شرح صدر

مديريت اسلامي

قسم ششم

حجة الاسلام و المسلمين ري شهري

شرح صدر

در قسمت گذشته در تبيين چگونگي شکوفائي استعداد مديريت در انسان عرض کردم
که راه شکوفائي احساس مديريت اسلامي، شرح صدر اسلامي، و طريق شکوفائي مديريت غير
اسلامي، شرح صدر کفري است ور ابطه شرح صدر اسلامي و مديريت توضيح داده شد و اينک
رابطه شرح صدر کفري و مديريت:

شرح صدر کفري و مديريت

پيش از اين معلوم شد که شرح صدر کفري عبارت است از آمادگي قلب براي پذيرش
ناحق و ناصواب، هرچه ظرفيت انسان براي پذيرش حق و عدل کمتر، و براي پذيرش ناصواب
بيشتر باشد شرح صدر کفري او بيشتر است.

بهمان ميزان که مديريت اسلامي نياز به شرح صدر اسلامي دارد بهمان اندازه
مديريت غير اسلامي نيازمند به شرح صدر کفري است.

به عبارت ديگري مديري که مي‌خواهد سازمان و يا جمعيت و حکومتي را با اهداف
غير اسلامي عين بر موازين غير منطبق باحق و عدل هدايت کند، بايد از نظر روحي ظرفيت
و آمادگي لازم را براي انجام اعمال نادرست و غير منطبق با موازين حق و عدل را
داشته باشد، و با افزايش اين ظرفيت قدرت مديريت او بيشتر مي‌گردد.

نکته قابل توجه در اينجا اينست که: همانطور که آمادگي براي پذيرش حق از
نظر قرآن به انسان بصيرت و بينش مديريت مي‌دهد و استعداد مديريت اسلامي را در
انسان شکوفا مي‌سازد، هچنين عدم آمادگي براي بپذيرش حق بينش مديريت را در انسان
تقويت مي‌کند و موجب شکوفائي استعداد و مديريت کفري است.

بينش نورع اول در لسان حديث بينشر عقلاني و يا شکوفائي عقل، و بينش نوع دوم
بينش شيطاني و شکوفائي شيطنت گفته مي‌شود.

مرحوم مجلسي در بحارالانوار از معاني الاخبار و محاسن نقل مي‌کند که شخصي
از امام صادق(ع) پرسي که عقل چيست؟

امام فرمود:

«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».

عقل چيزي است که بوسيله آن خداوند مهربان پرستش مي‌شود و بهشتي کسب مي‌گردد.

آن شخص پيش خود فکر کرد که بنابراين تعريف، افرادي که فکر و انديشه خود را
در مسير بندگي خدا و تحصيل زندگي جاويد بکار نمي‌گيرند بايد فاقد عقل باشند در
صورتي که زيکر و هوش و استعداد بسيار از آنها قابل انکار نيست، لذا دوباره از امام
پرسيد که براساس اين تفسير از عقل، آنچه در معاويه بود را چه مي‌توان ناميد؟

امام پاسخ داد:

«تلک النکراء، تلک الشيطنة، و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل».

آن نکراء و شيطنت ناميده مي‌شود، و آن شبيه عقل است ولي عقل نيست.[1]

مرحوم مجلسي در توضيح پاسخ امام ميگويد:

واژه«نکراء» به معناي دهاء و خوش فکري و زيرکي است که وقتي در خواسته‌هاي
جنود جهل بکار رود شيطنت گفته مي‌شود.

راه پرستش خدا و رسيدن به بهشت همان راه حق و عدل است و از ديدگاه امام،
عقل آن بينشي است که انسان را به اين مسير دعوت مي‌کند، و عقال کسي است که از اين
راه مي‌رود. نقطه مقابل اين راه يعني راه شيطان و راه دوزخ، مسيري است که منطبق با
موازين حق وعدل نباشد، و لذا بينشي که انسان را به اين مسير دعوت مي‌کند در کلام
امام، شيطنت، و بيش شيطاني، ناميده شده است، و کساني که در اين راه مي‌روند در
قرآن کريم انسانهاي شياطن صفت و با شياطني انس نام گرفته‌اند، هرچه انسان در راه
اول که راه حق و عدل است بيشتر پيش برود شرح صدر اسلامي او بيشتر مي‌گردد و با
فزايش ظرفيت فکري و روحي براي پذيرش حق، توان مديريت اسلاميش افزوده مي‌شود وب عکس
هرچه بيشتر در راه دوم ظرفيت فکري و روحي براي پذيرش آنچه حق نيست، توان مديريت
کفري در انسان تقويت مي‌گردد.

2- بينش سياسي

يکي ديگر از آثار شرح صدر که در رابطه با ميدريت قابل توجه است عبارت است
از«بينش سياسي»، شرح صدر انسان را سياستمدار مي‌کند، چيزيکه هست، شرح صدر اسلامي
به انسان بينش سياسي اسلامي مي‌دهد، و شرح صدر کفري انسانرا سياستمدار بمعناي
متداول و رسمي آن مي‌نمايد. براي تبيين اين اثر سه مسأ‌له بايد مورد بررسي قرار
گيرد:

1- معناي سياست و سياستمداري.

2- رابطه سياست و مديريت.

3- رابطه سياست و شرح صدر.

سياست و سياستمداري

سياست در لغت به معناي تدبير، مصلحت و دورانديشي است.[2]

در کتاب«المنجد» واژه سياست اينطور معنا شده است:

«ساس القوم: دبرهم و تولي امرهم… السياسة استصلاح الخلق بارشادهم الي
الطريق المنجي في العاجل او الآجل.»

سياست کرد قوم را يعني تدبير نمود آنها را و امورشان را سرپرستي نمود…
سياست عبارت است است از خيرخواهي براي خلق با ارشاد آنها به راهي که نجات بخش است
در اين جهان و يا در جهان ديگر.

و در نهايه ابن کثير کلمه سياست اينطور تفسير شده است:

«السياسة القيام علي الشيء بما يصلحه و في الحديث: کانت بنو اسرائيل
تسوسهم انبياؤهم اي تتولي امورهم کما تفعل الأمراء و الولاة بالرعية».

سياست عبارت است از اينکه انسان براي اصلاح چيزي قيام کند، و در حديث است
که بني‌اسرائيل را انبياء آنها سياست مي‌نمود يعني پيامبران امور آنها را سرپرستي
مي‌کردند همانطور که امراء و واليان نسبت به رعايا عمل مي‌کنند.

آنچه در معناي«سياست» ذکر شد مفهوم لغوي آنست و اما تعريف اين کلمه در
اصطلاح علم سياست عبارت است از: «علم حکومت بر کشورها، فن و عمل حکومت بر جوامع
انساني و علم قدرت».[3]

در فرهنگ معين در تبيين واژه سياست آمده: «يکي از اقسام حکمت عملي است و
آن علم مصالح جماعتي است که در شهري و کشوري اجتماع کرده‌اند بر مبناي تعاون و
بقاي نوع و ترفيه زندگي افراد، و آن خود بر دو قسم است يکي آنکه متعلق بملک و
سلطنت است که علم سياست نامند و ديگر آنچه متعلق بشرايع آسماني و احکام الهي و
دستورهاي انبياء و اولياست که علم نواميس نامند».

با دقت در معاني لغوي و اصطلاحي واژه سياست«اعم از آنچه ذکر شد يا ذکر
نشد» معلوم مي‌شود که ريشه تدبير، مصلحت و دورانديشي در همه اين تعاريف مدنظر تفسر
کننده اين کلمه بوده است، بنابراين در يک تعريف جامع مي‌توان سياست را به روان‌شناسي
فردي و اجتماعي تفسير کرد، و بدين ترتيب سياستمدار کسي است که با شناخت صحيحي که
از فرد و جامعه دارد در هر موقعيت نقش مناسب را پياده مي‌کند.

سياست و مديريت

با عنايت به آنچه در تعريف سياست مطرح شد نيازي به توضيح نيست که سياست از
لوازم اجتناب‌ناپذير مديريت است و تنها کسي مي‌تواند از عهده اداره گروه، و حکومت
برآيد که بينش سياسي داشتهب اشد و هر چه تشکيلات اداري گسترده‌تر و مشکلات آن
بيشتر باشد نياز آن به تدبير و سياست و مدير سياستمدار افزونتر اس.

سعدي مي‌گويد: «مال بي‌تجارت وعلم بي‌بحث و ملک بي‌سياست نپايد.»

و اينک رواياتي از اميرالمؤمنين(ع) در تبيين رابطه سياست و مديريت جامعه
را ملاحظه مي‌فرمائيد:

«آفة الزعماء ضعف السياسة».[4]

آفتي که زعماء و متصديان رهبري را تهديد مي‌کند ضعف بينش سياسي است.

«حسن السياسة قوام الرعيه».[5]

سياست نيکو موجب استواري جامعه است.

«من حسنت سياسته دامت رياسته».[6]

کسي که بينش سياسي خوبي داشته باشد رياستش تداوم مي‌يابد.

«من قصر في السياسة صفر في الرياسه».[7]

کسي که بينش سياسي او کوتاه باشد رياستش کوتاه است.

«سوء التدبير سبب التدمير».[8]

تدبير و سياست بد، موجب هلاکت و نابودي است.

و قوي‌ترين تعبير در تبيين رابطه سياست و مديريت و رهبري جامعه اين جمله
اميرالمؤمنين(ع) است که:

«الملک السياسة».[9]

حکومت عين سياست است.

در مقاله آينده انشاءالله رابطه شرح صدر و بينش سياسي را ملاحظه خواهيد
کرد.

ادامه دارد

 



[1]– بحارالانوار جلد 1 صفحه 116.