مذمت دنيا

درسهائي از
نهج البلاغه

قسمت هفتم

خطبه 233

آيت الله
العظمي منتظري

مذمت دنيا

أَلاَ وصُونُوهَا
وَتَصَوَّنُوا بِهَا، وَکُونُو عَنِ الدُّنْيَا نُزَّاهاً، وَإِلَي الْآخِرَةِ وُلاَّهاً.
وَلاَ تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَي، وَلاَ تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيَا،
وَلاَ تَشِيمُوا بَارِقَهَا، وَلاَ تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا، وَلاَ تُجِيبُوا نَاعِقَهَا،
وَلاَ تَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا، وَلاَ تُفْتَنُوا بِأَعْلاَقِهَا، فَإِنَّ بَرْقهَا
خَالِبٌ، وَنُطْقَهَا کَاذِبٌ، وَأَمْوَالَهَا مَحْرُوبةٌ، وَأَعْلاَقَهَا مَسْلُوبَةٌ.
أَلاَ وَهِيَ الْمُتَصَدِّيَةُ الْعَنُونُ، وَالْجَامِحَةُ الْحَرُونُ، وَالْمَائِنَةُ
الْخَؤُون، وَالْجَحُودُ الْکَنُودُ، وَالْعَنُودُ الصَّدُودُ، وَالْحَيُودُ الْمَيُودُ.

بحث پيرامون
خطبه 233 نهج البلاغه با ترجمه فيض الاسلام و يا خطبه 191 با شرح محمد عبده بود که
سفارشات بسيار جالب و آموزنده حضرت اميرالمؤمنين(ع) در مورد تقوي و محافظت و
نگهداري آن در اين خطبه شيوا مطرح شده است. در ادامه وصيت هاي حضرت به مسلمانان و
مؤمنان بر لزوم تبعيت و پيروي از تقوي در تمام موارد و زمانها و مکانها و نگهداري
و محافظت بر آن، که در شماره هاي گذشته بخشهايي از آن را توضيح داديم، چنين مي
فرمايد:

«ألا فصونوها
و تصونوابها».

هان، تقوي را
نگهداريد و خود را با تقوي حفظ کنيد.

تقوي را حفظ
کنيد

حضرت دستور
اکيد مي دهند که آگاه باشيد، هم بايد اين تقوي را که بزرگترين نعمتهاي الهي است،
حفظ کنيد و هم خود را بوسيله آن نگهداريد و از منجلاب فساد و تباهي و گناه
برهانيد. اگر مي خواهيد از آفات و هواها و هوسهاي نفساني رهايي يابيد و اگر مي
خواهيد از شر شيطان نجات پيدا کنيد و اگر مي خواهيد از آتش دردناک جهنم و از غضب
الهي، خود را رها سازيد، پيوند خود را با تقوي قطع نکنيد و لحظه اي از آن جدا
نشويد، پس آگاه و هشيار باشيد که تقوي را از دست ندهيد زيرا وجود تقوي، شما را
بهترين نگهبان است. تقوي نعمتي است والا و ارزنده که اگر آن را از دست نداديد و در
هر صبح و شام و در هر زمان و مکان و در تمام احوال و اوضاع و حوادث و خوشيها و
لذتها و نگرانيها و بلاها و سراها وضراها، به آن روي آوريد و از آن استمداد
طلبيديد، شما را از انحراف و لغزش و گناه نگه مي دارد و حفظ مي نمايد.

«و کونوا عن
الدنيا نزاها، و الي الاخرة ولاهاً».

خودتان را از
دنيا، منزه و پاک کنيد و به آخرت عشق بورزيد.

به دنيا دل
نبنديد

نزاه، جمع
تازه است مثل طلاب جمع طالب و نازه به معناي پاک و منزه است. «کونوا عن الدنيا
نزاها». به اين معني است که خود را به دنيا آلوده نکنيد و «دنيا» مؤنث ادني است که
ادني افعل التفضيل داني است بمعناي پست تر پس «دنيا» يعني پست ترين عالم.

ولاه جمع
واله است و واله کسي را گويند که به علت عشق و محبت زياد، واله و سرگردان شده است.
«الي الاخره» متعلق به «ولاة» است يعني عاشق آخرت باشيد.

خود را منزه
و پاک کنيد از اين عالم که پست ترين و منحط ترين عوالم است و در مقابل عالم آخرت
اصلاً بحساب نمي آيد. البته خود را از دنيا پاک کنيد و برهانيد معنايش اين نيست که
در دنيا دست از هر فعاليت و تلاشي بايد برداشت و مانند راهبان و گوشه نشينان، عزلت
را اختيار کرد که اينچنين عزلتي در اسلام نيست، بلکه معنايش اين است که دلبستگي به
دنيا و مال دنيا نداشته باش. فعاليت و کوشش کن و براي خدا کار کن و پول را که با
زحمت تهيه مي کني، ضمن اينکه مصرف خانواده و زن و فرزندت مي کني و وسائل رفاه آنها
را آماده مي سازي- که اين خود عبادتي است- در راه خدا نيز مصرف کن؛ مدرسه اي بساز
تا فرزندان بي بضاعت در ‌آن تحصيل کنند، بيمارستاني بساز که بيماران را درمان
بخشد، مرکزي بنا بگذار که دردمندان را چاره ساز باشد.

خود را به
دنيا آلوده نساز، معنايش اين نيست که هيچ کار و منصبي را نپذير، بلکه هر منصبي را
بدست آوردي، براي خدا از آن راه به مردم خدمت کن، نه اينکه تمام تلاش و فعاليت
براي اشغال پست و مقامي باشد تا از آن طريق، بر مردم ظلم و اجحاف روا داري و يا
اينکه فقط هم تو رسيدن به مقام و جاه باشد؛ حب جاه و رياست بد است نه اينکه اگر
بتواني از راه منصب، کاري بکني يا خدمتي بکني، از زير بار مسئوليت خارج شوي.

پس فعاليت و
تلاش در دنيا براي خدمت به بندگان خدا، نه تنها دنياپرستي نيست که عبادتي است
بزرگ:

چيست دنيا از
خدا غافل شدن                 ني طلا و نقره
و فرزند و زن

مال را کز
بهر دين باشي حمول                نعم مال
صالح گفت آن رسول

اگر يک وقت
ديديم شخصي از ما بهتر مي تواند کاري را انجام دهد، حوصله اش بيشتر است، هوش زيادتري
دارد، سابقه افزونتري دارد، و خلاصه بهتر مي تواند، منصب مخصوصي را اشغال کند، بر
ما لازم است که او را دعوت کنيم و به کار واداريم و با کمال فروتني، خودمان از آن
منصب کنار رويم و آن شخص ديگر را که بهتر از ما مي تواند فعاليت کند، به جاي خود
بگماريم، اگر چنين کاري کرديم معنايش اين است که جاه طلب نيستيم و منصب را براي
خدمت مي خواهيم نه براي خود منصب! اين چنين روحيه اي بايست در ما وجود داشته باشد.
اگر چنانچه من حب رياست و جاه داشته باشم و با اينکه مي دانم، برادر من بهتر از من
مي تواند کاري را که به عهده ام گذاشته اند انجام دهد با اين حال مقام و رياست به
دلم چسبيده است و از آن نمي توانم دل بکنم، اين حب دنيا است و خطرناک است.

برادران و
خواهران! زنهار که هدفتان، خود منصب و مقام باشد. منصب وسيله اي است براي خدمت به
بندگان خدا، پس به رياست و مقام به عنوان يک وسيله نگاه کنيد نه هدف و در صورتي که
به مقامي رسيديد و مي توانستيد در آن مقام، خدمتي بکنيد و آن را وسيله قرار داديد،
در ‌آن صورت است که تمام لحظات خدمت شما عبادت مي شود.

«و لا تضعوا
من رفعته التقوي و لا ترفعوا من رفعته الدنيا».

کوچک مشماريد
کسي که تقوي بزرگش کرده و بزرگ مشماريد کسي که دنيا بزرگش کرده است.

تقوي ملاک
شخصيت است

کسي که داراي
تقوي است و بواسطه تقوي، نزد خداوند عزيز و محترم است و تقوي او را بالا برده است،
هرگز نبايد توسط شما تحقير شود و کوچک شمرده شود، هرچند پول و ثروت ندارد، مقام و
رياست ندارد. اين زشت ترين روحيه است که مردان خدا و تقوا پيشگان را به ديد تحقير
بنگريم و چون پول و مقام ندارند براي آنها که خداوند بزرگشان کرده و گراميشان
داشته، ارزشي قائل نشويم و از آن طرف اهل دينا و پول پرستان و سرمايه داران را
تنها به خاطر پول و سرمايه شان يا مقام و منصبشان احترام کنيم بلکه بايد بعکس
باشد، آن کسي که تقوي ندارد ولي مال و مکنت زيادي دارد، بايد به ديد تحقير به او
نگريست ولي اهل تقوي و مردان خدا را به 
ديد احترام و تجليل بنگريم و آنان را بزرگ بشماريم، هر چند از نظر پول و ثروت
و مقام و حسب و نسب، در درجه پائيني باشند.

و همانگونه
که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد:‌« ان اکرمکم عندالله اتقاکم»، ملاک رفعت شأن و
بزرگي و والامقامي انسان، منحصراً تقوي است و لا غير. واقعاً جاي تأسف است که گاهي
ديده مي شود، برخي از افراد، اينقدر خودشان را فراموش مي کنند و دلباخته دنيا مي
شوند که براي ثروتمندان و زراندوزان فقط بخاطر ثروت و مالشان احترام قائل مي شوند
هرچند هيچ بهره اي از پول آنها نمي برند. يکي از دوستان مي گفت: يک وقت مادرم به
من گفت که هر وقت به فلان شخص مي رسي. به او سلام کن و احترام بگذار. گفتم: چرا؟
گفت: براي اينکه او حقوق زيادي در ماه مي گيرد! گفتم: از حقوق کلان او چيزي عايد
ما مي شود؟ گفت: نه! گفتم: پس چرا به چنين شخصي احترام کنيم؟! آري، اين خود يک
مرتبه از حب دنيا است!

البته اگر
کسي که داراي مقام و منصبي است يا داراي مال و ثروتي است و آن مقام يا آن ثروت را
در راه خدا و خدمت به خلق خدا مصرف مي کند و اهل خير است، جا دارد که مورد احترام
و تقدير قرار بگيرد، چون او اهل تقوي است و براي خاطر تقوايش بايد مورد احترام
قرار بگيرد.

«و لا تشيموا
بارقها».

به زرق و برق
دنيا چشم ندوزيد.

به دنيا چشم
ندوزيد

در اين بخش
از خطبه، حضرت به مذمت دنيا اشاره کردند. پس از اينکه سفارش کردن که ملاک بايد
تقوي باشد نه مال و مکنت دنيا و مبادا کسي را که بوسيله دنيا شخصيت پيدا کرده مورد
احترامتان قرار گيرد، چون نام دنيا به ميان آمد، حضرت بحث را به اين طرف کشانده و
مي فرمايد: اگر دنيابا آن زرق و برقهايش بخواهد شما رافريب دهد، فريبش نخوريد، و
به زرق و برقهايش چشم ندوزيد.

لا تشيموا:
شام يشيم بعمناي دل باختن و چشم دوختن است. لا تشيموا يعني چشم ندوزيد.

بارق: ابر
برقدار را مي گويند که دليل بر آمدن باران است 
کنايه از ظاهر دنيا است.

حضرت در اين
جمله دنيا را بر ابر برقداري تشبيه مي کنند که کشاورزان چشم به به او دوخته و
منتظر بارش آن مي باشند يعني ظاهر آراسته و زيباي دنيافريبتان ندهد و شما را گول
نزند، هرگز به اين ظاهر فريبنده چشم ندوزيد و دل نبازيد که نه دوام دارد و نه
ارزش.

«و لا تسمعوا
ناطقها و لا تجيبوا ناعقها».

به سخنگوي
دنيا گوش ندهيد و دعوت خواننده اش را اجابت ننمائيد.

اگر دنيا شما
را به سوي خود فرا مي خواند و با آرايشي فريفته شما را دعوت مي کند، دعوتش را
اجابت نکنيد و سخنان دنياپرستان را گوش ندهيد که اين کلاغهاي سياه شما را به فنا و
نابودي و ذلت دعوت مي کنند.

ناطق: سخنگو-
ناعق: کلاغي که صدا مي کند. نعيق: صداي کلاغ است.

«و لا
تستضيئوا بأشراقها و لا تفتنوا بأعلاقها».

به درخشندگي
ظاهر دنيا، طلب روشنائي نکنيد و بوسيله متاعهاي نفيسش به فتنه نيفتيد.

استضاءه: طلب
نور و روشنائي است.

اشراق:
درخشندگي است.

لا تفتنوا:
به فتنه نيفتيد.

اعلاق: جمع
علق به معناي متاع نفيس.

اين درخشندگي
ظاهري دنيا، نوري نيست که بتوان از آن استضاءه نمود و روشنائي جوئيد، اين درخشندگي
زودگذري است که هرگز دوام ندارد و بزودي به تاريکي مي گرايد، پس به اين فروغ
دورغين، دل نبنديد و ظاهر زيباي اين زن عجوزه شما را نفريبد. دنيا صورت خود را
زيبا جلوه مي دهد ولي در حقيقت صورتش زشت و سياه است و اين درخشندگي که در آن مي
بينند، بيشتر به سرابي مي ماند که تشنگان را بخيال آب روان به سويش فرا مي خواند و
چون به آن برسند، چيزي را نمي بينند. اين اشراق و درخشندگي، سراب است و خيال، از
اين خيالهاي دروغين خود را سيراب نکنيد و اموال فريبنده اش شما را به فتنه نيندازد
تا آنجا که از دين و ايمان و وجدان و انسانيت خود دست شسته و همه را زير پا لگد
کوب نمائيد. نکندکه يک وقت خداي نخواسته يک کاخ زيبا يا يک اتومبيل آخرين سيستم يا
يک مقام و منصب چند روزه دنيا شما را از خدا و حق و انسانيت دور کند. مگر خود نمي
دانيد که اگر اين منصب ها دوام داشتند از ديگري به شما منتقل نمي شدند و اگر اين
کاخها و اتومبيل ها بقاء داشتند، از شما به فرزندانتان نمي رسيد؟!

«فإن برقها
خالب و نطقها کاذب و أموالها محروبة و أعلاقها مسلوبة».

زيرا برق
دنيا فريب انگيز و سخنش دروغ و اموالش غارت شده و متاعهاي نفيسش بي دوام است.

دنيا وفا
ندارد

در آنجا که
حضرت فرمود: به زرق و برق دنيا چشم ندوزيد و سخنش را گوش ندهيد و اموال و متاعهايش
شما را به فتنه نيندازد، در اين فراز از خطبه، در يک بلاغت بي نظيري، علت و دليل
آن سفارشها را بيان مي کند که اين لف و نشر مرتب است و در بلاغت، بسيار جالب است.
مي فرمايد: اگر گفتم به زرق و برق دنيا دل نبنديد و چشم ندوزيد براي اين است که
اين برق ها و درخشندگي ها، دروغين و گول زن است. امروز اگر دنيا جلوه اي کرد و
فريبش را خوردي، گذشته از اينکه از اموال خود بايد بگذري که به آن لذتهاي دروغين
دست يابي، در آخرت نيز بايد پاسخگو باشي که اين اموال را در چه راهي مصرف کردي!

و آنجا که
حضرت فرمود گوش به سخنگوي دنيا ندهيد در اينجا مي فرمايد: زيرا سخنگوي دنيا دروغگو
است. دنيا شما را چنان فريب مي دهد که خيال مي کنيد، براي هميشه جاويدان مي ماند و
از اموال و امتعه و لذتهايش بهره مند مي گرديد، ولي اين اموال، هزاران آفت خواهند
داشت، گو اينکه کسي نمي تواند تضمين کند که تا چند سال ديگر زنده خواهيد بود و از
اين پولها و لذتها استفاده خواهيد کرد.

و آنجا که
حضرت فرمود: به درخشندگي دنيايعني به اموال دنيا دل نبنديد، در اينجا مي فرمايد:
زيرا اموال دنيا غارت مي شود و از تو گرفته مي شود.

محروبه: غارت
شده.

و آنجا که
فرمود: به متاعهاي نفيسش فتنه زده نشويد، در اينجا مي فرمايد: زيرا اين متاعها نيز
از شما گرفته مي شود و چيزي برايتان باقي نمي نماند.

«الا وهي
المتصدية العنون و الجامحة الحرون و المائنة الخؤون و الجحود الکنود و العنود
الصدود و الحيود الميود».

هان، اين
دنيا جلوه گري است ظاهرساز و لگدپراني است چموش و دروغگوئي است خيانت کننده و
انکار کننده اي است ناسپاس و دشمني است اعراضگر و ميل کننده منحرفي است به باطل.

صفات دنيا

اين دنيا
داراي صفات بسيار بدي است، خود را براي شما مي آرايد و ظاهري زيبا براي خود مي
سازد که شما را بفريبد و گول بزند. اين دنيا مانند حيوان چموشي است که لگدپراني مي
کند، هنگامي که به اين حيوان مي نگري و آن را مي بيني که به سرعت مي تازد، خيال مي
کني که مي شود آن را سوار شد ولي هنگامي که بر آن سوار مي شود، تو را لگد زده در
وسط رودخانه مي اندازد و يا اينکه با سرسختي حاضر نيست قدم از قدم بردارد و سواري
بدهد.

اين دنيا
دروغگو، کذاب و خيانت کننده است، انکار کننده و ناسپاس است. حق را با اينکه مي
داند انکار مي کند و تو را به انکار نيز وا مي دارد و هر چه براي آن زحمت بکشي و
تلاش و فعاليت بکني، او همچنان ناسپاس و بي وفا است، عمرت را صرف کاخها و عشوه گري
ها و متاعهاي نفيسش مي کني ولي در يک لحظه که مرگت فرا رسد، تمام آن لذتها بر باد
رفته، کاخها و اموال به ديگران مي رسد و تو را چيزي جز بدبختي و فلاکت نمي ماند.
پس اينقدر به آن گوش فرا نده و به اين دشمن که در آخر مي خواهد به تو اعراض
کند،  تو از امروز به آن اعراض و پشت کن.
دنيا که مي خواهد با تو قهر کند، تو از امروز با آن قهر کن. دنيا که تو را سپاس
نمي گويد، تو نيز به آن وفادار مباش. دنيا که تو اعتماد ندارد، تو نيز به آن
اعتماد نکن.

دنيا تو را
به سوي انحراف و باطل دعوت مي کند، تو دعوتش را اجابت نکن و دست رد بر سينه آن
بزن.  ادامه دارد