عرش و کرسی

تفسیر سوره
رعد

هدایت در
قرآن

قسمت یازدهم

آیت الله
جوادی آملی

عرش وکرسی

بحث در مورد
عرش و کرسی در دو قسمت ادامه می یابد. در قسمت نخست به بررسی روایاتی می پردازیم
که عرش را، مقام علم الهی معرفی نموده اند و در قسمت دوم به بررسی اینکه از کدام
آیه قرآن استفاده می شود که عرش به معنی تخت جسمانی نیست؟

عرش در
روایات

1-ابی حمزه
از امام صادق علیه السلام در این مورد چنین روایت می نماید: «قال: حمله
العرش-والعرش، العلم-ثمانیه: اربعه منّا و اربعه ممّن شاء الله».[1]

عرش به معنی
علم است و حاملنی عرش هشت نفرند، چهارنفر از ما و چهارنفر از هرکس که مشیت و خواست
خداوند اقتضا نماید.

در این حدیث
ملاحظه می شود که عرش به علم تفسیر شده است.

2-داود رقّی
از امام ششم علیه السلام درباره تفسیر «و کان عرشه علی الماء» سؤال می نماید، حضرت
به او می گوید: در این باره چه می گویند؟ داود در پاسخ می گوید: «یقولون: انّ
العرش کان علی الماء و الرب فوقه فقال: کذبوا، من زعم هذا فقد صیّر الله محمولا و
وصفه بصفه المخلوق و لزمه ان الشیء الذی یحمله اقوی منه» می گویند: عرش بر آب
استقرار دارد و پروردگار بر فراز آن است، امام فرمود: دروغ می گویند، کسی که چنین
پندارد خداوند را محمول قرار داده و او را به صفت مخلوق توصیف نموده است، و لازمه
آن پذیرش و قبول این مسأله است که آنچه خدا را حمل می کند تواناتر از او باشد!!

سپس روای از
امام می خواهد که تفسیر صحیح آن را بیان نماید: امام می فرماید: «انّ الله حمّل
دینه و علمه علی الماء» خداوند دین و علمش را برآب حمل نموده، قبل از آنکه زمین و
آسمان، جن و انس و آفتاب و ماه باشد.

پس عرش بر آب
است یعنی دین و علم خدا بر آب استوار است، قهراً آن آب هم، همان ماء الحیاه و آب
زندگی است که مثل اعلایش انبیاء و اولیاء خواهند بود، چنانچه در ادامه همین روایت
دارد، نخستین کسانی که به سؤال «من ربکم؟» -پروردگارتان کیست؟ پاسخ دادند، رسول
الله صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و ائمه صلوات الله علیهم بودند که گفتند
«انت ربنا» – تو پروردگار ما می باشی. «فحملهم العلم و الذین»- پس خداوند آنان را
حاملان علم و دین قرار داد.

بنابراین،
اینها آب حیات انسانیت اند و عرش عبارت از مقام علم الهی است.

کرسی در
روایات

«کرسی» که در
آیه الکرسی آمده است نیز از جمله سؤالاتی است که از ائمه معصومین علیهم السلام به
عمل آمده و در این زمینه روایاتی وارد گردیده است و مرحوم صدوق در کتاب «توحید»
ذکر نموده است.

اولین روایت
از حفص بن غیاث است که می گوید: «سألت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل:
«وسع کریسه السموات و الأرض» «قال: علمه»[2].

از تفسیر
«وسع کرسیه السموات و الأرض» از امام صادق علیه السلام پرسیدم، حضرت فرمود: منظور
از کرسی علم الهی است.

پس کرسی
مانند عرش، عبارت از علم خداوند است، ولی آیا این دو، دو لفظ مترادف اند که به
معنی یک علم می باشند یا اشاره به دو علم است، باید به روایات مراجعه نمود.

روایت دیگر
از طریق عبدالله بن سنان وارد گردیده که از حضرت درباره تفسیر ایه یاد شده می
پرسد، امام می فرماید: «السّماوات و الارض و ما بینهما فی الکرسی و العرش هو العلم
الذی لا یقدر احد قدره»[3]
– آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است در کرسی است و عرش، علمی است که کسی به
شناخت قدر آن قادر نیست.

روایات دیگری
هم در «توحید» آمده که مشابه همان روایاتی است که از کتاب کافی نقل شد.

حاملان عرش

در قرآن کریم
آمده است که: «و تری الملائکه حافین حول العرش»[4]
– می بینی فرشتگان را بر گرد عرش خدا حلقه زده اند. ولی چنین آیه ای نیست که
ملائکه حاملان عرش اند. البته در «والذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربهم»[5]
– آنها که حامل عرشند و کسانی که اطراف آنند تسبیح و حمد خدا می گویند. ممکن است
«و من حوله» را به آیه «و تری الملائکه حافین حول العرش» منطبق ساخت و نیز ممکن
است «و من حوله» آنها نباشند. یعنی کسانی که اطراف عرشند «و یؤمنون به و یستغفرون
للذین آمنوا» هم خود ایمان بخدا دارند و هم برای کسانی که مؤمن اند دعا می کنند.

استفاده از
آیات

قسمت دوم
بحث، پاسخ به این سؤال است که چگونه معصومین علیهم السلام از آیات استفاده نموده
که عرش و کرسی به معنی تخت نیست، و بنابراین «استوی علی العرش» هم، استقرار جسمانی
بر عرش نخواهد بود، و کسی که چنان پندارد خداوند را محمول و عرش را حامل او قرار
داده است! و خداوند منزه از این معنی است.

پس عرش به
معنی یک امر مجرد است و این از صفات تنزیهیه الهی است نه از صفات تشبیهیه، همان
معنائی که مشبه بواسطه آن به انحراف و ضلالت دچار شدند و معتقد به استقرار خداوند
بر عرش شدند و گفتند: خدا بر عش تکیه زده است!! ولی معصومین علیهم السلام از همین
آیات استفاده نموده که خداوند منزه از آن است که بر جسمی استقرار داشته باشد.

در کتاب
«توحید» مرحوم صدوق آمده است که حنان بن سدیر از معنی عرش و کرسی از امام صادق علیه
السلام سؤال نمود، حضرت فرمود: «انّ للعرش صفات کثیره مختلفه، له فی کل سبب وضع فی
القرآن صفه علی حده، فقوله «رب العرش العظیم» یقول: الملک العظیم، وقوله: «الرحمن
علی العرش استوی» یقول: علی الملک احتوی، و هذا ملک الکیفوفیه فی الأشیاء»[6]
امام فرمود! عرش دارای اوصاف فراوانی است که برای هر مورد آن در قرآن، معنایی از
اوصاف خاصه عرش مطرح شده است، پس در آیه «ربن العرش العظیم» سخن از عظمت عرش است و
در «الملک العظیم» ملک عظیم و عظمت سلطنت خداوند مطرح است، پس «ربت العرش العظیم»
یعنی ملک عظیم و عرش به معنی ملک است و چون ملکش عظیم است از اینرو به عرش عظیم
تعبیر شده است. «ملک» چگونگی نفوذ «الله» در اشیاء عالم است، عرش غیر از کرسی است
نه عین آن «لأنهما ببان من اکبر ابوابا الغیوب» چرا که آن دو از بزرگترین درهای
جهان غیب اند، و از این عباتر معلوم می شود که مربوط به عالم شهادت و عالم ماده و
جسم نمی باشند، و در عالم غیب قرین یکدیگرند، و هر امر تازه ای از کرسی نشأت گرفته
و از آنجا ظهار می شود «لأن الکرسی هوالباب الظاهر… و العرش هوالباب الباطن» و
عرش در برابر کرسی که باب ظاهر است، باب باطن است و مسائلی از آ«جا ظهور پیدا می نماید
«فهما فی العلم بابان مقرونان».

بنابراین عرش
و کرسی دو در از درهای علم اند که قرین هم اند. البته منظور از «باب»، در معمولی
که در ساختمان نصب می گردد نیست، بنابراین وقتی که در قرآن می فرماید» درهای آسمان
بر روی کفار باز نمی گردد و در مورد قیامت می فرماید «و فتحت السماء فکانت ابوابا»
چنین نیست که از یک قسمت خاصی دری باز گردد، بلکه سراسر آسمان، برای آنه به منزله
در است که گشوده است. و حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها» به این معنی نیست که
علی علیه السلام از یک باب علم با من ارتباط دارد بلکه از سراسر این مدینه علم نبی
صلی الله علیه و آله، درهای علم و دانش بروی علی علیه السلام باز است، وگرنه علی
(ع) مصداق «انفسنا» نخواهد بود.

قبلا عرض شد
که تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز نیست، بلکه حقیقت است حالا خواهیم دید که لفظ
برای روح معنی وضع گردیده و چنین نیست که «والوزن یومئذ الحق» وزن و صراط مستقیم و
سبیل الله مجاز باشد و بگوئیم وقتی سخن از وزن است باید بوسیله سنگ و ترزوئی باشد
که در دنیا معمول است بلکه همه اینها برای روح معنی وضع گردیده است.

تنها مصادیق
آن با یکدیگر فرق دارند وگرنه معانی واحدند؛ فرشته ای که مسئول کرسی است غیر از
فرشته ای است که مسئول عرش است یا ملک و سلطنت عرش غیر از ملک کرسی است و «علمه
اغیب من علم الکرسی» و علم مسئول عرش غائب تر از علم مسئول کرسی است، و چنین برمی
آید که عرش، فوق کرسی است، از این جهت فرمود: «رب العرش العظیم، ای صفته اعظم من
صفه الکرسی» منتهی یکی از دیگری غایب تر، و افضل است.

علم کیفوفیت

سپس حنان بن
سدیر از حضرت صادق علیه السلام می پرسد: اگر عرش اعظم از کرسی است، چرا در فضیلت
با هم، ردیف و مجاورند؟ امام پاسخ می دهد: «لأن علم الکیفوفیه فیه» برای اینکه علم
کیفوفیت و چگونگی اشیاء در عرش و کیفیت با اصل کون و قدر اشیاء بی ارتباط نمی باشد
که تفسیر آن باید در شاخه های فرعی علم مطرح گردد.

بنابراین عرش
تخت جسمانی نیست و خدا هم که رب العرش عظیم است جسم و دیده شدنی نیست «فسبحان الله
رب العرش عما یصفون» منزه است خدای صاحب عرش از اوصاف جسمیت که او را بآن اوصاف
تعریف می نمایند، و عرش یک مقام غیب است که صاحب آن مقام از امور و اوصاف مادی
منزه است.

عده ای برای
خداوند شریک قائل شدند و دسته ای او را دارای دو دست معرفی نمودند و یا گفتند
خداوند پا دارد و پایش را بر «صخره» بیت المقدس نهاد و از آنجا به آسمان بالا
رفت!! و بعضی از پیامبر نقل کردند که فرموده: انی وجدت برد انامله علی قلبی!! من
سردی سرانگشتان خدا را بر دلم احساس نمودم وقتی که دستش را بر دوشم گذاشت!! آنگاه
امام می فرماید در برابر چنین پندارها و اوصافی نسبت به خداوند در قرآن فرمود: «رب
العرش عما یصفون» تا ذات پاش را از این گونه اوصاف مادی تنزیه و تقدیس نماید،
خداوند شریک و دست و پا و اعضا و جوارحی که لازمه جسم مادی است، ندارد؛ پس عرش اگر
تخت جسمانی و امری مادی باشد تمام آن شبهات یاد شده را تأیید می نماید، لذا امام
صادق علیه السلام استدلال می نماید، چون خداوند «رب العرش» است پس از این صفات
جسمانی منزه است. و این از باب تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت می باشد که
در آیات تنزیهی علت را ذکر می نماید، مثلا اگر به دانشمند و یا به مؤمنی اهانت
شود، بعنوان اعتراض می توانیم بگوئیم: چرا به او اهانت کردی؟ و می توانیم بگوئیم :
چرا به این مرد دانشمند یا مؤمن اهانت کردی؟ و این تعلیق حکم بر وصف است که نیازی
بذکر علت جدید ندارد «فسبحان الله رب العرش عما یصفون» در آیه 22 سوره «انبیاء» می
فرماید: «سبحانه و تعالی عما یصفون»، رب العرش صفع «الله» است و عرش مرتبه ای از
مراتب علم حق و سلطنت و نفوذ او است، خداوند تعالی برتری دارد از اوصافی که آن را
به آن متصف می نمایند، چون متعالی است پس جسم نیست و صفات دنی را ندارد.

در سوره
صافات آيه 180 فرمود: «سبحان ربک رب العزه عما يصفون» چون عزيز است اوصاف جسماني
را ندارد، شريک و دست و پا ندارد ، علت و دليل در کنار حکم آمده است چون  «رب العزه» مي باشد، پس «سبحان ربک رب العزه
عما يصفون» مانند اينکه بگوئيم چرا به اين مؤمن اهانت نمودي؟ ولي گاهي دليل با حکم
نمي آيد، چنانچه مي گوئيم: چرا به اين شخص اهانت کردي؟ وقتي مي گويد چرا اهانت
نکنم، ما دليل را ذکر مي کنيم که چون مؤمن است.

و در سوره
زخرف آيه 82 مي فرمايد: «سبحان رب السموات و الارض رب العرش عما يصفون» در اينجا
نيز، علت تنزيه خدا را از توصيف به صفات جسماني «رب العرش» بودن ذکر نموده است.

ديگران که
«حسبنا کتاب الله» را شعار و عمل خود ساختند وعترت را که از کتاب جدا نمودند، با
اينکه اين ثقلين جدا ناپذيرند. اين معني سنگين را از قرآن استنباط ننمودند، هرکس
با تفسير سر و کار و آشنائي داشته باش مي بيند که آنها سخن کساني را که قرآن
ناطقند، تخطئه و رها نمودند و در برابر، آنچه را که عامل ضلالت و گمراهي است دليل
بر هدايت گرفتند، براي نمونه «استوي علي العرش» را بد فهميدند ولي کساني که از
مسير تفاسير عترت به قرآن راه بردند. آن معني بلند و صحيح را از قرآ» درک کردند.

معني تکبير

در کتاب
«توحيد» باب معني الله اکبر، آمده است که مردي در حضور امام صادق عليه السلام
تکبير گفت. امام پرسيد خداوند از چه بزرگتر است؟ مرد گفت؟ مرد گفت، از تمام اشياء،
امام صادق عليه السلام فرمود: خدا محدود نمودي، اگر اشيائي باشد خدا هست و بزرگتر
مي باشد. پس بوجود اشياء، محدود گرديد، مرد عرض کرد: چگونه بگويم: امام فرمود:
بگو: «الله الکبر من ان يوصف»[7]
خدا بزرگتر و برتر از اين است که به اوصاف مادي و جسماني توصيف شود. ولي در صورت
اولدربرابر خداوند اشياء را قرار دادي و آنها را بزرگ و خدا را بزرگتر از آن
دانستي در اين صورت هم اشياء که در برابر خداست و هم خدا محدود خواهد شد منتهي خدا
محدوديتش کمتر و آنها بيشتر است!! اگر جهان هستي سايه ها و ظلال الهي اند، مي توان
گفت که خدا از سايه اش بزرگتر است؟! مگر سايه چيزي است که خدابا آن مقايسه شود.
وقتي که بيش از يک نور نيست نمي توان گفت اين نور از آن نور بزرگتر است.

سعد بن سعد
حضور امام رضا عليه السلام رسيد و از آنحضرت از معني توحيد جويا شد، حضرت فرمود:
«هوالذي انتم عليه»[8] همين
اعتقاد و ولايتي که داريد توحيد است، چرا که امام در حدود درک و فهم او سخن مي
گويد، ولي يک وقت شخصي مانند هشام بن حکم خدمت امام مي رسد و مرتب به موشکافي و س‍ؤال
مي نشيند و امام پاسخ مي دهد و او قانع و غني مي گردد، و هنگامي که جلسه را ترک مي
نمايد مي گويد: «خرجت من عنده و انه اعلم الناس بالتوحيد» امام صادق را علام ترين
افراد به مسأله توحيد يافتم. الان هم اگر چنين باشد که بتوانند افراد به حضور امام
زمان صلوات الله عليه شرفياب گردند، اين طور نيست که به سؤالات همه به يک گونه
پاسخ گويد.

و در حديث
دوم باب معني الله اکبر، جميع بن عمرو مي گويد: «قال لي ابوعبدالله عليه السلام:
اي شيء  الله اکبر؟ فقلت الله اکبر من کل
شيء فقال: و کان ثم شيء فيکون اکبر منه؟ فقلت: فما هو؟ قال: الله اکبر من ان يوصف»[9]

امام صادق
عليه السلام به من فرمود: معني «الله اکبر» چيست؟ عرض کردم، يعني خدا بزرگتر از هر
شيء است. امام فرمود: آيا در برابر «الله» شيئي هم هست تا خدا از آن بزرگتر باشد؟!
پرسيدم: پس معني آن چيست؟ فرمود: يعني خدا بزرگتر از آنست که توصيف گردد. و ما در
دعا هم مي خوانيم که تو بزرگتر از توصيفي، و بدين ترتيب در دعا هم بما آموختند که
خداوند بزرگتر از حد توصيف است. نظير «ما عرفناک حق معرفتک» و «ليس کمثله شيء» ترا
در حدي که لازمه شناخت تو است، نشناختيم، معرفت بشر در همين حد خلاصه مي شود و
بايد بداند و اعتراف نمايد که علم او در حد احاطه به شناخت «الله» نمي باشد، عالي
ترين حد درک مخلوق همان حدي است که فرشتگان به آن اعتراف نمودند که: «سبحانک لا
علم لنا الا ما علمتنا» تو منزهي و ما بيش از آنچه تعليم نمودي، علم و دانشي
نداريم.

ادامه دارد

 



[1]