کسالت در عبادت

شرح دعاي ابو
حمزه ثمالي

قسمت پانزدهم

آيت الله
ايزدي نجف آبادي

کسالت در
عبادت

«اللهم اني
کلما قلت قد تهيات و تعبات و قمت للصلاة بين يديک و ناجيتک، القيت علي نعاساً اذا
انا صليت، و سلبتني مناجاتک اذا انا ناجيت، مالي کلما قلت قد صلحت سريرني و قرب من
مجالس التوابين مجلسي، عرضت لي بلية ازالت قدمي و حالت بيني و بين خدمتک».

خداوندا
چندانکه بعزم و جزم با خود گفتم که ديگر خود را آمادهو مهيا براي نماز در پيشگاهت
کردم و با تو در راز و نياز خواهم بود،‌خواب را بر من مسلط کردي و نماز و نياز را
از من گرفتي، آيا مرا چه ميشود که هر وقت با خود گفتم که ديگر باطن و سريره من
صالح شده که بمجلس و محفل تو به کنندگان نزديک شده ام، برايم پيش آمدي رخ مي دهد
که بعهد خود ثابت نماندم و بين من و خدمت تو حائل گرديد.

يک شکايت از
دل رمنده

در اين چند
جمله از دعا، بنده در حقيقت شکايت دل رمنده خود از عبادت و توجه بمعبود را با خداي
خود در ميان ميگذارد. به اين صورت که اگر احياناً تصميم بر مناجات و عبادت بگيرم،
خواب و کسالت بر من چيره ميشود اگر بنابراين شود که باطن خود را از آلودگي پاک و
دل خودرا صفائي داده و به اصلاح آن بپردازم، تا بمحفل بندگان رو بخدا راه يابم و
جايگاهي نزديک به آنها پيدا کنم پيش آمدي سر راهم پيش آيد که قدمم را ميلرزاند و
خوابي برمن عارض گردد که حال مناجاتم را بگيرد.

کسالت و بي
نشاطي در عبادت

ما که از خود
مي بينيم که در محفل دوستان و گفتگوي با زيد و عمر شب از روز و در امر دنيا چنان
حريص که سر از پا نمي شناسيم، چه شده است که از مناجات با خدا کسل و بي نشاط بلکه-
خداي نخواسته- بيزاريم؟

ما در امر
دنيا خستگي بخود راه نداده و ملالت در خود نمي يابيم، علت چيست که از انجام وظائف
عبادي و همگامي با بندگان خوب، سرباز زده رو گردانيم که شايد- بگفته بعضي از
بزرگان- بتوانيم بگوئيم که اساساً چون وظائفي را که بايد انجام دهيم بنام تکليف
خوانده شده است، از اينجهت است که بر خلاف طبع و ميل ما و تکلفي بر ما سات و نيز
شايد بهمين جهت است که در سوره بلد- آيه 11 مي مي فرمايد: «فلا اقتحم العقبة» تا
آنجا که ميفرمايد «ثم کان من الذين آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصو بالمرحمة» که
اعمال پسنديده مثل غذا خوراندن بمسکين خاک نشين و يتيم خويشاوند و آزاد کردن بنده
را اقتحام عقبه يعني بالا رفتن از گردنه نام گذاشته است.

در جواب چنين
مشکل، بنظر ميرسد که در ما نيست، داعي و انگيزه اي که اولاً- در ما نشاط و طلب و
قوت تصميم دهد و ثانياً- بدنبال قوت طلب و تصميم، نيروهاي جسمي و روحي ما را در
انجام وظائف بندگي جهت داده و سامان بخشد. همان امري که امير المؤمنين(ع) در دعاي
کميل از خداوند مي خواهد که عرض مي کند: «قو علي خدمتک جوارحي و اشدد علي العزيمة
جوانحي»- اعضاء و جوارحم را بر خدمتت نيرو ده و قلبم را (که در بين سينه ام قرار
دارد) بر تصميم شدت بخش.

انگيزه قوي
بر عبادت تنها در سايه ايمان است

حال بايد ديد
که داعي و انگيزه قوي و نشاط و قوت تصميم را که موجب شود همه نيروها در راه انجام
وظائف و عبادت و اطاعت صرف شده و کسالت عارض نشود، به چه وسيله و از کجا بايد
تحصيل کرد؟

آنچه مي توان
گفت و از آيات قرآن بر آن گواه گرفت که تنها وسيله انگيزه قوي و قوت تصميم بدست
آوردن در راه انجام وظائف، قوت ايمان و عرفان خداوندي و شدت يقين بقيامتن است.

حقيقت اين
است که در اثر شدت يقين، محبت و عشق به خدا و اعمال خداپسندانه حاصل شده و تمام
مشکلات در اين راه، آسان و تنها انس انسان با خدا و لذت آدمي در انجام طاعت خواهد
شد.

چنين مناسب
بنظر مي رسد که در تأييد اين مطلب، حديثي از نورالثقلين از امام صادق(ع) نقل شده
است اينجا نقل کنيم. اينک متن حديث.

«المشتاق لا
يشتهي طعاماً‌و لا يستلذ شراباً و لا يستطيب رقاداً و لا يأنس حميماً و لا يأوي
داراً و يعبد الله ليلاً و نهاراً راجياً بأن يصل الي ما يشتاق اليه کما اخبر الله
عن موسي بن عمران في ميعاد ربه: و عجلت اليک رب لترضي».

مشتاق بي
قرار نه ميل به غذا مي کند و نه از نوشيدني گوارا لذت مي برد، نه خواب آسوده
دارد،  نه با دوستي انس و نه در خانه آرام
خواهد داشت بلکه خدا را شب و روز بندگي مي کند به اميد اينکه بمحبوبش برسد چنانکه
خداوند از موسي بن عمران از ميعاد پروردگارش نقل مي کند که «و عجلت اليک رب
لترضي»- پروردگارا! به سوي تو شتافتم که از من خشنود گردي.

اميرالمؤمنين(ع)
در ضمن حکمت 383 از حکمتهاي نهج البلاغه مي فرمايد: «و اذا قويت فاقو علي طاعة
الله و اذا ضعفت فاضعف عن معصية الله».

پس اگر قوي و
نيرومند باشي بر طاعت خدا نيرومند باش و اگر هنگامي ناتواني از نافرماني خدا ضعيف
باش. با در نظر گرفتن اينکه قوت جسماني و زور بازو بحسب ظاهر فرق نمي کند که کاري
که قوت و نيرو در آن لازم است اطاعت خدا باشد يا غير آن، به نظر مي رسد مقصود اين
باشد که شوق و اشتياق به اطاعت باشد که بانتيجه انگيزه اطاعت الهي قوي باشد که
موانع را از سر راه برداري و بنده آخرت طلب و عارف بالله باش تا در انجام وظائف،
جديت لازم را بکار گيري.

در آيه 125
از سوره انعام آمده است: «فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره للإسلام و من يردان
يضله يجعل صدره ضيقاً حرجاً کانما يصعد في السماء کذلک يجعل الله الرجس علي الذين
لا يؤمنون».

آن کسي را که
خدا بخواهد هدايت کند، سينه اش را براي پذيرش اسلام گشاده مي سازد و آن کس را که
بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سينه اش را آنچنان تنگ مي سازد که گويا مي
خواهد به آسمان بالا رود؛ اين چنين خداوند پليدي را بر افرادي که ايمان نمي آوردند
قرار مي دهد.

اولاً صدر که
بمعناي سينه است، ظرف علم انسان است و بنا بگفته اميرالمؤمنين(ع) در حکمت 205 از
نهج البلاغه،‌ حضرت مي فرمايد: «کل وعاء يضيق بما جعل فيه الا وعاء العلم فانه
يتسع به».

هر ظرفي به
آنچه در ‌آن گذاشته شود تنگ مي گردد جز ظرف علم که با قرار گرفتن علم در آن وسعت
پيدا مي کند. و اگر سعادت ياري کند و آدمي درک حقايق و معرفت الهي نائل آمد شوق به
اطاعت و انس بحق در او زياد شده و هر چه بيشتر اطاعت کند، شوقش بيشتر مي شود که در
حديث بطرق مختلف از ابن مسعود نقل شده که: «قال: رسول الله حين نزلت هذه الآية
(آيه مورد نظر): اذا ادخل الله النور القلب انشرح و انفتح، قالوا يا رسول الله هل
لذلک آية يعرف بها؟ قال: الانابة الي دار الخلود و التجافي عن دار الغرور و
الاستعداد للموت قبل حلول الموت».

ابن مسعود
گويد: رسول خدا(ص) در هنگاميکه اين آيه نازل شد، فرمود: وقتيکه خداوند اين نور را
در قلب انسان وارد کرد، قلب باز و پر وسعت مي شود. سئوال شد که آيا براي اين نور
نشانه اي که به آن شناخته شود هست؟ فرمود آري، انابه و توجه بعالم باقي (آخرت)و
پهلو تهي کردن(دل نبستن) از دنياي فريبنده و آمادگي براي مردن قبل از فرا رسيدن
مرگ.

نتيجه چنين
مي شود که وسعت صدر و فراخي سينه، همان نور ايمان که بالنتيجه اسلام و انجام وظيفه
براي انسان مطلوب و گوارا و باب طبع خواهد بود و به انسان تحمل و پذيرش حق مي دهد-
و بقول علامه طباطبائي: شرح صدر، قبول حق از روي رضا و رغبت است- که در اثر انجام
عبادت و وظائف الهي بر انسان گوارا مي شود.

ثانياً- چنين
انسان کوردل که سينه اش از درک حقايق تنگ است در پذيرش باطل کاملاً با نشاط
باستقبال آن مي رود چنانچه در آيه 106 از سوره نحل مي فرمايد: «…و لکن من شرح
بالکفر صدراً فعليهم غضب من الله».

آري آنهائيکه
سينه خود را براي پذيرش کفر گشوده اند، غضب خداوند بر آنها است. بنا بفرموده علامه
طباطبائي(ره): شرح صدر بکفر به اين معنا است که کفر را با رضا و آغوش باز پذيرا
هستند و بر طبق آيه 107 سوره نحل که مي فرمايد:

«ذلک بانهم
استحبوا الحيوة الدنيا علي الاخره…».

بخاطرآن است
که زندگي دنيا (و پست) را بر آخرت، ترجيح داده اند.

از مطالب
گذشته نتيجه چنين مي شود که باز نبودن سينه براي پذيرش حق و براي اقبال به عبادت و
اطاعت، دراثر توجه بدنيا و عالم فنا است.                      ادامه دارد

ناتوان ترين
مردم

·       
اميرالمؤمنين(ع):

«اعجز الناس من قدر علي ان يزيل النقص عن نفسه و لم يفعل».

                                                                         
(مستدرک ج2- ص310)

ناتوانترين
مردم کسي است که به اصلاح نقائص معنوي و سيئات اخلاقي خود قادر باشد و اقدام نکند.