استعداد و گرايش به زيبائي

اسلام، مکتب انسان‌سازي

استعداد و گرايش به زيبائي             حجت الاسلام رحيميان

استعداد و ميل به زيبائي و جمال

اين کشش نيز ويژه انسان است و در ساير
جانداران تا آنجا که در دسترس دانش بشر است وجود ندارد و در حالي که حيوانات در
هيچک از شئون زندگي‌شان زيبائي يا زشتي مطرح نيست انسان نسب به هر نوع زيبائي
گرايش و از هر نوع زشتي نفرت و گريز دارد و زيبائي در تمام امور و شئون زندگي او
مطلوب است. انسان همواره بر اساس همين طبيعي سعي نموده که زيبائي را در ساختن و
پرداختن قيافه، لباس، مسکن، محيط زيست، غذا و سرسفره و بالاخره تمام آنچه در زندگي
مادي و محسوس خود با آنها تماس دارد مورد توجه ورعايت قرار دهد ولي حيوان با آنکه
با بيشتر اين اموردر زندگي خود سروکار دارد، در عين حال اثري از گرايش به زيبائي
يا تلاش آگاهانه در زيباسازي آنها ديده نمي شود تازه اين در مورد زيبائيهاي محسوس
و ظاهري است تا چه رسد به زيبائيهاي فکري و 
عقلي که  اصلا در مورد حيوان موضوع
ندارد انسان با برخورداري از نيروي انديشه و خرد ميل به زيبائي در او قلمرو گسترده‌اي
مي‌يابد و تا افق عالي زيبائيهاي معنوي و عقلي پر مي‌کشد و احساس لذت و گرايشي که
نسبت به اين نوع زيبائيها به اودست مي دهد قابل قياس با زيبائيهاي مادي و محسوس
ظاهري نيست.

ما در اينجا دنبال تعريف زيبائي نيستيم ولي
زيبائي همچون بسياري از واقعيات انکارناپذير که دانشمندان هنوز نتوانسته‌اند تعريف
دقيق و کاملي از آنها ارائه دهند، واقعيتي است مسلم و به طوراجمال براي هر انساني
قابل درک است گرچه به طور کامل قابل توصيف و بيان نيست. زيبائيها را مي‌توان به سه
دسته تقسيم نمود:

الف- زيبائيهاي حسي:

زيبائيهاي حسي بويسله حواس پنجگانه ظاهري
احساس مي شوند. مثلا بوسيله چشم زيبائي گل و گوش و زيبائي آهنگ و صدا و شامه
زيبائي بو و … قابل احساس مي‌باشند.

ب- زيبائي‌هاي معنوي

زيبائيهاي معنوي به وسيله قوه خياليه احساس مي‌شوند
و درک اين زيبائيها از قلمرو حواس ظاهري خارجند. براي کسي که داراي ذوق ادبي است
تشبيهات اين شعر چه زيبا است:

منم ابر و توئي گلبن که ميخندي چو مي‌گريم      توئي مهر و منم اختر که مي‌ميرم چو مي‌آيي

زيبائي و لطافت و ظرافتي که در اين شعر نهفته
و روح را مجذوب و روان را نوازش مي‌دهد مربوط به معناي آن است که بوسيله قوه خيال
و نيروي فکر درک مي‌شود. و اگر چه الفاظ نيز نقشي در زيبائي و فصاحت دارند ولي لفظ
زيبا اگر معنايي زيبا را در خود نداشته باشد هرگز آن جاذبه دل انگيز را براي ذوق
ادبي انسان ندارد اشعار شعراي بزرگ و آثار ادبي مشحون از اين نوع زيبائيها است و
قرآن کريم، نهج البلاغه و ديگر آثاري که از خاندان وحي بجا مانده است نمودار
برجسته و بي‌نظير زيبائي و معنوي است.

انسان وقتي که مثلا يک جمله‌اي را مي‌شنود که
داراي معناي زيبائي است و مجذوب آن مي‌شود و لذت مي‌برد اين جاذبه و لذت را نمي‌توان
مربوط به گوش دانست زيرا که گوش در اينجا فقط وسيله اطلاع است همانگونه که الفاظ
نشانه‌ها و ابزار بيان معني هستند و لذتي که 
انسان با درک معناي آنجمله احساس مي‌کند با لذتي که با شنيدن يک آهنگ زيبا
احساس مي‌کند متفاوت است. احساس لذتهاي حسي اولا در عضو معيني دست مي‌دهد و ثانيا
مسلتزم تماس آن عضو با برقراري ارتباط با يک عامل خارجي است و همين که تماس يا
ارتباط قطع شود آن لذت هم از دست مي‌رود. اما لذتهاي ناشي از زيبائي‌هاي معنوي
وابسته به عضوي خاص نيستند و جايگاه خاصي در اعضا ندارند. آنگونه که مثلا لذت طعم
غذاي خوب در موضعي خاص از دهان احساس مي‌شود و از طرفي زيبائي‌هاي معنوي مستلزم
تماس يا ارتباط با عامل خارجي نيستند و حتي بعد از شنيدن يا خواندن يک شعر زيبا و
قطع ارتباط چشم با خط و گوش با الفاظ لذت ناشي از زيبائي معناي آن در عالم خيال مي‌تواند
باقي بماند.

ج- زيبائي‌هاي عقلي:

اين، نوع ديگري از زيبائي‌ها است که درک آن از
حيطه حواس ظاهري و نيروي خيال برتر است و تنها عقل است که مي‌تواند زيبائي آنها را
درک کند.

تمام کارهاي خوب وفعلهاي اخلاقي و همه خصلتهاي
نيک که سرچشمه افعال نيک است زيبا هستند همانگونه که تمام کارهاي بد و ناروا و
خصلتهاي ناپسندي که منشأ افعال ناشايست هستند زشت و قبيح مي‌باشند و درک زيبائي يا
زشتي آنها در قلمرو عقل انسان است، کيست که داراي عقل سليم باشد و زيبائي و شکوه
ايثار را و زشتي خودخواهي را درک نکند. ايثار کسي که خود گرسنه  است و لقمه را از دهان خود مي‌گيرد و به گرسنه
اي ديگر مي بخشد. البته نه با انگيزه ستايش ديگران که آن هم نمودار خود خواهي است
بلکه فقط براي خدا و مقدم داشتن بندگان خدا برخود. قرآن نمونه برجسته اين ايثار و
زيبائي آن را که بوسيله مولاي متقيان و خانواده‌اش انجام گرفت ترسيم مي نمايد:

«و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و
اسيرا انما نطعمکم لوجه الله لا نريد منکم جزاءو لاشکورا» (سوره انسان آيه 8 و 9)
و سپس با اخبار و برشمردن پاداشهائي عظيم براي اين ايثار زيبا، آنان را مورد ستايش
و ايثارشان را شايسته سپاس قلمداد مي‌فرمايد: «ان هذا کان لکم جزاء و کان سعيکم
مشکورا» (سوره دهر 22) و براستي که زيبائي و عظمت و جاذبه اين ايثار را و زشتي و
پستي و حقارت کسي را که از پرخوري تا حلقومش پر و شکمش در حال انفجار است و باز هم
لقمه را از دهان ديگران مي‌ربايد. نه به چشم مي‌توان ديد و نه در خيال مي‌گنجد.
بلکه تنها عقل است که بخوبي، آن زيبائي و اين زشتي را درک مي‌کند، درک زيبائي
خوبيها و زشتي‌ بديها به وسيله خرد و گرايش و ميل به طرف اين زيبائيها- خوبيها- و
انزجار و نفرت فطري از اين زشتيها- بديها- که ويژه انسان است واقعيتي است
انکارناپذير. گرچه اين استعداد و گرايش ممکن است قبل از شکوفائي کامل همچون آتشي
زير خاکستر و خفته‌اي در بستر باشد و کافي است که در آن دميده مي‌شود تا سر برآورد
و بيدار و مشتعل شود و گرمي حرکت به سوي خوبيها يابد و خرمن سوز بديها گردد.

پس انچه در زمينه زيبائي خوبيها و زشتي بديها
و تشويق به آن و تحذير از اين، گفته مي‌شود آهنگي است آشنا و همگون با فطرت آدمي
که قرآن مجيد آن را «ذکر» يا زنگ بيداري همان استعداد ها و گرايشهاي خفته مي‌داند:

«ان الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي
القربي و بنهي عن الفحشاء والمنکر والبغي لعلکم تذکرون»

خداوند به عدل، احسان و دستگيري نزديکان- که
نمودارها ونمونه‌هاي برجسته زيبائي هستند- امر فرمايد و از کار بد و ناروا و
ستمگري و تجاوز به حقوق ديگران- که مجموعه زشتيها هستند- نهي فرمايد، شما را پند
دهد، شايد متذکر شويد.

بعد از آنکه امر به خوبيها و نهي از بديها را-
بدون اينکه کسي را مورد خطاب قرار دهد- بيان مي‌فرمايد آنرا پند و اندرزي مي‌داند
براي تذکر و يادآوري و براي آنکه انسان بيدار شود و بخود آيد.

و قرآن که کتاب تشريع است و همگون با کتاب
تکوين با همه آياتش که آيات تشريع است و هماهنگ با آيات تکوين، کتاب ذکر نيز
ناميده شده و شايد که نکته‌اش در همين باشد که گذشته از آنکه زيببائي الفاظش گوش
را و زيبائي معاني اش دل را مي‌نوازد جاذبه زيبائي شگفت انگيز حقايقش نيز جان را
که آشنا و مشتاق و مجذوب آن آفريده شده است مي ربايد.

زيبائي روح

بهرحال افعال زيبا نمودار خصلتهاي زيبا است و
خصلتهاي زيبا شکل دهنده روح انسان و شکل روح همان خلق است که با خصلتهاي زبا
آراسته و زيبا مي‌شود و با خصلتهاي زشت، کريه و زشت مي‌شود همچون شکل ظاهري انسان
که «خلق» ناميده مي‌شود و ممکن است زشت يا زيبا باشد، آراسته باشد يا آلوده. با
اين تفاوت که زيبائي و زشتي اصلي در «خلق» در حيطه اختيار و انتخاب انسان نيست و
به همين دليل زشتي يا زيبائي آن نمي‌تواند ملاک ارزشمندي و ضد ارزش بود باشد و
ثواب و عقابي هم برآن مترتب نيست ولي زشتي يا زيبائي «خلق» در قلمرو انتخاب و
اختيار است و انسان از يک سو به وسيله عقل زشتيها و زيبائيها را درک مي‌کند و با
کمک اراده مي تواند زيبا شدن را برگزيند و از سوي ديگر گراميش و ميل به خوبيها و
زيبائيها و نفرت از زشتيها و بديها نيز به طور غريزي انرژي لازم را براي نيل به
زيبائي در اختيار انسان گذارده است و به همين سبب است که زيبائي يا زشتي «خلق»
ملاک ارزش و ضدارزش است و بيانگر فضيلت يا رذيلت انسان. و آنکس که زيبائي را
برگزيده قابل ستايش است و تکريم و کسي که زشتي را انتخاب کرده مستوجب سرزنش است و
تحقير.

گفتيم که زيبائي کارهاي خوب زائيده خصلتهاي
زيبا است و زيبائي خصلتهاي زيبا مساوي است با زيبائي روح که همان حقيقت شکوفا شده
انسان است و بدينسان از روح زيبا جز زيبائي نمي تراود ولي با اين حال هر فعلي
زيبائي الزاما، نشانگر روح زيبا نيست و اصولا زيبائي يک عمل بستگي به زيبائي
انگيزه و خاستگاه آن نيز دارد و در صورتي که انگيزه و خاستگاه زيبا نباشد زيبائي
فعل نيز ظاهري و سطحي است. يعني ممکن است انساني که داراي روح نازيبا است کار خوبي
را نه برانگيخته از روح خود بلکه ناهمگون با آن و با ا نگيزه‌اي ديگر انجام دهد که
در اين صورت عمل گرچه به ظاهر زيبا است و قابل ستايش ولي چنانچه انگيزه پشت پرده
آن، آشکار شود عمل نيز متأثر از زشتي انگيزه، زيبائي ظاهري خود را از دست مي‌دهد و
بلکه کريه و زشت جلوه‌گر مي‌شود و همچنين عکس آن نيز صادق است. يعني ممکن است يک
عمل به ظاهر، زيبائي چنداني نداشته باشد يا حتي زشت بنمايد ولي آنگاه که همين عمل
برخاسته از روحي زيبا و انگيزه‌اي جميل و هدفي زيبا باشد زيبا و جميل شود.

با يک مثال مطلب بالا را روشن‌تر مي‌کنيم:
ايثار جان به  عنوان اوج زيبائي يک عمل و
قتل به عنوان سمبل زشت‌ترين کارها هر دو بر اساس انگيزه، زيبائي و زشتي آنها در
نوسان است. ايثار اگر از خاستگاه ايمان به خدا يعني گرايش به مبدا کمال و عواطف
غيردوستي در طول خدا باشد زيباترين عمل است و قتل نفس محترمه به طور عمد زشت‌ترين
کارها است ولي آنگاه که همين ايثار و جان دادن براي شهرت‌طلبي! و بخاطر خوشايند
مردم باشد يا قتل نفس به منظور انجام فرمان الهي و تحقق عدالت در مورد يک مجرم
مستحق اعدام انجام گيرد با آن که ايثار و قتل نفس از نظر ظاهر در هر دو صورت يکسان
به نظر مي رسد ولي با تغيير انگيزه و خاستگاه، زيبائي و زشتي هم تغيير مي‌يابد و
زيباترين به زشت‌ترين و زشت‌ترين به زيباترين عمل تغيير وجه مي‌دهد. شمشيري که از
دست علي(ع) فرود مي‌آيد با شمشيري که از دست عمرو بن عبدود مي ايد هر دو از نظر ظاهر
يکسانند ولي آن «افضل من عبادة الثقلين» و اين زشت‌ترين نمودار از سيماي دروني يک
درنده خي انسان نما است.

و انگشتري که حضرت امير(ع) در حال رکوع به
فقير انفاق مي‌کند و در قرآن مورد ستايش و تعظيم قرار مي‌گيرد، زيبائي و عظمت آن
به دليل آن نيست که شاعر گمان کرده «که نگين پادشاهي زکم دهد گدا را» علي(ع) نه
پادشاه بوده و نگين پادشاهي داشته، مهم اين نيست که قيمت انگشتر يک درهم بوده يا
ده‌هزار. زيبائي اين عمل در نيت پاک و انگيزه زيباي علي(ع) نهفته است. ادامه دارد