حسن ظن به خدايتعالي

«تجلي
عرفان از مناجات ماه شعبان»

قسمت دوازدهم

آيت الله
محمدي گيلاني

حسن ظن به
خدايتعالي

فراز چشمگير
حسن ظن بالله تعالي.

باب «حسن ظن
بالله عزوجل» در اصول کافي و نقل بعضي از روايات آن.

هر آفريده اي
بمقتضاي نفع يا ضرري که در آن است، در معرض دعواي ربوبيت از براي خويش است، و
نيازمندان اکثرا با ديده استقلال در آن مي نگرند، و بر اين اساس، کثيرياز اشياء
مانند ملائکه و کواکب و احجار و اشجار و جن و انس مورد پرستش واقع شده اند.

نهي قرآن از
مطلق شرک در عبادت، و امر بعبادت مستخلص گرديده از ايادي ربوبيت اکوان، عبّاد اموال
و عبّاد رجال، و عبد خويشتن، بهترين شرکاء خداوند متعال است!

دشواري در
تحصيل اخلاص، اعتماد بر عمل را متزلزل مي سازد، بلکه تحصيل اخلاص هم منشأ حقي بر
خداي تعالي نمي شود.

يگانه تکيه
گاه وثيق حسن ظنّ يعني اعتقاد خير به خداوند منّان است.

حديث: «انا
عند ظنّ عبدي المؤمن بي ان خيراً فخيراً و ان شراً فشرّاً» حسن ظن بالله پايه
اساسي بسياري از مقامات معرفت است، حسن ظنّ به خداي تعالي احياناً منشأ الهام غيبي
و امداد الهي مي شود.

قصه مادر
موسي (ع)، گذاشتن موسي را در تابوت و  بدست
امواج دريا سپردن، در آينه اين عمل، سواد عين توکل و نقطه دائره تفويض و سويداء
قلب تسليم و اشرات ابروان رضا و قامت استوار طمأنينه نمايان است.

قوله:

«الهي ان کان
صغر في جنب طاعتک عملي فقد کبر في جنب رجائک املي، الهي کيف انقلب من عندک بالخيبه
محروماً و قد کان حسن ظنّي بجودک ان تقلبني بالنّجاه مرحوماً، الهي و قد افنيت
عمري في شرّه السّهو عنک و ابليت شبابي في سکره التّباعد منک؛ الهي فلم استيقظ
ايّام اغتراري بک و رکوني الي سبيل سخطک، الهي و انا عبدک و ابن عبدک قائم بين
يديک متوسّل بکرمک اليک، الهي انا عبد اتنصّل اليک ممّا کنت اوجهک به من قلّه
استحيائي من نظرک و اطلب العفو منک اذا العفو نعت لکرمک».

الهي اگر در
کنار طاعتت، عملم ناچيز است؛ در کنار اميدواري بکرمت، آرزويم بزرگ است. الهي چگونه
از آستان جودت، تهي دست و محروم برمي گردم در صورتي که حسن ظن من به جودت اين بوده
که برمن خواهي رحمت آورد، و مقرون به نجاتم بر مي گرداني؟ الهي در حالي که عمرم را
در تيره روزي غفلت از تو تباه نمودم، و دوران جوانيم را درمستي دوري از تو فرسوده
ساختم، در ايامي که مغرور پرده پوشي تو بودم و در راه غضب تو گام بر مي داشتم
بيدار نگشتم، اي خدا هم اکنون من آن عبد فرزند عبد توام که در پيشگاه تو ايستاده،
و کرم عميمت را وسيله بازيافتن درحوزه بخشايشت قرار داده ام، الهي من عبدي هستم که
بآستانت جهت عذرخواهي از کردارهاي زشتي که ناشي از کم حيائيم در محضرت بود، آمده
ام، و از درگاهت خواستار عفوم، چه عفو و گذشت از اوصاف کرم تو است.

حسن ظن بالله
تعالي

حسن ظن بجود
و رحمت باريتعالي چنانکه مي بينيد مورد استناد نجات و رهائي از خواري تهيدستي و
حرمان واقع شده است و دعا کننده عارف، حرمان و نوميدي را با وجود حسن ظن به
خدايتعالي، در تعبيري بظاهر استفهام انکاري، تا عدم آباد امتناع رانده است.

امام
المحدثين شيخ کليني «قدس سره» بابي دراصول کافي شريف به عنوان «حسن الظن بالله
عزوجل» افتتاح و رواياتي از عترت رسول الله صلوات الله عليه و عليهم در آن آورده
اند که بعضي از آنها را ذکر مي کنم، سپس در تبيين آن وارد مي شويم: جناب کليني از
امام باقر عليه السلام نقل ميس کند که رسول الله صلي الله عليه و آله فرمودند که
خداوند متعال مي فرمايد:

«لا يتّکل
العاملون علي أعمالهم التي يعملونها لثوابي، فانهم لواجتهدوا و أتعبوا أنفسهم –اعمارهم-
في عبادتي کانوا مقصرين غير بالغين في عبادتهم کنه عبادتي فيما يطلبون عندي من
کرامتي و النعيم في جناتي و رفيع الدرجات العلي في جواري ولکن برحمتي فليثقوا و
فضلي فليرجوا والي حسن الظّن بي فليطمئنوا فانّ رحمتي عند ذلک تدرکهم، و مني
يبلغهم رضواني، و مغفرتي تلبسهم عفوي، فاني انا الله الرحمن الرحيم و بذلک تسمّيت»[1]«عابدان
و پارسيان بر اعمالشان که به انگيزه پاداشم انجام مي دهند، تکيه نکنند، زيرا اگر
همه کوششها و رنجها و عمرهايشان را در پاي عبادتم بريزند، در عبادتشان مقصرند، و
به کنه عبادتم در آنچه که از کرامتم و نعمتهاي بهشتم و درجات رفيعه و عاليه در
جوارم مي طلبندت، نمي رسند، ولي برحمتم اعتماد کنند، و به فضل و احسانم اميدوار
شوند و به حسن ظنّ بمن بيارامند؛ در اين هنگام است که رحمتم آنان را در مي يابد، و
بخشايشم رضاء مرا به آنان مي رساند‌، و مغفرتم، جامه عفوم را در انداشان مي
پوشاند، زيرا فقط من ارحم الرّراحمينم و به اين وصف نامگزاري شده ام».

و از امام
رضا عليه السلام روايت مي کند که فرمودند: «أحسن الظّنّ بالله فان الله عزوجل
يقول: انا عند ظن عبدي المؤمن بي، ان خيراً فخيراً و ان شراً فشراً».[2]

«گمان نيک به
خداوند متعال داشته باش زيرا خداي عزوجل مي فرمايد: من در کنار گماني که بنده
مؤمنم به من دارد مي باشم؛ اگر گمان وي به من، نيک و خير است، نيکي و خير مي بيند،
و اگر گمان وي به من، شر و بدي است، شر و بدي خواهد ديد».

و از سفيان
بن عيينه نقل مي کند که گفت شنيدم امام صادق عليه السلام مي فرمودند:

«حسن ظن به
خداي متعال اين است که اميدوار نباشي مگر به خداي تعالي، و همي نداشته باشي مگر از
گناه خود»[3]

تبيين حسن ظن
بالله

و اما تبيين
«حسن ظن بالله» و چگونگي نجات از مذلت تهيدستي و حرمان در بازار بحقيقت بوسيله اين
سکه صاحب عيار: «حسن ظن وثقه بالله تعالي» با درک اين مقدمه است.

هر آفريده اي
را درج هان طبيعت مي نگريد، در معرض دعواي ربوبيت از براي خويش است، زيرا هيچ
مخلوقي در سراي طبيعت نيست مگر آنکه دوري، نفعي يا ضرري بوديعت نهاده شد است و
بنحوي مظهر اسم شريف «نافع» يا «ضار» است و بهمين مقداري که در آن، از اين صفت
بوديعت نهاده شده، و چند صباحي عاريت دار اين نعمت الهي گرديده، و کرنش و تذلل
اکثر خلق را به خود جلب مي نمايد و حتي انسان که اشرف مخلوقات است مي بينيد چگونه
محتاج به آشاميدن داروئي مي شود که طبعاً از آن نفرت دارد و اکثراً آن را در
سودمندي و شفاء با ديده استقلال مي نگرند. و هر آفريده اي در اين نشأه جسماني با
اين نعت ربوبي، برخي از نيازمنديهاي نيازمندان را برآورده و نيايشهاي فطري آنها را
اجابت مي نمايد و بر اين اساس است که بسياري از موجودات امکاني (مانند فرشتگان و
ستارگان و افلاک و احجار و اشجار و برخي از حيوانهاي بي زبان و جن و انس) مورد
پرستش واقع شده اند، و هر يک معبود طائفه اي از نوع آدمي گرديده اند، و مآلا از
صراط مستقيم سعادت حقيقي که «لقائ الله تعالي» است گم گشته اند و براي ابد از لقاء
الله محروم گرديده و در جهنم بعد گرفتار 
شده اند.

و چون
پروردگار متعال که اين نعت ربوبي «نفع و ضرر» را در مخلوقات به امانت سپرده، مي
دانست، نيازمندي را که در نفوس مردم سرشته اند، آنها را به بهره گيري از اين ودايع
سوق مي دهد، هشدار داده اند: «فمن کان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرک
بعباده ربه احداً»[4].

هرکس که طالب
سعادت حقيق و اميدوار به لقاء پروردگارش هست،بايد عمل صالح انجام دهد، عملي که در
آن شايبه اي از فساد نباشد، و در عبادت پروردگارش، احدي را شريک نگرداند».

لفظ «أحد» که
به دنبال نفي واقع مي شود، مفيد استغراق است، يعني همه چيز (از دوي العقول و غير
آنها) را در برگفته و مشمول حکم نفي مي نمايد و در آيه فوق اين معنا به خوبي روشن
است يعني: هيچ يک از اشياء (اعم از عاقل و غيرعاقل) را شريک عبادت پروردگار
ننمايد، و همين معنا مضمون آيه: «و ما امروا الا ليعبدوالله مخلصين له الدين»[5]
و آيه: «ألا لله الدين الخالص»[6]
يعني: دين مستخلص گرديده و از ايادي ربوبيت اکوان و آفريدگان، مطلوب خداوند متعال
است و حاجتمند در جلب منافع و دفع مضار بايد فقط به سوي حضرتش التجاء آورد بدون
آنکه سببي را تعيين کند، زيرا همه اسباب را محدود آفريده است و در حيطه قدرت
نامتناهي او است که اين اسباب معروفه را نابود کند و اسباب نويني پديد آورد و او
تبارک و تعالي قاهر و غالب مطلق است و در قضائ حاجات محتاجين، مغلوب سبب مخصوصي
نيست و «ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شيء قدراً»[7].

و همين است
معناي اخلاص عملو دين خالص که انحراف از آن، ضلال و سقوط در هاويه شرک است، و
همانطور که گفتيم: واقع شدن اشيائ و اکوان در معرض ربوبيت فرقي در بين آنها نيست
زيرا مي شود که «اصناف مختلف»  اموال در
معرض ربوبيت قرار گيرند چنانکه از صيحج بخاري از روسل الله صلي الله عيه و آله  روايت شده که فرمودند: «تعس عبدالدينار، تعس
عبدالدرهم،نعس عبدالقطيفه، تعس عبدالخميصه،تعسوانتکس و اذاشيک فلا انتغش»:

«هلاک باد
بنده دينار درهم، هلاک باد بنده حوله، هلاک باد بنده جامه، هلاک و سرنگون باد و
چون خار به پايش رود هرگز خارجش نسازد». و از آن سرور است که فرمودند: «الشرک في
هذه الأمه أخفي من دبيب النمل».

چنانکه ممکن
است «اصناف مختلف» رجال در معرض ربوبيت قرار گيرند. و جناب کليني قدس سره از ابي
بصير نقل مي کند که گفت:

«سألت
أباعبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل: ‍[اتّخذوا احبارهم و رهباتهم اربابا من
دون الله] فقال: اما والله ما دعوهم الي عباده انفسهم ولو دعوهم الي عباده انفسه
لما اجابوهم، ولکن احلوا لهم حراما و حرموا عليهم حلالاً  فعبدوهم من حيث لا يشعرون»:[8].

«از امام
صادق عليهالسلام از کلام الهي [اهل کتاب، علماء و پارسايانشان را پروردگارهايي خير
خداي تعالي اتخاذ نمودند] پرسيدم، امام عليه السلام در پاسخم فرمودند: هان! بخدا
سوگند که علماء و زهاد، آنان را به عبادت خودشان دعوت نکردند. و بر فرض که دعوت مي
کردند، آنان اجابت نمي نمودند، بلکه مقصود از ربوبيت آنان، اين است که اموري را
حلال و اموري را بهواي خويش برآنان حرام مي کردند و آنان نيز کورکورانه اطاعت مي
نمودند و بطور ناخودآگاه، آنان را مي پرستيدند».

و همين مضمون
از طريق اهل سنت از عدي بن حاتم طايي نقل شده در هنگامي که براي تشرف به اسلام
خدمت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله رسيد مي گويد که آن حضرت جهت تعريض به
من،آيه را تلاوت مي فرمود: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم…» من عرض کردم که ما آنان
را پرستش نمي کرديم، فرمودند: «اليس يحرمون ما احل الله فتحرمونه و يحلّون ما حرم
الله فتحلّونه؟ قلت: بلي، قال قتلک عبادتهم».

و حتي ممکن
است نفس خود را در معرض ربوبيت قرار دهد و آن را در کمالات و مکارم اخلاق و عبادات
خويش مستقل پندارد، و العياذ بالله بدينوسيله بر خداي تعالي منت گذارد و بهمين
خودپرستي، قرآن مجيد اشارت مي فرمايد: «يمنون عليک أن أسلموا قل لا تمنّوا عليّ
اسلامکم بل الله بمن عليکم ان هداکم للإيمان ان کنتم صادقين»[9]
– بر تو منت مي گذارند که اسلام آورده اند، بگو اسلامتان را بر من منت منهيد، بلکه
خداوند متعال بر شما منت مي گذارد که شما را به سوي ايمان هدايت فرموده، اگر
راستگو باشيد.

و بسا که
مخلصين در عبادات که اعمالشان از ربوبيت اکوان مستخلص گرديده، ناخودآگاه در
اخلاصشان به خودپرستي مبتلا مي شوند و خويشتن را در نعمت اخلاص مستقل مي بينند و
معاذالله بر خداي تعالي به اين پندار منت مي گذارند، و رؤيت اخلاص به اين کيفيت،
شرک است. و با اين محاسبه، مخلص چناني همانند عباد اموال و رجال از قذارت شرک مبرا
نيست و بديهي است که عمل شرک آلود بهر کيفيتي که باشد منشأ قرب الي اله تعالي نيست
چنانکه در ذيل آيه «و لا يشرک بعباده ربه احدا» توضيح داديم. و در حديث قدسي که
هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل مي کند همين واقعيت با بياي لطيف
نمودار است:

«يقول الله
عزوجل: انا خير شريک فمن عمل لي و لغيري فهو لمن عمل له غيري»[10]
خداي عزوجل مي فرمايد: من بهترني شريکم، پس هرکس عملي را براي من و غير من انجام
دهد، آن عمل تماماً از آن غير من است که برايش انجام گرفته.

پس با اين
همه دشواري که در تحصيل اخلاص است، چگونه مي توان بر عمل اعتماد نمود؟! و بر فرض
تحصيل اخلاص و رهايي از معبوديت اکوان و ربوبيت نفس، عامل اخلاصمند

چه حقي بر
خداي تعالي دارد؟ و چطور مي تواند عبادات خالص خويش را ثمن معامله کرامه الله
تعالي و درجات عاليه در جوارش قرار دهد؟ مگر نه اين است که عامل و عمل و اخلاص و
همه مبادي عاداتش، ملک خداي منان است؟ پس تکيه بر اعمال، نوعي خود فريبي است، بلي
تکيه گاه وثيق فقط، حسن ظن يعني اعقتاد خير بخداوند عزوجل و اينکه فقط حضرتش جواد
مطلق و ارحم الراحمين است، و اين گونه حسن ظن بالله تعالي که با جان مؤمن، متحد
شود، ترديدي نيست که نفس وي، قابل تام براي رحمت و فضل الهي مي گردد، و خداي تعالي
که  فاعل تام است، رحمت و فضل خويش را بي
دريغ به او افاضه مي فرمايد و بقدر تقاضايش، جود و انعامش را به وي عرضه نموده و
سرشار از مواهب خويش مي گرداند، و اگر – العياذ بالله- سوء ظن به خداوند متعال
دارد، قابليت وي ناقص است و طبعا از پذيرش عنايات الهي اباء خواهد داشت و حديثي که
از امام رضا عليه السلام نقل نموديم، گوياي همين واقعيت است: «ان الله عزوجل يقول:
انا عند ظن عبدي المؤمن بي ان خيراً فخيراً و ان شرّاً فشرّاً».

حسن ظن به
خداوند عزوجل و اعتقاد خير به حضرتش پايه اساسي بسياري از مقامات معرفت است و اهل
تدبر مي دانند که زيرباني اصلي مقامات توکل و تسليم و تفويض و طمأنينه و نظائر
اينها، همانا حسن اعتقاد به خداوند تبارک و تعالي است، و حسن ظن بالله تعالي که
ملازم با وثق برحمت و عنايت او است، احياناً منشأ الهام غيبي و تأييد و امداد الهي
مي شود، و راه خروج از مهالک را ارائه مي دهد، و قصه مادر موساي کليم علي نبينا و
آله و عليه السلام شاهدي روشن و صادق بر اين دعوي است: «اذ اوحينا الي أمک ما
يوحي، أن اقذ فيه في التابوت فاقذ فيه في اليمّ فليقه اليمّ بالسّاحل يأخذه عدوّ
لي و عدو له»[11].

حسن ظن به
خداوند متعال، پايه اساسي جهت الهام در قلب سليم و شريف اين بانوي مکرمه بوده که
چگونه خود و نوزاد و خاندان خويش را از مهلکه طغيان فرعون رهايي بخشد و با وثوق
تام منبعث از اعتقاد نيک به خداي منان، نوزداش را در تابوت بگذارد و به پيروي از
الهام الهي به کام امواج دريا بسپارد، و لعمرک ايها القاري، در آينه اين عمل که
رشحه اي از چشمه زلال اعتقاد نيک به پروردگار منان است، سواد عين توکل و نقطه
دائره تفويض و سويداء قلب تسليم و اشارات ابروان رضا و قامت استوار طمأنينه را مي
توان مشاهده کرد اما «لمن کان له قلب اوالقي السمع و هو شهيد» و نتيجه بحث آنکه
صاحبان حسن ظن به خداي عزوجل او اعتقاد خير به حضرتش، در کمال انبساط مي توانند با
ندبه و لابه عرض کنند:

«الهي کيف
انقلب من عندک بالخيبه محروما و قد کان حسن ظني بجودک ان تقلبين بالنجاه مرحوماً»!

ادامه دارد

بلاهاي جديد

امام رضا«ع»:

«کلما احدث
العباد من الذنوب ما لم يکونوا يعملون احدث الله لهم من البلاء ما لم يکونوا
يعرفون». (کافي – ج2- ص275)

هر وقت مردم
گناهان تازه اي را مرتکب گردند، خداوند آنان را به بلاهاي تازه اي دچار مي نمايد.

 



[1] – کافي – ج2- ص71.