حقوق والدین

حقوق والدین

قسمت پنجم

در شماره گذشته موقعیت ویژه مادر را متذکر شدیم و
از روایات استفاده کردیم که حق مادر نسبت به پدر اولویت دارد. وجدان انسان نیز این
مسأله را تایید می کند زیرا مادر زحمتهای بیشتری را در راه نگهاری فرزند متحمل شده
و فداکاری بیشتری نیز از خود نشان داده و از نظر رقت و حساسیت بیشتر نیازمند اظهار
محبت است.

حقوق ویژه پدر

ولی در مورد پدر نیز روایات خاصی وارد شده است:

از رسول اکرم (ص) روایت شده که فرمود: «رضا الرب
فی رضا الوالد»- رضایت پروردگار در رضایت پدر است. و در روایتی دیگر فرمود: «ان
الوالد باب من ابواب الجنه فاحفظ ذلک الباب»- پدر دری از درهای بهشت است آن را
نگهدار، یعنی خشنودی او راهی به بهشت است.

امام زین العابدین (ع) در بیان حق پدر می فرماید:
«واما حق ابیک فان تعلم انه اصلک وانه لولاه لم تکن فهمهارأیت فی نفسک مما یعجیک
فاعلم ان اباک اصل النعمة علیک فیه فاحمدالله واشکره علی قدر ذلک ولاقوة الا
بالله».

حق پدر بر تو این است که بدانی او اصل و ریشه و
است و وجود تو وابسته به او است؛ اگر او نبود تو هم نبودی پس هرچه از خودبینی که
تورا خوش آید بدان که اصل آن نعمت پدر است. خداوند را سپاس گوی و بر آن نعمت
شکرگزار و هرگز نتوانی مگر آن که خدا خواهد.

در مواردی همه خوبیهای فرزند و نعمتهای او مستند
به پدر است زیرا پدر او را به بهترین وجه تربیت کرده، اخلاق خوب به او منتقل
ساخته، راه و رسم زندگی را آموخته، یا برایش آموزگار خوبی بووده یا او را تا نهایت
تحصیلات کمک کرده، از نظر دینی و مذهبی او را متعهد و پای بند نموده، حلاوت ایمان
را به او چشانیده و او را در این راه به احسن وجه راهنما بوده، از نظر مادی نیز
حوائج او را برآورده و برای آینده اش پیش بینی کرده، خانه و همسر مناسب برایش تهیه
نموده او را در جامعه آبرو داده و از آبروی خود نیز او را بهره مند ساخته، از نظر
عوامل ارثی نیز به دلیل این که پدر خود از خانواده ای بافضیلت است مقتضیات خوبی در
نهادش به وجود آورده و از آن بالاتر مادری را که برایش انتخاب کرده خود و خانواده
اش بافضیلت و با تقوی هستند.

در حدیث امام صادق (ع) یکی از حقوق فرزند بر پدر
(اختیاره لوالدته) ذکر شده است یعنی مادر خوبی برای فرزندانش اختیار کند. خلاصه
چنین پدری که واسطه همه نعمتهای الهی برفرزند است بدون شک حقی بسیار عظیم دارد که
هرگز انسان از عهده شکرش برنمی اید و در برابر چنین نعمت والائی بجز خضوع و اظهار
عجز چاره ای نیست.

ولی بطور عموم پدر حتی اگر آن گونه نباشد چون اصل
و ریشه فرزند است و وجود فرزند متکی و مستند به اواست، باید فرزند این معنی را در
خود احساس کند که هرچه دارد ازپدر است هرچند ممکنن است او از پدر داناترو مؤمن تر
باشد یا اصلا پدرش چندان تعهد و ایمانی نداشته باشد ولی بهرحال چون او اصل در وجود
فرزند است و هم خوبیها در پرتو اصل وجود او است، پس باید او را ریشه نعمتهای خود
بداند. و معمولا انسان چنین احساسی را دارد و لذا سعی می کند خوبیهای پدر را در
جامعه جلوه دهد و به آن افتخار کند. انسان هر چه پدرش را بد بداند حاضر نیست از
دیگران بدی او را بشنود و تحمل شنیدن ناسزا به پدر را ندارد زیرا احساس می کند این
ناسزا به خودش بر می گردد؛ این معنی ناشی از همین احساس است که پدر اصل و ریشه خود
می داند. بنابراین نباید هیچ گاه خود را از پدر برتر بداند و پول، قدرت و میزان
تحصیلات خود را به رخ او بکشد.

حقوق پدر بر فرزند

و بر این اساس در شریعت اسلام برای پدر احترام
خاصی و حقوق ویژه ای در نظر گرفته شده است. در روایتی مردی از رسول خدا (ص) می
پرسد: پدر بر فرزند چه حقی دارد؟ پیامبر اکرم(ص) در پاسخ می فرماید: «لایسمیه
باسمه، ولایمشی بین یدیه، ولایجلس قلبه، ولایستسب له» او را به نام نخواند و
پیشاپیش او راه نرود و قبل از او ننشیند و موجبات ناسزاگوئی دیگران به او را فراهم
نسازد. اینها نمونه هائی از احترام است که حضرت بیان فرموده است:

1- این که او را همیشه به عنوان پدر خطاب کند و به
نام نخواند. احساس پدری نوعی احساس تکامل است و لذا هر انسانی در روزی که اولین
فرزندش متولد می شود بلکه به محض تکون او، احساس خاصی به او دست می دهد که گویا به
مرحله جدیدی از تکامل انسانی رسیده است و همین که فرزند همیشه او را به عنوان پدر
خطاب کند این احساس را در او بر می انگیزد و به او لذت خاصی می دهد بعلاوه عاطفه
پدری نسبت به فرزند نیز تحریک می شود و از این جهت نیز احساس لذت می کند.

اصولا افرادی که مقام والائی در جامعه یا در محیط
خانه دارند را نباید به نام خواند. و این نوعی احترام است که عنوان آنها مطرح شود.
ولذا خداوند متعال از این که رسول الله (ص) را به نام بخوانند نهی فرمود: «یا ایها
الذین آمنوا لاتجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا» ای کسانی که ایمان
آورده اید رسول خدا را به آن نحو نخوانید که یکدیگر را می خوانید.

یعنی او را به نام نخوانید. وقتی مردم پرسیدند: پس
چگونه شما را بخوانیم؟ فرمود: بگویید: یا رسول الله! این عنوان همیشه آنها را
متذکر خواهد کرد که او را واسطه رسیدن پیامهای خداوند بدانند نه یک انسان معمولی.
در عین حال در روایت است که حضرت زهرا سلام الله علیها نیز آن حضرت را پس از نزول
آیه یا رسول الله خطاب کرد. حضرتش را از این مطلب خوش نیامد و فرمود: این حکم برای
تو نیست، تو مرا به همان عنوان پدر بخوان که مرا بیشتر خوش می آید و خداوند نیز از
آن راضی تر است. البته این احترام درباره مادر نیز باید رعایت شود.

2- پیشاپیش او را نرود و هرگاه بجائی رسیدند و با
هم بودند، فرزند قبل از پدر ننشیند. این نهایت احترام در برخوردهای شخصی است.
معمولا این گونه احترامها را با شخصیتهای سیاسی و مذهبی و اجتماعی رعایت می کنند.
ولی بدلیل «بین الحباب تسقط الآداب» در مورد پدر و مادر رعایت نمی شود و این
اشتباه است. در روایات بسیار بر این امر تأکید دشه که این گونه احترامها در
برخوردهای شخصی باید در مورد پدر و مادر و حتی سایر نزدیکان رعایت شود و بخصوص در
مورد پدر تأکید بیشتری شده است که عاطفه و احساسات و نزدیکی زیاد نباید از عظمت و
هیبت مقام پدر بکاهد و همیشه انسان پدر را بعنوان یک موجود برتر بداند و در برابر
او خضوع و خشوع داشته باشد.

در روایاتی دیگر از رسول خدا (ص) که: «من حق
الوالد علی ولده ان یخشع له عند الغضب» یکی از حقوق پدر بر فرزند است که هرگاه او
خشمگین شود، فرزند در برابرش خشوع و فروتنی و تسلیم داشته باشد. و این مسأله مهمی
است که انسان در برابر خشم پدر مانند خشم دیگران برخورد نکند که با خشم متقابل آن
را پاسخ بگوید. رعایت این مسائل بسیار مهم و بسیار مشکل است.

3- «ولایستسب له» یعنی کاری نکند که دیگران پدرش
را ناسزا بگویند. اگرانسان بخاطر احترام پدر این مطلب را رعایت کند بطور کلی اخلاق
و رفتار او در جامعه موردپسند عامه مردم خواهد بود زیرا عامه مدرم چنین اند که اگر
از کسی بدرفتاری ببینند پدرش را ناسزا می گویند، اگرانسان حداقل بخاطر رعایت
احترام پدر رفتار خوب و مناسب داشته باشد طبیعی است که بطور کلی دارای اخلاق حسنه
خواهد بود. این مسأله نیز از ویژگی های پدر است و کمتر موردی است که افراد بددهن،
مادران را ناسزا بگویند غالبا پدر است که مورد تعرض ناسزاگویان واقع می شود زیرا
او اصل و ریشه انسان است گرچه این امر در مورد مادر نیز در روایات وارد شده است.

حقوق پدر از نظر فقهی

پدر از نظر فقهی نیز حقوق و ویژگی هایی دارد که
بعضی از آنها را متذکر می شویم:

از حقوق ویژه پدر ولایت بر فرزند غیربالغ یا سفیه
یا دیوانه است، مشروط بر اینکه سفاهت و دیوانگی بعد از بلوغ عارض نشده باشد. مادر
چنین ولایتی را ندارد پدر و جد پدری هرچه بالا رود می توانند در اموال فرزند صغیر
یا قاصر تصرف کنند البته تصرفی که به مصلحت فرزند باشد یا حداقل ضرری برای او
نداشته باشد. و همچنین ولایت دارند بر او در امر ازدواج. می توانند برای پسر صغیر
یا قاصر خود دختری را عقد کنند یا دختر صغیر یا قاصر خود را برای مردی عقد کنند
این ولایت نیز مشروط است به رعایت مصلحت او احیانا و عدم مفسده حتما.

و از حقوق ویژه پدر ولایت در امر ازدواج دختر
باکره است هرچند بالغ و عاقل باشد و سفیه نباشد البته این ولایت از نظر فقها مورد
اختلاف است بعضی بطور کلی ولایت را قائلند یعنی پدر می تواند دختر بالغ و عاقل خود
را بدون اجازه او بعقد کسی درآورد و دختر حق اعتراض ندارد و بر این امر روایاتی
دلالت کرده است و روایاتی نیز برخلاف آن دلالت دارد.

مرحوم سيد در عروه احتياط مي‌کنند که اگر چنين
عقدي صورت گرفت يا دختر رضايت بدهد و يا شوهر طلاق بدهد و همچنين اگر عقد با
موافقت دختر و بدون رضاي پدر يا جدپدري بود و حضرت امام در اين مسأله حاشيه‌اي
ندارند، معناي اين احتياط اين است که ممکن است عقد صحيح باشد ولي چون مسأله مهم
است و احتمال فساد عقد بدون رضايت دختر وجود دارد نبايد به اين عقد ترتيب اثر داده
شود احتياطا ولذا لازم است بنابر احتياط طلاق بدهند. و بعضي از فقها تفصيلي داده‌اند
و حضرت امام گرچه در تحرير الوسيله و توضيح الماسئل کسب رضايت پدر را احتياطا لازم
دانسته‌اند ولي در استفتاهائي که بعدا از محضر مبارکشان شده است به اين امر فتوي
داده‌‌اند. در دو مورد اين حق از پدر سلب مي‌شود:

در صورتيکه غائب باشد بگونه‌اي که اجازه گرفتن از
او ممکن نباشد با فرض نياز دختر به تعجيل در ازدواج.

در صورتيکه پدر بدون دليل موجهي دختر را از ازدواج
با مرديکه شرعا و عرفا کفو او است منع کند با فرض تمايل دختر. و در استفاء‌ات
اخيريه اين امر قيد ديگري اضافه شده است و آن نياز دختر است به ازدواج با فرض
اينکه بترسد اگر از اين ازدواج صرف‌نظر کند شوهر خوبي براي او پيدا نشود. (پاسدار
اسلام- شماره 1- صفحه 36)

ضمنا حق مذکور همچنانکه براي پدر است براي جد پدري
نيز مي‌باشد ولي رضايت مادر و برادر و جد مادري و امثال آن دخالتي ندارد.

و از حقوق ويژه پدر بر پسربزرگتر است که نمازها و
روزه‌هاي فوت شده او را تقاضا کند که در اين مورد نيز مادر چنين حقي را الزاما
ندارد گرچه رعايت چنين امري در مورد ما در نيز خوب است و بعضي از فقها به آن فتوي
داده‌اند، بعضي نيز احتياط مي‌کنند و حضرت امام نيز در تحريرالوسيله احتياط مستحب
دارند و همچنين خوب است اين احتياط را فرزندان ذکور غير از پسر بزرگتر اگر او قضا
نکند رعايت نمايند.

و از ويژگي‌هاي پدر است که روزه مستحبي بدون اذن
او مکروه است يعني ثوابش کم مي‌شود بلکه احتياط در ترک است. و اگر موجب اذيت او باشد
بلحاظ شفقت و دلسوزي، روزه باطل و حرام است که البته اين حکم در مورد ايذاء مادر
نيز صدق مي‌کند واگر روزه مستحبي موجب ايذاء مادر باشد که از روي دلسوزي منع کند
روزه باطل است و رعايت نهي غير شفقي مادر نيز خوب است ولي اجازه او شرط نيست يعني
اگر او اطلاع نداشته باشد اشکالي ندارد و اما اذن پدر به احتياط مستحب خوب است
رعايت شود يعني بهتر است بدون اطلاع او روزه مسحبي نگيرد مگراينکه بداند او راضي
است.

پدر از نظر احکام شرع ويژگي‌هاي بسياري دراد که
متأسفانه بابي در فقه به اين امر اختصاص داده نشده است که همه حقوق پدر يا حقوق
والدين در يک جا جمع آوري شده باشد. مثلا يکي از آن احکام اين است که هيچ‌گاه پدر
را بخاطر قتل عمدي فرزند قصاص نمي‌کنند و فقط ديه بر او واجب است و همچنين کفاره
قتل بايد بپردازد حتي اگر پدر کافر باشد و فرزند او مؤمن قصاص جايز نيست ولي مادر
اگر فرزند خود را عمدا بکشد قصاص مي‌شود و همچنين حد قذف در مورد پدري که فرزندش
را قذف کند جاري نمي‌شود. قذف بمعناي تهمت زدن به زنا يا لواط است. اگر کسي ديگري
را چنين تهمتي بزند و نتواند آن را شرعا ثابت کند. متهم حق دارد از او شکايت کند و
مطالبه اجراء حدقذف بنمايد. حدقذف هشتاد ضربه شلاق است. و از اين حکم استثناء شده
است قذف پدر فرزند او همچنين اگر مرد همسر خود را قذف کند و او فوت کرده و وارثي
بجز فرزند او قذف کننده نداشته باشد که دراين صورت نيز فرزند نمي‌تواند مطالبه
اجرا حد بر پدر خود به خاطر مادرش بکند. البته چنين پدري تعزير مي‌شود به خاطر
گناهي که مرتکب شده نه به خاطر گناهي که مرتکب شده نه بخاطر حق فرزند. ولي چنين
حکمي در مورد مادر نيست واگر مادر فرزندش را قذف کند حد جاري مي‌شود.

و همچنين در مورد شهادت که مشهور ميان فقها اين
است که شهادت فرزند عليه پدر پذيرفته نيست چه در امور مالي و چه در حدود و جنايات
و حضرت امام دام‌ظله در تحرير، پذيرفتن شهادت او را مشکل دانسته و فرموده‌اند «فيه
تردد» اين حکم نيز در مورد مادر نيست.

و همچنين از ويژگي‌هاي پدر اين است که ميان او و
فرزند رباي معاملي جايز است هر کدام مي‌توانند جنس ربوي را به بيشتر يا کمتر آن
بديگري بفروشند ولي اين معامله با مادر مانند ساير افراد جايز نيست؛ البته اين حکم
در مورد زن و شوهر نيز صادق است.

و از ويژگي‌هاي پدر است که قسم فرزند با منع او
صحيح نيست يعني اگر فرزند قسم بخورد که کاري را انجام دهد يا ترک کند اگر پدرش او
را از قسم خوردن منع کند، قسمش منعقد نمي‌شود و اگر مخالفت آن کند کفاره‌اي ندارد
بلکه اگر قسم بخورد و پدر مطلع شود مي‌تواند قسم او را فسخ نمايد. و اثر آن از بين
مي‌رود و اين امر اختصاص ندارد به فرزندي که تحت سرپرستي پدر است بلکه حتي اگر
مستقل باشد. و از اين بالاتر اينکه اگر فرزند بدون اطلاع پدر قسمتي بخورد- بازهم
به فتواي حضرت امام دام ظله- قسمش منعقد نيست و بايد رضايت او را تحصيل نمايد بلکه
اگر مطلع شد ولي ساکت ماند نه رضايت داد و نه آنرا منع کرد باز هم قسم او صحيح
نيست و اثري بر آن مترتب نيست گرچه در اين دو صورت احتياط مستحب اين است که مخالفت
قسم نکند واگر کرد، کفاره بدهد و مسأله اخلاقي است ولي فتواي حضرت امام در
تحريرالوسيله همان است که ذکر شد. البته در نذر فرزند اجاز پدر شرط نيست. ادامه
دارد