نور پرفروغ

17 ربيع
الاول ولات با سعادت ششمين اختر تابناک ولايت و امامت بر عموم شيعيان مبارک باد

نور پرفروغ

امام
صادق«ع» از زبان مخالفان

وظيفه تاريخ
راستين است که حوادث و رويدادها را همانگونه که رخ داده است، نگهدارد و ثبت نمايد
و به نسلهاي آينده تحويل دهد. ولي با اين حال تاريخ را مي‌بينيم که از کنار حوادث
بسيار مهمگذشته و شخصيتهاي ارزنده را رها کرده و ساعتها ور وزها و سالهاي دراز در
گوشه‌هاي پر زرق و برق کاخههاي حاکان غاصب و زورگويان و چپاولگران و ستم‌پيشگان
خزيده و برفرشها و قالي‌هاي گرانقيمت خلفاي عباسي و اموي و ديگر طاغوت‌ها و شاهان
لميده و در وصف جامهاي مي و گشت و گذارهاي نارواي آنان، صفحات سفيد را سياه کرده
است؛ اينجا است که بايد گفت تاريخ نتوانسته است بدرستي وظيفه خود را انجام دهد
زيرا ـ با صد افسوس ـ آزادي خود را از دست داده و راه‌هاي ناهموار را در پيش گرفته
و در مسيرهاي منحرف بازي‌هاي سياسي قرار داشته و اين نه شيوه خود است که در اثر
چيرگي سلطه‌گران ستمگر بر آن است.

و گرچه
تاريخ گرفتار قيد و بندهاي ستمگران و طواغيت بوده ولي با اين حال نتوانسته است که
در برابر آفتابي درخشان همچون امام صادق(ع) ساکت بماند و گرچه عباسيان زالو صفت
خون آشام، با ريختن خون گواهان حق و شاهدان فضيلت، ابرهاي تيره‌اي را جلو اين
خورشيد گرفتند تا آن را از پرتو افشاني باز دارند ولي نور پر فروغ آن حضرت، چنان
ابرها را از هم شکافت و خود را نمايان ساخت که دوست و دشمن در برابر عظمتش چاره‌اي
جز کرنش و تسليم نداشته، ناچار او را به بزرگي ستودند تا آنجا که بزرگترين
دشمنانش، منصور دوانيقي گويد:

«جعفر از
کساني است که خداوند درباره او فرموده: «ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا من
عبادنا»[1]
آري! او ازکساني است که خداوند آنان را برگزيد و او از کساني است که بر ديگران در
خيرات پيشي گرفت.[2] و
همانا هيچ اهل بيتي نيست مگر اينکه در بين آنان حديث کننده‌اي باشد و حديث کننده
ما امروز جعفر بن محمد است».[3]           

و ابوحنيفيه
که خود را رقيب امام مي‌دانست در باره آن حضرت چنين گويد:

«فقيه‌تر از
جعفر بن محمد نيافتم. هنگامي که منصور او را به اينجا آورد، مرا خواست و به من
گفت: اي ابوحنيفه! مردم دلباخته جعفر بن محمد شده‌اند. من از تو مي‌خواهم سئوالهاي
دشواري براي پرسيدن از او آماده سازي! من هم چهل سئوال مشکل را براي پرسش از او
آماده نمودم پس از آن منصور دنبال من فرستاد. من به «حيره» آمدم و بر او وارد شدم
ديدم جعفر بن محمد در طرف راست او نشسته است. هنگامي که به سيمايش نظاره کردم،
آنچنان هيبت و جلال آنب زرگوار مرا گرفت که هيچگاه از منصور چنين هيبتي نيافته
بودم.

بر منصور
سلام کردم، به من اشاره کرد، نشستم از آن پس رو به ايشان نموده عرض کرد: يا ابا
عبدالله! اين ابوحنيفه است.

جعفر فرمود:
آري! او را شناختم.

پس از آن،
منصور رو به من کرده گفت: اي ابوحنيفه! آنچه سئوال داري از ابو عبدالله بپرس من هم
شروع به پرسيدن کردم و او هر بار پاسخ مرا مي‌داد و مي‌فرمود: «شماها چنين مي‌گوئيد،
اهل مدينه چنان مي‌گويند و ما چنين مي‌گوئيم». خلاصه گاهي با ما موافق بود و گاهي
هم با همه مخالفت مي‌کرد تا اينکه تمام چهل سئوالم را پاسخ گفت.

آنگاه ابو
حنيفه ادامه مي‌دهد«و مگر ما روايت نکرده بوديم که اعلم مردم کسي است که به نظرهاي
گوناگون مردم آگاهي بيشتري دارد؟!».[4]

وجاحظ که
بوي تعصب مذهبي از سراسر کتابهايش نمايان است به امام صادق«ع» که مي‌رسد مي‌گويد:

«دانش وفقه
جعفر بن محمد، گيتي را فراگرفت. گفته شده است که ابوحنيفه و سفيان ثوري از
شاگردانش بودند و همين بس است که شخصيت علمي او را معرفي کند».[5]

و آلوسي،
هنگامي که سخن ابوحنيفه را نقل مي‌کند که گفت: «اگر آن دو سال نبود،
نعمان(ابوحنيفه) هلاک شده بود».

چنين ادامه
مي‌دهد:

«اين
ابوحنيفه است که از اهل سنت مي‌باشد، با بليغ‌ترين زبان و فصيح‌ترين بيان اعلام مي‌دارد:
اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک مي‌شد، يعني آن دو سال که در محضر امام جعفر صادق
دانش آموخت».[6]

و مالک بن
انس که خود صاحب مذهب است، آنچنان شيفته آن حضرت شده که بالصراحه اعلام مي‌کند:
«مدتي با جعفر بن محمد معاشرت داشتم، هرگز اور ا نيافتم مگر در يکي از اين سه
حالت: يا نماز مي‌گذارد و يا روزه بود و يا به تلاوت قرآن مشغول بود. همانا هيچ
چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و بر قلب هيچ انساني خطور نکرده است افضل از جعفر بن
محمد الصادق از نظر دانش و پارسايي و عبادت.»[7]

و ده‌ها
دانشمند و فقيه ديگر از کليه مذاهب اسلامي درباره آن حضرت داد سخن داده و ناچار
اعتراف به بزرگي و عظمت و بي‌همائي امام صادق«ع» در دوران خويش کردند و با وجود
فشار و اختناق فزون از حد عباسيان و عصبيتهاي جاهلي، بسياري از آنان که زندگاني
امام صادق«ع» را مورد بررسي قرار دادند، گرچه پژوهشهايشان خيلي سطحي بود و از
مرزهاي ترس و عصبيت و گروه گرائي تجاوز نمي‌کرد، با اين وصف، سيماي آن حضرت در
چارچوب تاريخ با آن قلمهاي لرزان بگونه‌اي ترسيم شد که در ساخت خود بي‌نظير است.
عارف ثامر از دانشسراي پژوهشهاي شرقي و عبده خليفه يسوع، پاپ نصراني در اين باره
سخن جالبي دارند، چنين مي‌گويند:

«هنگامي که
تحقيق کننده براي تحقيق و بررسي پيرامون شخصيت امام جعفر بن محمد بن علي بن حسين
بن علي بن ابي طالب خود را آماده مي‌سازد که يک پژوهش راستين در سايه وجدان پاک،
حقيقت عقلي و تجرد علمي با پيگيري اصول نوين و بدور از عاطفه و بيماري عصيبت و
گروه‌گرائي و تأثير تابعيت داشته باشد، در آن صورت نمی تواند جز اعتراف به اینکه
این شخصیت، یک مجموعه فلسفی قائم بذات خویش است که با حرکت و حیویت، مزین شده و
دارای خردی است ابداع آور که دانش ها را استنباط و اندیشه ها را ابتکار و نظمها و
قوانین را ایجاد نموده است».[8]

پس ما
شیعیان و پیروان مکتب امام صادق(ع) باید دل خویش داریم که دست بدامان مقدس چنین
آفتاب تابناکی زده ایم که مسلمانان و غیر مسلمانان، خاصه و عامه در برابر شکوه و
عظمتش، نهایت کرنش و تواضع را دارند و ما باید خدای را هر صبح و شام شکر و ثنا
گوئیم که ما را ـ اگر از پیروان نباشیم ـ از محبان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت
قرار داد و امید داریم که در روز رستاخیز، همان روز که هر گروهی را با امامشان
محشور می کند، ما گنهکاران را که افتخار انتساب به جعفر بن محمد(ع) داریم با آن
حضرت محشور نماید. به امید استجابت.

 



[1]– سوره فاطر ـ آیه 32.