حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي
هجرت مسلمانان به حبشه
بخش سوم
قسمت يازدهم
چنانکه اهل تاريخ و جمعي از مفسرين رد تفسير آيه مبارکه: «لتجدن اشد الناس
عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين
قالوا انا نصاري…»[1] گفتهاند:
پس از آنکه رسول خدا(ص) فشار و ستم بسيار مشرکان قريش را بر مسلمانان
مشاهده نمود و ناتواني خود را از کمک به ايشان و دفع ستم از آنها ملاحظه کرد دستور
هجرت به حبشه را به ايشان داد و درصدد برآمد تا بدين وسيله آنها را از شر دشمنان
آسوده سازد. متن دستور آنحضرت را در اينباره به دو گونه نقل کردهاند.
«نقل اول ـ روايتي است که ابن هشام و طبري و ابن اثير و ديگران نقل کردهاند
که متن آن چنيناست که بدون ذکر سند گفتهاند: چون رسول خدا آن وضع را ديد به آنها
فرمود:
«لو خرجتم الي ارض الحبشة فان بها ملکا لا يظلم عنده احد، و هي ارض صدق
حتي يجعل الله لکم فرجا مما انتم فيه…».[2]
يعني ـ خوب است به سرزمين حبشه برويد که در آنها پادشاهي است و در کنار او
به کسي ستم نميشود، و آنجا سرزمين راستي است، تا وقتي که خداوند گشايشي براي شما
از اين وضعي که در آن بسر ميبريد فراهم سازد و…
نقل دوم ـ نقلي است که در تفسير مجمع البيان نيز بطور مرسل نقل کرده و
گفته است: رسول خدا(ص) هنگامي که آنوضع را مشاهده نمود به آنها دستور خروج بسرزمين
حبشه را داده فرمود: «ان بها ملکا صالحا لا يظلم و لا يظلم عنده احد…»[3]
که البته جاي اين بحث و مناقشه هست که آيا کداميک از اين دو نقل صحيحتر
است زيرا بخاطر قيودي که درنقل دوم است معناي حديث فرق ميکند و اين شبهه به ذهن
خطور ميکند که شايد در نقل دوم دست تحريف کنندگان و درباريان و جيرهخواران شاهان
و سلاطينن در اين نقل دخالت کرده و به قول معروف«در ميان دعوا نرخ تمام کردهاند«
و در ضمن نقل يک حديث خواستهاند يک پادشاه صالح و غير ظالمي هم در طول تاريخ از
زبانر سول خدا(ص) بدنيا معرفي کرده باشند، همانگونه که در ذيل حديثي که از رسول
خدا(ص) درباره انوشيروان ـ در داستان ولادت رسول خدا(ص) ـ نقل شده بود يعني «ولدت في
زمن الملک العادل …» بطور تفصيل بحث کرده و ساختگي و مجعول بودن آنرا از روي
مدارک معتبر ذکر نموديم.
ولي بنظر ميرسد در هر دوي نقلهائي که شده فرمايش رسول خدا(ص) نقل به معني
شده و متن دقيق فرمايش رسول خدا(ص) ذکر نشده باشد، گذشته از آنکه اين دو نقل مسند
نيست و مرسل است و تنها در روايتي سند آن به ام سلمة ميرسد که آنهم همان نقل اول
است[4]
و از اين رو بحث و مناقشه درباره آنها چندان موردي ندارد، و البته جريانات بعدي
صدق گفتار رسول خدا(ص) را طبق نل اول تا حدودي به اثباتر سانيد و بهر صورت آنچه
قابل بررسي و بحث ميباشد درباره اصل اين دستور و فرمان و بررسي اطراف و جوانب آن
است که از چندنظر قابل بررسي است.
1- بحث درباره اصل دستور هجرت
کلمه«هجرت» در راه خدا براي ما ـ بخصوص پس از آنکه هجرت رسول خدا(ص) مبدء
تاريخ اسلام قرار گرفت ـ کلمهاي آشنا و مقدس است، و قداست آن نيز بيشتر از آيات
کريمه قرآني سرچشمه گرفته که خداي تعالي فرموده:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا في سبيل الله اولئک يرجون رحمة
الله…»[5]
براستي آنانکه ايمان آورده و آنها که مهاجرت کرده و در راه خدا اجتهاد
کردهاند اينهايند که رحمت خدا را اميد دارند…
و در جاي ديگر فرمود:
«الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله بأموالهم و انفسهم اعظم درجة
عندالله…».[6]
آنانکه ايمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا با مالها و جانهاي خود جهاد
نمودند اينها درجه بزرگتري در نزد خدا دارند…
و در سوره انفال فرموده:
«و الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله و الذين آووا و نصروا
اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کريم».[7]
و آنانکه ايمان آورده وهجرت کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند و آنانکه
آنانرا پناه و مأوي داده و ياري کردند آنهايند مؤمنان حقيقي که ايشانرا است آمرزش
و روزي کريمانه…
و آنچه جلب توجه در اين آيات ميکند آنکه همه جا هجرت قبل از جهاد در راه
خدا و مقدم بر آن ذکر شده، يعني همه جا پس از ايمان بخدا بلافاصله هجرت را بعنوان
يک اصل عملي و وظيفه مقدس براي انسانهاي با ايمان ذکر نموده و پس از آن مسئله جهاد
در راه خدا با جان و مال آمده است…
هجرت منشأ خيرات و برکات دنيا و آخرت
و اساسا هجرت در راه خدا در قرآن کريم منشأ بسياري از خيرات و برکات و
موجب پاداشهاي بزرگي در دنيا و آخرت معرفي شده، آنجا که ميفرمايد:
«والذين هاجروا في الله من بعد ما ظلموا النبوئنهم في الدنيا حسنة و لاجر
الآخرة اکبر لوکانوا يعلمون، …»[8]
و آنانکه در راه خدا هجرت ميکنند پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتند، محققا
براي ايشان در دنيا نيکي و خوبي مهيا خواهيم کرد و براستي که پاداش آخرت بزرگتر از
آن است اگر بدانند.
و در سوره آل عمران فرموده:
«فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا في سبيلي و قاتلوا و قتلوا لا
کفرن عنهم سيئاتهم و لأدخلنهم جنات تجري من تحتها الانهار ثوابا من عندالله و الله
عنده حسن الثواب».[9]
پس آن کساني که هجرت کرده و از خانههاي خويش رانده شدند و در راه من مورد
آزار و شکنجه قرار گرفتند همانا بزدائيم از ايشان بديهاشانرا و براستي که درآوريم
آنها را در باغهائي که از زير آنها نهرها روان است که اين پاداشي است از نزد خدا و
در نزد خدا است پاداش نيکو.
و از همه جالبتر و با بحث ما مناسبتر اين آيات است که ميفرماد:
«ان الذين توفيهم الملائکة ظالمي انفهسم قالوا فيم کنتم قالوا کنا
مستضعفين في الأرض قالوا ألم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فأولئک مأواهم جهنم
و ساءت مصيرا الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا
يهتدون سبيلا فاولئک عسي الله ان يعفو عنهم و کان الله عفوا غفوراً و من يهاجر في
سبيل الله يجد في الأرض مراغماً کثيراً وسعة و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله و
رسوله ثم يدرکه الموت فقد وقع اجره علي الله و کان الله غفورا رحيما».[10]
ـ آنها که فرشتگان ايشانرا دريابند(وجانشينان بگيرند) در حالي که به خود
ستم کرده(و به حال کفر و گناه از دنيا رفتهاند) فرشتگان به آنها گويند در چه وضعي
بوديد؟ گويند ما خوار شمردگان در زمين بوديم(و تحت سلطه زورمندان نتوانستيم دين حق
را انتخاب کرده و بدستورات آن عمل کنيم) فرشتگان بدانها گويند: آيا زمين خدا فراخ
نبود که در آن هجرت کنيد! که جايگاه اينگونه مردم دوزخ است و بد جايگاهي است، جز
آن ناتوان شمردگان از مردان و زنان و کودکاني که نه چارهاي توانستند و نه راه
بجائي بردند که اينان اميد است خدا از ايشان درگذرد که خداوند بخشايشگر و آمرزنده
است، و کسي که هجرت کند در راه خدا بيابد در زمين هجرتگاههاي بسيار و فراخي، و کسي
که از خانهاش بسوي خدا و رسول او هجرت کند و سپس مرگ او را دريابد همانا پاداشش
بر خدا است و خدا است آمرزنده مهربان.
که در اين آيه کريمه نخست آنها را که دل بخانه و کاشانه بسته و حاضر به
ترک و ديار خود نگشته نکوهش کرده و آنانرا ستمکار به خويشتند خوانده و از اينکه در
زمين پهناور خدا هجرت نکرده آنها را جهنمي و دوزخي ميداند.
و ثانيا بعنوان يک دستور کلي بهمه آنهائي که دل بخدا بسته و به او ايمان
آوردهاند و در تنگنا و فشار قرار گرفتهاند دستور هجرت داده و جاهاي بيشتر و روزي
فراخ و زندگي بهتر را براي آنها تضمين کرده…
و اگر مرگ او نيز در اين راه فرا رسيد اجر و پاداشش بر خدا است که خدا
آمرزنده و مهربان است. و شايد چنانچه بعضي از اساتيد گفتهاند تعبيري براي عظمت و
بزرگي پاداش آنها، بهتر از اين تعبير نبوده که قرآن فرموده«فقد وقع اجره علي الله»
که هر کسي پاداشش بر خدا باشد همانند خود خدا که ابدي و ازلي و سرمدي است، پاداش
او نيز حد و حسابي ندارد، همانند تعبري که درباره شهيد فرمود: «عند ربهم يرزقون» و
مانند تعبير حديث قدسي درباره روزهدار که ميفرمايد:
«الصوم لي و انا اجزي به»…
و امثال اين گونه تعبيرات است که در آيات و روايات آمده…
تذکر يک نکته
برخي از نويسندگان خواستهاند از اين آيه يک واقعيت تاريخي و اجتماعي را
نيز استفاده کنند و آن اينکه تمدنهاي بشري و بسط و رشد آنها و هم چنين تأسيس جامعههاي
بزرگ و فرهنگها و غيره هميشه معلول مهاجرتهاي اقوام و ملل نيمه وحشي به روي زمين
و سرزمينهاي پهناور جهان بوده است و براي اثبات آن نمونههائي مانند مهاجرت اقوام
نيمه وحشي آريائي به سوي جنوب و مغرب و مهاجرت اقوام سامي به بينالنهرين و مصر و
شما آفريقا که موجب تأسيس تمدنهاي عظيم گشتند و مهاجرت قوم بنياسرائيل از مصر به
فلسطين و مهاجرت بربرها به غرب و شرق و… و غيره را ذکر کردهاند، و حرف«برگسون»
فيلسوف معاصر فرانسوي و اصطلاح جامعه بسته و بازي را که او ذکر کرده پيش کشيده، و
بحث را به جنگهاي صليبي کشانده که جامعه اروپا هزاران سال در حصار اروپاي در بسته
خود خفته بود تا از برکات جنگهاي صليبي و باز شدن دروازههاي شرق به روي آنها
دروازههاي تمدن و اصلاحات نيز بروي آنها گشوده شد… و خلاصه در فوائد هجرت
بمعناي اعم قلمفرسائي زيادي کرده و سپس آيات کريمه قرآني را نيز در بعد مهاجرت
فکري و اعتقادي شاهدي بر آن گرفته و تفسير نمودهاند… و بدنبال آن هجرت مسلمانان
را بحبشه و مدينه آوردهاند… و ما در اينجا ميگوئيم اصل اين مطلب ک هجرت منشأ تحول
و پيشرفتجوامع بشري وب از شدن دروازههاي تمدن و اصلاحات و رشد مادي به روي آنها
بوده عموميت آن جاي بحث و ترديد نيست، و کلي آن يک امر مسلم و حقيقت تاريخي است، و
در اينکه جنگهاي صليبي هم براي اروپائيان اين فايده بزرگ را داشت ترديدي نيست، و
گوستاولوبون فرانسوي و ديگران نيز دراين باره بتفصيل سخن گفهاند، و بگفته يکي از
نويسندگان اروپائي: بيداري اروپا و دوران اکتشافات و اختلافات و رنسانس و آغاز
مدنيت غرب يک سره معلول جنگهاي صليبي است…[11]
و يا بگفته همين نويسنده فوق الذکر:
مطالعه مذاهب بسته و باز و نيز جامعهها و تمدنهاي بسته و باز در تاريخ بشر
اين حقيقت علمي را در جامعهشناسي به اثبات ميرساند که هجرت ـ گسيختن پيوند جامعه
با زمين ـ جهانبيني انساني را متحول و گسترده ميسازد و در نتيجه يخهاي انجماد و
انحطاط اجتماعي و مذهبي و فکري و احساسي ذوب ميشود، و اجتماع را که جريان مييابد،
و در يک عبارت مهاجرت که خود يک حرکت و انتقال بزرگ انساني است به بينش و در نتيجه
به جامعه حرکت ميبخشد و آنرا از چهارچوب جامد خويش به مراحل متصاعد ارتقاء و کمال
منتقل ميسازد.
در پس چهره هر مدنيتي مهارجتي پنهان است و به سخن هر جامعه بزرگي که گوش
فرا ميدهيم به زبان تاريخ يا اسطيرش از هجرتي حکايت ميکند…[12]
اينها بجاي خود.
اما سخن ما در اينجا بحث در فوائد هجرت به اين وسعت و گستردگي و عموميت و
کلي آن نيست و آيات قرآني و روايات هم هر هجرت و مهاجرتي را مورد ستايش و مدح قرار
نداده است بلکه در اين آيات سخن از هجرت مردمان ياست که در اثر تعليم يامبري الهي
و ابلاغ رسالت وي آئينش را پذيرفته و جان دل به سخنش داده و پذيرا گشته، و در
نتيجه مورد بيمهري و آزار خويشان و شکنجه و تهديد مردمان شهر خويش قرار گرفته و
حفظ دين الهي براي آنها دشوار و غير قابل تحمل گشته است، بطوريکه سخت در تنگنا و
فشار زندگي قرر گرفتهاند و دين خود را در مخاطره ميبيننند…
اين چنين افرادي براي چارهجوئي بنزد پيامبر خدا رفته و از او راه چاره ميجويند
و رسول خدا بکمک وحي الهي آنها را به هجرت و ترک شهر و ديار و جدائي از خويشان و
مردمان مشرک و کافر دستور داده و زمين خدا را براي حفظ دين و معيشت و زندگي ايشان
فراخ و وسيع معرفي کرده که اگر احيانا ترسي از اين بابت در دل دارند و نگران وضع
آينده خود در سرزمين غربت از نظر معنوي و مادي هستند ترس آنها را برطرف نموده و
آنها را به الطاف بيکران و رحمت اسعه الهي اميدوار سازد، و البته اين هجرت نيز
ممکن است پيآمدها و مثرات مادي و معنو ديگري هم داشته باشد که مورد بحث و توجه
قرار نگرفته…
و شاهد بر آنچه گفتيم خود آيات کريمه است که هجرت در اين آيات همه جا مقدي
و محدود به هجرت در راه خدا و «مهاجرت في الله» و يا«مهاجرت في سبيل الله» شده[13]
که از قرينه اين آيات ميتوان استفاده کرد که قيد«في سبيل الله» در آيات ديگري[14]
نيز که بدنبال جهاد و مجاهده آمده قيد«مهاجرت» هم که قبل از جهاد قرار گرفته است
باشد، و البته از آنجا که قرآن براي همه زمانها و تعليم همه اسمانها آمده بر طبق
شيوه و رسمي که دارد مطلب را بطور کلي و براي همه مؤمنان و همه زمانها ذکر فرموده،
و گاهي هم بعنوان نمونه و الگو افراد يا اقوامي را بطور مثال ذکر مينمايد.
و در اينجا نيز چنانچه مرحوم علامه طباطبائي(ره) و ديگران گفتهاند: اين
آيات اگرچه سبب نزول آن در جزيرة العرب و در زمان رسول خدا(ص) و هجرت به مدينه
نازل شده ولي روي ملاکي که در آن هست اين حکم را براي همه مسلمانها و در همه
زمانها مقرر فرموده که بر هر مسلماني لازم است در جائي سکونت گزيند که قدرت ياد
گرفتن دستورات ديني وعمل به آن را داشتهب اشد و در غير اين صورت بايد از آن سرزمين
هجرت کند، چه آنکه آن سرزمين از نظر اسمي و آماري کشور اسلامي ميباشد يا کشور کفر
و شرک…[15].
و به عبارت ديگر از آنجا که قرآن کريم براي ساختن انسانهاي نمونه و رساندن
آنها به کمال مطلق و مطلوبشان که همان تقرب به خداي تعالي و وصول به اوست آمده
هميشه محور و تعليمات وف رامين خود را روي ايمان و حرکت بسوي او و بنام او و در
راه او و محبت به او قرار داده است و معيار قبولي و صحت آنرا نيز انجام عمل بقصد
قربت و خالص براي او قرار داده است زيرا چنين حرکت و جهتگيري است که انسانرا به
کمال انسانيت ميیساند نه اصل حرکت وعمل، اگرچه آنعمل ممکن است فوائد مادي و معنوي
ديگري را هم به ارمغان آورد و عائد عمل کنندگان به آن گرداند… و از اينرو ميبينيم
همه جا معيار ارزش اعمال و محور آها روي آن اعمالي است که تکيهگاه الهي داشته
باشد، فيالمثل اگر به تقوي ارزش ميدهد آن تقوائي ارزش دارد که الهي باشد«و من
يتقل الله…» «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله…» و اگر شهيد داراي آهمه مقامات
والا و ارزشها و اجرهاي دنيائي و آخرتي است مقيد به آن گشته شهيدي است که در راه
خدا کشته شده باشد«قتلوا في سبيل الله…» «و لئن متم او قتلتم في سبيل الله…» و
جهاد و هجرت و انفاق و هر عمل خير ديگري نيز هنگامي اهميت و ارزش دارد که انگيزه و
تکيهگاهش«الله» باشد که البته بايد گفت«اين سخن بگذار تا جاي دگر» و بايد در جاي
ديگري روي آن به تفصيل بحث کرد. و از اينرو ميگوئيم که هجرتها اگرچه منشأ تمدنها
و تحولهاي بسياري در جهان شده، اما در بسياري از جاها چون با ايمان الهي و تقواي
الهي توأم نبوده از استعمار و استثمار ملتهاي ديگر و زورگوئي و احياناً اخراج
ملتهاي بومي و اصيل از سرزمينها سردرآورده که بهترين نمونهاش هجرت انگليسيها
بسرزمين امريکا است که پس از ورود به آنجا سرخپوستان بومي آنجا را به روز سياه
نشانده و زمينها و سرزميناشان را گرفتند و آنها را بيرون کرده و بسياري از آنها را
کشتند.
و يا هجرت اروپائيان بسرزمين آفريقا، که منشأ استعمار بسياري از کشورهاي
فقير و بدبخت آفريقا و بيغما رفتن معاون و ثروتهاشان بدست همين مهاجرين گرديد، و
هنوز ه دست از جان آن مردم ستم کشيده و محروم و بيرمق بر نميدارند، و هر روز در
آفريقاي جنوبي پس از قرنهاي متمادي عدهاي از اين بيگناهان بدست اقليتي مهاجر
سفيدپوست يغماگر به قتل ميرسند و يا آواره ميشوند.
و يا هجرت صهيونيستهاي جهانخوار بسرزمين فلسطين مقدس که با کمک قدرتهاي
بزرگي چون انگليس و امريکا ميليونها فلسطيني را از سرزمي خود آواره کرده و دولت
غاصب اسرائيل را در آنجا تشکيل دادند و هر روز به قسمتي از سرزمينها کشورهاي
اسلامي هم جوار خود حمله کرده و آنها را به اشغال خود درآوردند، و بيش از چهل سال
است که با کمال وقاحت و بيشرمي وب ا کمک قدرتهاي شيطاني روزانه بطور متوسط بيش از
ده نفر از ساکنين اصلي آن سرمزينها را بخاک و خون کشيده و يا زندان و تبعيد ميکنند،
و يا با بدترني شيوههاي قون وسطائي شکنجه کرده و زنده بگور ميکنند و يا همان
جنگهاي صليبي که براي اروپائيان سبب جهش علمي و تحول فرهنگي گرديد، اما در اثر
همان بيتمدني و طبع خونخواري که داشتند سبب هزاران ويراني و کشتارهاي دسته جمعي و
تجاوزات ناموسي بدست اروپائيان بيفرهنگ گرديد که تاريخ از نقل آنها شرم دارد… و
نمونههاي ديگر…
اينها هم همه آثار همين هجرتها است!
پس بور کلي هجرتها را نميتوان منشأ خيرات و تمدن و موجب ارتقاء و تکامل
انسانها دانست، و از همين رو قرآن کريم نيز هجرت را با همان معيار الهي و انگيزه
انساني و ديني آن مورد ستايش و منشأ پاداشها و تکاملهاي مادي و معنوي ميداند…
ادامه دارد