درسهائي از نهج البلاغه
از تقوي جدا نشويد آية الله العظمي منتظري
أيقظوا بها نومکم، و اقطعوا بها يومکم،
وأشعروها قلوبکم، وارحضوابها ذنوبکم، وداووا بها الأسقام، و بادروا بها الحمام،
واعتبروا بمن اضاعها، و لايعتبرن بکم من أطاعها.
بحث پيرامون خطبه 233 نهج البلاعه با ترجمه
فيض الاسلام يا خطبه 191 يا شرح محمد عبده بود. در قسمتهايي که گذشت، پيرامون تقوي
و اينکه آن سرمايه اي است براي انسانها هم در دنيا و هم در آخرت، مطالبي را عرضه
داشتيم و اينک مطالبي را در ادامه توصيف حضرت از تقوي بيان مي کنيم:
«ايقضوا بها نومکم و اقطعوا بها يومکم»
بوسيله تقوي خوابتان را به بيداري مبدل کنيد و
با تقوي روزتان را به شب برسانيد.
بوسيله تقوي روزها را بگذرانيد
همواره انسان بايد در حال تقوي باشد و تقوي
تنها عاملي است که مي تواند پردههاي غفلت و فراموشي را از جلو ديدگان ما بردارد و
ما را بيدار و هشيار کند.
در اينجا که حضرت ميفرمايد: بوسيله تقوي از
خواب بيدار شويد، اين جمله دو احتمال در آن ميرود، يک احتمال اين است که: اشخاصي
که داراي تقوي نيستند، خوابند گرچه به صورت ظاهر بيدار هستند اما بيگمان کسي که
از عاقبت کار غفلت دارد و آينده تاريک خود را نميبيند و با خوشگذراني و فساد در
دنيا از مرگ و عالم برزخ و روز رستاخيز و بهشت و جهنم غافل است، اين انسان بيدار
نيست و اينجا حضرت شايد بخواهد به چنين افرادي بفرمايد که از خواب غفلت بيدار
شويد، و اين خطاب متوجه تمام اهل دنيا است که گرفتار دنيا هستند و ماهم گرفتارش
هستيم، و بايد از اين خواب غفلت بيدار شويم و قدري به آخرت و روز جزا بينديشيم.
احتمال ديگر اين است که مراد از خواب، همان
خواب حقيقي يعني خواب شب باشد، شايد حضرت ميخواهد بفرمايد: شب را تاصبح يکسره
نخوابيد بلکه نيمههاي شب يا آخرهاي شب از خواب راحت بيدار شويد و خداي خود راز و
نياز کنيد و اهل عبادت و نماز شب و تهجد و مناجات باشيد.
در قرآن راجع به پرهيزکاران ميفرمايد:
«وبالأسحارهم يستغفرون» بندگان خدا در دلهاي شب استغفار و طلب آمرزش ميکنند و در
آيه 16 از سوره سجده ميفرمايد: «تتجافي جنوبهم عن المضاجع» مؤمنان با تقوي
پهلوهايشان از بسترهاي خواب دوري مي جويد؛ کنايه از اينکه نيمههاي شب براي نماز
شب و مناجات با پروردگار خويش، در شيرينترين لحظات خواب و اسايش، از خواب برميخيزند
و به دعا و نيايش و نماز ميپردازند.
تقوي در محيط کار
در هر صورت حضرت ميخواهند بفرمايد: بايد
هميشه بياد خدا بود و هميشه لباس تقوي را دربرداشت، روزها را با تقوي بگذرانيد و
قطع کنيد يعني صبح تا شب تقوي داشته باشيد. شايد برخي از افراد خيال کنند تقوي به
اين است که برويم در گوشه مسجدي بخزيم و نماز بخوانيم و ذکر و ورد بگوئيم و وقتي به
بازار، اداره و کارخانه آمديم، ديگر هر کاري را مي خواهيم انجام بدهيم، چون شب را
مثلا به عبادت گذراندهايم، ديگر در بازار هر گرانفروشي بکنيم. يا در محيط اداره،
هر اجحافي را در حق مراجعه کنندگان روا داريم يا در کارخانه هر بلايي را بر سر
کارگر بيچاره بياوريم. مورد بازخواست قرار نميگيريم!! اين پنداشت باطل و غلطي
است، انسان بايد در تمام احوال خدا را مد نظر قرا دهد و او را ناظر و حاضر بداند و
تقوي را لحظه اي از ياد نبرد.
جامعه اسلامي نياز دارد به اينکه اداراتش منظم
باشد، کارهاي مردم به خوبي انجام پذيرد، من که کارمند دولت و حقوق بر جامعه هستم
بايستي در حد توانم خدمت به جامع کنم و نيازهاي جامعه را برطرف نمايم. بسي ديده
شده است، مردم بيچاره پشت دربهاي اطاق آقاي رئيس يا آقاي معاون يا اقاي مدير کل
ساعتها ميايستند و منتظر يک امضا هستند ولي بيتوجه به مشکلات مردم، سکرتر يا
منشي مخصوص با يک کلمه «فردا بيائيد!!» اميدهايشان را نااميد کرده و از خود ميرانند،
اينها اگر تقواي الهي داشته باشند بايد ملاحظه کنند يک بيچاره اي که کارش را کنار
گذاشته با هزار اميد از صبح تا شب به اين اداره و آن اداره، اين بخش و آن بخش
مراجعه کرده، خسته و کوفته به درب اتاق مدير کل آمده است و با يک امضا، حاجتش روا ميشود، اگر جواب نفي به او داده شود، تقوا
را کنار گذاشتهاند و دوري از تقوا، دوري از رحمت الهي ميآورد واي بسا در روز جزا
به او جواب نفي داده شود. گواينکه چه لطمههاي جبران ناپذيري بر آن فرد وارد ميشود
و اين لطمهها در دراز مدت، جامعه را به بدبختي و يا خداي نخواسته سقوط ميکشاند.
و اين بزرگترين خيانت به جامعه است.
بوروکراسي بدور از تقوي است
من توصيه ميکنم به برادران و خواهراني که در
ادارات هستند که براي رضاي خدا خودشان را همگام انقلاب کنند، و همپاي انقلاب
اسلامي پيش بروند و حال که به همت ملت بزرگ ايران، يک انقلاب اساسي از نظر سياسي
در ايران برپا شده است، به همت خود کارکنان دولت، يک انقلاب اداري هم برپا شود و
اين بوروکراسي و کاغذبازي و سرگردان کردن مردم خاتمه پذيرد. اين کاغذ بازي که متأسفانه
به صورت يک کابوس وحشتناک براي مردم درآمده و در تمام ادارات دولتي و حتي نهادهاي
انقلابي به نحو گستردهاي نفوذ کرده است، يکي از بدترين و مبتذلترين ميراثهاي
زمان طاغوت استکه بايد هر چه زودتر و بيمعطلي، به دور ريخته شود و ساحت مقدس
انقلاب ما از اين آلودگي پاک گردد.
بيائيد براي رضاي خدا به اين مردم پابرهنه
مستضعف خدمت کنيد که اين يکي از درجات والاي عبادت است. عبادت فقط به اين نيست که
در سجد نماز بخوانيد و شبها به مناجات بپردازيد بلکه اگر پشت ميز اداره، براي رضاي
خدا در کار مردم تسريع بکنيد، عبادت کردهايد و اجر بسياري براي شما خواهد بود.
درباره دادگاهها و قضاوت که بايد خيلي سادهتر
و زودتر مسائل حل شود، نه اينکه پس از 22 سال نزاع زن و شوهر براي دادن شير به
نوزاد، تازه حکم صادر شود که اين زن- مثلا- ميتواند بچهاش را شير بدهد! در زمان
حضرت امير عليهالسلام مگر اين دستگاههاي عظيم و ساختمانهاي متعدد دادگستري بوده
است؟! چرا نگاهي به زندگي پرمحتواي اميرالمؤمنين عليه السلام نميکنيم که در مسجد
کوفه، در يک اتاقکي که آن را دکة القضاء ميناميدند و هنوز هم اثرش باقي است، مينشستند
و افراد ميآمدند و شکايتها را مطرح ميکردند و همانجا دو شاهد اگر بودند شهادت
ميدادند و اگر نبودند، قسم ميدادند و قضايا را بزودي فيصله مينمودند و مشکلات
مردم را حل و رفع ميکردند؟!
من باز هم از مسئولين عزيز تقاضا ميکنم، اگر
هم يکدفعه نميتوانند، به تدريج اين تشريفات اداري و کاغذ بازيها را کم کنند و به
جاي اضافه کردن ميزهاي ادارات، به کار مردم برسند، گروهها را بگشايند و مردم را
از انقلاب- خداي نخواسته- ناراضي نکنند که عواقب بسيار وخيمي خواهد داشت.
و در کوتاه سخن، تقوي فقط به اين نيست که در
مسجد بنشيني و دعا بخواني و وقتي به اداره يا بازار رفتي، همه چيز را فراموش کني.
يک شخصي که يک عمر در اداره جنايت ميکند، يا در بازار گرانفروشي و احتکار ميکند،
آن وقت شب بيست و سوم ماه رمضان بنا ميکند «بک يا الله» گفتن و نماز خواندن، و
خيال ميکند همين «بک يا الله» او را روانه بهشت ميسازد!!نه، چنين نيست، تقوي در
همه حال بايد قرين انسان باشد. آن کس که در پست نخستوزيري است يا در رأس يک وزارت
است، آن کس که استاندار يا فرماندار است، آن کس که امام جمعه يا امام جماعت است،
ان کس که در بازار مغازه دارد، آن کس که صاحب يک کارخانه است و آن کس که در اداره
مشغول به کار است، همه بايد تقوي را پيشه خود قرار دهند و در کارهايشان خدا و
اسلام را مدنظر داشته باشند و خلاصه بايد تمام اعمال و حرکات و سکنات و حتي سخن
گفتنمان هم بر اساس حق و حقيقت و راستي و پرهيز از گناه باشد. پس تقوي يک کلمه است
اما در آن تمام خوبيها و خيرها و اصلاحها و انجام واجبات و ترک محرمات و اداي حق
خدا و اداي حق مردم نهفته است.
«وأشعروا بها قلوبکم»
صميم دلتان را با تقوي آميخته کنيد.
خلوص در کار، تقوي است
در لغت عرب، شعار آن لباسي را گويند که
زيرپوشيده ميشود، چون لباس زير با «مو» سر و کار دارد آن لذا آن را «شعار» ميگويند،
از باب اينکه شعار از شعر گرفته شده و شعر به معناي مو است و کلمه مقابل آن «دثار»
است يعني لباسي را که از رو ميپوشند و لذا در قرآن ميفرمايد: «يا ايها المدثر»
يعني اي کسي که پتو يا عبا را بر خود
پوشانيدهاي. و اينجا که حضرت ميفرمايند: «اشعروا بها قلوبکم» يعني تقوي را تهدلتان
ببريد و کنايه از اين است که اگر کار خيري انجام ميدهي در دلت هم قصدت براي خدا
باشد و کاملا خلوص داشته باشي، نکند خداي نکرده کاري را از روي ريا انجام دهي که
در آن حال بيارزش خواهد بود.
«وارحضوا بها ذنوبکم»
و گنانتان را با تقوي بشوئيد
گناهان گذشته را با تقوي و ياد خدا بشوئيد.
رحض به معناي شستن است و اينکه در زبان عربي به دستشويي، مرحاض ميگويند، يعني
مکان شستشو پس «ارحضوا بها ذنوبکم» يعني بوسيله تقوي گناهان خود را شستشو دهيد و
بزدائيد. «وداووا بها الأسقام».
و بيماريها را با آن مداوا کنيد.
درمان بيماريها با تقوي
دردهاي باطنتان را بوسيله تقوي مداوا و معالجه
نمائيد. اگر اهل کينهتوزي هستي، اگر خودخواه و خودپسندي، اگر هواي نفس داري، اگر
تکبر و غرور و عجب در تو پيدا شده و اگر هر مرض دروني داري، تنها دارويت تقوي است،
هر چه زودتر خود را تقوي مداوا کن و نگذار عجب و خودخواهي بيش از اين يقهات را
بچسبد. آيا ميداني که شيطان، براي خدا صدها سال عبادت ميکرد و نماز ميخواند و
آن چيزي که او را از درگاه الهي راند و مطرود و منفور و ملعون درگاه قدس ربوبيت
قرار داد، همين خودخواهي و عجب بود. اين خودخواهي بود که حاضر نشد در برابر آدم
سرتسليم فرود آورد و در مقابل خدا ايستاد و گفت: تو مرا از آتش آفريدي و او را از
خاک ومن چگونه براي او سجده کنم و زير بار او بروم؟! و همين خودخواهي باعث شد که
شيطان ملعون ابدي گردد و براي هميشه درهاي رحمت الهي بر رويش بسته شد. پس هر چه
زودتر بيائيم اين دردهاي خطرناک را با تقوي معالجه کنيم.
با تقوي بر مرگ پيشي بگيريد
هرگز به جوانيت مغرور مباش و خودت را گول نزن
که بگويي امروز چون جوانم، بگذار مدتي گناه کنم، لذت از زندگي ببرم و فردا که پير
شدم و ناتوان، آنگاه توبه خواهم کرد!! مگر تو سند از عزرائيل گرفتهاي که هشتاد يا
نود سال عمر ميکني؟! اگر ميخواهي توبه کني، اگر ميخواهي اهل تقوي و پرهيزکاري
باشي، هر چه زودتر توبه کن، و پيش از فرا رسيدن مرگ، با تقوي بر آن سبقت و پيشي
بگير. مرگ هر لحظه ممکن است فرا رسد و هيچ تضميني نداري که به ا ندازه يک بهم زدن
پلکهاي چشم، بيشتر زنده باشي، پس نگذار مرگ بر تو سبقت گيرد و تو از قافله بهشتيان
عقب افتي، خود زودتر دست به کار شور و توبه را پيشه کن، تقوي را در بر گيرد و بر
مرگ پيشي بگير.
در امالي صدوق، روايتي از امام صادق عليهالسلام
نقل شده که فرمود: هنگامي که آيه توبه نازل شد «والذين اذا فعلوا فاحشة اوظلموا
انفسهم ذکراالله فاستغفروا لذنوبهم» ابليس بر فراز کوهي در مکه که آن را «ثوير» مينامند
بالا رفت و با صداي بلند فرزندان خود را فراخواند، فورا عفريتها و بچه شيطانها
جمع شدند و گفتند: اي سرور ما! چه شده است که ما را صدا ميزني و اينقدر مضطربي؟!
ابليس گفت: اين آيه نازل شده است، کيست که در برابرش قد علم کند؟ (يعني اين آيه
کار ما را زار ميکند چرا که خداوند به گنهکاران اطمينان داده است که اگر پس از
ارتکاب هر گناه و معصيتي، توبه کنند و پشيمان شوند، آنها را خواهد آمرزيد و قلم
عفو بر گناهانشان خواهد کشيد). يکي از نوچههاي ابليس بلند شد و گفت: من ميتوانم!
پاسخ داد: تو قدرتش را نداري، ديگري بلند شد، باز هم او را سرجايش نشاند و گفت تو
نمي تواني.
در اين حال وسواس خناس- که نام يکي از فرزندان
ابليس است. بلند شد و گفت: وکالت را به من بده و اينکار مه را به من واگذار. ابليس گفت: چه کار ميتواني
بکني؟ خناس گفت: به آنها وعده ميدهم و آرزويشان را طولاني مي کنم تا اينکه دست به
گناه بزنند و هر وقت مرتکب گناه شدند، استغفار کردن را از يادشان ميبرم. ابليس
خوشحال شد و گفت: حقا که تو خوب به داد من ميرسي و اين وکالت را تا قيام قيامت به
او سپرد.
و اصلا خناس يعني تأخيرانداز، و اين خناس فعلا
مشغول کار است که هر وقت ما گناهي بکنيم، به ما وعده بدهد که اي بابا! هنوز دير
نشده است، تو جواني، سالهاي ديگري بايد زنده باشي و عيش و نوشت برقرار باشد، ان
شاء الله سه سال ديگر يا چهار سال ديگر به مکه ميروي و آنجا کنار خانه خدا، توبه
ميکني؟! الآن عجله نکن و از اين لذتها نگذر که فردا وقتي پا به سن پيري گذاشتي
براي اين کارها توان نداري و آن وقت ميتواني به مسجد بروي، به حرم بروي و خلاصه
توبه کني و طلب آمرزش!! ولي ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد، آن وقت ديگر کار از کار
گذشته و توبه و پشيماني هيچ سودي ندارد. مگر ما تضميني داريم که چند سال يا حتي
چند لحظه ديگر زنده بمانيم؟ مگر اين مرگ نيست که روزانه گريبانگير پيرها و جوانها
و سالمها و بيمارها است؟ مگر اين گرگ اجل نيست که يکايک از اين گله ميبرد، پس
چرا اين گله به آسودگي ميچرد و به فکر نيست؟
پس عزيزان من، برادران و خواهران من، بيائيد
به فکر خود باشيم و از همين الآن تصميم بگيريم که اين چند روزه دنيا را به گناه
سپري نکنيم و با توبه و تقوي به پيشواز مرگ و عالم برزخ برويم و بر آن سبقت بگيريم
که يک وقت اگر رسيد، پشيمان نباشيم و سيهروي به ملاقات خداوند نرويم.
«واعتبروا بمن أضاعها و لا يعتبرن بکم من
اطاعها».
و از کاسنيکه تقوي را ضايع کردند عبرت بگيريد
و مبادا آيندگاني که به آن روي آوردهاند، از گذشته شما عبرت بگيرند.
از گذشته ديگران عبرت بگيريد
افراد زيادي از گذشتگان ميتوانستند از اين
تقوي و سرمايه جاوداني استفاده کنند، از اموالشان به نفع اسلام بهره ببرند، از
رياست و منصبشان به نفع اسلام و قرآن بهره
بگيرند، از قدرت و نفوذشان به نفع مسلمين استفاده کنند، از زبان و قلمشان بهره
ببرند ولي اينکار را نکردند و تقوي را ضايع کردند تا مرگ به سراغشان آمد و دستشان
از دنيا کوتاه شد، الآن شما از زندگي آنان عبرت بگيريد يعني کوشش کن تو مانند
گذشتگان که تقوي را ضايع کردند نباشي، نکند خداي نخواسته بيتوبه و تقوي از دنيا
بروي تا آيندگان و آنان که تقوي را پيشه خود خواهند کرد و از آن پيروي خواهند
نمود، از زندگي ننگين تو عبرت بگيرند.
تو از گذشتگان عبرت بگير، ببين که چسان هزاران
دوست و فاميل داشتي و همه از دنيا رفتند و بسياري از آنان متأسفانه با اينکه ثروت
داشتند، قدرت و توان داشتند مال و منال و منصب و جاه داشتند، با اين حال خدمتي به
اسلام و مسلمين نکردند و تقوي را ضايع کردند و تو آنها را ميشناسي يا درباره آنها
مطالبي را در تاريخ خواندهاي، پس تو مانند آنان نباش و نگذار پس از تو، آنها که
ميآيند و با تقوي سروکار دارند، از زندگي تو عبرت بگيرند، تو از گذشتگان عبرت
بگير و به ياد خدا همواره صبحها را به شب و شب را به صبح برسان و نگذار زندگيت
براي ديگران عبرت باشد. ادامه دارد