منکرین معاد

هدایت در
قرآن

تفسیر سوره
رعد

قسمت شانزدهم

آية الله
جوادي آملي

منکرین معاد

در شماره های
گذشته، بحث از تعجب کفار از دو مسئله بود: یکی تعجب آنها از اصل رسالت رسول الله
صلی الله علیه و آله که به آنها می فرمود: من فرستاده و رسول پروردگار بسوی شما
هستم. و تعجب آنها از این نظر بود که چگونه انسان می تواند رسول خدا باشد و این
کار تنها در صلاحیت و شان فرشتگان الهی است و همچنین از دعوت پیامبر «ص» به توحید
نیز اظهار تعجب می کردند و می گفتند: «اجعل الآلهة الهاً واحداً، انّ هذا لشیء
عجاب»1 آیا تمام خدایان را نفی و خدای واحدی را اثبات می کند، بدرستی
که این امری عجیب است!! و از دعوت پیامبر اکرم «ص» به معاد نیز اظهار شگفتی می
کردند و می گفتند: «أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ»2
پس از اینکه مردیم و به خاک مبدل شدیم، آیا مبعوث خواهیم شد؟!! و قرآن کریم پاسخ
به هر سه مسئله داده است.

شک و تردید
منکرین معاد

در سوره رعد
می فرماید: «وان تعجب فعجب قولهم ااذا کنا ترابا ائنا لفی خلق جدید» اگر می خواهی
تعجب کنی، سخن آنها در خور تعجب است که می گویند پس از اینکه خاک شدیم، چگونه ممکن
است که بار دیگر در آفرینشی نو به دنیا باز گردیم؟!

سخن تو ای
پیامبر خدا «ص» بر طبق فطرت و عقل است ولی کفار برخلاف فطرت و عقل سخن می گویند و
به بازگشت خود در روز رستاخیز اظهار شگفتی می کنند؛ این منکرین معاد یا در قابلیت
قابل تردید دارند یا در فاعلیت فاعل شک می ورزند. اینان یا می گویند: نمی توان
دوباره خاک را به انسان تبدیل کرد و یا می گویند خدای سبحان نمی تواند خاک را
انسان کند. سخن اینها عجیب است زیرا هر روز شاهد این دو مطلب هستند یعنی هم قابلیت
قابل روزانه مشهود آنها است و هم فاعلیت خداوند.

کسی که
روزانه مشاهده می کند آفتاب از مشرق طلوع می کند و تاریکیها را برطرف می- سازد و
فضا را روشن می نماید، اگر این انسان بگوید: چگونه یک جرم آسمانی، فضا را روشن می
کند، سخن او عجیب است!

در سوره ی حج
می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا
خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ
مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الأرْحَامِ مَا
نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ
وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا
يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا
عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ»3
که بحث آن گذشت و پاسخی به منکرین معاد بود که چگونه انسان از خاک دوباره زنده می
شود.

از جمله
سخنان منکرین معاد این بود که انسان با مردن در زمین گم می شود و اثری از او باقی
نمی ماند، که بحث آن نیز با استدلال از آیه 11 سوره سجده گذشت و مشخص شد که موت،
وفات است نه فوت و هرگز ضلالت و گم شدنی در کار نیست.

در بحث گذشته
جمله ای از امام سجاد صلوات الله علیه ذکر شد که در دعای 42          (دعای ختم القرآن) عرض می کند: خدایا!
فشار مرگ را بر من آسان کن. آنگاه حضرت، مرگ را تشریح می کند و در مورد احتضار و
قبض روح می فرماید: فرشته ی مرگ از حجابهای غیب برای محتضر تجلی می کند.

تجلی چیست؟

تجلی از
اصطلاحات کتاب و سنت است. در آیه کریمه آمده است: «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا»
پس آنگاه که نور تجلی خداوند بر کوه تابید، کوه را متلاشی ساخت. در روایات و ادعیه
نیز تجلی فراوان استعمال می شود. در یکی از خطبه های مبارکه نهج البلاغه، حضرت
امیر علیه السلام می فرماید: «الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه»4 و در
مورد عظمت قرآن، در نهج البلاغه آمده است که: «فتجلی لهم فی کتابه من غیر ان
یکونوا راوه»5 خدای سبحان برای بندگانش در قرآن تجلی کرد ولی این
بندگان، متکلم را در کلماتش نمی بینند. در این دعای امام سجاد علیه السلام نیز،
حضرت می فرماید: «تجلی لهم ملک الموت تقبضها من حجب الغیب» ملک الموت برای آنان
تجلی کرده و ارواح آنان را از حجابهای غیب قبض می نماید.

گرفتاری
منکرین معاد

بنابراین،
انسان موجودی سمائی است نه ارضی و این است حقیقت انسان، پس اگر بدن خاک شود، هیچ
تردیدی نیست که دوباره این خاک می تواند به صورت انسان در آید. پس سخنان منکرین
معاد جای تعجب دارد چرا که اینان به سه امر گرفتارند:

1- منکرین
معاد به پروردگار و خالقشان کافرند زیرا در قدرت خدای سبحان شک و تردید دارند. البته
منکر وجود خدا نیستند ولی منکر قدرت حق تعالی می باشند و لذا نمی پذیرند که اگر
انسان مرد و به خاک تبدیل شد، دوباره به صورت اول برمی گردد و در روز قیامت برای
حساب و کتاب و گرفتن اجر و کیفر محشور می شود.

منکرین معاد،
در حکمت خدای سبحان نیز تردید دارند و انکار حکمت می کنند. می گویند: خداوند انسان
را آفریده است برای اینکه در دنیا خوش بگذراند و قیامتی در کار نیست؛ نه پاداشی
برای محسنین و نه کیفری برای مجرمین وجود دارد. حساب و کتابی در عالم نیست که
بندگان به پاداش و اجری نائل شوند!! در حالی که خدای سبحان می فرماید: «وما خلقنا
السماء والارض ومابینهما لاعبین» ما اهل بازی نیستیم که عده ای را در دنیا خلق
کنیم و آنگاه آنها را آزاد و رها سازیم تا هرچه دلشان می خواهد انجام دهند.

«أَيَحْسَبُ الإنْسَانُ
أَنْ يُتْرَكَ سُدًى»6 آیا انسان می پندارد که بیهوده رها خواهد شد؟! اگر
عالم، سُدی و باطل باشد و هیچ حساب و کتابی در عالم نباشد، عالم لغو خواهد بود و
خداوند هرگز کار لغو نمی کند.

خدائی که
معاد نداشته باشد و بندگان را مورد حساب قرار ندهد، حکیم نیست و اگر نمی- تواند
مطرح کند عاجز است و خداوند منزّه از عجز و منزّه از لغو است.

پس گرفتاری
منکرین معاد، این است که اصل مبدا را پذیرفته و خدا را قبول دارند ولی رسالت و
معاد را منکر شدند. اینان که خدا را قبول دارند برای این است که اعتقاد به خدا،
هیچ تکلیفی بر عهده ی آنها مترتب نمی کند و مؤونه ای ندارد ولی آنچه مسئولیت دارد
و تکلیف بر عهده شان می گذارد، مسئله رسالت و معاد است و لذا هرگاه از آنها پرسیده
شود چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، می گویند «الله» (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ
مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا
تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ
ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ
اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ)7.

مسئله رسالت
است که تکلیف دارد، حرام و حلال دارد، واجب و مستحب دارد و قیامت است که حساب را
مطرح می کند و پاداش و کیفر می دهد. برخی از منکرین معاد شبهه ی علمی دارند و برخی
از آنها شهوت عملی و در حین بررسی معلوم می شود آنان که شبهه ی علمی دارند نیز در
حقیقت شهوت عملی دارند. در سوره ی «قیامه» می فرماید: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ
(١)وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (٢)أَيَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ
عِظَامَهُ (٣)بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ (٤)»8
بنان و سر انگشتان او که از همه چیز ضعیف تر است، ما می توانیم آن را تسویه کنیم!
پس اشکال علمی وادارشان نکرده است که معاد را انکار کنند «بل یرید الانسان لیفجر
امامه» این شهوت علمی است که جلوی پذیرش معاد را می گیرد نه شبهه علمی. انسان
معتقد به معاد در برابر خودش حسابی می بیند لذا همواره مراقب است ولی اگر کسی
بخواهد جلویش باز باشد، می گوید حسابی در کار نیست!! پس شبهه ی علمی در کار تا
منکرین معاد قیامت را نپذیرند لذا می فرماید اینها از نظر قدرت فاعل و امثال ذلک
اشکال علمی ندارند ولی می خواهند که پیش رویشان باز باشد برای فسق و فجور و شهوت
عملی (بل یرید الانسان لیفجر امامه).

گناهان،
غلهائی در گردن تبهکاران

2- دومین
گرفتاری منکرین معاد این است که پس از کافر شدن به قدرت و حکمت خداوند، تمام این
کفرورزی ها و تبهکاریها و فسق و فجورها، غلهائی به گردن آنان خواهد بود «واولئک
الاغلال فی اعناقهم» در همان دعای 42 «ختم القرآن» صحیفه سجادیه، به دنبال آن قسمت
که حضرت می فرماید: مرگ عبارت از تجلی فرشته برای محتضر است تا جانش را قبض کند،
چنین آمده است: «وصارت الاعمال قلائد فی اعناقهم» و اعمال مانند       گردن بندهائی در گردن آنان درآمد، که این
ناظر به تجسم اعمال است. عمل مانند     
قلاده ای در گردن انسان خواهد بود و انسان در روز قیامت زیر قلاده های
سنگین محشور می شود. دادگاه روز قیامت مانند دادگاه دنیا و نظام قضاوت اعتباری
نیست که اگر کسی جنایتی مرتکب شد یا ظلمی کرد، تعزیر شود مثلا یا به زندان افکنده
شود، بلکه انسان با باری از جرم محشور می شود لذا دیگر جای هیچ انکاری برایش نمی
ماند.

پس اینطور
نیست که در روز قیامت وقتی از قبر برمی خیزد، مستقیم القامه وارد محکمه گردد و در
آنجا شخصی مسئول حسابگری است، به او بگوید که تو فلان کار بد انجام دادی؟ و او هم
انکار کند بلکه در آنجا تمام اعمال بدش مانند قلاده هائی در گردنش آویخته شده و
زیربار این غلها وارد صحرای محشر می شود و تمام اعمال همراه او است و از او جدا
نمی باشد. و در آن روز حساب، در برابر تمام خلایق و بندگان با بار گناه، حسابرسی
می شود و هرگز نمی تواند گناهانش را انکار کند و جایی هم برای انکار نمانده است.

وضعیت محکمه
قیامت

بنابراین،
اینطور نیست که انسان در روز قیامت تنها به محکمه برود تا از او سئوال کنند چه
کرده ای، و او بتواند انکار کند! اولا- انسان با تمام غلهای گناه وارد محشر می شود
وانگهی وقتی از قبر سربرداشت، نمی تواند راه را تا محکمه الهی، به آسانی طی کند
چون نوری ندارد که بتواند راه را به راحتی برود. در آنجا آفتابی نیست که فضا را
روشن کند و به تبهکاران نوری نمی دهند که راه را هموار یافته و جلوی پای خودشان را
ببینند. آن عده که راه را بخوبی طی می کنند، خود نورانی هستند و راه را می توانند
با نور خودشان بنگرند ولی این تبهکاران را نوری در قیامت نیست «مُتَّكِئِينَ فِيهَا
عَلَى الأرَائِكِ لا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلا زَمْهَرِيرًا»9 نه
آفتابی در آنجا می بینند و نه زمهریر سردی. و اصلا در قیامت آفتابی نیست زیرا نظام
طبیعت بکلی عوض شده و آسمان و زمین به هم کوبیده شده و بساط نظام طبیعت را جمع
کرده اند: «وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا (٥)فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا (٦)وَكُنْتُمْ
أَزْوَاجًا ثَلاثَةً»10 آنگاه که زمین با لرزشی شدید بلرزد و کوه ها
پاره پاره شوند و مانند      گردو غبار
پراکنده گردند.

و در سوره
تکویر می خوانیم: «اذا الشمس کورت واذا النجوم انکدرت» روزی که آفتاب به خاموشی می
گراید و ستارگان کدر و تاریک می شوند. همه ی ستارگان و ماه ها از      نور افشانی باز می مانند و در هم کوبیده می
شوند و از بین می روند و این تبهکار         
بی چاره در آن روز راه را نمی تواند ببیند و کورکورانه باید بار سنگین گناه
را بر دوش بکشد تا خودش را به محکمه برساند.

وحی، غلها را
بر می دارد

تنها وحی است
که می تواند آن غلها و بردگیهای استکباری را از گردن مردم بردارد و به آنها می
فهماند که از کجا آمده اند و به کجا دارند می روند؟ اگر انسان فهمید از کجا آمده و
به سراغ کی می رود، زیر بار زید و عمرو نخواهد رفت و دیگران نمی توانند بارهای
وزرووبال را بر او تحمیل کنند. کار انبیا این است که بندهای گناه را بگسلانند و غل
و زنجیرها را از گردن انسان بردارند تا سبکبار شود و به راحتی راه دادگاه الهی را
بپیماید: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ
مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ
وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ
الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ
فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي
أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»11 و احکام پررنج و
زحمتی را که از روی نادانی و هواپرستی مانند غل ها و زنجیرها بر گردن خود حمل می
کنند، آنها را بر می دارد، پس اگر مسئله مبدا و معاد برای انسان حل شود، هیچ غل
واصری نخواهد داشت، وقهرا کار انبیا این است که مبدا و معاد را به انسانها
بفهمانند و بندهای جهل و هواپرستی را بگسلانند تا مردم ناچار از حمل آنها نباشند.

هم اکنون نیز
غلها و بندهای گناه و هوا بر گردن تبهکاران و فاسدان و مستکبران آویزان است ولی
چون حواسشان متوجه طبیعت است، احساس نمی کنند و متوجه آن غلها نمی شوند، مانند
انسانی که در حال نشاط و شادمانی، سرگرم پذیرائی دوستانش در مجلس جشن و سرور است
که همواره در حرکت و رفت و آمد و تلاش برای پذیرائی مهمانان است ولی هنگامی که همه
رفتند و خود را تنها دید، آن وقت متوجه می شود که سخت گرسنه است، چون غذائی نخورده
و تمام وقت مشغول خدمت به دوستان بوده است، و شاید تازه متوجه شود که پایش می سوزد
و با دقت ملاحظه می کند که میخی در کفشش فرو رفته و جوراب را پاره کرده و به پایش
رسید و آن را نیز زخم کره و خون آلود نموده است ولی چون در تلاش و کوشش مداوم
بوده، حتی احساس درد و سوزش پا نیز نکرده بوده است. پس آن گرسنگی و این سوزش هر دو
در همان حال پذیرائی از مهمانان وجود داشته، منتهی احساس نمی کرده است.

آنانکه امروز
در لذائذ و شهوات دنیا و طبیعت فرو رفته و تخدیر شده اند، احساس نمی کنند که هم
اکنون نیز در جهنم اند ولی وقتی لذائذ طبیعت فرو نشست و زندگی مادیشان پایان
پذیرفت، آنگاه سوزش عذاب الیم را احساس و لمس خواهند نمود در قرآن می خوانیم:    «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى
ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا»12
آنان که اموال یتیمان را ظالمانه می خورند، در حقیقت آتش را در شکم خود فرو کرده و
می- خورند و بزودی در دوزخ مشتعل و فروزان خواهند افتاد. این آیه به وضوح می
فهماند که هم اکنون آتش در شکم آنها است و آتش را می خورند نه اینکه ما تعبیر کنیم
که در روز قیامت، آتش می خورند، پس اکنون نار و جهنم وجود دارد ولی باید کسی باشد
که این پرده ها را کنار بزند تا بفهمیم که تبهکاران و فاسدان، با گناهان خود، آتش
می خورند، گرچه سوزش آن را امروز احساس نمی کنند.

در روایت است
که زنی خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله رسید و سئوالی از حضرت کرد. پیامبر
جوابش را داد. پس از اینکه بیرون رفت، یکی از زنان پیامبر «ص» نقصی را که در آن زن
بود، بیان نمود. حضرت با ناراحتی روی به او کرده فرمود: خلال کن! همسر حضرت عرض
کرد: مگر من غذائی خورده ام که خلال کنم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوباره
فرمود: خلال کن! او نیز خلال کرد و مقداری گوشت از لای دندانش بیرون آمد. معلوم شد
آن غیبت به صورت گوشت درآمده است.13

هم اکنون نیز
اگر کسی باشد که این پرده ها را کنار بزند، آن وقت معلوم می شود چه خبر است؟ این
دیگر کار علم نیست که به اینجا دسترسی پیدا کند. علم می تواند دور را نزدیک، نزدیک
را دور کند، علم می تواند بالا را پائین و پائین را بالا ببرد، علم می تواند ریز را
درشت و درشت را ریز کند، علم می تواند ما را از دورترین ستاره ها و کهکشانها باخبر
سازد و ریزترین ذرات را با میکروسکوپ ببیند ولی هرگز نمی تواند معانی را ممثل کند
و غیبت را به صورت گوشت در بیاورد، اینجا دیگر کمیت علم لنگ است و تنها کار وحی
است که پرده های طبیعت را کنار بزند و حقایق را بروز دهد.

ادامه دارد