سهم مسلمانان در نوآورى و شكوفايى

سهم مسلمانان در نوآورى و شكوفايى‏
اسماعيل نساجى زواره‏
اشاره‏
تمدن اسلامى آخرين حلقه تمدن الهى است كه نهال درخت تنومندش با دستان پرتوان پيامبراكرم(ص) كاشته شد و ريشه‏اش با هجرت آن بزرگوار و ساير مسلمانان مستحكم گرديد و همچنين ميوه‏اش پس از گذشت چند قرن در زمينه علوم شرعى، عقلى، ادبى، تجربى، فرهنگ و هنر به بار نشست.
با ظهور اين تمدّن الهى – انسانى، خداوند اتمام نعمت را بر پيكر انسانيّت پوشانيد، بنابراين مسلمانان با الهام از آموزه‏هاى قرآنى و سيره پيشوايان معصوم(ع) بيش‏ترين نقش را در زمينه رشد و شكوفايى ايفا نمودند.
نگارنده سعى دارد كه در اين نوشتار نقش مسلمانان را در زمينه پيشرفت فرهنگ و علوم مورد بررسى قرار دهد. اميد است كه در سال نوآورى و شكوفايى گامى مؤثر در جهت اعتلاى تعليم و تربيت و شكوفايى برداريم.
مسلمانان مشعل داران تمدّن‏
قرآن كريم در آموزه‏هاى خود دعوت به فراگيرى دانش و تشويق انسان‏ها به آبادانى و نوآورى را مورد تأكيد قرار داده است. با اين كه عدم تبعيض در ميان انسان‏ها از اصول تغييرناپذير اين كتاب آسمانى است، امّا خداوند به صراحت مى‏فرمايد: «هل يستوى الّذين يعلمون و الّذين لايعلمون؛(1) آيا كسانى كه مى‏دانند با كسانى كه نمى‏دانند برابر هستند؟»
قرآن كريم با دميدن روح جديد بر پيكر نيمه مرده سرزمين‏هاى فتح شده، فضاى علمى و فرهنگى نوى را پديد آورد، بدين صورت كه ابتدا افكار مسلمانان را متوجه فلسفه آفرينش و فرجام هستى نمود و با يادآورى آثار قدرت الهى دريچه‏اى به سوى اسرار خلقت گشود و گامى را به سوى پيشرفت علمى فراهم ساخت.
با اين كه علوم مسلمانان در آغاز منحصر به علوم دينى بود، ولى در قرن دوم هجرى آنان به سراغ اندوخته‏هاى علمى ساير ملت‏ها رفتند وطى دو قرن قسمت عمده علوم را از ملت‏ها گرفتند سپس در پرتو منطق قرآنى و تجربه علمى دست به ابتكار زدند.
مفسر بزرگ علامه طباطبايى(ره) در مورد تأثير قرآن در پيشرفت فرهنگ و شكوفايى مى‏نويسد: «عامل اصلى اشتغال مسلمانان به علوم عقلى به صورت نقل و ترجمه در ابتدا و به صورت ابتكار در پايان، همان انگيزه فرهنگى بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود. و معلوم است كه مدنيّت اسلامى بعد از هجرت و رحلت رسول اكرم(ص) به وجود آمد و بالأخره امروز در حدود شش صد ميليون نفر از جمعيّت كره زمين را به نام اسلام در بر مى‏گيرد و بديهى است كه چنين تحوّلى كه يكى از حلقه‏هاى بارز سلسله حوادث جهان مى‏باشد، در حلقه‏هاى بعدى تأثير بسزايى خواهد داشت و از اين رو يكى از علل و مقدّمات تحول امروزى و پيشرفت فرهنگ جهان قرآن مجيد خواهد بود.»(2)
با اين بيان معلوم مى‏شود كه قرآن از همان راهى كه فكر توحيد و يكتاپرستى را در بشر بيدار كرد، دقيقاً از همان راه بشر را در خط سير علمى و كشف حقايق جهان هستى كه پايه تمدّن است، قرار داد و احاديث نبوى جان تشنه مؤمنان را براى دريافت دانش‏هاى گوناگون با عزمى راسخ به حركت واداشت، لذا مى‏بينيم كه سده‏هاى نخستين تاريخ اسلام به ويژه قرن دوم تا پنجم ه.ق «عصر طلايى» جهان اسلام است. مسلمانان با الهام از آيات قرآن كريم و تعاليم پيامبر اكرم(ص) و به كمك آموزه‏هاى دينى به پيشرفت‏هاى علمى و فرهنگى چشمگيرى دست يافتند.
اين زمان مقارن با دوره قرون وسطى، يعنى دوران انحطاط تمدن در تاريخ اروپا بود. قرون وسطى تقريباً از سال 476 م شروع شد و تا سال 1450 م ؛ يعنى حدود 950 سال ادامه يافت. اين زمان در تاريخ اسلام مطابق بود با حدود 100 سال قبل از هجرت تا حدود 850 سال بعد از هجرت. اين دوران را براى اروپا و جهان مسيحيّت «عصر ظلمت» ناميده‏اند.
زمانى كه اروپا ركود اين دوره تاريك را سپرى مى‏كرد، در مشرق زمين دولت‏هاى اسلامى، تمدّن‏هاى قديمى بين النهرين، مصر، ايران، يونان و هند را بازشناسى كرده بودند، هم چنين شهرهاى مهم دنياى اسلام به صورت مراكز علمى و فرهنگى درآمده بودند و دانشمندان مسلمان ابتكارات خود را به دنيا عرضه مى‏كردند.
نوآورى‏هاى فراوان، تأليفات متعدد، مساجد، كتابخانه‏ها، مدارس، شهرهاى با شكوه و پرجمعيت، روستاهاى آباد، ارتباطات وسيع، تجارت پررونق و ديگر عوامل مسلمانان را مشعل داران فرهنگ و تمدّن قرار داده بود. شاهكار مسلمانان در اين بود كه جنبش و تحوّلى در جهان پديد آوردند كه قرن‏ها جامعه بشرى از فيض وجود آن بهره‏مند بود. مسلمانان در طول چند قرن آن چنان در علوم، صنايع، اقتصاد، سياست و نظامات اجتماعى پيشرفت نمودند كه به اعتراف دانشمندان غربى از همه جلو افتادند و حتّى تمدن كنونى اروپا و غرب بيش از هر چيز ديگر از آن مايه گرفته است.(3)
دكتر حسين نصر در زمينه رشد و بالندگى تمدن اسلامى مى‏گويد: «تنها پس از آن كه وحى اسلامى توانست به تمدّن جديد رنگ مشخص اسلامى بدهد، علم، ادب و فلسفه به اوج كمال خود رسيد.»(4)
بنابراين تمدّن اسلامى با بهره‏گيرى از آيات قرآن و اقدامات پيامبر اكرم(ص) در طى مراحل كمال و پختگى به درجه‏اى رسيد كه آدام متز (دانشمند سوئيسى) در كتاب خود قرن چهارم هجرى را «عصر نوزايى اسلامى» ناميده است.(5) در اين دوره دانشمندان مسلمان در علوم و فنون به قدرى از خود ابتكار نشان دادند كه طبق اعتراف گوستاولوبون تا قرن يازدهم ميلادى دانشمندان اروپا قولى را كه مأخوذ از مصنّفين مسلمان نبود، مستند نمى‏شمردند و تمام دانشكده‏ها و دانشگاه‏هاى اروپا تا پانصد سال روى ترجمه كتاب‏هاى دانشمندان اسلامى داير بود و مدار علوم مردم اروپا فقط دانش مسلمين بود.(6)
دانش‏هاى نوين‏
رشد و شكوفايى مسلمانان فقط در زمينه فهم معارف و مباحث اعتقادى نبود، بلكه علاوه بر ابداع علومى همچون: فقه و اصول و تفسير، دانش هايى همچون: علم كلام، فلسفه و اخلاق را مطابق مضامين آيات قرآن كريم مطرح نمودند و با شيوه‏اى نوين گسترش دادند و حتّى فراتر از اين‏ها علوم طبيعى، رياضى، تاريخ، جغرافيا، دانش‏هاى تجربى و هنرهاى زيبا را به اوج كمال رساندند و از اين رهگذر ابتكارات، اختراعات و اكتشافات نوين را به جامعه بشرى عرضه نمودند.
در عصر مأمون محمد خوارزمى علم «جبر» را پايه‏گذارى كرد و كتاب او به نام «جبر و مقابله» مرجع دانشمندان اروپا قرار گرفت.(7)
در رياضيّات و هندسه ابوريحان بيرونى به كشفيّات تازه‏اى دست يافت و در هندسه مسطّحه خواجه نصير الدين طوسى به ابداعاتى نايل آمد. هم چنين تا قرن سيزدهم ميلادى عدد صفر مجهول بود تا اين كه خوارزمى آن را كشف كرد. او كسى بود كه علامات اعشارى را براى نخستين بار به كار برد.(8)
دانش جغرافيا در پرتو فرهنگ اسلامى رشد قابل ملاحظه‏اى پيدا كرد. بسيارى از كتب «مسالك و ممالك» با محور قرار دادن مكه و مدينه كه هر ساله ميزان زائران خانه خدا بود، به نگارش درآمدند و در اين دانش مسلمين پيش گام ديگر ملّت‏ها شدند.
هم چنين «نقشه جهانى» را ابوعبداللّه ادريسى مؤلف كتاب «نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق» اختراع نمود و مدت‏ها مرجع دانشمندان اروپا بود.(9)
در علم شيمى جابربن حيّان به كشفيّات نو و آفرينش آثار پر ارج و بى‏بديل دست يافت. در فيزيك ابن هيثم شهرت فراوانى پيدا نمود و كتاب وى «علم المناظر» به عنوان بهترين كتاب قرون وسطايى در نورشناسى شناخته شد.
در فلسفه تاريخ و علم جامعه‏شناسى ابن خلدون مطالب بى سابقه‏اى را عنوان كرد. در فلسفه سياسى فارابى با بهره‏گيرى از كار پيشينيان نكات جديدى را عرضه نمود و در روان شناسى ابن سينا شيوه‏اى علمى پديد آورد.
در علم پزشكى محمد بن زكرياى رازى، حنين ابن اسحاق و ابوعلى سينا آثار بى مانندى از خود به يادگار گذاشتند و پيشرفت مسلمانان در اين علم به نحو بى سابقه و گسترده‏اى رواج پيدا كرد. به همين جهت نوشته‏اند كه مسلمانان در ايجاد بيمارستان‏هاى خوب و تهيه لوازم آن پيشاهنگ جهان بوده‏اند.
نخستين بيمارستانى كه در سرزمين‏هاى اسلامى تأسيس شد، بيمارستان صحرايى (در ميان چادر با برخى تجهيزات) بود كه در جنگ بدر به دستور پيامبر اكرم(ص) ساخته شد.(10) امّا بعدها اين پديده روبه رشد و كمال رفت و بيمارستان‏هاى بزرگ و مجهزّى تأسيس شد. هم چنين ابتكارات مسلمانان همچون: اختراع چاپ، قطب نما، كشف فرمول باروت، كشف گردش خون، صنعت كاغذ سازى و ده‏ها ابتكار ديگر نشانه عشق و علاقه آنان به نوآورى و شكوفايى بود.(11)
نهضت ترجمه‏
در پايان قرن اول هجرى مترجمان اسلامى كار ترجمه را شروع كردند. نخستين گام ترجمه‏هاى اسلام در زمان منصور خليفه عباسى(158 – 136 ه.ق) برداشته شد، ولى نهضت واقعى ترجمه از نيمه دوم قرن دوم هجرى رسميّت يافت. در قرن سوم هجرى(عصر كلاسيك اسلام) اين نهضت به اوج خود رسيد و تا پايان قرن پنجم ادامه يافت، بنابراين مسلمانان بيش از سه قرن سخت مشغول ترجمه آثار علمى، فلسفى، ادبى و مذهبى تمدن‏هاى كهن بودند و از ميراث انسانى بزرگى كه به زبان‏هاى مختلف آن زمان، يعنى عبرى، سريانى، فارسى، هندى، لاتينى و يونانى بود، بهره‏مند شدند.(12)
به منظور جاى دادن مترجمان و حفظ آثار آنان مؤسسه علمى به نام «بيت الحكمه» در بغداد تأسيس شد. زمان تأسيس اين مركز به درستى مشخص نيست و عدّه‏اى بنيان آن را در سال 210 يا 211 ه.ق مى‏دانند، عدّه‏اى هم تأسيس آن را در عصر هارون الرشيد دانسته‏اند. به هر صورت اين مركز در زمان مأمون به علت رواج روحيه علمى و عقلى از رونق فراوانى برخوردار گرديد.(13)
اين بيت الحكمه نوعى آكادمى و دارالترجمه محسوب مى‏شد كه داراى كتابخانه‏اى مفصّل با يك رصدخانه بود و در نقل علوم يونانى نقش قابل ملاحظه‏اى را ايفا مى‏كرد. رصدخانه‏اى كه مأمون ضميمه بيت الحكمه كرد، مركزى شد براى مطالعه نجوم و رياضيات. در اين رصدخانه مسلمين محاسبات نجومى انجام مى‏دادند، چنان كه طول يك درجه از نصف النهار را با دقّتى نزديك به محاسبات امروز اندازه مى‏گرفتند. در زمان اين خليفه (مأمون) كه مسلمانان كتاب بطلميوس و اقليدس را ترجمه مى‏كردند، در تمام اروپا تنها يك رياضى دان مشهور وجود داشت كه نوشته‏هاى او در رياضيات از بعضى اصول مقدّماتى تجاوز نمى‏كرد، لذا در تمام قرون وسطى پيشرفت رياضيّات در واقع مديون نبوغ رياضى مسلمانان بود.(14)
مسأله مهمى كه در طول نهضت ترجمه كار مسلمانان را در ترجمه و جذب كتاب‏هاى خارجى آسان‏تر مى‏كرد، استفاده از مترجمين هر قومى بود كه در سيطره اسلام به سر مى‏بردند.(15) نتيجه اين كه آنان قسمت اعظم آثار علمى و فلسفى و ادبى اقوام مختلف را به زبان عربى ترجمه كردند و بهترين معلومات هر ملّتى را آموختند، مثلاً در قسمت فلسفه، طب،هندسه،منطق و هيأت از يونانيان استفاده نمودند و از ايرانيان تاريخ، ستاره‏شناسى، ادبيات و شرح حال بزرگان را اقتباس كردند، از هنديان حساب، نجوم، داستان و گياه‏شناسى را آموختند و از خود چيزهايى به آن‏ها افزودند و از مجموع آن‏ها علوم و صنايع را پديد آوردند.(16)
مساجد
يكى از اقدامات مهم نبى مكرّم(ص) پس از هجرت، ساختن مسجد بود. استقبال عظيمى كه اكثريت مردم مدينه از پيامبر(ص) به عمل آوردند، آن حضرت را بر آن داشت كه پيش از هر كارى براى مسلمانان يك مركز عمومى به نام «مسجد» بسازد تا امور عبادى، آموزشى، پرورشى، سياسى و قضايى در آن انجام گيرد. پيامبر(ص) زمينى را كه شترش در آن زانو زد، براى ساختمان مسجد خريدارى نمود و تمام مسلمانان در ساختن و فراهم كردن وسايل ساختمانى شركت كردند.(17)
ساختن مسجد باعث ايجاد وحدت و هم دلى بين مسلمانان گرديد و تا آغاز قرن چهارم هجرى در غير اوقات نماز، مكانى براى تعليم و تربيت بود، به طورى كه بسيارى از علما و دانشمندان فارغ التحصيلان حلقه‏هاى تدريس مساجد بودند.
از زمان خلافت خليفه دوم دامنه فتوحات مسلمانان گسترش يافت و تعداد افراد زيادى از ساير سرزمين‏ها به آيين اسلام گرويدند، به طورى كه با زبان عربى آشنايى نداشتند، بنابراين آموزش زبان عربى براى درك معانى آيات قرآن و تعاليم اسلام توسط اصحاب پيامبر و تابعين در مساجد نو بنياد آغاز شد.
اين مساجد ابتدا در شهرهاى كوفه، بصره، حيره و مداين بنياد گرديد و به دستور خليفه دوم برخى از صحابه پيامبر(ص) مأمور اقامه نماز و آموزش قرآن و مسائل دين در آن مكان‏هاى مقدّس شدند.(18)
در عصر خلفاى راشدين و پس از آن در دروه حكومت امويان، مساجد بزرگ كه عنوان جامع داشت، در مراكز بلاد اسلامى ساخته شد و علاوه بر تعليم مسائل دينى به آموزش مسائل علمى نيز مى‏پرداختند. بسيارى از صحابه پيامبر(ص) و تابعين و نيز پيشوايان مذاهب در اين دانشگاه‏هاى عمومى به تعليم مبانى دين و نشر مذهب خود مى‏پرداختند. مراكز مشهور آموزش اسلامى در اين دوره عبارت بود از: مسجد النبى در مدينه، مسجد الحرام در مكه، جامع بصر، جامع كوفه، جامع اصفهان، جامع فسطاط مصر، مسجد الاقصى و قبة الصخره در بيت المقدّس، جامع اموى دمشق،
جامع زيتونه در تونس و جامع قيروان در مراكش. همزمان با نشر اسلام در خارج از جزيرة العرب، گروه عظيمى از ايرانيان آزموده و برخوردار از فرهنگ و ادب، خالصانه به آيين اسلام گرويدند. علاقه ايرانيان به دين مقدّس اسلام از همان آغاز شروع شد و از دل و جان در ترويج احكام و دستورات شريعت اسلام كوشش نمودند و حتّى در راه اسلام و مبارزه با معاندين نبى اكرم(ص) جان فشانى نمودند. از اين زمان كوشش و زحمات ايرانيان مسلمان در خدمت به فرهنگ و معارف اسلامى قرار گرفت و گامى جديد در تدوين و توسعه فرهنگ و تمدن اسلامى بود.(19)
كتاب و كتابخانه‏
آموزه‏هاى قرآنى و سيره پيشوايان معصوم(ع) انگيزه‏اى نيرومند براى دانش پژوهى در گستره جهان اسلام گرديد. به بركت همين روحيه و فرهنگ بود كه دانشمندان مسلمان توانستند در مدّت كوتاهى آثار نفيس و گران بهايى را به جامعه بشرى عرضه بدارند. عشق به مطالعه و تحقيق چنان فضايى را در جامعه اسلامى به وجود آورده بود كه تأسيس كتابخانه نياز مبرّم شناخته شد، لذا از اويل تأسيس بيت الحكمه تا سده‏هاى چهارم و پنجم هجرى كتابخانه‏هاى بزرگى در گوشه و كنار جهان اسلام بنا شد.
تقريباً هر سلسه‏اى، از خلفاى بنى اميّه و بنى عباس گرفته تا فاطميان، آل بويه، سامانيان، غزنويان و مغولان كه هر كدام در مركز حكومت خود كتابخانه‏هاى با شكوهى را تأسيس كردند اين علاقه به كتاب‏خوانى و ارج نهادن به كتاب در سده چهارم در شكوفايى علمى و فكرى و پيدايش نهضت علمى اسلامى تأثيرى بس شگرف داشت.
در اواخر قرن چهارم فرمانروايان مهم اسلامى در بغداد، مصر و قرطبه داراى كتابخانه‏هاى عظيمى بودند، به عنوان نمونه عزيزبن معزّ(خليفه فاطمى) در مصر كتابخانه بزرگى داشت كه تعداد كتاب‏هاى آن را شش هزار جلد تخمين زده‏اند.
در قرن نهم ميلادى كتابخانه كليساى شهر «كنستانز» فقط سى صد و پنجاه و شش جلد كتاب داشت، در حالى كه در كتابخانه قرطبه چهارصد هزار جلد كتاب وجود داشت و فهرست كتاب‏هاى اين كتابخانه در چهل و چهار جلد تهيه شده بود.(20)
در غرناطه (گرانادا) در عصر امويان اندلس هفتاد كتابخانه عمومى وجود داشت در صورتى كه چهارصد سال پس از اين تاريخ شارل خردمند، امپراتور فرانسه، براى تأسيس كتابخانه دولتى پاريس به زحمت توانست نهصد جلد كتاب جمع آورى كند كه ثلث آن نيز ادعيه و اوارد راهبان و كشيشان بود.(21)
در مورد كتاب فروشى‏هاى شهرهاى اسلامى گفته يعقوبى(مورخ) را مى‏توان مطرح ساخت كه معتقد است در زمانش تنها در بغداد متجاوز از صد كتاب فروشى وجود داشته است. ضياء الدين سردار (نويسنده و مورّخ) در اين زمينه به كتاب فروشى ابن نديم اشاره مى‏كند. او معتقد است كه كتاب فروشى ابن نديم كه كتب موجود در فهرست مفصّل او (الفهرست) را شامل مى‏شد، چندين برابر بزرگ‏تر از كتاب فروشى «فويل» لندن كه در آن زمان به عنوان بزرگ‏ترين كتابفروشى جهان توصيف مى‏شد، بوده است.(22)
علاوه بر اين‏ها در غالب مساجد كتابخانه‏اى وجود داشت و در بيش‏تر شهرهاى اسلامى كتاب خانه‏هاى عمومى بود كه تعداد زيادى كتاب در آن‏ها گردآورى شده بود.
كتابخانه بصره به دانشورانى كه در آن جا مطالعه مى‏كردند، مقررّى مى‏داد. وقتى مغولان بغداد را ويران كردند، سى و شش كتابخانه عمومى در آن جا بود و اين غير از كتابخانه‏هاى خصوصى بود. نقل مى‏شود كه وقتى امير بخارا، واقدى«مورّخ معروف» را دعوت كرد، وى نپذيرفت و فقط چهارصد شتر براى حمل كتاب‏هاى خويش درخواست كرد.
پس از درگذشت واقدى شش صد صندوق پر از كتاب به جاى ماند كه براى برداشتن هر صندوق دو مرد لازم بود. بعضى از بزرگان همچون ساحب بن عبّاد به اندازه همه كتابخانه‏هاى اروپا كتاب داشتند.(23)
پيدايش مدارس‏
مكتب حيات بخش اسلام در آموزه‏هاى خود بيشترين تأكيد را نسبت به تعليم و تربيت دارد. نبى مكرّم اسلام(ص) در سيره خود تعليمات را بر اساس اوضاع اجتماعى و با روش‏هاى خاص انجام مى‏داد. نخستين جلسات آموزشى آن حضرت با تعليم قرآن در مسجد مدينه شروع شد. بعد از رحلت آن بزرگوار ائمّه اطهار(ع) دنباله رو كارها و خدمات ارزنده ايشان بودند و در زمينه‏هاى مختلف نقش خويش را به بهترين وجه ايفا نمودند.
اهميّت مسأله تعليم و تربيت و تفكّر در آموزه‏هاى دينى، زمينه توجه مسلمانان را نسبت به ايجاد مدارس فراهم نمود.
تا قرن سوم هجرى مركز تعليم علوم دينى و ادبيات مساجد بود. تعدّد مكتب‏هاى فلسفى و مذهبى و ضرورت تعليمات كلاسيك و بلند مدّت منجر به گسترش تعليم و تربيت و ازدياد طلّاب گرديد. ضرورت ايجاد فضاهاى خاص آموزشى بدين منظور كه بحث و جدل مزاحم عبادت كنندگان نشود و آمد و رفت عموم مردم باعث ايجاد اخلال در تدريس نگردد، سبب احداث مدرسه شد.
رقابت و مبارزه خلفا و امرا در تبليغات مذهبى و سياسى نه تنها به اين روند شدت بخشيد، بلكه به عنوان عامل اصلى و اساسى در پيدايش تعداد بسيارى از مدارس، مؤثّر بود.(24)
اكثر منابع تاريخى، شهر نيشابور را مهد نخستين مدارس دانسته‏اند. اولين مدرسه مستقل را «ناصر كبير» در اواخر قرن سوم هجرى در آمل برپا كرد و سال‏ها در آن به تدريس پرداخت. شخصيت مشهور ديگرى كه در زمينه راه اندازى مدارس نقش قابل ملاحظه‏اى را ايفا نمود، خواجه نظام الملك طوسى بود. وى مدارس نظاميه را تأسيس كرد. خواجه در سال 457 هجرى به صدارت منصوب شد و حدود سى سال با توانايى و اقتدار زياد در عصر حاكميت آلب ارسلان و ملك شاه سلجوقى وزارت آن‏ها را بر عهده داشت.
تأسيس مدارس نظاميه با دوران سلطنت آلب ارسلان سلجوقى (465 – 455 ه.ق) دومين پادشاه بزرگ اين سلسله مقارن بود.(25)
شخصيّت‏هاى مشهور در اين نظاميه‏ها مشغول به تدريس شدند كه از جمله آنان عبدالملك بن محمد جوينى بود. وى به شاگردانش در مجالس مناظره آزادى مى‏داد و اين مناظره قدرت و استعداد آنان را پرورش مى‏داد.(26) نظاميه بغداد از معروف‏ترين نظاميه‏ها بود و هميشه مشهورترين دانشمندان عصر را براى تدريس در آن انتخاب مى‏كردند. خواجه نظام الملك توجه خاصّى به نظاميه بغداد داشت. با وجود اين كه نظاميّه نيشابور در آن زمان هنوز اعتبار خود را در دوره سلجوقى حفظ كرده بود و نيز نظاميه بصره كه از نظاميه بغداد بزرگ‏تر و زيباتر بود، امّا هيچ گاه اعتبار هيچ كدام از نظاميّه‏ها به پايه و منزلت نظاميه بغداد نمى‏رسيد.
تأسيس مدارس نظاميه آغاز نهضتى چشمگير در گسترش دامنه مدارس اسلامى گرديد و بسيارى از بزرگان علمى و سياسى را بر آن داشت كه با پيروى از روش خواجه نظام الملك به تأسيس مراكزى از اين نوع مبادرت ورزند، چنان كه فاصله نيمه دوم قرن پنجم تا حمله مغول در نيمه دوم قرن هفتم در تاريخ علمى اسلام به وفور مدارس، ممتاز و مشهور گرديده است.(27)
پى‏نوشت‏ها:
1. سوره زمر، آيه 9.
2. قرآن در اسلام، علامه طباطبايى، ص 98.
3. علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، زين العابدين قربانى، ص 19.
4. سه حكيم مسلمان، سيد حسين نصر، ترجمه احمد آرام،ص‏1.
5. تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، آدام متز، ترجمه على رضا ذكاوتى قراگزلو، ص 9.
6. فرهنگ اسلام در اروپا، زيگريد هونكه، ترجمه مرتضى رهبانى، ج 2، ص 36.
7. تاريخ فلسفه در جهان اسلام، حنّا الفاخورى، ج 2، ص 362.
8. مسلمانان و دانش جديد، عبدالرزّاق نوفل، ص 81.
9. دانش مسلمين، محمد رضا حكيمى، ص 156.
10. سيره ابن هشام، ج 1، ص 688.
11. روح اسلام، امير على، ترجمه ايرج رزّاقى و ديگران، ص 351.
نهضت ترجمه در جهان اسلام، ترجمه اسماعيل سعادت، ص 6.
12. تاريخ مدارس ايران از عهد باستان تا تأسيس دارالفنون، حسين سلطان زاده، ص 70.
13. كارنامه اسلام، دكتر عبدالحسين زرّين كوب، ص 66 – 65.
14. نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بيدارى غرب، ذكر اللّه محمدى، ص 61.
15. تاريخ تمدن اسلام، جرجى زيدان، ترجمه على جواهر كلام، ص 581.
16. فروغ ابديت آية اللّه جعفر سبحانى، ج 1، ص 369.
17. تاريخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، عبدالرحيم غنيمه، ترجمه نور اللّه كسايى، ص 5.
18. مجلّه آيينه پژوهش، شماره 87، سال 1383، ص 10 – 90.
19. تمدن اسلام در قرن چهارم هجرى، ص 202.
20. نشريه سمينار كتاب و كتابدارى، دانشگاه مشهد، سال 1360، 74.
21. تمدّن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه محمد تقى فخرداعى گيلانى، ص 558.
22. ميراث اسلامى در گذشته و حال، ضياء الدين سردار، ترجمه على اصغر شيرى، ص 30.
23. نقش كتابخانه‏هاى مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامى، محمد مكى السباعى، ترجمه دكتر على شكوهى، ص 125.
24. تاريخ مدارس ايران از عهد باستان تا تأسيس دارالفنون، ص‏94.
25. مدارس نظاميه و تأثيرات علمى و اجتماعى آن، نوراللّه كسايى، ص 11.
26. فرار از مدرسه، دكتر عبدالحسين زرين كوب، ص 23.
27. مجلّه آيينه پژوهش، شماره 87، سال 1383، ص 14.