گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها

آنکس که ز
عاشقی خبر دارد

آنکس که ز
عاشقی خبر دارد                   دایم
سرنیش بر جگر دارد

جان را بقضای
عشق بسپارد                   تن پیش بلا و
غم سپر دارد

گه دست بلا
فراز دل گیرد                               گه
سنگ تعب بزیر سر دارد

هر چند که
زهر عشق می نوشد              آن زهر بگونه
ای شکر دارد

وان دیده
بدست غیر بردوزد                      کو جز
بجمال حق نظر دارد   «سنائی»

ده سخن بزرگ

مردی به خدمت
امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت، مرا پندی ده. حضرت فرمود:

1-   
اگر خدای تبارک و
تعالی عهده دار روزی است، چرا غم آن را می خوری؟

2-   
اگر روزی تقسیم شده
است، پس حرص و ولع برای چیست؟

3-   
اگر حساب روز رستاخیز
حق است، جمع مال چرا؟

4-   
اگر عوض آنچه در راه
خدا داده شود، حق است، پس بخل ورزیدن برای چه؟

5-   
اگر کیفری از آتش
هست، گناه چرا؟

6-   
اگر مرگ حق است، شادی
برای چیست؟

7-   
اگر نمایان بودن
کارها بر خداوند حق است، حیله و مکر برای چیست؟

8-   
اگر گذشتن بر صراط حق
است، خودخواهی و غرور برای چه؟

9-   
اگر همه چیز به قضا و
قدر الهی است، اندوه برای چیست؟

10-     
اگر دنیا گذشتنی است،
دلبستگی به آن چرا؟

قسمت تلخ
خیار را بخورید

روایت عجیبی
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمود: «اذا اکلتم القثاء فکلوا من اسفله»- هرگاه
خواستید خیار بخورید، از قسمت ته و پائین آن بخورید! با اینکه این قسمت، معمولاً
تلخ و بدمزه است و غالباً مردم این قسمت را نمی خورند.

اکنون پس از
گذشت هزارو چهارصد سال بر این سخن بزرگ، متوجه قدرت دفاعی گیاهان شده اند که چگونه
با عوامل متجاسر و میکروبها و مخصوصاً قارچ ها می جنگند و همچنین متوجه شده اند که
محل اتصال بوته به میوه بهترین راه نفوذ عوامل متجاسر است و همیشه در آن محل عناصر
دیگری باعث می شوند ترکیب محل را آنچنان بهم بزنند که برای عوامل متجاسر، کشنده و
خطرناک باشد و بهمین دلیل قسمت تحتانی میوه جات که محل اتصال به گیاه است، اغلب
مزده ای ناملایم داردولی قدرت دفاعی فوق العاده ای درآن وجود دارد که با میکربها
بخوبی می تواند مبارزه کند و آنها را نابود سازد. و لذا حضرت رسول(ص) سفارش می
کنند که خیار را از این قسمت بخورید.

گفتن و نوشتن

نبشتن ز گفتن
مهمتر شناس                  بگاه نوشتن بجای
آرهوش

سخن با قلم
چون قلم راست دار              به نیک و به
بد در سخن نیک کوش

دو نوک قلم
را مدان جز دو چیز                 یکی صرف
زهر و یکی محض نوش

تو از نوش او
زندگانی ستان                     ز زهرش
مکن جان شیرین بجوش

بگفتن ترا گر
خطائی فتد                         زبربط
فزونت نمالند گوش

و گر در
نبشتن، خطائی کنی                   سرت چون قلم دور ماند ز دوش

                                                                               
«مسعود سعد سلمان»

آئینه

روزی زیب
النسا در حضور پدرش عالمگیر- که از فرمانروایان معروف هند است- نشسته بود. ناگاه
آئینه چینی سالن افتاد و شکست. بی اختیار این مصرع بر زبان عالمگیر گذشت: «از قضا
آئینه چینی شکست».

زیب النسا
ارتجالاً گفت: «خوب شد، اسباب خودبینی شکست»!

شیرینی نسیه

مردی نزد
شیرینی فروشی رفت و از او خواست که رطلی را نسیه به او بفروشد. فروشنده گفت: از آن
مقداری بچش، چه شیرینی خوبی است! آن مرد گفت: روزه دارم، روزه سلا گذشته، فروشنده
گفت: معاذ الله که شیرینی را نسیه به تو بفروشم، تو با خدایت یکسال است که تأخیر
کرده ای، با من بیچاره چه می کنی؟

کم می گوید و
کم می خورد

حکيم سقراط
کم سخن مي گفت و کم غذا مي خورد. يکي از فلاسفه هم عصر وي به او نوشت: تو مي گويي
که رحمت آوردن بر هر ذي روحي واجب است و تو با آنکه خود ذيروحي، به خود رحمت نمي
آوري، اندک مي خوري و در سخن گفتم بخل مي ورزي و هميشه در سکوت بسر مي بري!

سقراط در
پاسخ نوشت: مرا به کم خوري ملامت کردي، در حالي که من از آن رو غذا مي خورم که
زندگي کنم ولي تو مي خواهي زندگي کني که غذا بخوري! و اما در مورد خاموشي و سکوت
من، خداي تعالي مرا دو گوش داده و يک زبان يعني که دو بشنو و يکي بگو!

همت نادرشاه

روزي نادرشاه
با سيد هاشم خارکن از عرفاي نجف، ملاقات کرد. نادر به سيد هاشم رو کرد و گفت: شما
واقعاً همت کرده ايد که از دنيا گذشته ايد.

سيد هاشم با
سادگي تمام گفت: برعکس، همت را شما کرده ايد که از آخرت گذشته ايد!

شرايط مهماني

لقمان حکيم
را کسي دعوت کرد، گفت: مي آيم، به سه شرط. گفتند: هر چه باشد به جان منت داريم.
گفت: با علم به اينکه مي دانم به حرفم گوش نمي دهيد، مي آيم: شرط اول- آنکه اذيتم
نکنيد! شرط دوم- اينکه مريضم نکنيد! و شرط سوم- اينکه محبوسم ننمائيد!

گفتند: چنين
فکري از خيال هيچ ناجوانمردي هم خطور نمي کند. سرانجام رفت و مهماني برگزار شده در
آخر سر گفت: ديديد که هر سه شرط را عمل نکرديد؟ گفتند: چطور؟

گفت: اول که
آمدم گوشه متناسب با حال خود و مقام مجلس نشستم ولي شماها مرتب جايم را عوض کرديد
و هر کس آمد خواست در محلي بنشيند، اشخاص زيادي که در مجلس بودند بناچار از جا
بلند شده مرتب جاي خود را عوض مي کردند و بهمان ترتيب مرا هم تغيير مکان مي دادند
و بالاتر مي نشاندند در حاليکه شرف المکان بالمکين است. بعد موقع ناهار خوردن
بقدري با اصرار و ابرام به من خورانيديد که حتماً به جهاز هاضمه من تحميل شده و
بيمار خواهم شد. و اما شرط سوم، موقعي که خواستم بدنبال کار خود بروم، نگذاشتيد و
گفتيد: حالا زود است! و چندين ساعت زنداني شما بودم در حالي که خود شخص مهمان بايد
بداند که زياد نشستن، خسته کننده است.

تجربه هاي يک
عمر جهانگردي

مردي از
حکماي پيشين چندين سال گرد جهان مي گشت و اين شش پند را به مردمان مي آموخت و مي
گفت:

1-   
هر که را حلم و
بردباري نيست، او را عزت دو جهان نيست.

2-   
هر که را صبر نيست،
او را سلامت دين نيست.

3-   
هر که را علم نيست،
او را از عمل خويش سودي نيست.

4-   
هر که را پرهيز نيست،
او را نزد خداي کرامت نيست.

5-   
هر که را سخاوت نيست،
او را از مال خويش بهره نيست.

6-   
و هر که را نصيحت
نيست، او را به نزد خداي تعالي حجت نيست.

تيرباران
حوادث قفس ما نشود

هر چه احسان
تو دادست به ما آن داريم            ما چه
داريم ز خود تا ز تو پنهان داريم

تيرباران
حوادث قفس ما نشود                          ما
که شيريم چه پرواي نيستان داريم

خيمه در مصر
چو پيراهن يوسف زده ايم             جلوه ها
در نظر مردم کنعان داريم

دست کوتاه ز
دامان گل و پا در گل                    خارخار
سر ديوار گلستان داريم

روزي ما نبود
غير دل ما صائب                          خبر
عافيت از نعمت الوان داريم

 «صائب
تبريزي»

سايه‌ات را
از سرم دور کن!

نوشته اند:
روزي اسکندر به ديدن افلاطون- معلم اول- رفت، ديد که پشت بر ديوار نشسته و رو به
آفتاب کرده است. اسکندر در برابر او ايستاد و گفت: هر حاجتي داري از من بخواه تا
آن را براي تو برآورده سازم و منتظر بود افلاطون در خواست مال و باغ و خدم و حشم
از او کند! ناگهان افلاطون سر بلند کرده گفت: حاجت من آن است که سايه خود را از من
دور کني که مرا از رفاقت آفتاب مانع شدي!

حمايت از
حيوانات!!!

در حالي که
هر روز صدها نفر از گرسنگي در آفريقا جان مي دهند، هر ساله يک ميليارد و نيم دلار
در ايالات متحده آمريکا، به مصرف تغذيه حيواناتي چون سگ و خوک مي رسد. جالب اينجا
است که اين مبلغ معادل چهار برابر مصرف تغذيه کودکان در آمريکا است.

خوردن با يک
گوشه چشم!

صهيب رومي که
از فضلاي اصحاب پيامبر(ص) بود، مي گويد: آمدم نزد رسول (ص) وقتي که نزول فرموده
بود در قبه و پيش آن حضرت خرماي تر و خشک نهاده بود و يک چشم من به رَمَد مبتلا
بود و درد بسيار مي کرد و من پرهيز نکرده خرما خوردن گرفتم. حضرت فرمود: اي صهيب،
خرما مي خوري و حال آنکه چشم تو درد مي کند! گفتم: يا رسول الله، به آن جانب چشم
مي خورم که درد نمي کند. حضرت چنان تبسم فرمود که دندانهاي نواجذ مبارکش نمودار
شد.