اسلام مکتب انسانسازي
قسمت اول
حجة الاسلام محمدحسن رحيميان
بسم الله الرحمن الرحيم
هيچ انساني نيست که خواهان سعادت خويش باشد و همواره در جستجوي آن تلاش و
کوشش نکند.
آنچه در اين راستا نقشي سرنوشتساز دارد، شناخت حقيقت سعادت و شکف راهي
است که انسان را به آن ميرساد زيرا که:
العامل علي غير بصيرة کالسائر علي
غير الطريق لا يزيده سرعة السير الا بعدا. (امام صادق(ع) اصول کافي جلد 1 ـ ص 43)
هرگونه کار و تلاشي که بر پايه روشنبيني و آگاهي استوار نباشد نه آنکه
انسان را به نتيجه مطلوب نميرساند بلکه او را از هدف دور و دورتر ميسازد ـ
همچنانکه راه پيمودن در بيراهه، انسان را از مقصد دورتر ميکند و هر چه در پيشروي
سرعت گيرد، فاصلهاش از منزل مقصود بيشتر شود! مسلم است که سعادت واقعي جز در پرتو
رسيدن به کمال نهائي حاصل نميشود و کمال نهائي نيز بدون رشد و شکوفائي استعدادهاي
عالي در سايه تعليم و تربيت صحيح دست نميدهد پس قبل از آن که سخني از تعليم و
تربيت صحيح به عنوان راه رسيدن به کمال نهائي و سعادت واقعي، مطرح کنيم لازم است
حقيقت کمال و سعادت انسان را بشناسيم چرا که در پيمودن هر راهي در آغاز بايد هدف و
درستي آن را تضمين نمود که در غير اين صورت راه پيمودن يا دور خود چرخيدن و بيهوده
است و يا در بيراهه رفتن و از هدف صحيح دور شدن.
گرچه مفهوم کمال و سعادت در نظر طراحي داراي مفهومي ساده و روشن هستند ولي
با اندکي تأمل و دفت معلوم ميشود که مفهوم آن دو از مبهمترين و پيچيدهترين
مفاهيم هستند و هنوز ـ جز در پرتو وحي ـ حتي دو انسان انديشمند را نميتوان يافت
که در بيان اين دو مفهوم و راههاي رسيدن به آنها اتفاق نظر کامل داشته باشند زيرا
که:
حقيقت کمال و سعادت انسان را به جز با شناخته حقيقت او نميتوان دريافت و
در حالي که نواب بشري از انسان به عنوان«موجود ناشناخته» سخن گفتهاند چگونه ميتوان
انتظار داشت که سعادت و کمال واقعي او را باز شناخت؟!
پس مفهوم کمال و سعادت دقيقا متناسب است با مفهوم انسان و از آنجا که
انسان خود جزئي مرتبط با مجموعه جهان هستي است و شناخت آن متسلزم شناخت جهان هستي
است به اين نتيجه ميرسيم که مفهوم کمال و سعادت و به تبع آن تعليم و تربيت انسان
در هر مکتبي تابعي از جهانبيني و پايگاههاي اعتقادي آن مکتب است و بنابراين از
ديدگاهي که مثلا:
انسان را پدديهاي مادي و خواستهها و اهداف و شخصيت او را فقط در تنگناي
شهوات لذتها و کامجوئيهاي مادي و مينگرد و… زندگي را فقط در محدوده زندگي دنيا
و بهرهگيري از کالاهاي بيارزش و دلبستگي به آرايشهاي فريباي آن و پايان آن را در
مرگ ميپندارد.
و جهان را بيفرجام و بيهدف ميبيند و از مبدأ هستي و معاد و جهان
بازپسين آگاهي نيافته است و…
با چنين نگرش باطل و شناختي فاسد نميتواند در مقوله تربيت و انسانسازي
خود پا را از چهارچوب تنگ وتاريک زندگي مادي فراتر بگذارد و کمال سعادت و حقيقي
انسان را تأمين کند.
در چنين ديدگاهي رشد و کمال و سعادت انسان چيزي جز بهرهگيري از دنيا براي
کامروائي در شهوتهاي حيواني و هوسهاي نفساني نيست و تنها تفاوت انسان با حيوان در
اين است که انسان با استفاده از نيروي خرد و انديشه! به جاي علف و گوشت خام،
غذاهاي رنگين و گوناگون و به جاي جو و برخي ميوههاي خام، آبجو مشروبات الکلي و…
براي خوردن و آشاميدن خويش فراهم سازد!
و يا به جاي لانه و کنام براي ود، ساختمانهاي مدرن و آسمانخراشهاي سر به فلک کشيده بسازد و…
و به جاي آن که در صحنه تنازع به يک يا چند همنوع خود تجاوز کند ـ آنهم تا
حد سير شدن شکم خود ـ به ميليونها وم يلاردها انسان ديگر تعدي وظ لم روا دارد و در
حالي که خود از پرخوري با مرگ دست و پنجه نرم ميکند، لقمه را از دهان ديگران ميربايد
و آنان را از گرسنگي ميکشد و…
و اگر از اخلاق و حقوق بشر و راستي و درستي دم ميزند تا آنجا است که همه
اين امور در خدمت تأمين اهداف فوق الذکر باشد و بالاخره در چنين ديدگاهي تعليم و
تربيت نيز در چهارچوب همين اهداف شکل ميگيرد و شکوفائي استعدادها و کاررد تمام
توانهاي انسان در مرز ماديات و افق محدود و تاريک خواستههاي حيواني اما به شيوه
تکامل يافته آن پايان ميپذيرد و انسانيت انسان و شخصيت ممتاز و برجسته آن نسبت به
ساير جانداران، در مسلخ دنيا و سوداي متاع پست آن قرباني ميشود.
و البته اين يک روي سکه انسان است که در جاي جاي قرآن بدينگونه از آن سخن
رفته است:
انه کان ظلوما کفورا(احزاب 72) همانا او بسيار ستمگر و بسي نادان است.
ان الانسان ليطغي ان رأه استغني(علق 7) آنگاه که خود را مستغني ميبيند
سرکشي و طغيان ميکند و کان الانسان قتورا(اسراء/ 100) انسان تنگ نظر و ممسک است.
و کان الانسان اکثر شيء جدلا(کهف 54) انسان مجادله گرترين مخلوق است.
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعاً و اذ مسه الخير منوعا.
همانا انسان حريص آفريده شده است چون بدي به او رسد جزع کننده و اگر نعمت
به او رسد بخل کننده است.
و بالاخره چنين انساني که در نيمه راه زندگي درمانده و از شناخت حقيقت
خويش بازمانده و با تضييع هويت خود در ورطه حيوانيت و منجلاب خودخواهي و شهوتپرستي
فرو غلتيده را زيانکار واقعي معرفي کرده است:
ان الخاسيرين الذين خسروا انفسهم همانا زيانکاران واقعي آناند که ـ گوهي
اصلي و شخصيت حقيقي ـ خويش را باختهاند.
و در آيتي ديگر انسان را در چنين وضعيتي غرق در خسران دانسته است:
والعصر، ان الانسان لفي خسر
قسم به عصر که همانا انسان در زيانکاري است.
پرورش و رشد يک جانبه ابعاد جسماني و اميال حوياني که مستلزم تباه ساختن
بذرها و استعدادهاي متعالي است از انسان موجودي لجام گسيخته و درنده خو ميسازد که
از نظر قرآن از حيوان نيز بدتر و پستتر است با اين مقدمه معلوم گرديد که براي بحث
و تحقيق و تحقق تعليم و تربيت اسلامي ضروري است که قبل از هر چيز مروري گذرا بر
جهانبيني اسلامي و ديدگاه اسلام درباره هستي و انسان داشته باشيم و استعدادها و
توانهاي ويژه انسان را در قبال ساير موجودات بررسي کنيم و سپس به بيان
دستورالعملها و شيوههاي تربيت اسلامي در جهت شکوفائي شخصيت حقيقي انسان که در
برگيرنده کمال نهائي و سعادت جاوداني او است بپردازيم:
مراتب وجود
هستي و وجود مساوي با فضيلت و کمال است
مراتب کمال متناسب است با مراتب وجود، و در مقابل آن عدم و نيستي چيزي نيست
که ارزش و کمالي بر آن مترتب باشد و نيستي مساوي است با عدم ارزش و عدم کمال.
در عينحال همه موجودات در هستي خود يکسان نيستند، همانطور که مثلا تمام
نورها يکسان نيستند نور يک لامپ خواب؛ نور يک لامپ 1000 و نور خورشيد همه، مصداق
نور هستند، ولي بديهي است که بين هر يک از اينها تفاضل و تفاوت بسياري است و هرچه
يک نور را تاريکي بيشتري احاطه کرده و بر آن چيره باشد، اين نور ضعيفتر و کاستي
آن بيشتر است و هر چه يک نور گستردهتر و دامنه آن در شعاعي وسيعتر بر ظلمتها
چيره شود، نورانيت آن کاملتر و شديدتر است. پس به همان نسبت که يک نور از ضد خود
که عدم نور است، منزهتر شود، نورانيت بيشتري مييابد تا جايي که فرض کنيم نوري را
که به هيچ وجه محاط به ظلمت نبوده و تاريکي در آن راه نداشته باشد که نور مطلق
است. وجود نيز همانند اين مثال داراي مراتب است و مراتب آن بستگي دارد به اينکه تا
چه اندازه از ضد ود، که عدم و کاستي است منزه باشد.
پس همه موجودات از مراتب وجود نسبي برخوردارند و متناسب با آن داراي فضيلت
و کمال هستند و خداوند که هستي مطلق است و منزه از هرگونه کاستي و ظلمت عدم است،
کمال طلق است و نور آسمانها و زمين و روشني همه هستيها و فضيلتها پرتوي از هستي
مطلق و کمال بيپايان اوست. و اوست که مبدأ و مبدع همه کمالات و ارزشهاست و همه
موجودات متناسب با درجات قرب به او از مراتب کمال و ارزش برخوردارند که او است
داراي فضل بزرگ: «و الله ذوالفضل العظيم» و او است که سرچشمه تمام ارزشها و عطا کننده همه فضيلتها به مخلوقات است: «و يؤت
کل ذي فضل فضله» (هود/ 3).
مراتب ارزشها
موجودات مادي که در نازلترين مراتب وجود قرار دارند به نوبه خود در مراتب
وجود يکسان نيستند و به همين جهت مرتبه وجودي و همچنين ارزش آنها نيز متفاوت است و
هر يک از جمادات، گياهان و جانداران، به ترتيب و بر حسب برخورداري از مرتبه
بالاتري از وجود با يکديگر تفاوت و تفاضل دارند و در ميان اجناس مذکور برخي از
انواع بر انواع ديگر ودر ميان افراد هر نوع نيز نممکن است فردي بر فرد ديگر داراي
فضيلت باشد، مثلا در مورد گياهان و تفاضل بين افراد و انواع آن قرآن مجيد ميفرمايد:
«و في الأرض قطع متجاوزات و جنات من اعناب و ذرع و نخيل صنوان و غير صنوان
يسقي بماء واحد و نفضل بعضها علي بعض في الأکل ان في ذلک لايات لقوم يعقلون» (رعد/
4).
در زمين قطعههاي پهلوي هم هست با باغها از تاک و کشت و نخل از يک بن و
غير يک بن که با يک آب سيراب ميگردند اما ميوه برخي را بر برخي ديگر فضيلت
بخشيديم. همانا در اين آياتي است براي خردمندان.
و اما در ميان انواع جانداران، انسان با برخورداري از يک سلسله ويژگيها و
استعدادهاي ذاتي و تکويني ـ که زمينه شکلگيري شخصيت انساني و معنوي وي ميشوند ـ
با فاصلههاي شگرف از ساير جانداران متمايز و بر تمام آنها کرامت و فضيلت يافته
است.
«و لقد کرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و
فضلناهم علي کثير ممن خلقنا تفضيلا.» (اسراء/ 70)
همانا ما فرزندان آدم را کرامت بخشيديم و آنان را در خشکي و دريا حمل
کرديم و از چيزهاي پاکيزه روزيشان داديم و بر بسياري از مخلوقات خويش برتريشان
بخشيديم، برتري کامل.
اقسام فضائل
ارزشها و فضائل از يک جهت به مادي و معنوي و از نظر ديگر به ذاتي و
اکتسابي تقسيم ميشوند.
ارزشهاي مادي ارزشهايي هستند که با عوض مادي قابل معاوضه و ارزيابي هستد
در حالي که ارزشهاي معنوي را نميتوان با مقياسهاي مادي مورد سنجش و ارزيابي قرار
داد و در همين حال اين نوع ارزشها و فضيلتها و تقدم و برتري آنها بر ارزشهاي
مادي بر هيچکس پوشيده نيست.
و اما فضائل ذاتي اموري هستند که انتخاب و اکتساب در آنها راهي ندارد و
صرفا خدادادي است و در ازاء آنها فضائل اکتسابي قرار دارند که ويژه انسان و قابل
تحصيل هستند.
گرچه بذر و استعداد اين فضائل نيز از نوع اول است که خداوند بطور تکويني
در انسانها قرار داده است و نموداري است از کرامت انسان و برتري آن نسبت به ديگر
مخلوقات. و در حقيقت وجود همين زمينهها و استعدادهاست که انسان ميتواند با
انتخاب و تلاش خود آنها را شکوفا کرده و به فعليت برساند و بدينوسيله ارزشها و
فضائل والاي انساني را تحصيل و شخصيت انساني خود را بسازد.
ادامه دارد