[بمناسبت صدرو فرمان تاريخي امام مبني
برتشکيل ستاد انقلاب فرهنگي درتاريخ 23 خرداد 59]
امام صادق و ضرورت انقلاب فرهنگي
جريان انحرافي انفاق
يکي از جريانات خطرناکي که همزمان با
ظهور اسلام در مدينه تولد يافت، جريان انحرافي نفاق بود که در قرآن کريم، آيات
مختلف و فراواني به بيان ماهيت و افشاي خصلتها و خصوصيات آن اختصاص يافته است. و
اين مسأله در قرآن قابل توجه است که وقتي مسأله سرنوشت جامعه اسلامي مطرح است، با
تأکيد و تکيه و تکيه فراوان روي عيبپوشي
و گذشت و اغماض، هيچگونه سازش و انعطافي از خود نشان نميدهد. پديده شوم نفاق و
منافق از خود نشان نميدهد. پديده شوم نفاق و منافق از جمله آن جرياناتي است که با
سرنوش اسلام و جامعه اسلامي در ارتباط است، و از اين رو قرآن کريم روي آن حساسيت
بسياري نشان داده و با وجود مسائل مهم و فراوان سياسي، اجتماعي، فرهنگي و … به
تفصيل درباره آن به افشاگري و توضيح پرداخته است، و از ميان تمام آياتي که درباره
اين جريان انحرافي سخن به ميان آورده، شايد آيات 7 و 8 سوره منافقين، جامعترين
آياتي باشند که دليل احساس خطر اسلام را از اين پديده شوم بيان داشتهاند:
« ãNèd
tûïÏ%©!$#
tbqä9qà)t
w
(#qà)ÏÿZè?
4n?tã
ô`tB
yYÏã
ÉAqßu
«!$#
4_®Lym
(#qÒxÿZt
3
¬!ur
ßûÉî!#tyz
ÏNºuq»yJ¡¡9$#
ÇÚöF{$#ur
£`Å3»s9ur
tûüÉ)Ïÿ»uZãKø9$#
w
tbqßgs)øÿt
tbqä9qà)t
ûÈõs9
!$oY÷èy_§
n<Î)
ÏpoYÏyJø9$#
Æy_Ì÷ãs9
tãF{$#
$pk÷]ÏB
¤AsF{$#
4
¬!ur
äo¨Ïèø9$#
¾Ï&Î!qßtÏ9ur
úüÏZÏB÷sßJù=Ï9ur
£`Å3»s9ur
úüÉ)Ïÿ»oYßJø9$#
w
tbqßJn=ôèt».
آنان (منافقان) کساني هستند که ميگويند از انفاق
و کمکهاي مالي به افرادي که اطراف رسولاللهاند خودداري
ورزيد تا از گردش پراکنده گردند در صورتي که خزائن آسمانها و زمين از آن خداوند
است ولي منافقان درک نمينمايند و ميگويند اگر بمدينه بازگرديم (ما) عزيزان (آن)
ذليلان را اخراج نمائيم، و همانا عزت از آن خداوند و رسولش و مؤمنين ميباشد ولي
منافقين نميدانند.
متأسفانه اين زنگ خطري را که قرآن با
افشاي انگيزه شوم آنان براي جامعه اسلامي بصدا درآورد، و در زمان رسول خدا و
درباره مورد اهل بيت آنحضرت که خلفاي راستين او بودند، اعمال نموده و هنگامي که
جريان نفاق با روي کار آمدن امويان در جامعه حاکميت يافت، از غفلت و ناآگاهي
مسلمين سوء استفاده کرده و آل بيت پيامبر را که تبلور اسلام راستين محمدي بودند از
صحنه سياسي و فرهنگي جامعه بيرون راندند.
مرحوم علامه طباطبايي رضوان الله عليه
دراين باره مينويسد: «هنگامي که خلافت از اهل بيت گرفته شد، مردم روي اين جريان
از آنها روي گردان شده و اهل بيت در رديف اشخاص عادي، بلکه برحسب سياست دولت وقت،
مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتيجه مسلمانها از اهل بيت دور افتاده و از تربيت
علمي و عملي آنها محروم گشتند».
و سپس مرحوم علامه بذکر نمونههائي چند
از انزوائي که برآل بيت پيامبر (ص) تحميل شده بود پرداخته و مينويسد: نافع پيش
ابن عباس آمد و امام حسين عليه السلام درآنجا نشسته و آنان را مشاهده ميکرد، نافع
به ابن عباس گفت: فتواي خدا را در مورد مورچه، برايم بگو! ابن عباس سربزير افکنده
و چيزي نگفت، امام به او فرمود: اينجا بيا تا پاسخ تو را بگويم، نافع گفت: من از
تو نميپرسم! ابن عباس گفت: اي پسر از رق، حسين (ع) از اهل بيت نبوت است و آنان
وارث علماند!
البته مسأله بهمين جا خاتمه نيافت بلکه
امويان در برابر ائمه، کساني را که بگونهاي با سياست کلي آنان هم سو بودند
بعنوان مراجع مذهبي و فرهنگي به جامعه معرفي نمودند، چنانچه معاويه رسماً اعلام
نمود: کسي که علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است. و در زمان عبدالملک
از سوي وي درمکه اعلام عمومي ميشد که :«لايفتي الا عطاء و ان لم يکن فعبدالله بن
ابي نجيح» جز عطاء کسي را حق دادن فتوا نيس واگر او نبود عبدالله بن نجيح فتوا
داد. و از سوي ديگر تفسير قرآن، از آنجا که مردم از دانش و علوم ائمه(ع) محروم
شده بودند با قصص و داستانهائي که از تازه مسلمانهاي يهود و نصاري شنيده شده بود
مسلمانهاي يهود و نصاري شنيده شده بود آميخته شد و حديث نيز با احاديث مجعول درهم
آميخت و از اينراه مطالبي وارد حوزه فکري و اعتقادي اسلام گرديد که با اسلام
بيگانه بود.
ولي رفته رفته با اوج گرفتن هرچه بيشتر
قيامهاي مردمي و بويژه مبارزات شيعه از قدرت سياسي و نفوذ فرهنگي رژيم حاکم کاسته
و تا حدودي فضاي بازسياسي در جامعه پديد آمد، و بهمراه آن، دو گونه نظريه براي
بهرهبرداري از آن فرصت پيدا شد:
قيام مسلحانه بمنظور سقوط رژيم و تشکيل
حکومتي اسلامي.
نهضت و انقلابي فرهنگي.
نظريه نخست از اينجا نشأت ميگرفت که
شيعه از آغاز حرکت نفاق اموي، در صحنه مبارزات حضور فعال داشت و جبههاي را ترک
نميگفت جزاينکه جبههاي جديد در برابر دشمن ميگشود، و طبيعي بود که اين ضعف
سياسي رژيم که نتيجه مستقيم چنان قيامهائي بود، چنين انتظاري را در پي داشته باشد،
بخصوص اين تجربه تلخ را درميدانهاي مداوم مبارزه بخوبي فرا گرفته بود که اگر بدشمن
حتي در ضعفيفترين مراحل حيات نظامياش فرصت داده شود، جان گرفته و با قدرت بيشتري
به ميدان خواهد امد، که يک نمونه آن «ليلة الهرير» در صفين بود، يعني درست در
هنگامي که قدرت معاويه بحداقل رسيده و در آستانه سقوط کامل قرار گرفته بود، با
استفاده از سياست «مذهب عليه مذهب» و قرار دادن قرآنها برسر نيزهها، سرنوشت جنگ
را بسود خويش تغيير داد. بنابراين چنين انتظاري با توجه به تجربههاي مبارزاتي، و
شرائط موجود آن زمان، انتظاري بظاهر صحيح و کاملاً طبيعي بود، از اينرو اين انتظار
گاه با تعبيراتي تند به عرض امام ميرسيد. چنانچه «سدير صيرفي» که يکي از اصحاب
وياران امام است در اين زمينه به امام ميگويد: «والله ماوسعک القعود» بخدا سوگند
که با وجود اينهمه ياران و شيعيان شما را نميرسد که همچنان بنشينيد، و قيام
ننمائيد!
ولي در کنار اين انتظار نياز واقعي و
خيلي فوري جامعه اسلامي هم مطرح بود که نظريه دوم بود و امام از اين زاويه به
اسلام و جامعه اسلامي مينگريست، عواملي که چنين نيازي را ايجاب ميکرد ميتوان
عمدهترين آنها را بطور خلاصه در دو مورد زير ملاحظه نمود:
رکود و وقفه فرهنگي:
اين مسأله از آنجا پيش آمد که سياست
امويان چنانچه اميرمؤمنان از پيش اعلام خطر نموده بود، براين پايه طراحي شده بود
که تنها به کساني فرصت عمل و حق ادامه حيات علمي داده شود که هم سو با سياست آنان
حرکت نموده و يا حداقل هيچگونه زيان و ضربهاي به زندگاني سياسي آنان وارد نسازد،
و طبيعي است که وقتي فعاليتي علمي و فرهنگي در چنين محدودهاي تنگ و سانسوري شديد
قرار گيرد نتيجهاي جز همان رکود و وقفه علمي و فرهنگي که براسلام عصر اموي تحميل
شد، نخواهد داشت.
اختلاط و التقاط فرهنگي:
بدنبال اجراي سياست وسانسور ياد شده،
زمينهاي مناسب براي ورود و آميزش عناصر و افکار بيگانه با اسلام پديد آمد، چرا که
با توسعه مرزهاي جغرافياي جهان اسلام، برخورد مسلمين با فرهنگهاي بيگانه، پيش ميآمد
و نيز مطرح شدن نيازهاي جديد که مسائل و سؤالات جديدي را در پي داشت، از جمله
عواملي بودند که سؤالات و نيازهاي علمي و فرهنگي تازهاي بوجود ميآورد و از آنجا
که با توجه به رکود و وقفه فرهنگي اسلام، مرجعي صلاحيتدار براي پاسخگوئي به آنها
وجود نداشت و يا به عبارت صحيح چنان افرادي فرصت پاسخگوئي نمييافتند، کساني يکهتاز
صحنه فرهنگي ميشدند که اغلب از هيچگونه تعهد و صلاحيت علمي و مذهبي برخوردار
نبودند و بناچار چيزهائي از خود يا از فرهنگهاي بيگانه به اسلام اضافه مينمودند و
چنين بود که مسألهاي بنام اختلاط و التقاط فرهنگي پيش آمد.
امام صادق«ع» و انقلاب فرهنگي- وجود
اين دو عامل عمده، براي امام صادق(ع) اين احساس مسئوليت را بوجود آورده بود که
نجات و رهائي فرهنگ اسلام از اين رکود و وقفه علمي و تصفيه آن از عناصر اجنبي با
اسلام، ضرورتي حتمي و قطعي است و البته بايد اين مطلب هم اينجا يادآوري شود که با
توجه به آيندهاي که امام پيشبيني مينمود، اين کار يک ضرورت فوتي و فوري محسوب
ميشد و اين واقعيتي بود که امام صادق(ع) به تعبيرات مختلف براي اصحاب و ياران
خويش مطرح ساخته بود.
و اين پيشبيني و احساس امام را، حوادث
و خفقان مجددي که در عصر عباسيان برجهان اسلام حاکم گرديد به ثبوت رسانيد، چنانچه
يکي از شيعيان براي گرفتن پاسخ يک مسأله شرعي مجبور ميشود، لباس مرد خيارفروش
نزديک محل سکونت امام صادق(ع) را عاريه نموده و موقتاً بپوشد تا ببهانه فروش
خيار، به امام نزديک گرديده و پاسخ خود را از حضرت دريافت نمايد.
البته ممکن است براي کسي اين سؤال پيش
آيد که اگر امام با قيامي مسلحانه همچون عباسيان به قدرت ميرسيد، ميتوانست با
امکانات بيشتر به اين هدف نائل گرديده و در کنار انقلاب سياسي، به انقلابي فرهنگي
دست زند، و شايد بعضي از کساني هم که امام را براي ترتيب چنان قيامي زيرفشار قرار
داده بودند، چنين هدفي را تعقيب ميکردند، ولي اين سؤال است که خود آنحضرت پاسخ آن
را بکرات و با تعبيرات گوناگون داده، و به کساني که چنين انتظاري داشتند گفته بود
که: نيروي متعهد و کافي براي يک انقلاب سياسي در اختيار ندارد، و همين مسأله نيز
عامل سومي بود که ضرورت آن انقلاب فرهنگي را بوجود ميآورد، تا از اين راه نخست
اسلام را در فرهنگ و عقده مردم پايهريزي کند و هنگامي که اين کار صورت گرفت،
جامعه خود براي تشکيل حکومت و نظامي که با اعتقادات و فرهنگ اسلامي همآهنگي داشته
باشد، وارد عمل خواهد شد.
و اين چنين بود که امام صادق(ع) نهضتي
علمي بوجود آورد، که بررسي در ابعاد و اطراف اين حرکت گسترده علمي نياز به فرصتي
بيشتر دارد.
امام خميني و انقلاب فرهنگي
با نگاهي گذرا به ريشهها و عوامل اصيلي
که چنان قيامي مذهبي و فراگير را بوجود آورد ما را به اين نتيجه روشن و قطعي ميرساند
که حضرت امام مدظله العالي در ايجاد چنان حرکتي مردمي، از جد بزرگوارش، حضرت امام
صادق(ع) الگو و الهام گرفته بود. و آن قيام تنها مولود چند سخنراني سازندهاي که
ايراد فرمودند و نيز اعلاميههائي که در اين زمينه صادر کردند نبود، بلکه پايه و
شالوده آن از سالياني پيش در حوزه درسي ايشان ريخته شده بود، چه اينکه مسائلي که
با به قدرت رسيدن رژيم پليد پهلوي براي اسلام و فرهنگ اسلامي و روحانيت پيش آمد،
بيشباهت با آنچه که در جريان حاکميت خط نفاق امويان اتفاق افتاد، نبود.
در عصر پهلوي که مقدمات آن از زمان
قاجار و بلکه از زمان صفويه، توسط استعارگراني که چشم آز به منابع کشور ما دوخته
بودند و تنها روحانيت و اسلام را سد راه خويش تشخيص داده بودند، تهيه و تدارک ديده
شده بود و فاجعه يورش به مدرسه فيضيه پايگاه علم و فرهنگ اسلام در سالروز شهادت
امام صادق (ع) و حمله به شاگردان مکتب آنحضرت و به شهادت رساندن عدهاي از آنان در
اين راستا شکل گرفت، علماي اسلام عملا از صحنه خارج شدند و با بيرون راندن آنان از
صحنه، زمينه براي رکود فرهنگ اسلامي و ورود فرهنگ غربي به کشور کاملا مهيا گرديد و
کم کم کار به آنجا رسيد که فرهنگ اسلام مورد تهاجم فرهنگ بيگانه قرار گرفته و توسط
نويسندگان و مبلغان فرهنگ اجنبي زير سؤال قرار ميگرفت.
نگاهي به کتابهائي که قبل از انقلاب در
زمينه پاسخ به اشکالاتي نظير حقوق زن و عدم قدرت اسلام براي اداره زندگي در ابعاد
مختلف سياسي، اقتصادي و غيره نوشته شده است گوياي انزواي کامل اسلام در جامعه
ايراني بود، و اين طبيعي است که وقتي فرهنگي از حرکت و تحرک بازايستاده و در نتيجه
در زمينههاي علمي و عملي توانائي و صلاحيتي از خويش نشان دهنده، از سوي فرهنگ
حاکم که بواسطه عدم چنين محدوديتهاي فرصت عمل پيدا نموده زير سؤال قرار ميگيرد، و
اگر اين حالت هم چنان ادامه يابد، همان مسألهي پيش خواهد آمد که در جهان غرب براي
مسيحيت اتفاق افتاد، و امروز شاهديم که چگونه از درون جامعه کاملا بداخل کليسا
رانده شده است، البته ما در صدد مقايسه اسلام با مسيحيت نيستيم چرا که گذشته از
آن، مسيحيت موجود، کار قيصر را به قيصر واگذار نموده و خود، اين انزوا را پذيرفته
است ولي اسلام دين دنيا و آخرت است و در تمام ابعاد حيات مادي و معنوي انسانها در
هر عصر و براي هر نسل قانون و برنامه زندگي دارد.
امام امت با توجه و درک تمام اين
واقعيتهاي تلخي که بر اسلام و جامعه آن روز ميگذشت کار خويش را از همان نقطه آغاز
نمود که قبلاً حضرت امام صادق(ع) شروع نمود، و در عصر ستمشاهي جامعه ايران-
بطوريکه گفتيم- دچار رکود شده بود و از اينرو چنانچه خود فرمود که «بايد از صفر
شروع کنيم» طي تلاشهاي مداوم علمي و فرهنگي در طول سالياني دراز، شاگرداني برجسته
فعال در حوزه درس پربار و غني خويش تربيت نمود که اسلام را درتمام ابعاد علمي و
فرهنگي و سياسي و اقتصادي آن بطور صحيح دريافتند و سپس از طريق تأليف و نگارش
کتابها و مجلات و تشکيل حوزهها و کلاسهاي تدريس در حوزه و دانشگاه و ايراد
سخنرانيهاي انقلابي- همانگونه که دريافته بودند- به جامعه منتقل ساختند، و مردم
پس از چنين درک و دريافتي از اسلام، رژيم ستمشاهي را همآهنگ با معتقدات خويش
ندانسته و بمنظور ايجاد حکومتي که حاکميت چنان اسلامي را عينيت بخشد، وارد عمل
شدند، و نتيجه آنچنان درک و عمل، به انقلابي با اين شکوه و عظمت منتهي گرديد، و
اين چنين است که امروز دفاع از انقلاب و جمهوري اسلامي را دفاع از اسلام ناب محمدي
در مواجهه و رويارؤيي با اسلام امريکائي که همان شکل تکامل يافته اسلام اموي و
عباسي است ميدانند و اين چنين جبهههاي نبرد را بر جانيان عراق و جهان تنگ کردهاند
و بدون شک اين انقلاب در تمام ابعاد و زمينههاي آن نتيجه دير پاي همان نهضت علمي
و انقلاب فقهي و فرهنگي است که امام صادق(ع) در آن شرائط در مدينه آغاز نمود ولي
بدون ترديد تحول و انقلاب در سطح علمي جامعه، شکل و محتواي خاص خود را ميطلبيد، و
اين چنين بود که حضرت امام مدظلهالعالي در 22/3/59 دستور تشکيل ستاد انقلاب
فرهنگي را صادر نمود، و ما امروز ثمرات شيرين آن را در همسوئي اين قشر علمي در تمام جبهههاي علمي و
عملي انقلاب بخوبي شاهديم.