم: لطف و غضب خداوند هر دو دوست داشتني است که بقول
ملاي رومي:

عاشقم بر قهر و بر لطفش بحد                                 اي
عجب من عاشق اين هر دو ضد

شخن به گزاف نگفته‌ايم.

و اگر گفته شود: زهري که او بکاممان بريزد ترياق و از شربت غير، بهتر و
زخمي که او بزند از مرهم ديگري اولي است چنانچه حافظ مي‌گويد:

گرم تو زخم زني به که ديگري مرهم          گرم
تو زهر دهي به که ديگري ترياک

باز بي‌جا نگفته‌ايم.

خلاصه آنچه از دو سه جمله دعا که عرض مي‌کند: هر چند مرا از در خانه‌ات
براني رو بکوي ديگري نياورم و از درخواست عاجزانه بجهت شناختي که از جود و کرم تو
دارم دست برنمي‌دارم، چنين بدست مي‌آيد که گرچه در پيش خلق دست سئوال دراز کردن بد
و بدتر از الحاح و اصرار بدرگاه خداوند و بالنتيجه بخشايش او را بدست آوردن
پسنديده او است.

«و انت الفاعل لما تشاء تعذب من تشاء بما تشاء کيف تشاء و ترحم من تشاء
بما تشاء کيف تشاء لا تسئل عن فعلک و لا تنازع في ملکک و لا تشارک في امرک و لا
تضاد في حکمک و لا يعترض عليک احد في تدبيرک».

تنها توئي که هر چه بخواهي انجام مي‌دهي، هر که را بخواهي بهر عذابي، عذاب
دهي و بهرگونه که بخواهي عذاب مي‌دهي، و هر که را بخوهي به هر رحمتي و بهرگونه‌اي
رحمت مي‌کني، در کارت مورد سئوال و بازخواست نيستي(چون نقطه ضعفي که سئوال برانگيز
باشد نداري) در ملک و حکمراني تو کسي را نمي‌رسيد که با تو سر نزاع داشته باشد و
احدي را در امر تو شرکتي و در حکم تو ضديتي نيست و در تدبير و اداره امر جهان به
هيچ کس نمي‌برازد که لب به اعتراض گشايد.

در اين قسمت از دعا چند مطلب مورد توجه است:

قدرت تامه خداوند

مطلب 1- قدرت تامه خداوند که به هر چيز و هچه مشيتش تعلق بگيرد نقص و
نارسائي ندارد که«يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد» ـ هر کاري را که خواست انجام مي‌دهد
و هر حکمي را که خواست اجرامي‌کند و بالنتيجه بر امر خود مسلط که«والله غالب علي
امره».

روي اين اصل اگر کسي را(به مقتضاي عدالتش) خواست عذاب کند بهر عذابي و
بهرگونه مي‌تواند واگر(به رحمتش) کسي را خواست رحمت کند هرگونه که بخواهد رحمت مي‌کند.

نظام حاکم بر جهان

مطلب2 ـ از آنجائي که سراسر جهان هستي و نظام حاکم بر آن از قدرت بي‌نهايت
و علم بي‌پايان خداوندي نشأت گرفته است هيچ گونه عيب و نقطه ضعف که سئوال برانگيز
و جاي ايراد باشد در کار خداوند نيست و اگر نقصي و ضعفي بنظر آيد از ديدگاه تنگ ما
است. در اينجا به دو نکته مهم بايد توجه داشت:

1- روي اين اصل که جهان خلقت از ذات بي‌عيب و علم و قدرت بي‌نهايت حق
سرزده است تام و تمام است و کاملتر تصور مي‌شود ولي خداوند بوجود نياورده که معناي
چنين تصوري اين است که خداوند از افاضه فيض کاملتري بخل ورزيده است و اين تصور
درباره خداوند روا نيست.

2- چنين نبايد تصور کرد که در نظام تام و تمام و کامل حاکم بر جهان هستي
خداوند از غير خودش اقتباس و اخذ کرده باشد و جهان را بر طبق آن نظام آفريده
باشد(مثلا در حال عدم عالم هستي و عالم ثبوت نظامي بوده و آن نظام و نقشه را بر
جهان حاکم نبوده باشد) بلکه اساسا غير خداوند هر که هرکاري را بر نظام خوبي انجام
داد نظم کار خود را از کار خداوند گرفته و برداشت کرده است. در يک جمله بايد گفت
که: در حقيقت نظام پيرو فعل خداوند است نه فعل خداوندپيرو نظام. و مخفي نماند که
در اين مطلب نکته دوم، نميخواهيم سخن اشاعره را که اراده گزاف و جزاف براي خداوند
قائل هستند بگوئيم و توضيح بيشتر اين مطلب در جاي ديگر بايد داده شود.

در هستي قدرت مقاوم با قدرت حق نيست

مطلب 3- با در نظر گرفتن قدرت بي‌نهايت حق تصور نمي‌شود که هيچ قدرتي نمي‌تواند
در مقابل قدرت حق مقاومت کرده وحق را از اجراء حکمش مانع شده يا ضديت نمايد يا در
کاربرد مشيت الهي کندي ايجاد نمايد چنانچه در دعاي افتتاح هست: «قهر بعزته الأعزا
و تواضع لعظمته العظماء فبلغ بقدرته ما يشاء» ـ بعزت خودش قدرتمندان را مغلوب
نموده و عظيم‌ترين موجودات در مقابل عظمتش خاضع‌اند و از اين رو با قدرتش بهر چه
بخواهد مي‌رسد. جمله: «لا تضاد في حکمک و لا تنازع في ملکک» گوياي همين مطلب است.

پيروي دستگاه هستي از امر حق از روي طوع و رغبت است

مطلب 4- گذشته از اين که در جهان هستي هيچ گونه قدرتي مقاوم با قدرت حق
نيست، علاوه بر اين در تمام مراحل هستي که امر الهي در جريان موجودات جهان
تمکينشان از امر حق از روي طوع و رغبت است و اين از اين جهت است که تسلط و نقوذ
قدرت خداوند در جهان تسلط اعتباري از قبيل تسلط فرمانده لشکر بر افراد زير امر خود
نيست بلکه تسلط حقيقي و تکويني است. مثال ساده آن تسلط روح و نفس انسان بر قوا و
اعضاء و جوارح است که همچنانکه اعضاء و جوارح و قواي نفس در عين اينکه تکيونا به
اطاعت نفس هستند و تخلف نمي‌توانند بکنند علاوه بر اين آثار و افعال قواي نفس
منافي و ناملايم با طبع قوي نيست. همچنين قواي فعال جهان هستي چه فاقد شعور باشند
و چه با درک و شعور، همه مسخر حق و لشکريان او و در اجراء فرمان تکويني حق با طوع
و رغبت هستند چنانچه در آيه 10 سوره سجده مي‌فرمايد: «فقال لها و للارض ائتيا طوعا
او کرها قالتا أتينا طائعين» ـ سپس(به فرمان تکويني خود) فرمود که اي آسمان و زمين
شما تحت فرمان آئيد، چه با رغبت يا بي‌ميلي؛ آنها عرضه داشند که با کمال شوق و
رغبت مي‌آئيم.

«لک الخلق و الامر تبارک الله رب العالمين»:

امر خلقت جهان براي تست که چه با برکت و خير است پروردگار جهانيان.

«يا رب هذا مقام من لاذبک و استجار بکرمک و الف اسحانک و نعمک»:

پروردگار من اين موضع دعا و تضرع و مسکنت بدرگاه تو مقام و موضع کسي است
که پناهنده به تو شد و در جوار کرم تو آمده و با احسان و نعمت تو خو گرفته است.

«و انت الجواد الذي لا يضيق عفوک و لا ينقص فضلک و لا تقل رحمتک»:

تنها بخشنده‌اي که عفوت ضيق و فضلت ناقص و رحمتت کم نيست توئي.

«و قد توثَّقنا منک بالصفح القديم و الفضل العظيم و الرحمة الواسعة»:

ما بخاطر عفوت که تازگي ندارد و به فضل بزرگ و رحمت واسعه‌ات بتو مطمئن و
دلگرم شده‌ايم.

«افتراک يا رب تخلف ظنوننا او تخيب امالنا کلا يا کريم فليس هذا ظننابک و
لا هذا فيک طمعنا»:

پروردگارا(با اينکه چنين گمانهاي خوبي بتو داريم) راستي خود را چنين مي‌بيني
که گمانهاي ما را جامه عمل نپوشي و اميدهاي ما را نااميد کني نه چنين است گمان ما
درباره تو نه چنين است و طمع ما از تو غير اين است.

«يا رب ان لنا فيک املا طويلا کثيرا ان لنا فيک رجاء عظيما عصيناک و نحن
نرجو أن تستر علينا و دعوناک و نحن نرجو ان تستجيب لنا فحق رجائنا مولانا»:

پروردگارا آرزوئي بس دراز و اميدي بس بزرگ. چه اميدي، آن اينکه اين ما(با
اين پستي و حقارت) مثل توئي را(با اين عظمت) نافرماني کرده‌ايم اميد اين داريم که
گناهمانرا بپوشاني و اين ما(که ضعيفيم و کوچکيم) تو را ميخوانيم باميد اين ک
جوابمان دهي(خواهش چنين است) مولاي ما، اميدمانرا تحقق بخش.

«فقد علمنا ما نستوجب باعمالنا ولکن علمک فينا و علمنا بانک لا تصرفنا عنک
و ان کنا غير مستوجبين لرحمتک فانت اهل ان تجود علينا و علي المذنبين بفضل سعتک
فامنن علينا بما انت اهله وجد علينا فانا محتاجون الي نيلک»:

حقا که ما ميدانيم با اين اعمالمان چه پاداشي استحقاق داريم(کيفر و عذاب)،
اما هم خود ميداني و هم ما ميدانيم که تو ما را از خود نمي‌گرداني، گيرم که ما
مستوجب رحمت تو نيستيم اما تو با وسعت فضلت اهل اينکه بر ما و همه گناهکاران تفضل کني
هستي، پس بيا و برما به آنچه تو خود اهل آن هستي بخشايش کن که بجوائز تو
نيازمنديم.

ادامه دارد