مصاحبه با: نخست وزير محبوب آقاي مهندس مير حسين موسوي

مصاحبه با:
نخست وزير محبوب آقاي مهندس مير حسين موسوي

پيرامون:

*گسيختن رشته
هاي وابستگي

*در صدد نرخ
تورم و کنترل قيمت کالاهاي اساسي

*مصرف زدگي و
ارتباط ناسالم فرهنگي

*استقامت در
زمينه هاي اقتصادي

*رشد کشاورزي
و رشد صنعتي

*ضرورت
مراقبت همگاني

*مقاومت در
جنگ

*رهائي از
بيگانان

*ساده زيستن

بسم الله
الرحمن الرحيم – با تشکر از جناب مستطاب آقاي مهندس موسوي نخست وزير محبوب جمهوري
اسلامي ايران که در آستانه گرفتن رأي اعتماد مجددا از مجلس شوراي اسلامي و در اوج
مشاغل و مسئوليتهاي سنگين، پذيرفتند که وقت گرانبهايشان را در اختيار پاسدار اسلام
و امت پاسدار اسلام قرار بدهند، سؤالاتي را مطرح مي کنيم و اولينه سؤال به اين
صورت مطرح مي شود:

*با توجه به
اينکه در جنگ تحميلي ما معتقد هستيم که کل جهان استکبار نه فقط صدام بصورت رو در
رو و با تمام نيرو عليه جمهوري اسلامي بپا خاسته اند و محتمل است که اين جنگ براي
سالهاي متمادي طول بکشد و طبعا از اين جنگ و در اين شرايط ما مي توانيم بهره
برداري زيادي را براي حل بسياري از معضلات و مشکلات اساسي جامه بکنيم و از طرفي
تهيه و تدارک لازم را در جهت ادامه اين جنگ دراز مدت داشته باشيم؛ چه پيشنهادات و
چه طرحهايي در سيستم اداري و حکومتي نظام جمهوري اسلامي در نظر داريد و چه
انتظاراتي در اين رابطه از امت پاسدار اسلام و انقلابي و مسلمان ايران داريد؟

*بسم الله
الرحمن الرحيم- با تشکر از اين فرصتي که برادران عزيز پاسدار اسلام در اختيار بنده
گذاشتند و با توجه به خواننده هاي برگزيده و خاصي که اين مجله دارد و در حقيقت
پاسداران اسلام هستند، سعي مي کنم جوابهايم را بدهم، گرچه در خطوط اصلي همان چيزي
است که معمولا در موضع گيريهاي کلي دولت و مسائلي که مطرح مي کند هست. کلا از آغاز
جنگ، تصورها نسبت به ختم جنگ دجار فراز و نشيب هاي زيادي بوده. ما وقتي به اول جنگ
مي نگريم و آن کلام پرمعناي حضرت امام را مي بينيم که فرمود: اگر اين جنگ 20 سال
هم طول بکشد ما ايستاده ايم» به نظر مي آيد که ايشان، در آن مقطع احساس مي کنند
ممکن است دشمنان اين جنگ را طول بدهند و بحالت فرسايش سعي کنند روحيه ما را تضعيف
کنند، منابع ملي ما را به انتها برسانند، صبر و حوصله مردم را از بين ببرند و با
تحميل يک جنگ رواني شديد ما را وادار به تسليم بکنند و براي همين از اول يک خطي را
ترسيم مي کنند در مورد طول زمان جنگ به اين معنا که جنگ هر چقدر طول بکشد با تمام
مشکلات و عوارضي که ممکن است داشته باشد، ما خواهيم ايستاد. خود اين کلام هم بر مي
گردد به يک اصل مهم تريو آن اين است که ما اين جنگ را نخواستيم و اين جنگ برما
تحميل شده، اين جنگ براي از بين بردن اصول انقلاب اسلامي ما و تمام اهداف و
آرمانهايي است که ما بخاطر آن انقلاب کرديم و ما بدون اين اهداف و آرمانها چيزي از
دنيا نمي خواهيم ودنبال چيزي نيستيم و بدون اينها نه تاريخ ملت ما مي تواند داراي
معنايي باشد و نه مبارزه ما و نه تمام تلاشهاي ما. فرض کنيد که ما فعاليتهاي
اقتصادي خيلي خوبي هم انجام داديم، امکانات رفاهي هم تهيه کرديم ولي در مقابلکي
کشور برده اي باشيم از نظر فرهنگي و يا يک نوکري باشيم از نظر سياسي براي قدرتهاي
ديگر و رسالت خودمان را در قبال امت بزرگ اسلامي از ياد ببريم!! آيا چنين رفاهي
ارزش دارد؟! مردم بخاطر اين انقلاب نکردند. همانطور که بارها رهبر انقلاب فرمودند.
بلکه بخاطر اسلام، انقلاب شده و براي همين اگر قرار باشد ارزشهاي اسلامي ما که تحت
عنوان شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» خلاصه مي شود به خطر بيفتند ما ما
حاضريم هر چقدر اين جنگ طول بکشد و هر عوارضي که داشته باشد آن را قبول کنيم و
بايستيم و مقاومت نمائيم.

متأسفانه اين
طرز فکر – به اعتقاد من- واقعا پذيرفته نشده يعني چنين حالتي وجود داشته و چه بسا
ما دچار خوشبيني شديم وقتي که فتح و پيروزي در جنگ نصب ما گرديد و فکر کرديم
استکبار جهاني خيلي راحت از اين مسئله خواهد گذشت ولي گذشت زمان قاعدتاً تا الآن
بايد به ما ياد داده باشد که اگر ما در اين جنگ بايستيم و با همان روحيه اي که
حضرت امام مي گويند درست است که نهايتا به پيروزي ما انشاء الله به اتمام خواهد
رسيد ولي در عين حال براي اين که ما پيروز نشويم همه قدرتهاي جهان، از جمله آمريکا
تمام تلاش خودش را به کار خواهد گرفت؛ ما اگر اين مسئله را قبول بکنيم و مقاومتمان
را ادامه بدهيم، تحمل بسياري از سختيها و مشقتها آسانتر خواهد شد، برنامه ريزي ما
هم در آينده دقيق تر خواهد شد و ما مي رويم به سمت ترسيم الگويي از اقتصاد اداره
کشور که منطبق بر يک مقاومت طولاني است. بنده اعتقاد دارم که اگر ما به اين سمت
قوي برويم، فتح و پيروزي هم زودتر به سراغ ما خواهد آمد چرا که دشمنان اگر احساس
بکنند که ملت خودش را براي هر نوع عواقبي، آماده کرده، طبيعي است آنموقع است که
مأيوس مي شوند و آنموقع است که فشارهايشان به حداقل مي رسد.

چاره اي جز
مقاومت نيست

بنده هميشه
ملاحظه کده ام: وقتي که ما با قدرت در جهان صحبت مي کنيم، نقطه ضعفي نشان نمي دهيم
و از نظر اعلام مواضع خودمان مواضع محکمي در دنيا داريم که کاملا مشخص باشد براي
جهان که ما محکم و قرض خواهيم ايستاد، به همان اندازه فشار بر ما کمتر مي شود. در
سياستهاي خارجي و روابط بين الملل واقعا قانون جنگل حکمفرسات. اينطور نيست که شما
يک مقدار کوتاه بياييد طرف مقابلتان کوتاه بيايد و با شما يک کمي عقب بنشينيد او
هم بيايد متوقف بشود در يک نقطه اي، بعد بگويد اينها انسانيت کردند و خوبي کردند
ما هم خوب است که الان ساکت بشويم!! نه، شما اگر عقب نشيني کنيد، آنقدر شما را تحت
فشار قرار مي دهند که دم ديوار له مي کنند و حتي آن ها حاضر نيستند که نامي از
انقلاب اسلامي در تاريخ باقي بماند اگر قدرتشان برسد. ولذا چاره اي جز مقاومت نيست
در مقابل نيروهايي که به ما هجوم آوردند. پيروزيهاي انقلاب اسلام هم درست به همين
طريق يعني وقتي که چنين طرز تفکري حاکم بوده به دست آمده. اگر دقت بکنيم روش حضرت
امام براي سقوط رژيم شاه همين بود که ايشان سازش نمي کرد و تا انتهاي مسئله را مي
خواند. امام محکم ايستاد و به هيچ کمتر از سقوط شاه و تأسيس نظام جمهوي اسلامي
رضاي نشد و بهمين دليل هم ما پيروز شديم. اگر ايشان يک ذره در اين زمينه کوتاهي مي
کرد ما به هيچ شکل نمي توانستيم 22بهمن داشته باشيم و اصلا تأسيس جمهوري اسلامي را
حتي در عالم خيال نمي توانستيم بنمائيم! در رابطه با جنگ هم ضروري است که اين روحيه
را داشته باشيم. البته من نمي خواهم بگويم که اين روحيه نيست ولي اگر اين ورحيه در
جاهايي دچار خدشه بشود، درست ما در همان جاها ضربه مي خوريم، الآن مخصوصا در اين
مقطع که ما يک مقدار فراز و نشيب در جنگ داشتيم لازم است که بيشتر از هميشه به اين
مسئله بپردازيم و ما بايد برگرديم به اين موضوع که از نظر موقعيت سياسي،
جغرافيائي، از نظر منابع ملي، از نظر آتيه کشور و از نظر برخوردار بودند از يک
نيروي انساني وسيع اگر به آن مسئله ايمان و اسلام هم اضافه بشود يقينا ما در دراز
مدت پيروزيم به شرط اينکه قصد اين کار را داشته باشيم که اگر جنگ بطول هم بيانجامد
مقاومت بکنيم . برعکسش هم هميطور است؛ اين فراز و نشيبهاي جنگ بخوبي نشان مي دهد
که اگر ما هر چند کم اسير توهم بشويم که مثلا دردسر جنگ زياد شده و بهرت است
مقداري کوتاه بيائيم و نظاير اينها، اين تصور ما را به آنجا خواهد رساند که درست
از همين نقطه دشمنان ما استفاده بکنند و اگر مقاومت ملت ما بسياري از آن خواب و
خيالهاي آنها را از کله شان بدر کرده که بيايند ادعاهايي در سرزمين ما و انقلاب ما
داشته باشند باز هم آن خواب و خيالها در ذهن آنها بيدار خواهد شد.

پس ما چاره
اي جز اين نداريم که اين شعار را در ذهنمان بيدار کنيم، که اگر دشمن اين جنگ را
ادامه بدهد ما بايد آنقدر بايستيم که دشمن را ضربه بزنيم و با مقاومت خودمان، او
را مستأصل بکنيم و بطور کامل نابود بکنيم و سرکوبش بنمائيم و به پيروزي دست بياييم
و در چنين حالتي است که انقلاب اسلامي حالت جهاني خودش را حفظ خواهد کرد و از نظر
ملي هم در داخل کشور مستقر خواهد بود.

استقامت در
زمينه اقتصادي

اين طرز تفکر
طبيعتا يک نوع استقامتهائي را مي خواهد يعني قبول سختيها، قبول يک الگوهاي
خاصي،قبول يک شيوه عمل خاص را بيرون از خودش مي طلبد که در زمينه اقتصادي به نظر
مي آيد وقتي که ما به اين طرز تفکر برگشتيم، بايد تلاش بکنيم که در سحطح جامعه
انتظارات خودمان را از رفاهي که بحق دنبال آن هستيم. من جنبه ناحق را نمي گويم.
بايدکاهش بدهيم. بنده در مصاحبه ها دائم به شعب ابيطالب اشاره مي کنم به آن الگوي
اوليه اي که مسلمانان در مکه و حتي در مدينه داشتند اشاره مي کنم و حقيقتش اين است
که آن موقع مسماني که از مدينه حرکت مي کرد و مي آمد به طرف آن سلسله مستکبر
ساسانيان، يا مي رفت به طرف قيصرهاي روم و يا خرما دو تا مجاهد مي توانستند 24ساعت
را بگذرانند و آن راههاي دشوار را طي بکنند و وارد رزم بشوند و پيروز هم برگردند،
اين نشان مي دهد که انتظارشان از جامعه اي که ايجاد کرده بودند. از نظر مادي- خيلي
پائين بوده و همين پائين بودن رفاه بعدي اقتصادي مالي را هم به دنبال خودش مي
آورد.

درجامعه مام
متأسفانه اين حالت هست که مقتضياتي که اين جنگ به ما تحميل ميکند ما به آن توجه
نمي کنيم و مي خواهيم همه چيزمان بر جاي خودش باشد و بهترين مصرف و بهترين امکانات
را داشته باشيم و گاهي مي بينيم در حالي که ما از نظر گردش کار در داخل کشور
امکاناتمان در مقايسه با بيشتر کشورهاي جهان سوم بهتر است با ملاحظه شرايط جنگي؛
باز هم گفته مي شود که فلان چيز را نداريم! قيمت فلان چيز بالاست! ما مي گوئيم به
اين کشورهاي اطراف هم يک نگاهي بکنيد که جنگ ندارند، نرخ تورم در ترکيه الان
70درصد است، نرخ تورم در آمريکاي لاتين سه رقمي است، روز بروز قيمت کالان بالا مي
رود و يک فقر وحشتناکي حاکم است بر جامعه شان و جامعه بشدت طبقاتي است، ممکن است
5درصد 6درصد 10درصد جامعه در يک رفاه عجيب و غريبي غوطه ور باشند و بقيه جامعه
آلونک نشين و زاغه نشين و ما زندگي مان اينطوري نيست ولي عليرغم اينها دائم مي
بينيم مي گويند فلان چيز کم هست مي گويند يک صفي در اينجا و آنجا تشکيل مي شود
بلافاصله تبديل بهيک چيز عمده اي مي شود اين همان چيزي است که به مردم رسانده
بشوند که در عين حال که در مقايسه با کشورهاي مختلفي که در جهان هستند و جنگي
برآنها حاکم نيست و سيستم هاي پولي جهان از آنها حمايت مي کنند و رسانه هاي گروهي
جهان عليه آن ها برنامه اي ندارند، وضعمان نسبت به آنها به مراتب. به اعتقاد من
بهتر است ولي بهرحال ما حتي نسبت به اين بهتر بودن نبايد افتخار بکنيم يعني اگر ما
بخواهيم بجنگيم، مجبوريم که در تمام زندگي مان يک صرفه جويي را بپذيريم و  يک نوع خلاصه کردن براي زندگي مان داشته باشيم.
اين کشورهايي که جنگ کردند نه از اسلام و نه از ايمان ملت ما برخوردار بودند
ملاحظه مي کنيم که گاهي تمام خوراکشان در 24ساعت مثلا چند تا سيب زمين بوده ويا
مثلا امکانات ابتدايي زندگي بوده و حتي در ترکيبات جامعه خودشان به حدي اينها پيش
مي روند براي اين که اوضاع را بچرخانند و خودشان را قادر بکنند که در مقابل هجوم
دشمنان مقاومت بکنند که در انگلستان کوچکترني کارگاههايي که حتي کي دو نري که
کالاي متروک توليد مي کرده  مي رود زير
پوشش دولت قرار مي گيرد در حالي که انگلستان مهد سرمايه داري هم هست که از آنجا به
آمريکا مي رود به جاهاي ديگر مادرش انگلستان هست که آنجا به آمريکا مي رود به
جاهاي ديگر مي رود ولي به اين ترتيب زندگي مردم تنظيم مي شود براي اينکه آنها
مقاومت بکنند؛ ما هم مجبور هستيم به اين الگو برگردي، اگر برگرديم آنوقت يک تحول
در جنگ را شاهد خواهيم بود.

گسيختن رشته
هاي وابستگي

نکته ديگر که
در سؤال  جنابعالي هم مطرح بود، خود اين
جنگ فرصتي را در اختيارمان مي گذارد که سريعا به سمت گسيختن رشته هاي وابستگي پيش
برويم. بنده اين را بارها گفتم يعني لمس مي کنم و اين چيزي است که اصلا جنبه نظري
براي بنده ندارد، بسياري از اين رشته هاي وابستگي بدون اين جنگ، بدون سختيها، بدون
مشقات در داخل کشور قابل گسيخته شدن نبود. الآن ما اگر مي توانيم يکسال يا کمتر از
7ميليارد دلار درآمد ارزي نفتي، کشور را اداره بکنيم و جنگ را ادراه بکنيم و دو
ميليون مهاجر افغاني را اداره بکنيم – که نشان دهنده عظمت ملت ما و عظمت انقلاب هم
است. نشان دهنده اين است که در اين کشور زير اين فشارها بسياري از اين رشته هاي
وابستگي گسيخته شده و در يک عرصه مرگ و حيات،‌ملت ما حيات را انتخاب کرده و تسليم
نشده و سر خم نکرده و مشکلاتش را حل کرده. گفتم اين سختي ها باعث شده ما در صنعت
خودمان، در نوآوريهاي خودمان، در دانشگاههاي خودمان، در جاهاي مختلف متوجب بشويم
نقاط آسيب پذير در يک عرصه رقابتي که واقعا مسئله مرگ و حيات است دارد حدف مي شود
يعني فرض بکنيم ما يک صنعتي داريم صد درصد وابسته، اين صنعت به خودي خود الآن قدرت
ادامه حيات ندارد و حذف مي شود، صنعتني که خودش را با وضعيتي جديد منطبق مي کند که
بمنابع ملي بر مي گردد، به نيروي انساني، متخصص داخلي بر مي گردد، به کارشناسهاي
داخلي براي محل مکلاتش بر مي گردد و نو آوري دارد، قدرت حيات پيدا مي کند استوار
هم مي شود مثل پلاد باصطلاح خيلي قرص و آبديده مي شود که در آينده سرمايه هاي
ماست. اين چيزي است که خوشبختانه الآن خوب از آن استفاده مي شود با الآن بين
دستگاههاي اجرايي و دانشگاهها اربتاط قوي برقرار شده که قبل ا انقلاب اصلا سابقه
نداشته و اوايل انقلاب هم سابقه نداشت ولي سختي ها باعث شده که براي نوآوري و
استفاده از نيروي خلافه دانشگاههاي خودمان دستگاههاي اجرايي بر گردند راه حل
بطلبند براي اين سختي ها و راه حل هم پيدا مي شود و اين همان چيزي است که ما آنها
ا براي ملت عزيزمان به عنوان برکات جنگ نام مي بريم البته مسئله ساختن سلاح و
خمپاره و گلوله ها و موشک و حتي هواپيما و اينها يک مقدار روشن هست و بعضي
قسمتهايش هم که سري است و گفته نشده در زمينه هاي صنعتي هنوز خيلي روشن نيست ما
بيشتر از اين بايد تبليغ بکنيم که نشان بدهيم که اين سختيها چه گرايشهاي اميد
برانگيزي را در داخل کشور ما ايجاد کرده که آنها را بايد بيشتر پر و بال بدهيم.

رهائي از
بيگانگان

نکته آخري که
من مي خواهم اضافه بکنم اين است که ما همين لحظه هم اگر چنگمان به اتمام برسد
بخاطر اين سختي که تحمل کرديم و تحمل سختي هم با خم کردن سر نبوده بلکه با قامت
افراشته و با مبارزه و مقاومت بوده و با اين حالت بوده که فهميديم کجا سرمايه
گذاري کنيم و کجا سرمايه گذاري نکنيم به نظر مي ادي که بدون جنگ ما ممکن بود که يک
زندگي مرفهي براي مدت محدودي داشته باشيم ولي اين رشته هاي نامرئي وابستگي که ما
در طول جنگ آنها را کشف کرديم و دانه دانه اش را از هم گسيختيم، اگر وجود مي داشت
در جامعه ما پس از هفت، هشت سال از انقلاب، ما را کاملا در کام غرب فرو مي برد و
باز هم پاز مدتي چشم باز مي کرديم و مي ديديم که نام اسلام را داريم و شايد مثلا
حکومت اسلامي را داريم ولي عملا در چنگال شرکتهاي چند مليتي اسيريم و در داخل کشور
کاري را صورت نداديم، متخصصينمان رشد نکردند همه چشم شان را  به پايتختهاي اروپا و آمريکائي دارند مي دوزند
و اما امروز با وجود شرايط شديد جنگي و فشارهايي که بر ما وارد شده تمام آنها را
دور ساختيم و الان مي دانيم که پا بکجا مي گذاريم و مديريت کشور مي داند که از اين
فرصتهاي بدست آمده چگونه استفاده بکند به نفع اهداف انقلاب اسلاي ان شاء الله.

اين نکته اي
که شاره فرموديد در مورد ميزان تورم و نرخ تورم در جمهوري اسلامي که خيلي اندک است
نسبت به جاهاي ديگر، گاهي مخصوصا در اين شرايط اخير که بعضي از اجناس چند صد در صد
نرخ تورم داشته با توجه به آن نرخ پائين که شما فرموديد چطور قابل توجيه هست؟

درصد نرخ
تورم

ما الان در
رابطه با کالاهي خودمان يک تقسيم بندي داريم، بطور مثال در سبد هزينه خانواده ما
نان اهميت خيلي بالايي دارد يعني ده درصد هزينه خوراکي قشرهاي مستضعف ما را ممکن
است نان تشکيل بدهد، در کشور ديگري ممکن است اين مثلا به 15 درصد برسد، در يک کشور
ديگر ممکن است 5درصد برسد، ممکن است در کشورهاي اروپائي و آمريکايي که مصرف
پروتئين خيلي بالاست اين رقم بسيار اندکي را تشکيل بدهد در سبد هزينه خوراکي مردم.
ما مي گوئيم وقتي که شما نرخ نان را کنترل مي کنيد نرخ درصد از مصارف عامه مردم را
مخصوصا مردم مستضعف را کنترل مي کنيد يا شما دارو را نگاه بکنيد، دارو در کشور ما
از اول انقلاب با طرح انقلابي ژنريک که جا دارد بنده هم يادي از پايه گذاردن اين
طرح بکنم و هم يادي از شهيد بزرگوار رجايي که در زمان ايشان شروع شد و با قدرت
ادامه پيدا کرد. اين باعث شده که ما،‌در نرخ داروها افزايش نداشته باشيم، دارو يک
سهم قابل ملاحظه اي را در مصارف خانواده هاي ما دارد. البته ممکن است گفته شود که
فلان دارو کم اس، آن مسئله ديگري اس؛ ما کمبود داريم ولي قيمت دارو را ثابت نگه
داشتيم و در اينجا شما افزايشي را نمي بينيد، در صورتيکه در کشورهايي که من نام
بردم تمام اينها چه نخر نان باشد يا نرخ دارو و يا نرخ برنج و شکر باشد، همان
چيزهايي که در کشور ما با سهميه بندي داده مي شود،‌اينها دائما با قيمت بازار آزاد
بالا مي رود. براي همين وقتي مي گوئيم که تورم 70درصد در ترکيه يعني تخم مرغشان،
شکرشان، نانشان و گوشتشان و … بطور ميانگين دارد بالا مي رود.

در کشور ما
سياستهايي که در پيش گرفته شده عملا اگر دقت بکنيم در رابطه با کالاهاي اساسي،
کالاهايي که دولت رويش دست گذاشته مثل شکر، نان و دارو که دقيقا مراقبت مي شود و
بعضي کالاهي ديگر ما تلاش کرديم که قيمت اينها را يا ثابت نگه داريم يا اگر
تغييراتي در ان هست، يک تغييرات جزئي است. اين يک سياس است. و اما غير از کالاهاي
اساسي يک مقدار کالاهاي حساس ديگر داريم که الآن تعزيزات حکومتي آنها را زير پوشش
دارد فرضا الآن ما نسبت به ساير کشورها،ميوه سهم قابل ملاحظه اي را در ان سبد
هزينه خانوارها به خودش اختصاص مي دهد، اين مقدار سياستهايي که به کار گرفته مي
شود نه اينکه جلوي تورم را صد رد صد بگيرد ولي ان را کنترل مي کند. ما اگر مقايسه
بکنيم تورمي که الآن در جامعه ما هست با کشورهاي ديگر براساس سهمي که هر کالا در
مصرف سرانه مردم دارد، خواهيم ديد که ما نرخ 
تورم پائين تري از يبسياري از کشورهاي اطرافمان داريم. بله، شما مي بيندي
که مثلا پيکان گران شده براي اين است که ما توليد پيکان نداريم و حزو کالاهاي زير
پوشش طرح تعزيرات هم نيست بخاطر اين که طرح تعزيرات اصولا معطوف، به اين قضيه نيست
که همه چيز را زير پوشش خودش قرار بدهد زيرا دولت قوانين لازم را براي اين برخورد
در اختيار ندارد که من اين را اشاره اي خواهم کرد، منتها ما کالاهايي را که براي
مردم بسيار مهم هستنند انتخاب کرديم و آنرا کنترل کرديم. در ميانگين محاسبه تورم،
اين نرخ را به ما مي دهد که فرضا کالاهاي خوراکي مردم افزايش شتاب تورم بر آنها
سال گذشته 12درصد بوده، کالاهايي که زير پوشش نبوده بطور ميانگين حدود 30درصد
بوده، اين البته براي ما قابل قبول نيست ما سال 64 که وضعيت ارزيمان بهتر بود،
فشار کمتري را تحمل مي کرديم حتي با سياستهايي که پيش گرفتيم، دولت توانست نرخ
تورم را زير 5درصد کنترل بکند که اصلا شکايتها نسبت به قيمتها در جامعه ما بکل از
بين رفته بود و نرخي که داشتيم قابل مقايسه با کشورهاي بزرگ است که اقتصاد نيرومند
دارند از نظر کنترل نرخ تورم ولي در سالهاي جديد که روي فشارهاي مختلف براي ما پيش
آمده، اين سياستهايي که پيش گرفته شده، باعث شده که ما اين نرخها را کنترل بکنيم
منتهي مردم نبايد مقايسه بکنند يک دفعه مي روند مثلا يک ماشين گوشت خوردکني با
يخچال يا هر چيز ديگري مي خواهند بخرند، قيمت آن 5 برابر شد يا ده برابر شده يا صد
برابر شده، ما بايد ببينيم که سهم آن يخچال در مصرف سرانه ملي ما و در سبد هزينه
خانواده هاي ما مخصوصا قشرهاي متوسط و پائين چقدر است و چقدر مي تواند اين منحني تورم
را بالا بکشد، به اين ترتيب است که مي خواهيم بگوئيم: نرخ تورم تا اندازه اي کنترل
شده منتهي آيا اين رقم اصولا قابل قبول هست يا نه خودمان هم قبول نمي کنيم يعني
وقتي شما افزايش حقوق براي کارمندانتان، کارگرانتان نداريم، درآمدها ثابت هست،
همين افزايش هم به مردم زندگي سختي را تحميل مي کند، سفره شان رنگش کمتر است،
مصرفشان کمتر اس، لباس کمتري مي توانند بخرند. پارچه کمتري مي توانند بخرند، از
امکانات رفاهي کمتري مي توانند استفاده کنند، قدرت خريد کمتري دارند، تمام اينها
فشارهايي را وارد مي آورد که هيچکداممطلوب دولت نيست ولي ما مي خواهيم بگوئيم: در
مقايسه با ساير کشورهايي که حتي جنگ در آنها نيست، در اين زمينه ها نسبتا اوضاع
قابل کنترل است و اگر بخواهيم که مقاومت بکنيم. که اصل است براي ما اين مقاومت.
بايد خودمان را حاضر کنيم براي تحمل اين سختي ها و چاره اي نداريم.

کنترل قيمت
کالاهاي اساسي

دولت الان يا
بايد بجنگند يا بايد برود پيکان بخرد! دولت يا بايد بخواهد از اصول انقلاب اسلاي
دفاع بکند و يا يخچال را زياد بکند! دولت سر دو راهي هايي که قرار مي گيرد از اين
نوع است، پس اگر براي وجبه المله شدن و رضايت آني مردم کسب کردن باشد، شايد انتخاب
اين راه بهتر باشد که ما يک دفعه هزينه اي که آنجا مي کنيم بيائيم آن را قطع
بکنيم، سازش بکنيم يک دفعه در جامعه برنج زياد مي شود، کالا زياد مي شود، شکر زياد
مي شود، همه چيز زياد مي شود و يخچال هم بخاطر اين که مواد اوليه و قطعات زيادتر
وارد مي کنيم، زيادتر مي شود و کارخانه ها قدرت توليدي بالايي دارند، مديريت قوي
هم داريم چندين برابر قبل از انقلاب ما مي توانيم پيکان و رنو و ساير چيزها توليد
بکنيم، خوب اينها وقتي زياد شد قيمتهايش نيز پائين مي آيد يک رضايت کوتاه مدتي
براي مردم ما ايجاد مي شود ولي نهايتش چيست؟ نهايتش اين است که ما از آرمانهامان
دست برداشتيم! از اين فرصت تاريخي که شايد بعد از ظهور اسلام براي اولين بار است
که براي کشور ما پائين آمده براي اين که عزت خودمان را باز بياييم و هويت اسلامي
خودمان را باز بيابيم، آنها را فدا بکنيم و به اين امکانات برسيم، دولت آنوقت آن
راه را انتخاب مي کند مي گويد بگذاريد کمي اين سختي ها را تحمل بکنيم حتي يک مقدار
فشار به دولت تحميل بشود ولي ما جنگ را داشته باشيم، حافظت از اصول را داشته باشيم
اگرچه رفاه را پائين بياوريم.

الان در
زمينه هاي مختلف بنده مي توان اين را به مردم توضيح بدهم يک مثال ديگر مي زنم و
اين بحث را تمام مي کنم: در مورد شکر، مردم ما الآن مي دانند که بازار آزادش حدود
صد يا صد و ده تومان است ولي ما قيمت شکر را ثابت نگه داشتيم يعني بطور سرانه به
مردم داده مي شود و تمامي مسئولني هم از آن استفاده مي کنند. ما هميشه در خانه
ديديدم که شکر به اين اندازه کافي است و حتي گاهي زياد هم پيش مي آيد، بعضي
خانواده ها را من مي دانم که زيادتر مصرف مي کنند و کم مي آورند و در بين خانواده
ها يک عادت ايجاد شده اين به آن شکر مي دهد 
آن به اين قند مي دهد و نظاير اينها و يک چنين مراوداتي هست و شما حجم عظيم
شکر را که دولت الآن دارد توزيع ميکند اگر دقت بکنيد دست خود مصرف کننده مي رسد
قيمتش ثابت است. ما ده شاهي هم به آن اضافه نکرديم. هر موقع بحث شد شوراي اقتصاد
ما براي اينکه هزينه هاي دولت کم بشود و ما بيائيم دو ريال، سه ريال و يا 5 ريال
به اين اضافه کنيم، ما مقاومت کرديم و گفتيم اين را ثابت نگه داريم. در مقابل يک
دفعه يک ميليون و دويست هزار تن مصرف شکري که ما داريم که شايد حدود چهارصد هزار
تن آن وارداتي است، حدود هشتصد هزار تنش به دست مصرف کننده با قيمت ثابت مي رسد
تازه بقيه هم با قيمت بيست و پنج تومان به صنف صنعتي نسبتا به قيمت ثابتي مي رسد،
يک مقدار هم متوجه بازار آزادي مي شود از کانالهاي فاسدي که بايد برخورد کرد با
آن. در مجموع ما مي خواهيم بگوئيم اين قلم شکر را که سهم قابل توجهي در هزينه هاي
مصرفي مردم دارد، توانستيم کنترل بکنيم. اين مي توانست اينطور باشد که ما رها
بکنيم مثل بقيه کشورهاي ديگري که اشاره کردم، برود روي پنجاه تومان، شصت تومان، صد
تومان، آنموقع محسوس مي شد که چقدر در زندگي خانوار مي تواند سهم داشته باشد. مردم
ما عادت کردند که چاي بخورند، عشاير ما روستاهاي ما، خودمان و قند و شکري که الآن
قيمت خيلي کمي براي آن مي پردازيم آنموقع شايد ده برابر بايستي پول مي پرداختيم و
آنگاه محسوس مي شد که تورم واقعا معنايش چيست؟ در رابطه با کالاهاي اساسي ما مي
گوئيم اين سياستها تا اندازه زيادي موفق بوده موفقيت را نسبي مي گيريم و به معناي
اين نمي گيريم که مردم هيچ نوع فشاري را تحمل نمي کنند، اين فشارها را ما کاملا
لمس مي کنيم.

سؤال دوم که
بي ارتباط با مسئله اول نيست در مورد پديده مصرف گرائي متأسفانه در رژيم گذشته با
اوج خود رسيد و بعد از انقلاب نيز همان روند ادامه يافت و در بعضي زمينه ها شدت
بيشتري هم پيدا کرد با توجه به اين که اين پديده منفي و زشت اصولا با آرمانهاي
انقلاب و با شرايط وي‍ژه جنگي تضاد و ناهماهنگي دارد و چنانچه اين روند مصرف گرائي
متناسب با افزايش توليد نباشد بلکه احيانا نسبت معکوس داشته باشد و جمعيت هم به
سرعت رو به ازدياد باشد و آنطور که محاسبه شده تا پانزده سال ديگر به بيش از صد
ميليون نفر برسيم يک چنين وضعيتي براي جامعه ما که مي خواهد مستقل باشد و از
وابستگي ها رها شود، فاجعه آفرين است.

به نظر مي
رسد چنانچه يک حرکت و تحول همه جانبه و مسبوق به کار فرهنگي و برنامه ريزي دقيق و
گسترده ايجاد کنيم – که البته پرچمدار اين کار بايد دولت جمهوري باشد- نقطه عطف
بسيار اساسي براي تثبيت و تحقق نظام اسلامي بوجود خواهد آمد و مردم نيز که اين همه
خون و جان براي اين انقلاب داده اند يقيناً خواسار چنين حرکت بزرگي هستند.  آيا دولت خدمتگزار و جنابعالي نظرتان چيست و چه
برنامه هائي را در اين زمينه تدارک ديده ايد؟

مصرف زدگي

اين سئوال
شما يک نکته اي در درونش دارد که من آن را  توضیح بدهم. بعد از انقلاب ما از نظر توزیع مواد
مصرفی مورد نیاز مردم به سمت عدالت پیش رفتیم که من آنرا مصرف گرائی نمی گویم.
مصرف زدگی نمی گویم. با همان صحبت جنابعالی موافق هستم بطور مثال ر روستاهای ما
مصرف صابون و وسایل بهداشتی در قبل از انقلاب در حداقل ممکن خودش بود و جزو
افتخارات نظام جمهوری اسلامی است که این پودرهای شوینده و صابون و امثال اینها را
بطور گسترده ای وارد الگوی مصرف همه جانبه کرده است خوب این اثراتش روی بهداشت
مردم، رشد مردم و جلوگیری از امراض و ضعفهای گوناگونی که متوجه نسلهای ملت ما می
شود می تواند مورد توجه قرار بگیرد، لذا ما این را جزو محسنات می شماریم یا از نظر
مقدار موادی که کالری لازم را در هر انسان ایجاد می کند برای کار و فعالیت، ما فکر
می کنیم که توزیع این مسئله بعد از انقلاب، شیوه عادلانه تری داشته و در رابطه با
همین از طریق مسئله کوپن بندی و کنترل قیمت کالاهای اسای و توزیعی که در سراسر
کشور بطور هماهنگ بطور نسبی صورت می گیرد ما می گوئیم که این سهم خوبی داشته که
عملا قشر متوسط و ضعیف شهری با قشرهای روستایی نزدیک بهم از چیزهایی استفاده می
کنند که ما دیگر آنها را مصرف گرائی نمی دانیم بلکه لازمه یک نسل پرقوت و پرقدرت
است بطور نسبی.

البته ما در
مقایسه کشورهای پیشرفته که تولیدشان بالا است در این زمینه خیلی عقب هستیم ولی
بطور نسبی این را خوب توزیع کردیم. اگر در گذشته عده ای بودند که خوب می خوردند و
خوب می پوشیدند در جامعه ما، طبق آمارها و اطلاعاتی که ما داریم، بعد از انقلاب به
سمت یک روش عادلانه ای پیش رفته است منتهی آن چیزی که حضرتعالی اشاره کردید، آن
مصرف زدگی در جامعه ما متأسفانه کاملا ریشه کن نشده است.

اول انقلاب
بخطار این که این مسئله قبل از هر چیز دیگر جنبه ارزشی دارد با آن برخورد سختی شده
و ما یک چهره پاک و سالمی را در جامعه خودمان مشاهده می کردیم فرضا در این شرایط
سوار شدن در یک ماشین بزرگ نه تنها فاجعه می آفرید بلکه یک چیز غیر ارزشی هم بود
یا داشتن خانه های بزرگی که خارج از مثلا نیازهای عادی و طبیعی انسان است، چیز
خوبی به نظر نمی آمد. برای همین افراد میل داشتند که طوری بنمایانند خودشان را در
جامعه که زندگی قشرهای مستضعف یا حداکثر متوسط را دارند خود این مسئله بطور طبیعی
اثری گذاشت در پوشش مردم و رفتار مصرفی مردم و این حالت مصرف زدگی را به شدت کاهش
می داد. متأسفانه این جنبه های ارزشی را یک مقدار در وضعیت فعلی که داریم باید
بگوئیم افول کرده نه اینکه از بین رفته باشد بلکه قابل احیا و قابل گسترش است. ولی
در قشرهای مرفهان متدسفانه این مسئله وجود دارد که به اعتقاد من قبل از ایکه
الگویی را دولت مطرح بکند از نظر ارزشی باید به آنها تاخت، و من فکرذ می کنم این
مسئله ضمن اینکه مربوط به دولت هست مربوط به روحانیت عزیز ما، مساجد ما، رادیو
تلویزیون ما و دانشگاههای ما هست و باید ما این را در سطح جامعه جا بیاندازیم.

ارتباط
ناسالم فرهنگی

مسئله دوم،
مراودات ما به کشورهای خارجی به اعتقاد من بیش از اندازه بوده. در سال گذشته ما
حدود یک میلیون و دویست هزار مسافرت داشتیم که حدود ششصد هزار نفر مسافر خارج از
کشور داشتیم که اکثریت آنها به کشورهای اروپائی می روند غیر از آنجا ما یک مقدار
سوریه داریم یک مقدار حج داریم که ما فکر نمی کنیم از آنجا میکربی همراه آورده
بشود برعکس آنجاها مردم می روند معنویاتی پیدا می کنند، زیارتی می کنند و به
خودشان بر می گردند ولی در مسافرت به اروپا اینها با خودشان که می روند کلی از این
میکروب فرهنگی غربی را با خودشان می آورند که یک نوع اراده ملی برای کنترل این
قضیه باید بوجود بیاید و دولت در این زمینه بطور تنها کار نمی کند. سر همین قضیه
ای که باصطلاح قرار شده بلیط هواپیمائی به دلار گرفته شود البته به خاطر مسائل
مالی بود که ما داشتیم و دلیل داشتیم چون قبل از آن خیلی از کالاها بود که بصورت
دلاری فروخته می شد که کار دستی نبود ولی حرف نبود اما این مسئله خیلی غوغا کرد.
به اعتقاد من غوغای اصلی بر می گشت به این مسئله که محدود می کرد این نوع مسافرتها
را و محدود می کرد ورود این نوع میکروب را به داخل کشور و محدودیتی برای این
ارتباط ناسالم فرهنگی بوجود می آورد ما چکار داریم که افرادمان بلند شوند بروند تو
فرانکفورت بگردند و مثلا آنجا تفریح بکنند چرا به یک کشور مثلا آسیایی نروند به
کشور آفریقایی نروند چرا به یک زیارتی نروند با حالت یک صفای درونی برگردند چرا
باید گردشگاههای ما و یا محلهای خرید ما این نوع کشورها باد. خوب اینها نشان می
دهد که در کشور ما یک نوع جهش همگانی که بخشی از آن برمی گردد به دولت، باید وجود
داشته باشد برای این که ما این حالت را از بین ببریم که نمونه اش گفتم که سر همین
بلیط های هواپیما بود که متأسفانه من دیدم جراید همه علیه این مطلب تبلیغ کردند نه
اینکه با نیت بد ولی پشت سرشان می دیدم که این آژانسهای فروش بلیط ها چه برنامه
هایی اجرا می کردند! بنده دو سه مرتبه رفتم به صورت ناشناس به فرودگاه سرزدم
افرادی که از خارج می آیند شما بروید مثلا توی این صفها ببینید که یک خانیم آمده 5
دست از این جینهای عجیب غریب و لباسهای عجیب و غریب وسایل مصرفی عجیب غریب می بینی
تک تک اینها حامی پیامی هستند برای ما. هیچ کالای صنعتی و مصرفی طراحی شده ای نیست
که یک پیام فرهنگی نداشته باشد.

این مسئله
واضحی است کسانی که در زمینه های صنعتی کار می کنند طراحی کار می کنند رشته های
هنری کار می کنند می دانند حتی شکل یک فنجان حاوی یک پیام فرهنگی می تواند باشد
خوب ما دروازه را باز گذاشتیم در حالی که خودمان منادی پیامهای انقلاب اسلامی و
ارزشهای انقلاب اسلامی هستیم این بلند گوها را هم به سمت گوشهای خودمان، نسل جوان
خودمان بچه های خودمان باز گذاشتیم.

مظاهری که ما
حساسیتمان را بآن از دست دادیم اینجور نیست که ما چون حساسیتما را از دست دادیم
اثر نمی گذارد، یک بچه 14-15 ساله است یک پسر بچه است یک دختر بچه است بزرگ می شود
و می رود در خیابانها و این لباسها این چیزهای مصرفی را می بیند و در کنار دیدن آن
بطور مستقیم پیام آنرا دریافت می کند و ناخودآگاه به این مسئله کشده می شود و می
بیند که در او مقاومتی در مقابل ارزشهای اسلامی در می آید.

ما باید توجه
داشته باشیم که ما مثل یک آب باریک نیرومندی هستیم که خلاف یک حرکت رودخانه عظیم
داریم حرکت می کنیم یعنی یک جریان عظیمی در دنیا هست و به یک سمتی می رودف ما یک
موجی ایجاد کرده ایم که درست برخلاف آن حرکت عموم داریم حرکت می کنیم. یک ذره
مراقب نباشیم در گردابی که ایجاد ی شود تمام ملت ما می تواند غرق شود. بنده آن
چیزی که احساس خطر می کنم این است که بخاطر آن روحیه آزادی که هست که می گویند
باید مردم را یک کمی آزاد گذاشت. باید راحت گذاشت، ارتباطات را باید بیشتر بکنیم
خدای نکرده بخاطر عدم دقت به این مسائل، یک موقع چشممان را باز می کنیم که یک
نسلی، در مقابلمان است که خیلی غریب هست نسبت به آن ارزشهایی که ما در سال
60،61،62 با قدرت در این کشور می افکندیم.

ضرورت مراقبت
همگانی

این مسئله
فقط مربوط به دولت نیست من فکر می کنم یک نوع مراقبت و حساسیت همگانی می خواهد.
بنده دیده ام که افرادی که فرضا می روند حج یک مقدار از این کالاها می آورند البته
آنجا یک مقدار از انتخاب شده تر است. وقتی که گفته می شود فلان کالا نباشد
بلافاصله می گویند خوب جاجی است! رفته و زحمت کشیده بگذارید حالا یک کمی خوشحال
باشد و فلان چیز را بیاورد. دقت نمی شود که حتی در فرم یک دانه چیز ساده و مذهبی،
کلی پیام فرهنگی دارد. بنده این را به عنوان یک متخصص می گویم چون بنده رشته
معماری خوانده ام و تاریخ هنر را مدتی درس می داده ام و می دانم که مجموع اینها
است که فرهنگ یک کشور را تحت تأثیر خودش قرار می دهد و متأسفانه ما دروازه ها را
باز گذاشته ایم در این قضیه. برای همین مخالفت با مسئله مصرف گرائی فقط بر عهده
دولت نیست، دولت البته مراقبتهای خودش را باید داشته باشد. در جامعه ما کلا باید
به این خطر توجه بشود و از نظری هم باید باز بشود.

بنده دیده ام
که بحثهای فقهی خیلی خوبی داریم و بحثهای اسلامی خیلی خوبی داریم منتهی در زمینه
مسائل مصرفی و آثار فرهنگی این موضوع من تا حالا یک مقاله جالب توجهی که ریشه ای
این قضیه را باز کرده باشد ندیده ام در صورتی که در خود غرب که الآن دچار مصرف
زدگی عمیقی هست تحت عنوان «مس مدیا» می بینیم که شاید در سال صدها کتاب منتشر می
شود و هزاران مقاله هشدار دهنده برای خودشان بوجود می آید که این نوع زندگی مصرفی،
بشر را به جایی نمی رساند. در حالی که ما معیار داریم، مبنا داریم برای نقد این
نوع روشهای زندگی و این نوع مصرف زدگی منتها می بینیم در جامعه خودمان متأسفانه
بحث و گفتگوئی نیست.

در مورد بعضی
از موارد که ذکر فرمودید می شود گفت موضوعاً از مسئله مصرف گرائی خارج است. نکته
ای که جای سؤال دارد این است که علاوه بر نکاتی که تذکر فرمودید ما می بینیم زندگی
مردم نسبت به بیست سال گذشته مصرفی تر شده. لباس، خوراک و سفره ساختمان و وسیله
نقلیه و… در گذشته ساده تر بود. مثلا از باب نمونه مصرف برنج در گذشته به این
صورت روزانه مطرح نبود و حالا ما باید پول نفت را که باید صرفا برای سرمایه
گذاریهای ثابت و ماندگار هزینه کنیم با آن اتوبان و راه آهن و سد و کارخانجات مادر
بسازیم سالی صدها میلیون دلار بابت خرید برنج از خارج پرداخت می کنمی و آنرا تبدیل
به فضولات می نمائیم و نمونه دیگر نان است که علیرغم آنکه حتی برخی از استانهای
ایران زمینه آنرا دارد که نان کل ایران را تأمین کند ما الآن داریم سالی میلیونها
تن گندم وارد می کنیم که ما فکر می کنمی برخلاف برنج که ما برای رسیدن به خودکفائی
نیاز به مقداری قناعت اجتماعی داریم. در مورد نان قناعت هم لازم نیست بلکه کافی
است که اصراف و تبذیر نکنیم. چرا که در اثر بدی پخت در نانوائیها و سوخته ویا خمیر
بودن و همچنین تبذیرهائی که در بیمارستانها، رستورانها، پادگانها، مهمانیها و…
می شود مجموعا در حدود ثلث آن دور ریخته می شود یا حداکثر به مصرف خوراک حیوانات
می رسد و کافی است که مثل گذشته نان، خوب پخته شود و خوب مصرف شود تا ما نیاز به چند
میلیون تن واردات گندم در ازاء پول نفت نداشته باشیم. حال با این وضعیت که هر روز
به مصرف کننده های ما  و مهاجرین به شهرها
افزوده و از تولید کننده ها کاسته می شود و برخلاف روش و منش اسلام که مؤمن و
جامعه اسلامی را پرکار و کم هزینه می داند و می خواهد «المومن قلیل المؤونه و کثیر
المعونه» این جو در جامعه ما رشد پیدا کرده که بیشتر افراد می خواهند تا آنجا که
بتوانند از امکانات بهره گیری کنند و تا آنجا که بتوانند از کار و تولید و زحمت
کشیدن در راه آن شانه خالی کنند، این یک فاجعه است.

اگر مردم ما
از این وضعیت تلخ و عمق این فاجعه آگاه شوند یقینا وضع دیگری خواهیم داشت و دولت
در این رابطه وظیفه سنگینی را بر دوش دارد. این فاجعه بزرگی است که که ما آب و
زمین و نیروی انسانی داریم ولی در هر سال حدود سه میلیون تن گندم از خارج وارد می
کنیم، آن هم با ارز و دلاری که از زیر موشکها و ناوگانهای استکبار باید از تنگه
هرمز نفت بیرون برود و به جایش دلار بیاید. با این پول گندم وارد کنیم و بعد هم یا
در نانوائیها بسوزد و یا به گاو بدهیم. اگر قرار باشد به گاو بدهند که این همه دور
زدن نمی خواهد.

بهر حال دولت
خدمتگزار در این زمینه چه در جهت توجیهی و فرهنگی و چه در برنامه ریزی و اجرا چه
قدمهائی را برداشته است؟

زندگی ساده

قبل دارم،
یعنی نقض نمی کنم. ممکن است که دولت در این زمینه کارهای بیشتری انجام دهد و باید
این برنامه ریزی را بکند، منتها ما دقت بکنیم آن موضوع قدیم را شما ترسیم می کنید
در حقیقت بر می گردد به قبل از سال 1353 یعنی قبل از افزایش قیمت نفت بعد از جنگ
بین اعراب و اسرائیل که درآمد نفت را بالا برد و هزینه های کشور افزایش پیدا کرد و
بدنبال آن سیل واردات به کشورمان روانه شد و یک موضوع مصرف جدیدی را در کشورمان
مطرح کرد که آن قناعت اسلامی را از بین برد. سفرهای مردم را دگرگون کرد و یک
اقتصاد وابسته ای را هم ایجاد کرد اقتصاد کشور ما بیشتر رشته های وابستگی اش به
بعد از سال 1353 آغاز شد. سرمایه گذاریهائی شد که حاصلی جز همین وابستگی نداشت.

منتها این را
هم ما دقت داشته باشم که برای برگشت به آن زندگی ساده در کنار محدودیتهای برنامه
هایی که دولت دارد خود احیای ارزشهای اسلامی اهمیت فوق العاده دارد. در همین مسئله
قناعت اسلامی که ما در روایات و احادیث بطور گسترده با آن روبرو هستیم امروز کاملا
مشخص است که مسئله قناعت جز اینکه. در نفسانیت فرد اثر می گذارد و از او یک انسان
دیگری می سازد. اثرات اجتماعی و اقتصادی گسترده ای را هم دارد و مثلا همین احترام
به نانی که در خانواده های ما در قدیم از روی یک انگیزه مذهبی صورت می گرفته قبل
از آنکه از یک نیاز اقتصادی باشد یعنی اگر دقت کنید حتی خانواده هایی هم که دستشان
به دهانشان می رسید یک احترامی می گذاشتند که کناره های نان را کنار نریزند، مراقب
باشند زیر پا نرود و نظایر اینها، این بر می گردد به یک اعتقاد مذهبی که ما فکر می
کنیم باید از این سرمایه عظیم در شرایط جدید و برای دگرگون کردن الگوی مصرف در
جامعه مان استفاده بکنیم تا شرایطی را پیش بیارویم که این ریخت و پاشها نباشد.

ما همین چیزی
را که شما در مورد گندم اشاره کردید، اگر همین را رعایت بکنیم که مردم نان را دور
نریزند و گوشه هایش را هم بخورند و نان هم خوب پخته شود. به قول شما- و این را هم
می شود جداگانه مطرح کرد، کلی از واردات گندم ما کمتر خواهد شد و ما ریعتر می
توانیم به سمت خودکفائی برویم. ما می خواهیم بگوئیم بخشی از آن بر می گردد به سطح
دولت و بخشی اش بر می گردد به سطح جامعه و احیای آن ارزشهای اسلامی که می تواند در
این الگوی مصرف مؤثر باشد.

در مورد
اینکه ما کمتر می رویم به سمت تولدی آن یک سؤال جداگانه است که می شود بحث مفصلی
کرد که چه دارد اتفاق می افتد؟

چون مسائل ما
مرتبط و زنجیر وار است طبعا مثل نان که مورد اشاره قرا گرفت که اگر صرفه جویی بشود
چه قوائدی دارد ما می گوئیم اگر مردم اسراف و تبذیر نکنند گامی در خودکفائی ایجاد
می کنیم و در مورد برنج اگر مقداری قناعت بشود یا 50% مثلا سیب زمینی را جایگزینش
بکنیم، با پول اینها ما توان بسیار زیادی را پیدا می کنیم برای برنامه ریزی در
تولید و حداقل در کشاورزی که از طرفی وقتی که ما زمینه های تولید را فراهم نکنیم و
بالا نبریم، طبعاً مسئله مصرف و مهاجرت روستائیان پیش می آید.

این جهت هم
لازم به توضیح و توجیه برای جامعه است.

رشد کشاورزی

-الان در
رابطه با دامن زدن به عرصه تولید که ما تولیدمان بالا برود. ما این را دو سه قسمت
می کنیم بخشی از آن بر می گردد به تولیدات کشاورزی و این ارتباط دارد به امکانات
کشور؛ البته می شد بهتر کار کرد ولی در مجموع با توجه به این افزایش جمعیت در حدود
4/3% که بالاترین رقم در سطح جهان هست با شرایط جنگی که واقعا مدت مدیدی است که
استانهای جنگی ما را خارج از رده کرد برای کارهای کشاورزی وسیع و یا افزایش جمعیت غیر
مولد افاغنه در داخل کشور ما که کار به اصطلاح تحمیلی بر اقتصاد ملی ما بوده، باز
علیرغم تمام اینها حتی در شرایطی که ما در تولید ناخالص ملی در همه بخشها با هم
حالت منفی داشته ایم مخصوصا در سالهای اخیر، کشاروزی ما حالت رشد داشته است. برای
همین است که افزایضش قابل توجهی در واردات کالاهای کشورزی نمی بینیم. همین مقداری
که افزایش پیدا نمی کند نشان می دهد که متناسب با افزایش جمعیت در کشور ما رشد
معتنابهی را داشته ایم. البته متناسب با عظمت انقلاب نیست ولی در عین حلا قابل
توجه است و ما مصرف واردات گندم بچز سالهایی که با زندگی کم است و یا مشکلات طبیعی
شدید پیش می آید و در حقیقت بیا ثابت مانده و یا حتی کمتر هم شده. چون من دقیقا در
آمار هستم.ک در سال 60 تا حال، نشان می دهد که ما یک روند افزایش داشته ایم یک
موقعی هم بحث بود که اگر ما می توانستیم گندم آبی را به 5/2تن در هکتار برسانیم با
همین زمین هایی که در اختیار داریم و آب نسبتا کمی که در اختیار داریم، در مقایسه
با سایر کشورها و دیم را به یک تن در هکتار برسانیم ما خودکفا از نظر گندم هستیم و
پاسخ نیازهای مردممان را بدهیم.

رشد صنعتی

در زمینه
صنعتی حقیقت این است که ما در سالهای 62،61،60 برنامه ریزیهای خوبی برای سرمایه
گذاری داشتیم. اولا آن توهم که دولت می خواهد جلوی سرمایه گذاریها را بگیرد و جلوی
مشارکت مردم را بگیرد و نظایر آنها، دولت ثابت کرد که این نیست و چندین هزار
موافقت اصولی صادر کردیم، موافقت های اصولی که می توانست به استقلال اقتصادی ما
کمک بکند و وابستگی ما را به ارزهای نفتی کمتر بکند و در راستای همان استقلال
اقتصادی باشد، هم صنایع سنگین موافقتهای اصولی دادند و هم وزارت صنایع دادند و
تمام دستگاههای ما بطور فعالی در این زمینه کار کردند منتهی ما اگر بخواهیم جهتی
در این زمینه داشته باشیم مجبور هستیم بازار ارزهای نفتی برای سرماهی گذاریهایمان
استفاده بکنیم. برای همین موقعی که از سال 64 به بعد به علت افتی که در قیمت نفت
هست و مسئولیتی که در صدور نفت داریم، می بینیم که قدرتی را پیدا نمی کنیم که
سرمایه گذاریهائی داشته باشیم چه زیر بنایی در صنایع، و چه موافقتهای اصولی که
برای مردم بدهیم، برای اینکه تولدی را بالا ببریم.

من برای
اطلاع شما می خواهم این را مطرح بکنم که 35-36 کارخانه فقط بانک صنعت و معدن داشت
که با چند صد میلیون دلار سرمایه گذاری همان سال اولش حدود 600-700 میلیون دلار
صرفه جویی ارزی می توانستند برای کشور بوجود بیاورند. فقط در رابطه با بانک صنعت و
معدن. بعد ما می آئیم بخش خصوصی هم همینطور و بخش دولتی هم همینطور. ما در رابطه
با طرح مبارکه – اگر به نتیجه برسد- 900 میلیون دلار در سال صرفه جویی ارزی خواهیم
داشت. تمام این طرحها از وقتی که ما دچار محدودیت می شویم در زمینه درآمدهای نفتی
و از طرف دیگر هزینه جنگ را باید بپردازیم، کالای اساسی را هم نمی توانیم قطع
بکنیم و مصارفی است مثل دارو و و… که از یک حدی نمی تواند پائین تر بیاید عملا
یک نوع رکودی را شاهد خواهیم بود در زمینه رفتن به سمت تولید یعنی دولت روحیه اش
را دارد و مقدماتی را ایجاد کرده و امنیت را برای سرمایه گذاری های لازم ایجاد
کرده. یعنی شما کسی را که می خواهید در زمینه صنعت سرمایه گذاری کند امروز شاکی
بخواهد یافت که ممکن است من امروز سرمایه گذاری کنم و دولت ممکن است فراد بیاید
بگیرد!!. این جوی که اول انقلاب را ایجاد شده بود قویا دولت با آن مقابله کرد،
البته ضد انقلاب را کنار زد و آنهایی که وابسته بودند و آن مصادره ها انجام شد و
غیر از آن تمام این مدت بطور ثابتی در سیاستهای پولی، مالی، اعتباری و همچنین
تبلیغی، دولت به سمتی رفته که این اطمینان را ایجاد بکند که شما بیایید این
کارخانه را بزنید، عملا دولت با تمام قدرت از شما دفاع خواهد کرد. برای همین شما
از صنعتگران ما و از سرمایه گذاریهای تولیدی ما شکایتی سر این مسئله نخواهید شنید
که دولت امنیت لازم را برای این کار ایجاد نکرده. ولی این شکایت را خواهید شنید که
من آمده ام موافقت اصولی را گرفته ام و کارخانه ام را هم زده ام، الآن می خواهم
ماشین آلات را وارد کنمی ولی دولت به من ارز نمی دهد! این بر می گردد به همان
مشکلی که اشاره کردم.

از طرف دیگر
دولت در سال 60که چرخ اقتصادی تولیدی ما سرعت بیشتری پیدا کرده بود و ما بهره ور
از منابع ارزی بیشتری برای چرخاندن صنعنت کشور بودیم، کاملا برای ما مشخص شد که
اگر این چرخ کمی سریعتر بچرخد ما کمبود نیروی انسانی متخصص خواهیم داشت و می تواند
ما را سخت بزمین بزند. بعد از آن تلاش وسیعی برای افزایش جذب نیروهای انسانی به
دانشگاهها پیش گرفته شد که ییک از دلایل اصلی اش بر می گردد به همان احساسی که آن
موقع بود و تحلیلی که آن موقع بود که الآن اگر دقت کرده باشید، تعداد دانشجویی که
در دانشگاههایمان پذیرفته می شود، رقم بسیار بالایی را تشکیل می دهد. من می خواهم
بگویم، آمادگی برای سرمایه گذاری از نظر روحیه ای و برنامه ریزی حق انتخاب تک تک
کارخانه هاست. بنده می خواهم بگویم آن شرایط سخت و فشار باعث شده آنقدر دقیق بشوند
که در دستگاههای اجرایی ما هیچ نوع ابهامی وجود ندارد حتی اظهار نظر برای یک
کارگاه پنج نفره.

کمبود در
زمینه ماشین آلات صنعتی

ما هیچ نوع
مشکلی الآن در این زمینه نداریم و مشکل اساسی باز می گردد به همان کمبود منابع
ارزی که بتوانیم در زمینه ماشین آلات سرمایه گذاری کنیم. البته من این را هم اضافه
کنم که این کمبود باعث نشده  صد درصد متوقف
بشویم. الآن موافقتهای اصولی در کشور به این سمت سوق پیدا کرده که کسانی که با
اتکاء به منابع ملی می خواهند سرمایه گذاری کنند یعنی نیاز ارزی ندارند ویا سرمایه
گذاریهایی را پیش بینی می کنند یا پیشنهاد می کنند که می شود با تمام توان در داخل
کشور ساخت و این توان ممکن است کارخانه های ماشین سازی خودمان باشد، تا برسد به
استفاده از منابع طبیعی خودمان، دولت در این زمینه موافقتهایی اصولی را می دهد و
حمایتهای لازم را می کند. از طریق تبصره 3 که در قانون بود چه هست حتی از نظر
اعتباری به آنها کمک می کند که وامهائی را حتی بتوانند بگیرند ولی با این وصف برای
یک جهش، جهت اینکه تولید ناخالص مالی ما بالا برود و در نتیجه بطور طبیعی زمینه
تورم پائین بیاید، احتیاج به فرصت بیشتر و امکانات ارزی بیشتری داریم که متأسفانه
الآن آن را در دسترس نداریم. ولی آمادگی این را داریم که هر لحظه این مسئله حاصل
بشود با بستری که آماده شده واقعا جهش داشته باشیم.

الآن کشور از
نظر ابتکارات و از نظر روحیه و از نظر مدیریت این آمادگی را دارد که با کسب یک
مقدار منابع لازم جهتی را در کوتاه مدت داشته باشد.

مثال دیگری
برای شما بزنم و این بحث را تمام کنم: ما الآن در حال رسیدن به یک ظرفیتی در حدود
7میلیون تن فولاد در سال در این کشور هستیم، در حالی که الآن ظرفیتی که تولید می
کنیم یک میلیون و دویست هزار تن است. یعنی فاصله را می تواند برای شما نشان بدهد
در این که به 7میلیون برسیم مقداری امکانات ارزی نیاز داریم که فرضا اگر کاری را که
الآن انجام می دهند و ممکن است تا سه چهار سال دیگر به نتیجه برسد، اگر امکانات
داشته باشیم می توانیم ما این را در عرض 2 سال به بهره وری برسانیم و می شود حدس
زد که چه شکوفائی رادر اقتصاد کشور اینجاد کنیم. یا در زمینه فرآورده های پتروشیمی
ما بالقوه که تبدیل بالفعل می تواند در کوتاه مدتی بشود، با تزریق ارز و سرمایه
گذاریهای عظیم و یک مقدار امنیت بیشتری از جهت جنگی، حدود پنج میلیون تن می توانیم
تولید داشته باشیم و متأسفانه نمی توانیم خیلی بطور سریع به سمتش برویم با مشکلاتی
که الآن داریم. این رقهما، رقمهای سرنوشت ساز تعیین کننده ای هستند. برای اینکه
اهمیت این رقمها احساس بشود، در رابطه با همین پتروشیم و فولاد، ما اگر خیلی بالا
نگیریم و همین ده میلیون تن را در نظر بگیریم شما این رقم را باز مقایسه بکنید با
مجموع واردات ما از بنادر و منابع ورودی. ما مجموع کالایی که در بهترین سالهایی که
وضعیت مان خوب است وارد می کنمی بیشتر آنوقت در زنجیزه تولید مثلا فولادی را که ما
اینجا تولید می کنیم، ورقی که در طرح مبارکه ایجاد خواهد شد، پشت سرش کارخانه
ماشین سازی می آورد، هزار جور صنعت را راه می اندازد و اشتغال وسیعی را ایجاد می
کند.

من می خواهم
بگویم که در کشور ما محتاج به کارشناسات خارجی نیستیم. متخصصین خودمان قدرت این را
پیدا کرده اند که طرح مبارکه را خودشان انجام بدهند، پتروشیمی ها را الآن خودشان
دارند کار می اندازند. خیلی از این کارهای بزرگ را خودشان قدرت راه انزایش را
دارند و در مورد سایر صنایع نیز، احساس می کنیم چنین قدرتی را داریم، طرح و برنامه
اش را هم داریم منتها یک حلقه از مسیر این جهش را کم داریم که باید منتظر فرصت
باشیم. از همین امکانات فعلی هم به تدریج استفاده خواهیم کرد که ان شاء الله این
می تواند تولید ناخالص ملی را بشدت بالا بکشد و این بحثی را که در رابطه با
تعزیزات حکومتی و حکم حکومتی داریم برای محدودیت افزایش قیمتها، در آن شرایط که
تولید بالا رفت، حکم حکومتی دیگر کاربرد چندانی نخواهد داشت.  آن حکم برای همین شرایط خاصی است که تولید نشان
کم است، ریالتان در جامعه بالا است، تقاضایتان هم در جامعه بسیار بالاست و ریشه
تورم را عملا همین قضیه می سازد که تورم، جنبه ریشه ای نمی تواند داشته باشد بلکه
جنبه اضطراری برای بخشهایی از جامعه دارد که جامعه بتواند به مقاومت خودش ادامه
بدهد.

و اما راجع
به کشاورزی، من خیلی خلاصه عرض می کنم: کشاورزی ما الان یک مقدار متأسفانه ارز
خواست. از اینکه ارزی که در مجلس برای کشاورزی مقرر شده 900 میلیون دلار بیشتر
نیست، لذا می بینیم کشاورز دادش بلند است که ما کود نداریم و تقاضای کشاورزیمان
تأمین نمی شود. و این خودش ممکن است منحجر به کاهش درآمدهای کشاورزی یا محصولات
کشاورزی بشود، کشاورزی ما هم یک مقداری امکانات می خواهد و البته با سرمایه
گذاریهایی که در صنایع پتروشیمی شده، در آینده مصرف ارزی کمتر خواهد شد. الان برای
بالا بردن تولیدات کشاورزی ما نیاز به ارز داریم، این یک نکته اش که مورد توجه
است.

و اما این تصور
که ما با بالا بردن امکانات روستا، آهنگ مهاجرت را به شهرها می توانیم صد در صد
متوقف کنیم، این تصور –به نظر من- خیالی است و امکان پذیر نیست این قضیه. روستاهای
ما همیشه مهاجر فرست خواهند بود حتی در بهترین شرایط درآمدی. چرا که امکانات
سرزمینی ما، آبی ما، حدی دارد برای سرمایه گذاری روستاها و بقیه بخشهای روستایی و
افزایش جمعیت به نوعی باید جذب بشوند در بخشهای صنعتی و تولیدی که ما رشد پیدا
کنیم، البته در کنار این قضیه رشد صنایع روستایی الان مطرح است که می دانید جهاد
سازندگی الان جزء برنامه هایش است که سرمایه گذاری کرده و سعی کرده که درآمدهای
روستایی را بالا ببرد و آهنگ مهاجرت را کند بکند. چنین برنامه هایی هست ولی این
تصور که ما کاملا می توانیم این مهاجرت را متوقف بکنیم از نظر واقعیتهای اقتصادی
یک تصور درستی نیست و امکان پذیر نیست مگر اینکه ما راضی بشویم که قشر عظیم
روستایی ما همیشه فقیر و محروم باقی بمانند. آن ضریت امکانات تولیدی که در اختیار
کشاورزی ما هست بی انتها نیست مخصوصا از نظر آب که مسئله مهمی در کشور ما هست و
وقتی شما همان امکانات تولیدی را در اختیار بیشتری قرار می دهید به همان تعداد فقر
را عمومی تر می کنیم در میان روستاهایتان البته در درازمدت و این چیزی است که نظام
نمی پسندد و بطور قهری ما به این سمت خواهیم رفت که ضمن اینکه تغییراتی ایجاد
بکنیم با سد زدن و راههایی که در آمدهای روستایی مان را بالا ببرد، تنظیم قیمتهای
کالاهای کشاورزی به نحوی که روستاهایمان بیشتر بهره مند بشوند بهر حال یک نوع
انتقال نیرویی از روستاها به سمت شهرها خواهد بود.

در مورد صرفه
جوئیها از این نوع که شما اشاره کردید غیر از آن حالت مصرف زدگی که من اشاره کردم
فکر می کنم که دولت این سیاست را داشته. منتها به طور گروهی از طرف برادران مسئولان
دنبال نشده است ما آن موقع که بحث خرید محصولات داخلی را مطرح کردیم و توزیع
عادلانه را مطرح کردیم برای تثبیت قیمتها و همچنین بالا بردن اقلام برنجی که می
تواند تولید بالایی داشته باشند مثل همان طرحهای آمل2 و آمل3 که در هکتار ممکن است
4تن 5تن برنج بدهند، ما حالا برنجهای خیلی با کیفیت بالا داریم که یک تن، یک تن و
نیم بیشتر در سطح هکتار به ما نمی دهند و عملا نمی تواند کشور ما را پاسخگو باشد و
ما آن طرحی که داشتیم برای این بود که عمدا با قیمت گذاری که ما می کنیم و نحوه
توزیعی که داریم دامن بزنیم بر اینکه آن اقلام پرمحصول در کشورمان گسترش پیدا کند
و ما را بی نیاز بکند از کشورهای خارجی منتها عملا بهم زده شده. ما همان موقع که
این طرح اجرا می شد و اجازه اش را ما از حضرت امام گرفته بودیم و قوی هم عمل می
کردیم باز دیدیم که خوب یک برادرانی آمدند دم جاده گیلان ایستادند و باز کردند راه
را برای کامیونها که شما بیائید ببردی برنج را به داخل شهرهای مختلف و آن هدفی را
که دولت داشت آن را از بین بردند و بعضی جاها جو سازی می شد که فلان جا مأمورین
بسیجی تیراندازی کردند و چند نفر که می خواستند مثلا 20کیلو برنج ببرند چند نفر
کشته شدند در صورتی که اصلا هیچ کدام از اینها ریشه نداشت و تا آنجا رسید قضیه که
برادران آمدند و بطور کلی به عنوان سیاست رسمی نظام عنوان کردند که آزادی برنج
بهتر هست در مجلس هم گفته شد، و این طرح بسیار خوب و انقلابی را از دست دولت
گرفتند. ما اعتقاد داشتیم که می تواند در الگوی مصرف دگرگونی ایجاد بکند و تولید
برنج را در داخل کشور بشدت بالا ببرد و ما را بی نیاز از محصولات خارجی بکند و در
عین حال کنترل هم روی قیمتها باشد یعنی در غیر این حالت شما این سیصد چهارصد هزار
تنی که الان وارد می کنیم یا یک کمی بیشتر که وارد می کنیم اگر وارد نکنید برنج
برای جبهه هایتان ندارید. برنج که مردم عادی هم یک کمی دستشان برسد اگر نرسد هم می
روند در صف نان می ایستد یعنی یک رابطه متقابلی دارند. هیچ معلوم نیست که هزینه
کدامیک از اینها بالاتر است از نظر اقتصاد ملی باز باید بنشینیم و صحبت بکنیم. ما
می بینیم که در آن شرایط با آن طرح، قدرت این را داشتیم به جبهه ها پاسخ بدهیم و
به مردم بطور نسبی پاسخ بدهیم.

ان شاء الله
موفق باشید و تشکر می کنیم و امیدواریم که ادامه سؤالات و مباحث موارد برای شماره
آینده باز در خدمتتان باشیم.