تأثير گناه بر قلب

شرح دعاي
ابوحمزه ثمالي

قسمت شانزدهم

تأثير گناه
بر قلب

آيت الله
ايزدي نجف آبادي

«سيدي لعلک
عن بابک طردتني و عن خدمتک نحيتني اولعلک رايتني مستخفاً بحقک فاقضتيني اولعلک
رايتني معرضاً عنک فقليتني او لعلک وجدتني في مقام الکاذبين فرفضتني او لعلک
رايتني غير شاکر لنعمائک فحرمتني اولعلک فقد تني من مجالس العلماء فخذلتني اولعلک
رأيتني في الغافلين فمن رحمتک آيستني اولعلک رايتني آلف مجالس البطالين فبيني و
بينهم خليتني اولعلک لم تحب ان تسمع دعائي فباعدتني اولعلک بجرمي و جريرتي کافيتني
اولعلک بقلة حيائي منک جازيتني».

شيد من! شايد
که مرا از درگاهت رانده و از خدمت و بند گيت دورم ساخته اي. يا اينکه مرا چنين
يافته اي که حقت را سبک مي شمارم که دورم کرده اي. يا اينکه ديده اي که از تو
روگردانم بدين سبب بر من غضب کرده اي. يا اينکه در مقام دروغگويانم ديده اي که از
ديده عنايتت مرا انداخته اي. يا اينکه مرا ناسپاس در مقابل نعمتهايت يافته اي که
محرومم داشته اي. يا اينکه مرا در مجلس عالمان نيافته اي که به خواري و خذلانم
افکنده اي. يا در زمره غافلينم ديدي که از رحمتت نااميدم ساختي. يا اينکه مرا
متمايل با باطل گرايان (و مردم مفسد) يافتي که با آنها رهايم کردي. يا اينکه
اساساً دعاي من ترا خوشايند و محبوب نبود که از خود مرا دور داشته اي و يا اينکه
مرا به جرم و گناهانم مکافات کردي و يا مرا به بي شرمي و کم حيائيم پاداش دادي.

***

تأثير گناه
در کدورت و رو گرداني قلب از عبادت

بدنبال آنچه
در جمله‌هاي قبل گذشت- و آن شکايت از رمندگي دل از عبادت و بي نشاطي در انجام
وظيفه و انگيزه نداشتن در اطاعت و فرمانبرداري از خداوند- در اين جمله ها به
صورتهاي مختلف 1- گاهي به بيان رانده شده از درگاه و دور ماندن از خدمت معبود 2-
گاهي دور ماندن از حق در اثر سبک شمردن حق خداوندي 3- مستوجب غضب خداوند شدن در
اثر روگرداني از او و باقي بيانات، اشاراتي به اين حقيقت ممکن است باشد که: چه بسا
اعمال و رفتار ناپسند گذشته موجب کدورت قلبي در اطاعت بلکه- بدتر- باعث بعضي
گناهان مي شود. و اين نکته اي است که از بعضي آيات قرآن نيز استفاه مي شود از آن
جمله آيه 155 از سوره آل عمران که مي فرمايد: «ان الذين تولوا منکم يوم التقي
الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما کسبوا».

آنها که در
روز روبرو شدن دو جمعيت با يکديگر(روز جنگ احد) فرار کردند، شيطان آنها را بر اثر
پاره ‌اي از گناهان که قبلاً مرتکب شده بودند به لغزش انداخت در سوره توبه نيز
راجع به کس يا کسانيکه با خدا عهد مي کنند که اگر خداوند به آنها مالي داد، در
راهش صدقه بدهند و ليکن به عهد خود وفا نکردند- که از آن جمله شخصي بنام ثعلبة بن
حاطب مي باشد- در آيه 75-77 مي فرمايد: «و منهم من عاهدالله لئن آتينا من فضله
لنصدقن و لنکونن من الصالحين» تا آنجا که مي فرمايد: «فاعقبهم نفاقاً في قلوبهم
الي يوم يلقونه بما اخلفوالله ما وعدوه و بما کانوا يکذبون».

از آنها
(منافقان) کساني هستند که با خدا پيمان بسته اند که اگر خداوند ما را از فضل خود
روزي دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد و از شاکرين خواهيم بود. اما هنگاميکه از فضل خود
به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچي کردند و روي گردان شدند. اين عمل (روح) نفاق
را در دلهايشان تا روزي که خدا را ملاقات کنند برقرار ساخت. اين بخاطر آن است که
از پيمان الهي تخلف جستند و دروغ گفتند.

چنانچه
ملاحظه مي شود از جمله «فاعقبهم نفاقاً في قلوبهم» استفاده مي شود که بسياري از
گناهان و صفات زشت و حتي کفر و نفاق، علت و معلول يکديگرند.

و نيز در
سوره مطففين آيه 14 مي فرمايد: «کلا بل ران علي قلوبهم ما کانوا يکسبون»- چنين
نيست که آنها مي پندارند بلکه اعمالشان چون زنگاري بر دلهايشان نشسته است از اين
آيه نيز روشن مي شود که کم فروشان که در اثر بي اعتقادي به روز پاداش و ملاقات
پروردگار بر اين عمل اصرار دارند، در اثر اعمال بد گذشته، قلبشان سياه و ايمانشان
تباه شده است.

دو نکته را
از نظر نبايد دور داشت:

نکته اول

اين که
همچنان که اعمال و رفتار بد زمينه‌هاي نامناسب روحي ايجاد مي کند که باعث لغزشهاي
ديگري مي شوند، بلکه بدتر که چه بسا منتهي به اين مي شوند که قلب از استعداد پذيرش
حق باز مي ايستد و حالي پيدا مي کند که حق هرگز در ان نفوذ نکند و بطور کلي گويا
ابزار شناخت انسان از کار بيافتد که در قرآن به بيانهاي مختلف، گاهي به عنوان طبع
و گاهي به عنوان ختم و امثال اينها، ياد شده است تا آنجا که در آيه 10 از سوره روم
مي فرمايد: «ثم کان عاقبة الذين اسائوا السوآ ان کذبوا بآياتنا و کانوا بها
يستهزئون»- سپس سرانجام کسانيکه اعمال بد مرتکب شدند بجائي رسيد که آيات خدا را
تکذيب کردند و آنهارا به سخريه گرفتند.

همچنين اعمال
خوب و انجام وظائف روحيات و زمنيه هاي روحي بسيار نيک به انسان مي دهد که خود
اعمال و رفتار نيک ديگر بدنبال مي آورد و چه بسا صفا و روشني به روح انسان مي دهد.

و چه بهتر و
بالاتر- چنانچه از بعضي آيات بر مي آيد- اين که ممکن است در اثر اعمال نيک و رفتار
پسنديده اشخاصي که صفا و قابليت ذاتي هم داشتند مقام نبوت را نائل گردند و بر آنها
وحي نازل شود يا مقامي ديگر از مقامات معنوي را حائز گردند چنانچه درباره حضرت
يوسف(ع) در آيه 22 از سوره يوسف مي فرمايد: «و لما بلغ اشده و استوي آتيناه حکماً
و علماً و کذلک نجزي المحسنين»- و هنگامي که او به مرحله رشد و قوت رسيد، ما حکمت
و علم(مقام نبوت يا مقام معنوي ديگر) را به او داديم و اين چنين نيکوکاران را جزا
مي دهيم. و نظير اين آيه با کمي تفاوت در سوره قصص راجع به حضرت موسي(ع) آمده است.

چنانچه
ملاحظه مي شود در اين دو آيه مقام نبوت و حکمت- که ارزشمندترين روحيات پاک است- هم
نتيجه اعمال نيک و هم به عنوان پاداش آنها ذکر شده است.

و چنانچه
بعضي فرموده اند: ممکن است منظور از حکمت و علم در اين دو آيه، وحي ونبوت نباشد
بلکه منظور يک نوع آگاهي و روشن بيني و قدرت بر قضاوت صحيح و مانند آن است که
خداوند به حضرت موسي(ع) و يوسف(ع) در اثر پاکدامني و درستي و نيکوکاري عنايت
فرمود.

نکته دوم

بحث معروفي
است بين علماي سلام که احکام اسلام تابع مصالح و مفاسد است که اهل تحقيق- چنانچه
از آيات قرآن نيز استفاده مي شود- بر اين عقيده هستند که هرچه را خداند دستور داد
عمل شود (چه واجب چه مستحب) در آنها مصلحت‌هائي بودهکه بايد عايد فرد و جامعه شود.
و هر چه را نهي فرمود(اعم از حرام و مکروه) مفاسدي داشته که نبايد دامنگير فرد و
جامعه شود از اين رو از آنها نهي شده است.

با در نظر
گرفتن آنچه در نکته اول بيان شد، مصالح و مفاسد نامبرده را بايد با مفهومي وسيع در
نظر گرفت که اولاً مصالح شامل زمينه هاي روحي مناسب که در اثر اعمال نيک در روح
انسان به وجود مي آيد باشد.

مثلاً
دستورهاي مالي اسلام از قبيل دستور زکات و صدقات ديگر در عين اينکه نظام صالح
اقتصادي جامعه بستگي به عملکردند به آنها دارد که اگر چنانچه به آنها عمل شود
محروم و مستضعفي نمي ماند (که در روايات زکات اشاره به اين مطلب شده) علاوه بر آن
نفس را از رذيله بخل و دلبستگي به دنيا و مال دنيا پاک مي کند.

چنانچه در
آيه 103 از سوره توبه مي فرمايد: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکيهم بها»- از
اموال آنها صدقه (زکات) بگير تا به وسيله آن، آنها را پاک سازي و پرورش دهي.

در اين آيه
به قسمتهائي از فلسفه زکات اشاره شده که از جمله فلسفه هاي اخلاقي و رواني آن است
که همان پاک شدن از بخل و دنياپرستي و امساک است از نظر فردي.

و همچنين پاک
کردن از آلودگيهائي که دامنگير جامعه مي شود در اثر فقر و تهي دستي.

و نيز از باب
مثال دستور روزه و امساک از مفطرات در عين اينکه موجب سلامتي مي شود (که در روايات
است: «صوموا تصحوا» روزه بگيريد که سلامت باشيد يا سلامتي بيابيد) در عين حال
روحيه تقوي را در انسان ايجاد کرده يا تقويت مي کند چنانچه در سوره بقره مي
فرمايد: «کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون»- اي افرادي که
ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شده آنچنان که بر کساني که قبل از شما بودند
نوشته شده بود؛ باشد که پرهيزکار شويد.

از اين آيه
بخوبي روشن است که ارزشمندترين روحيات مناسب که زمينه ساز پذيرش و بکار بستن همه
دستورات الهي و دريافت حقايق است- در اول آيه سوره بقره درباره متقين مي فرمايد:
«هدي للمتقين»- که روحيه تقوي باشد يکي از نتايج روزه است که به قول ملاي رومي:

روزه گويد
کرد تقوي از حلال                     يا
حرامش دان که نبود اتصال

و نيز بايد
مفاسدي را که در بحث نامبرده مطرح است شامل زمينه هاي نامناسب که بدنبال اعمال بد
در باطن انسان تکوين گرفت که گناهان علاوه بر ضررهاي اقتصادي اجتماعي و
نابسامانيها که در جامعه ايجاد مي کنند، زمينه هاي نامناسب روحي نيز ايجاد کرده
موجب لغزشهاي بي شمار بلکه موجبات کفر و تکذيب به آيات الله و رميدگي دل از عبادت
و توجه به خدا(که در قسمت قبل بحث شد) مي گردد.

در خاتمه
گوشزد مي شود که بحثي که در رابطه با اين چند جمله از دعا از نظر خوانندگان گذشت
بحث فشرده اي بود شايد در آينده باز مطالبي درباره اين چند جمله پيش آيد.      ادامه دارد

نيت گناه

* امام
حسين(ع):

«من حاول
امراً بمعصية الله کان افوت لما يرجو و اسرع لما يحذر». (بحار ج 17 ص 149)

کسي که از
راه گناه از پي کاري برخيزد اميدش بيشتر فوت مي شود و از آنچه مي ترسد سريعتر به
آن مبتلا مي گردد.