منکرین معاد

هدایت در
قرآن

«تفسیر سوره
رعد»

قسمت چهاردهم

منکرین معاد

آیة الله
جوادی آملی

مرگ= فاصله
افتادن بین جان و جسم

یکی از شبهات
منکرین معاد این است که بدن انسان چگونه پس از مردن و خاک شدن دوباره حیات یافته و
زنده می گردد؟ و اشکال دیگر آنها این است که انسان با مرگ معدوم و نابود می شود و
چگونه چیزی را که نابود گردیده می توان موجود ساخت؟

قرآن کریم به
این هر دو شبهه پاسخ داده است. در مورد شبهه اول در سوره «حج» می فرماید: «یا ایها
الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة قم من
مضغة مخلقة و غیر مخلقة لنبین لکم»- ای مردم، اگر شما در مورد رستاخیز در حال شک و
تردیدید (بدانید که) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس ازنطفه و بعداز خون بسته شده و
آنگاه از مضغه که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل تا (قدرت خود و سیر
خلقت را) برای شما بیان نمائیم.

همانگونه که
خداوند اناسن را از خاک آفریده، او را پس از مرگ و تبدیل شدن بدنش به خاک دوباره
زنده می نماید، و اگر سخن در این است که انسان با مرگ نابود می شود، چنین نیست،
زیرا انسان تنها همین بدن نیتس که با مرگ بپوسد و از بین برود، بلکه حقیقت انسان
جان او است و جان او هرگز از بین نمی رود و نابود نمی شود. و در برابر این شبهه که
می گفتند: «ءاذا ضللنا فی الأرض ءانا لفی خلق جدید»- ما هنگام یکه با مردن از بین
رفتیم مجدداً زنده و آفریده می گردیم؟!

قرآن می
فرماید: قافله انسانیت در حرکت است تا به مقصد برسد و مرگ به معنی نابودی و فاصله
افتادن بین این قافله و هدف نمی باشد، هرگز عدم و نابودی در کار نیست «قل یتوفیکم
ملک الموت الذی و کل بکم»- شما توفی می کنید نه فوت، همه حقیقت شما را فرشته مرگ
استیفاء می کند، پس او متوفی است و شما متوفی می باشید.

چیزی را فرو
گذار نمی نماید و از شما چیزی از بین نمی رود. پس اگر شبهه این است که انسان با
مرگ نابود می گردد چنین نیست، بلکه بین جان انسان که زوال ناپذیر است و بین جسم او
موقتاً فاصله می افتد و دوباره این پیوند را خداوند در قیامت برقرار می نماید، پس
خاک شدن بدن انسان ممتنع نیست و مرگ نیز به معنی نابودی نمی باشد.

سرنوشت
منکرین معاد

سپس خداوند
در مورد منکران معاد می فرماید: «اولئک الذین کفروا بربهم و اولئک الأغلال فی
اعناقهم و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»- آنها (کسانی که منکر معادند) کسانی
هستند که به پروردگارشان کافرند آنها در گردنشان زنجیرهاست و آنها اصحاب دوزخند و
در آنجا همیشه معذبند. کسی که در برابر اعمال انسان، او را مسئول ندانسته و برایش
حسابی مقرر ننماید، رب نیست؛ رب آن است که انسان را بیافریند و او را بپروراند، و
بحال خود رهایش نکند «ایحسب الأنسان ان یترک سدی»- آیا انسان می پندارد که بیهوده
رها گردیده است؟ انسان در برابر هر اندیشه و خلق و عملی مسئول است پس انسانی که
مبدأ منهای معاد را قبول کرده است در واقع خدا را انکار کرده است زیرا چنانچه
گفتیم رب از انسان مسئولیت می خواهد و به آن رسیدگی می نماید. منکران معاد
زنجیرهای گرانی بر گردنشان می باشد، ولی انسان معتقد به معاد، انسان وارسته است،
می اندیشد، فکر می کند و عاقبت را می نگرد و برای سرانجام زندگی دست به کار می
شود. کسی که به محکمه عدل الهی اعتقاد ندارد، به زنجیر تبهکاری بسته است و در
محدوده زمین گرفتار می باشد، و اخلاد فی الأرض دارد، و راهی بسوی جهان بینی صحیح
ندارد «اولئک الاغلال فی اعناقهم» کسی که غل به گردنش بسته است، نمی تواند جهان و
نظام هستی را آن چنانکه هست ببیند و انسان را بشناسد و در سوره مبارکه «یس» آیات 8
و 9 این معنا را به این صورت بیان کرده است: «انا جعلنا فی اعناقهم اغلالاً فهی
الی الأذقان فهم مقمحون. و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشیناهم
فهم لا یبصرون»- ما در گردنهای آنها غلهائی قرار دادیم که تا زنخدان آنها ادامه
دارد و سرهایشان را به بالا نگهداشته اند، و در جلوشان سدی و در پشت سرشان سدی
قرار دادیم و دیدگانشان را پوشانده ایم لذا چیزی را نمی بینند. انسان یا از شناخت
جهان پی به خالق جهان می برد یا از راه معرفت نفس و خودشناسی خدای خویش را می
شناسد، این دو راه برای انسان باز است که خدا را بشاسد. ولی کسی که در گردنش زنجیر
است نمی تواند سرخم نموده و خود را ببیند که کیست، کجا بوده و از چه آفریده شده
است؟ و جلو چشمانش هم بسته است. تبهکاریها باعث این شده که سرشان بهوا است و از
معرفت نفس باز مانده اند.

در آیه 53
سوره «فصلت» فرموده: «óOÎgƒÎŽã\y™ $uZÏF»tƒ#uä ’Îû É-$sùFy$# þ’Îûur öNÍkŦàÿRr& 4Ó®Lym tû¨üt7oKtƒ öNßgs9 çm¯Rr& ‘,ptø:$# 3 öNs9urr& É#õ3tƒ y7În/tÎ/ ¼çm¯Rr& 4’n?tã Èe@ä. &äóÓx« Íky­ ÇÎÌÈ   »- به زودی
نشانه ها و آیات خویش را در اطراف جهان و درون جانشان به آنان ارائه خواهیم داد تا
روشن گردد که او حق است، آیا کافی نیست که او بر هر چیز شاهد و گواه است؟ در این
آیه نیز راه خداشناسی، معرفت جهان و معرفت نفس معرفی گردیده است، عده ای با نگرش
به آیات انفسی موحد می شوند و جمعی از راه مطالعه کتاب بزرگ هستی خداشناس می
گردند، اما این هر دو راه بر روی انسان تبهکار بسته است و آن غلهای بر گردن اجازه
نمی دهد که سر فرود آورده و به خویشتن خویش بنگرد تا از راه شناخت خود به شناسائی
«الله» نائل آید، و پرده های ضخیم هوی و هوس و شهوت که بر چشم او افکنده شده، او
را از مطالعه و مشاهده جهان محروم ساخته است، چرا که چنین فردی به تعبیر قرآن کریم
«مقمح» است یعنی سر به هوا است، این است که عمری طولانی را پشت سر می گذارد و نمی
داند فرجام کارش به کجا منتهی می گردد، هیچ عاملی بدتر از فراموشی معاد نیست،
چنانچه هیچ عاملی برای وارستگی انسان بهتر از یاد معاد نمی باشد.

کار انبیاء
الهی و رسول گرامی اسلام این است که همین غل و زنجیرهای گران هوی و هوس را از
انسان برگیرند تا آنها را از هوسرانی و زمین گرائی و اخلاد الی الارض نجات بخشند.
اگر کسی منکر معاد شد سرانجامش به آنجا منتهی می گردد که قرآن کریم فرموده: «اولئک
اصحاب النار هم فیها خالدون»- آنها اصحاب آتشند و در آنجا بطور جاودان و همیشگی
باقی خواهند ماند.

سبقت در گناه
و سیئه

«و سیتعجلونک
بالسیئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربک لذو مغفرة للناس علی ظلمهم
و ان ربک لشدید العقاب» آنها پیش از حسنه، از تو تقاضای سیئه می نمایند با اینکه
قبل از آنها بلادهای عبرت انگیز نازل گردیده و پروردگارت نسبت به مردم با وجود
اینکه ظالمند، صاحب مغفرت و بخشش می باشد و هم پروردگارت عذاب شدید دارد.

در سوره های
مکی معمولاً معارف و اصول دین مطرح است که در توحید و نبوت و معاد خلاصه می گردد و
معاد در تهذیب و تزکیه نفس مهمترین نقش را دارا است و لذا در سوره های مکی سخن از
معاد و نقل و پاسخ شبهات منکرین معاد و دلائل ضرورت معاد است. در آیه قبل به بعضی
از شبهه ها و به پاسخ آن اشاره شده و در این آیه درباره منکران معاد می فرماید
آنها بطور شتابزده بجای اینکه صبر پیشه نمایند تا از حسنات و رحمتهای الهی
برخوردار گردند، خود را گرفتار  سیئات و
عذابهای الهی می نمایند.

در آیه 32
سوره انفال در مورد این گونه افراد می فرماید: «… اللهم ان کان هذا هو الحق من
عندک فامطر علینا حجارة من السماء و ائتنا بعذاب الیم»- خداوندا چنانچه این وحی و
قرآن حق است پس بر ما سنگ از آسمان ببار یا عذابی دردناک بر ما نازل کن! و این
همان استعجال و شتاب است که در آیه یاد شده آمده است. و در آیه بعد می فرماید: «و
ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون»- تا تو در
میان آنان هستی خداوند آنها را عذاب نمی نماید، و خداوند عذابشان نمی نماید در
حالیکه آنها استغفار می کنند. امیرمؤمنان (ع) در کلمه قصار 88 می فرماید: «کان فی
الأرض امانان من عذاب اله و قد رفع احدهما فدونکم الآخر»- در زمین دو چیز امان از
عذاب الهی بود که یکی از آنها گرفته شد و دیگری موجود است مواظب و مراقب باشید که
آن را از دست ندهید. آنکه از دست رفت وجود رسول خدا(ص) بود و آنکه هست استغفار
است. انسان کافر بجای عمل به «سابقوا الی مغفرة من ربکم» که در آیه 21 «حدید» آمده
است و شتاب بسوی جلب رضایت و آمرزش الهی، بسوی سیئه و عذاب، گرایش و شتاب دارد، و
به جای «فاستبقوا الخیرات» که خداوند در سوره مبارکه «بقره» آیه 148 فرموده است،
بسوی شر و سیئه سبقت می گیرد، چرا کافرانی که در اثر گناه و تبهکاری مداوم دلشان
سیاه گریدیده است گرایششان به سمت سیئه است ولی افرادی که هنوز به آن حد نرسیده
اند نیک و بد برایشان فرق نمی کند و هر کاری که مایل باشند انجام می دهند، چه حلال
و چه حرام، اما مؤمن می کوشد کاری را که برای دنیا و آخرتش سودمند است انجام دهد.

بنابراین
مردم سه دسته اند: یک دسته آنها در مورد تبهکاریها و زشتیها، شتابزدگی از خویش
نشان می دهند که در همین آیه مورد بحث از سوره «رعد» دیدیم. دسته دوم نسبت بخیر و
شر بی تفاوتند بلکه آنچه مطابق میل آنها باشد عمل می نمایند، چنانچه در سوره
مبارکه «اسراء» آیه 11 می فرماید: «و یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر و کان
الإنسان عجولا» انسان بدیها را می طلبد چنانچه در جستجوی نیکیها است و انسان
پیوسته عجول است. و دسته سوم مؤمنان اند که بسوی خیرات و مبرات سبقت می گیرند،
سبقت در فضائل و خیرات بی مانع است و ایجاد تزاحم نمی کند، چرا که برای همگان راه
باز است و لذا به آن امر شده است.

«و قد خلت من
قبلهم المثلات» عقوبتهائی که به حیات اقوام کافر پیشین خاتمه داده و در تاریخ
مانده است و بهمین دلیل ضرب المثل گردیده، به 
آنها «مثلات» گفته می شود، اگر کفار به قدرت زودگذرشان متکی می باشند،
خداوند عده ای را به عذاب دچار نموده که اینها از یک دهم قدرت آنها هم برخوردار
نمی باشند «و ما بلغوا معشار ما آتیناهم» که در سوره «سبأ» آیه 45 فرموده: اگر
مشرکین حجاز وحی را تکذیب کردند، پیش از اینان اقوامی نیز به تکذیب وحی پرداختند
که به کیفر دردناکی مبتلا شدند و از نظر قدرت مالی و سلطنت، اینها باندازه یک دهم
نیروی آنها را ندارند، و اگر به چنین قدرتی متکی نیستند پس باید به عقل و یا به
وحی متکی باشند، تا به خود اجازه دهند که در برابر مکتب تو بایستند، در صورتی که
ما کتابی که آنرا بیاموزند و بوسیله آن بتوانند تکذیب تو کنند و یا پیامبری پیش از
تو نفرستاده ایم تا با استناد به گفته او بر رد تو استدلال نمایند، «و ما آتیناهم
من کتب یدرسونها و ما ارسلنا الیهم قبلک من نذیر»[1]
پس حرف آنها از وحی سرچشمه نمی گیرد« ان ربک لذو مغفرة للناس علی ظلمهم و ان ربک
لشدید العقاب» با اینهمه خداوند آنها را در میان بیم و امید باقی می گذارد، وعده
آمرزش و بیم عذاب می دهد، و انسان هر معصیتی رانمود، نباید مأیوس از رحمت حضرت حق
باشد و به هر طاعت و عبادتی توفیق یافت نباید غرور او را فرا گیرد.

در جوامع
روایی ما وارد شده است که حتی به اندازه فاصله ای که به هنگام دوشیدن شیر از پستان
شتر میان هر بار دست کشیدن به پستان آن حیوان، بوجود می آید که فاصله ای بسیار
اندک است نباید به عاقبت کار خویش اطمینان داشت، چرا که باندازه همین فاصله بسیار
کوتاه ممکن است انسانی در پایان کار از ایمان به کفر و یا از کفر به ایمان گرایش
پیدا نماید. از اینکه در آیه فوق فرمودم «ان ربک» معلوم است که مخاطب آیه، خدا را
بعنوان خالق قبول دارد ولی بعنوان رب نمی پذیرد، و تدبیر امور را به عهده ارباب
خلقت و متفرقه واگذار می نماید، زیرا وثنیین یعنی بت پرستان در ربوبیت شرک می
ورزیدند، «ولئن سئلتهم من خلق السموات و الأرض لیقولن الله»[2]
چنانچه از آنها سئوال نمائی که آفریدگار آسمانها و زمین کیست؟ خواهند گفت: «الله»
می گفتند، خداوند ارباب جزء و متفرقه را خلق کرده و تدبیر امور جهان را به آنها تفویض
نموده و هر یک از آنها در حوزه وظیفه خویش به تدبیر و اداره امور می پردازند، یکی
رب البحر است، پروردگار دریا، دیگری پروردگار و مربی خشکیها است و و…

دعوت به توبه

نکته دیگر
این است که خداوند به ظالمان وعده مغفرت نداد که بفرماید در عین اینکه ظالمند آنها
را می آمرزد، بلکه تنها وعده آمرزش و بیم از عقاب می دهد، این لسان لسان دعوت به
توبه است که در سیاق دیگران آیات توبه هم پیدا می شود، چرا که هیچ گناهی نیست که
در صورت توبه آمرزیده نگردد، حتی شرک، اگر مشرک از شرک به ایمان گرایش پیدا کند،
خداوند او را می آمرزد «ان الله یغفر الذنوب جمیعاً» خداوند آمرزنده جمیع گناهان
است، و اگر در سوره نساء فرمود: «ان الله لا یغفران یشرک به»[3]
خدا شرک را نمی آمرزد، یعنی بدون توبه قابل آمرزش نست، حتی توبه مرتد چه مرتد فطری
و چه مرتد ملی پیش خداوند قبول می شود منتها احکام فقهی برای آنها وجود دارد، لذا
در سوره «زمر» آیه 53 فرمود: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من
رحمة الله» هرگونه اسرافی را شامل می شود حتی کفر که بدترین اسراف است، و هر کس در
مسائل حقوقی و غیره که ظلم می کند، در حقیقت بر خویش ستم روا می دارد، البته ترشحات
گناه او، دامنگیر دیگران هم می شود، مانند کسی که در درون منزلش چاهی داشته باشد
که بوی عفونت آن به منازل همسایه هم سرایت نموده و موجب آزار آنها گردد، چنانچه هر
کار خیر و احسانی هم که به دیگران می نماید، در واقع احسان به خود می کند، ولی
نسیم آن به دیگران می رسد، مانند بوته گلی که در منزلی هست و بوی خوشش بدیگران می
رسد «ان احسنتم احسنتم لأنفسکم و ان اسأتم فلها»[4]
اگر نیکی نمائید به خویش نیکی نموده اید و چنانچه بدی نمائید باز بدی به خود شما
باز می گردد. لام رد این آیه برای اختصاص است، لام نفع نیست چنانچه در «لها ما
کسبت و علیها ما اکتسبت» می باشد.

عمل تو، دوست
تو است

رسول خدا(ص)
«قیس بن عاصم» را چنین موعظه می نماید: «انه لابد لک یا قیس من قرین یدفن معک و هو
حی و تدفن معه و انت میت، فان کان کریماً اکرمک و ان کان لئیما اسلمک، ثم لا یحشر
الا معک، و لا تبعث الا معه، و لا تسأل الا عنه، فلا تجعله الا صالحاً، فانه ان
صلح آنست به، و ان فسد لا تستوحش الامنه و هم فعلک»[5]
ای قیس! بناچار با تو در قبر قرینی دفن خواهد شد و تو با آن هستی، آن زنده و تو
مرده ای، اگر کریم باشد ترا اکرام و احترام کند و چنانچه لئیم و پست باشد ترا به دست
قانون و مکافات عمل بسپارد جز با تو در قیامت برانگیخته نگردد و تو جز با آن مبعوث
نشوی، و از غیر او مورد سئوال واقع نخواهی شد، بنابراین آن قرین را قرین و همراهی
شایسته قرار بده، چرا که اگر صالح باشد، با آن مأنوس شوی و چنانچه فاسد باشد جز از
آن به وحشت نیفتی و آن قرین عمل تست. و این چنین است که هر کاری که انسان انجام می
دهد در حقیقت نتیجه اش عائد خود او می شود و برای خود او است، محال است کسی فقط به
دیگری بد کند، مثلاً بالاترین جنایت را کرد که کشتن انسان بی  گناهی است، درست است که بزرگترین ستم را بر او
روا داشته ولی خود را به عذاب ابدی دچار ساخته است.

تذکر:

برای آشنائی
با معارف قرآن کریم میزانی وجود دارد که در اینجا مطرح می نمائیم، برای آشنایی با
دیگر مطالب همین که انسان آن مطلب برایش حل شود، معلوم می شود به آن رسیده است و
چنانچه حل نشد درک نکرده ولی میزان تشخیص در حقیقت در نهان خود انسان موجود است،
اگر انسان وارد یک بحث قرآنی شد و در قلبش نوارنیتی احساس نمود، بداند که آن بحث
برایش حل شده است، اگر کسی تمام یک بحث را گوش داد و یادداشت نمود ولی چنین
نورانیتی در دل احساس نکرد، باید بداند که متوجه آن بحث و آن آیه نشده است، چرا ک
حساب قرآن از حساب دیگر کتابها و بحثها جدا است، با تلاوت قرآن قلب خود را منور
سازید و حداقل هر شب قبل از خواب شش سوره ای را که اول آن سبح و سبَّح است بخوانید
که رسول خدا(ص) آن را قرائت می نمود آن سوره ها عبارت اند از: سوره های حدید، حشر،
جمعه، صف، اعلی و تغابن، پس آیه «فاقرؤا ماتیسر من القرآن» باندازه ای که میسور و
ممکن است از قرآن قرائت نمائید، را مهجور نگذارید 
و به آن عمل نمائید. ادامه دارد

 



[1] – سوره سبأ آیه 44.