کدورت قلب در اثر گناه

شرح دعاي ابوحمزه ثمالي

قسمت دوازدهم

آيت الله ايزدي نجف آبادي

کدورت قلب در اثر گناه

«يا غفار بنورک اهتدينا و بفضلک استغنينا و بنعمتک
اصبحنا و امسينا ذنوبنا بين يديک نستغفرک اللهم منها و نتوب اليک».

ترجمه: اي آمرزنده! تنها به نور تو راه يافتيم و
هدايت شديم و تنها به فضل تو بي‌نياز گشته‌ايم. به نعمت تو شب را به روز و روز را
به شب رسانديم و اين در حالي است که گناهانمان در پيش روي تو است که پرودگارا از
تو خواهان امرزش آنها هستيم  و به تو
بازگشت مي کنيم.

مراتب نور

بزرگان که تحليل معناي نور کرده‌اند فرموده‌اند که
نور امري است که خود به خود ظاهر و آشکار و به پرتو آن امور ديگر ظاهر مي‌شود.
بنابراين نبايد نور را منحصر به نور حسي (مثل نور آفتاب و ماه و چراغ) دانست بلکه
در درجه اول، نور وجود حق، حقيقت نور است که خود ظاهر بالذات و به ظهور او عالم
ظاهر است. چنانچه آيه 35 سوره نور که معروف به آيه نور است مي‌فرمايد:

«الله نورالسموات و الارض» خداوند نور آسمانها و
زمين است. و همچنين بر طبق آيه 15 سوره مائده که مي‌فرمايد: قدجاء کم من الله نور
و کتاب مبين يهدي به الله من  اتبع رضوانه
سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه»- به تحقيق که سروقت شما نوري و
کتاب روشنگري آمد که خداوند بوسيله اين نور و کتاب هر که را که در راه خشنودي او
قدم برمي‌دارد، راه‌هاي سلامت را نشان داده و آنها را از ظلمتهاي کفر و شرک خارج
ساخته و وارد نور (ايمان و اسلام) مي‌نمايد.

قرآن شريف نور است و همچنين بر طبق آخر آيه مزبور
و آيه آخر آيةالکرسي که مي‌فرمايد: «ويخرجهم من الظلمات الي النور» هر علم نافع و
دين مستقيم، نور است که همين معنا نيز از آيه 122 سوره انعام استفاده مي‌شود که مي‌فرمايد:
«اومن کان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس کمن مثله في الظلمات
ليس بخارج منها» آيا کسي که مرده بود و ما او را زنده کرديم و نوري برايش قرار
داديم که با آن نور در بين مردم راه برود، همانند کسي است که در ظلمتها باشد و از
آن بيرون نتواند بيايد. و نيز بر طبق آيه‌اي که در سوره احزاب راجع به پيامبر
گرامي مي‌فرمايد: «و سراجا منيرا» و چنانچه از بعضي زيارات ائمه معصومين استفاده
مي‌شود وجود نبي‌اکرم و ائمه هدي همه نورند. اينها همه مراتب نورند که هر مرتبه
بنحوي در هدايت و راهنمايي ما نقش دارند.

نعمتهاي الهي و ناسپاسي ما

«تتحبب الينا بالنعم و نعارضک بالذنوب خيرک الينا
نازل و شرنا اليک صاعد ولم يزل ولايزال ملک کريم ياتيک بعمل قبيح فلا يمنعک ذلک من
ان تحوطنا بنعمک و تتفضل علينا بالائک فسبحانک مااحلمک واعظمک واکرمک مبدئا ومعيدا
تقدست اسمائک وجل ثناوک و کرم صنائعک و فعالک».

به نعمتهاي گوناگونت با ما مهرباني مي‌کني و در
مقابل ما با گناهانمان گويا با تو سرجنگ داريم. همواره خير تو به ما سرازير واز ما
بدي به سوي تو بالا مي‌رود، در گذشته و حال فرشته کريمي (کرام الکاتبين) از جانب
ما اعمال ناشايست عرضه مي‌کند ولي مانع تو نمي‌شود که ما را در نعمتها و احسانهايت
غوطه‌ور کني. سبحان الله چقدر در آغاز و انجام حليم و بزرگوار و کريم هستي.
نامهايت پاک و ثنا و ستايشت بالاتر از حد تصور و افعالت همه نيکو است.

«انت الهي اوسع فضلا و اعظم حلما من ان تقايسني
بفعلي و خطيئتي فالعفو العفو العفو سيدي سيدي سيدي».

بارالها فضل تو پرگنجايش‌تر و حلم تو بزرگتر از
اين که مرا با کار خطايم مقايسه کني (بلکه با ديده عفوت بمن بنگر) سيد من! آقاي
من! بزرگ من! از من بگذر  و مرا ببخش و
عفوم نما.

تذکر:

کدورت قلب از گناه و دنبال آوردن گناه، گناه ديگر

در بعضي از نسخه‌هاي دعاي مورد نظر در عوض کلمه «و
خطيئتي» چني آمده: «او ان تستزلني بخطيئتي» يا اينکه به لغزش واداري مرا بواسطه
خطايم. و اين مضمون که گناهي گناه ديگر و لغزش يا لغزشهائي ديگر بدنبال داشته باشد
از بعضي آيات قرآن نيز استفاده مي‌شود از آنجمله آيه 155 سوره آل عمران که مي‌فرمايد:
«ان الذين تولوا منکم يوم التقي الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما کسبوا»
بدرستيکه گروهي که از شما در روز برخورد دو جمعيت (جمعيت مؤمنين و مشرکين در روز
احد) پشت به جنگ کردند همانا که شيطان آنها را در اثر بعضي از کارهاي نادرست
سابقشان به لغزش انداخت پر روشن است آيه گوشزد مي‌کند که همان فرار از جنگ (و در
اثر آن اسلام و مسلمين و پيغمبر را به مخاطره انداختن) اثر گناههاي قبلي است.

بلکه از بعضي آيات استفاده مي‌شود که چه بسا گناه‌به
کفر  تکذيب آيات الهي مي‌کشاند. آيه 10
سوره روم مي‌فرمايد: «ثم کان عاقبة الذين اساؤا السواي ان کذبوا بايات الله وکانوا
بها يسهزؤن» پس از آن سرانجام بدکاران بدي شد و آن اينکه به آيات الهي تکذيب کرده
و آنها را به مسخره گرفتند.

و نيز از آيه 14 سوره مطففين که مي‌فرمايد: «کلا
بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون» چنين نيست که آنها گمان مي‌کنند بلکه اعمالشان
بردلشان زنگار نهاده است. استفاده مي‌شود که گناه علاوه بر آثار شومي که بر جامعه
مي‌گذارد دل را کدر و بتدريج کدورتهاي گناه همچون پرده ضخيم سياهي بر قلب کشيده مي‌شود
که هم حجاب از درک حقايق و هم هر چه بيشتر از اين قلب آلوده فکر گناه تراوش کند تا
آنجا که کم‌کم به کفر و استهزاء بحق برسد و اگر فرضا در قلب بهره‌اي از اخلاص و
ايمان بوده بتدريج محو شده و انسان به نفاق و دهن‌کجي بدستورات دين کشيده شود که
در آيه 77 از سوره توبه مي‌فرمايد: «فاعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما
اخلفوا الله ما وعدوه و بم کانوا يکذبون» اين عمل روح نفاق را در دلهايشان تا روزي
که خداي را ملاقات کنند برقرار ساخت؛ اين بخاطر اين است که از پيمان الهي تخلف
جستند و دروغ گفتند.

خلف پيمان

اين پيمان که در آيه فوق خاطرنشان شده يکي از
نمونه هايش همان قولي است که بعضي[1] به
پيغمبر اکرم‌(ص) دادند ک اگر خداوند بما از فضل خود بخشيد ما صدقه و احسان خواهيم
کرد و بعدا خداوند بما از فضل خود بخشيد ما صدقه و احسان خواهيم کرد و بعدا بدقولي
کردند و حتي از خود انکارنشان دادند تا آنجا که گفتد: حکم زکات جزيه‌اي بيش نيست!
و زکات را نپرداختند.

راستي چنانچه از آيه 81 سوره بقره برمي‌آيد ممکن
است گناه و تکرار و آثار آن چنان انسان را احاطه کرده مانند کرمي که از لعاب دهان
خود پيله‌ بدور خود تنيده که حصار غيرقابل رخنه بخارج آن براي خود ساخته که ديگر
بيرون رفتن نتواند و خود در ميان آن بميرد. گناهکار نيز از گناهان و آثار آنها،
حصاري سخت محيط به قلب خود ساخته که رهائي از آن نتواند و به عذاب ابدي گرفتار
بشود. آيه مورد نظر چنين مي‌فرمايد بعد از نقل قول از يهود که مي‌گفتند، عذاب بجز
چند روز انگشت شمار به ما نمي‌رسد «بلي من کسب سيئة واحاظت به خطيته فاؤلئک اصحاب
النارهم فيها خالدون» آري کسانيکه تحصيل گناه کنند و آثار گناه سراسر وجود آنها را
فرا گيرد، آنها اهل آتش و هميشه در آن خواهند بود.

«اللهم اشغلنا بذکرک و اعذنا من سخطک واجرنا من
عذابک وارزقنا من مواهبک وانعم علينا من فضلک وارزقنا حج بيتک و زيارة قبر نبيک
صلواتک و رحمتک و مغفرتک و رضوانک عليه و علي اهل بيته انک قريب مجيب وارزقنا عملا
بطاعتک و توفنا علي ملتک و سنة نبيک صلي الله عليه وآله».

پروردگارا ما را بياد خودت مشغول کن و از عذاب و
غضب خودت ما را محفوظ کن و امان ده و از بخشهاي گرانبهايت نصيبمان فرما و از
تفضلات خودت برما انعام نما و زيارت خانه‌ات و قبر پيامبرت (که درود بي‌پايانت و
رحمت و مغفرت و رضوانت بر اوباد) بهره‌مندمان ساز. چون تو به بندگانت نزديک و
آماده اجابت هستي.

«اللهم اغفرلي ولوالدي وارحمهما کما ربياني صغيرا
اجزهما بالاحسان احسانا و بالسيئات غفرانا» پروردگارا مرا و مادرم را بيامرز و
آنها را رحمت کن همچنانکه مرا از کودکيم تربيت کرده بزرگم نمودند (خدايا) در مقابل
نيکي‌هاي آنها به آنها احسان کن و با غفرانت با بديهاي آنها مقابله کن.

اثر تربيت 
والدين

خواننده عزيز شايد توجه داشته باشد که اين دو سه
جمله از دعا امتثال امر پروردگار است که در سوره بني‌اسرائيل در آيه 23 مي‌فرمايد:
«وقل رب ارحمهما کما ربياني صغيرا» که در اين آيه، بعد از اينکه دستور کمال تواضع
و فروتني نسبت به پدر و مادر مي‌دهد، مي‌فرمايد: و بگو پروردگارا پدر و مادرم را
ترحم کن همچناني که مرا که کودک بودم تربيت کرده بزرگم نمودند.

بازهم از خواننده عزيز انتظار است که کلمه
«ربياني» که در آيه مورد نظر هست و در دعا هم بکار رفته توجه کنند که بطور اشاره
لطيفه گوشزد مي‌نمايد که اگر نبود عاطفه مادران و تدبير حکيمانه پدران هيچيک از ما
تربيت نشده به رشد جسمي و روحيان نمي‌رسيديم.

اين همان ما هستيم که قدرت راندن يک مگس را از خود
نداشتيم و اگر لحظه‌اي مراقب مادران از ما دريغ مي‌شد چه بسا در کثافت خود آلوده
بوديم. شايد اينکه خداوند در سوره مريم آيه 32 از قول حضرت عيسي‌(ع) در گهواره به
بني‌اسرائيل مي‌فرمايد: «وبرا بوالدتي ولم يجعلني جبارا شقيا» خداوند مرا نيکوکار
به مادرم قرار داده و مرا جبار و ستمگر و شقاوت پيشه قرار نداده است.

چنانچه ملاحظه مي‌شود اگر کسي فرضا بهيچ کس ظلم
نکند فقط حق مادر را نشناسد همين جبار و زورگو و بدعاقبت است و اين سخن هيچ گزاف
نيست. راستي مادر که دوران حمل ما را که بگفته قرآن شريف در سوره لقمان: «وهنا علي
وهن» يعني با ضعف روي شيرخوارگي، سي ماه طول کشيده که قرآن مي‌فرمايد: «وحمله و
فصاله ثلاثون شهرا» يعني مدت حمل و از شير بازگرفتن او در سي ماه انجام گرفته، اگر
حق او را نشناسيم ستمگر همين ما هستيم. او بود که شبها بر گاهواره‌ ما بيدار نشست
تا به ما خفتن آموخت، او بود که لبخند بر دهانمان نهاد تا لبهاي ما چون غنچه گل
شکفته شد. او بود که دست ما را گرفت و پا بپا برد تا بما شيوه راه رفتن آموخت. يک
حرف و دو حرف بر زبانم بنهاد و طريقه گفتن آموخت. راستي هستي ما از هستي اوست
سزاوار است تا او هست و ما هستيم دوستش بداريم. سعدي چو خوش گفت که مي‌گويد:

چه خوش گفت زالي به فرزند خويش         چه ديدش پلنگ افکن و پيلتن

گر از عهد خرديت يادآمدي                       که بيچاره بودي در آغوش من

نکردي در اين روز بر من جفا                     که تو شير مردي و من پيرزن

در رابطه با آنچه گفته شد پيرامون تربيت پدر و
مادر از فرزند و با در نظر گرفتن فرمايش خداوند در سوره لقمان که در قسمتي از
وصيتهاي حضرت لقمان به فرزندش که مي‌فرمايد: «يا بني لاتشرک بالله ان الشرک لظلم
عظيم» اي پسرک من شرک به خدا نياور که شرک ظلم بزرگي است. خداوند پس از نقل اين
اندرز از لقمان مي‌فرمايد: «و وصينا الانسان بوالديه» تا آنجا که مي‌فرمايد: «ان
اشکرلي ولوالديک الي المصير» يعني ما هم بانسان سفارش درباره والدينش نموديم تا که
مي‌فرمايد شکر من و والدينت را بجاي آور؛ تنها به سوي من بازگشت (همه) است.

مطابق آنچه گفته شد و از همين آيه استفاده مي‌شود
حق پدر و مادر دنبال حق خداوند است. البته حق انبياء و علماء و مربياني که تربيت
ديني انسان مربوط به آنها است جز حق خداوند است. ادامه دارد

اميرالمؤمنين (ع): «اعجاب المرء بنفسه يدل علي ضعف
عقله» (بحار، ج 17، ص79)

خودپسندي انسان، دليل بر ضعف عقل و ناداني او است.

 



[1] – شخصي به نام ثعلبة ابن
حاطب.