راه مستقیم و راه کج

شرح دعاي
ابوحمزه ثمالي

قسمت هيجدهم[1]

راه مستقیم و
راه کج

آيت الله
ايزدي نجف آبادي

سبیل الله

در مقاله قبل
که بمناسبت جمله: «سیدی لعلک عن بابک طردتنی…» صحبت از «باب الله وابواب الجنه
وابواب السموات» در خانه ی خدا، درهای بهشت و درهای آسمان ها، شد مناسبت ایجاب کرد
که «سبیل الله» نیز بیان شود که به این مقاله حواله داده شد.

در قرآن شریف
کلمه ی سبیل الله که بمعنای راه خدا -چه بعنوان انفاق فی سبیل الله یا جهاد و قتال
فی سبیل الله- زیاد بکار رفته است. علمای تفسیر نظر به اینکه خداوند جسمی نیست که
در مکان مخصوصی باشد که برای رسیدن به او مسافتی باید پیموده شود و هم چنین وظائف
و کارهائی که به عنوان تکلیف الهی انجام می گیرد چه جنگ یا انفاق و غیر آن ها
مسافت نیست که مثلا بتوان گفت چند کیلومتر است فرموده اند: مقصود از سبیل والله
لفظ رضوان در تقدیر است ولی با کمی دقت معلوم می شود که با تقدیر گرفتن چنین کلمه
ای باز اشکال باقی است و می توان گفت: مگر رضایت خدا در مکان مخصوصی است که با طی
مسافتی مثلا صد کیلومتر به آن می رسیم؟ یا اینکه مگر قربات و طاعات و کارهای خیر،
خیابان یا جاده ی شوسه است که با پیمودن آن به رضا یا ثواب الهی برسیم.

از این رو به
نظر می رسد که بهتر است بگوئیم: به اصطلاح علمای ادب این اضافه یعنی اضافه ی کلمه
سبیل به الله از باب اضافه ی به غایت و مقصد راه نیست بلکه از قبیل اضافه ی سبیل
است به مسبل سبیل. به این معنی که این که به عربی می گوئیم   سبیل الله و به فارسی راه خدا یعنی رسم و روشی
که خدا پیش پایمان گذاشته و خطی که او به وسیله ی انبیا و اولیاء به ما داده که
پیروی کنیم که بالنتیجه به رضا و ثواب او نائل گردیم همچنان که همین راه زمینی
(یعنی مسافتی که متصل به محلی یا فاصله ی بین دو محل است) را گاه اضافه می کنیم به
اسم آن کسی که این راه را احداث کرده و مورد استفاده قرار داده است (چنانچه می
گویند راه شاه عباسی).

و این را هم
باید در نظر گرفت که در قرآن شریف کلمه ی سبیل و صراط را گاهی اضافه به کسانی که
راه می پیمایند می کند چنان چه در سوره ی نساء در آیه ی 115 می فرماید: «وَمَنْ يُشَاقِقِ
الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ
نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا».

کسی که بعد
از آشکار شدن حق از در مخالفت با پیامبر درآید و راهی جز راه مومنان را انتخاب کند
ما او را به همان راه که می رود می بریم و به دوزخش داخل می کنیم و جایگاه بدی
دارد.

چنانچه
ملاحظه می شود در این آیه راه مستقیم که راه دین و طاعت است به مومنین و اهل طاعت
که رهروان این راه هستند اضافه کرده، همچنان که در سوره ی حمد صراط المستقیم را
صراط اشخاصی که به آن ها نعمت داده شده می داند که در آیه ی 69   درباره ی این گونه اشخاصی که به آن ها نعمت
داده شده می فرماید: و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در دنیا و آخرت یا در
آخرت) این گونه اشخاص با کسانی که خدا به    
آن ها نعمت داده از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آن ها رفیقهای
خوبی هستند.

و در سوره ی
یوسف آیه ی 108 می فرماید: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ
أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»
بگو این راه (مشخص) من و پیروانم است که با بینش و بصیرت کامل به خدا دعوت می کنم.

اکنون باید
دید که مقصود از سبیل الله که بر حسب آنچه از آیات قرآن استفاده شد راهی که خدا در
پیش پای مردم گذاشته و رهروان و سالکان حقیقت، آن را می پیمایند، چیست؟

ممکن است
گفته شود که مقصود همان است که می گوئیم راه و رسم همان راه و رسمی که بنده ی مومن
(چه در رابطه ی بین خود و چه در رابطه با بندگان خدا) بر مبنای توحید برگزیده است
یا اینکه مطلب بالاتر از این است.

تحقیق این
مطلب را از آیه ی 5 سوره انشقاق که می فرماید: «وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ»
ای انسان بدرستی که تو با تلاش و رنج تمام بسوی پروردگارت می روی و او را ملاقات
خواهی کرد.

این آیه
اشاره به یک اصل اساسی در جهات همه ی انسان ها است که او با این زندگی آمیخته به
درد و رنج در نهایت به موقفی رهسپار است که از آن به ملاقات پروردگار تعبیر می شود
که شاید بتوان گفت آن موقف شهود خداوند از طریق باطن است.

و در ضمن
بدست می آید که چه آنها که با ایمان و انجام وظائف بندگی روزگار عمرشان را سپری می
کنند و چه آنها که با غفلت و روش غیر دینی، روزگار را پشت سر می گذارند هر دو
همچنان که مراحلی از هستی (از جمادی و نباتی و حیوانی)را گذرانده تا به    مرحله ی انسانیت رسیده اند وارد در سر منزل
«اختیار» شده اند که در ابتداء این نشاة سر فصل دیگری برای سیرشان شروع شده که
همراه با سیری که مانند مراحل قبلی در اختیارشان نیست (مانند گذراندن دوران کودکی
و جوانی و پیری) سیری دیگر هم دارند به اعتبار تحصیل ملکات علمی عقلی و عملی
اخلاقی که یا رو به سعادت و دارقرار و یا برعکس در اثر جهلهای مرکب و متراکم و
ملکات ناپسند که در اثر اعمال ناشایسته پیدا می کنند رو به شقاوت و داربوار و
هلاکت است که بفرموده ی قرآن در آیه ی 17 از   
سوره ی ابراهیم: «يَتَجَرَّعُهُ وَلا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ
مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ» از هر
سو (اسباب) مردن و مرگ بسراغ او می آید ولی مردنی برایش نیست.

نتیجه ی بیان
گذشته

نتیجه ی بیان
گذشته چنین می شود که هم چنان که بر قطع نظر از نشاة اختیار یعنی قبل از ورود
انسان در مرحله ی انسانیت که همان مراحل جمادی و نباتی و حیوانی انسان در این
مراحل به همراه کل جهان طبیعت و ماده به حرکت و سیر خود به طور مداوم وجودش رو به
شدت است و بالنتیجه قرب وجودی به مبدا اعلی پیدا می کند چنان چه در سوره ی تغابن
می فرماید: «والیه المصیر» و در شوری آیه ی 53 می فرماید: «صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ»
آگاه باش که بسوی خدا امور می گردد.

انسان هم در
مرحله ی اختیار با تکاملات طبیعی و آمیخته با ملکات علمی و عملی که حرکتی است
مداوم و در حقیقت با کدح و تلاشی که می کند چنانچه در سوره ی غاشیه آمده به مبدا
هستی قرب پیدا می کند یا به تعبیر دیگر سیر و سلوک الی الله می نماید که در این
سیر که انسان از آن مرحله که از هر گونه علمی و ملکه ای خالی است از این مرحله به
راه افتاده و در علم و عمل پیش رفته که آیا به کجا می رسد باید گفت به قول حافظ:

کس ندانست که
منزلگه مقصود کجاست            این قدر هست
که بانگ جرسی می آید

سائر و سالک
و سیر و سلوک و سبیل و راه یکی است چنانچه حاجی سبزواری (دنبال سخنی که از ایشان
در مقاله ی قبل که باب الله را بیان کردیم در صفحه 245 شرح اسماء گذشت) می فرماید:
«والسبیل هوالنفس الناطقه» راه همان نفس ناطقه انسانی است.

راه راست

در اینجا
باید توجه داشته باشیم که هم چنانکه برای مقاصدی که در نظر می گیریم گاهی راهی که
انتخاب می شود یا مستقیم و راست است یا غیر آن و انسان هم ممکن است راه راست و
درستی بپیماید یا نادرست و منحرف که بالنتیجه گم شود در این سیر باطن نیز چنین است
که باید به هر کسی که به خیال خود در راه سلوک است گفت: ره چنان رو که رهروان
رفتند.

چنانچه
خداوند در سوره ی لقمان می فرماید: «واتّبع سبیل من اناب الی» پیروی کن راه کسی را
که به من انابه و بازگشت نمود. و نیز در آیه 154 از سوره زمر می فرماید: «اللَّهُ الَّذِي
جَعَلَ لَكُمُ الأنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ» و باز
گردید به سوی پروردگارتان و در مقابل او تسلیم باشید پیش از آنکه عذاب بسراغ شما
بیاید و کسی شما را یاری نکند. بر حسب نظر بعضی از ارباب سیر و سلوک، توبه، بازگشت
از گناه و انابه، بازگشت نفس و خود سالک است. خواجه عبدالله انصاری در «منازل
السایرین» در ابواب «بدایات سیر»   می
گوید: اولین باب، یقظه است که اول باید از خواب غفلت بیدار و از سکر مستی و طبیعت
هشیار بود. و در مرحله ی دوم، توبه و بازگشت از گناه است که این باب دوام بدایات
سیر است. و باب سوم، انابه است که فرق بین توبه و انابه همانگونه که ذکر شد،
بازگشت از گناه و انابه بازگشت خود سالک می باشد.

بنابراین،
راه مستقیم، از بیداری و به دنبال آن، توجه به خدا، و یکی پس از دیگری مراحلی را
که باید گفت، مراحل عبودیت است، می باشد. در سوره ی «یس» می فرماید:      «وان اعبدونی هذا صراط مستقیم» و اینکه مرا
عبادت کنید که این است راه راست.

پس سالکان
راه عبودیت که در مرحله ی اختیارات خواب طبیعت بیدار گشته و حق را وجهه ی نظر خویش
قرار داده اند، راه را که مستقیم است، آن ها هم چنین خواسته اند که این راه مستقیم
را بپیمایند.

راه کج و غیر
مستقیم

بنابر آنچه
در صراط مستقیم و راه راست گفته شد، راه کج و غیر مستقیم، انسان فرورفته در خواب
غفلت و غیر متوجه بحق و دلخوش کرده به طبیعت است که در حقیقت، پشت بخدا کرده بلکه
روی خودش نیز به پشتش برگشته چنانچه در آیه 47 از سوره نساء          -خطاب به اهل کتاب- می فرماید: ای کسانی که
(خدا) به شما کتاب داده، به آنچه نازل کردیم ایمان بیاورید و به دنبال آن می
فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا
لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا
أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا»
پیش از آنکه صورتهایی را محو کنیم و سپس به پشت سرباز گردانیم. اینان همانها هستند
که خداوند در آیه 28 سوره کهف می فرماید: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ
رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ
تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ
ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا» پس از اینکه به پیامبر
گرامی خود دستور می دهد که با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام می خوانند و
تنها ذات او را می طلبند و چشم های خود را از آن ها برمگیر، می فرماید: از آن ها
که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت مکن، همانها که پیروی از هوای نفس کردند
و کارهایشان افراطی و بیرون از حدّ اعتدال است.

و نیز همان
هائی که در سوره نجم، آیه 29 و 30 می فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ
ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (٢٩)ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ
الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ
بِمَنِ اهْتَدَى (٣٠)» از آنهایی که از ذکر ما روی گردانند و جز زندگی مادی دنیا
را نمی طلبند، اعراض کن، این نهایت آگاهی آنها است، بدرستی که پروردگار تو کسانی
را که از راه او گمراه شده اند، به خوبی می شناسد و هدایت یافتگان را از همه بهتر
می داند.

خواننده عزیز
از این دو آیه متوجه می شود، در بین جمله هائی از این دعا چنانکه در دو مقاله
گذشته ذکر شد مقصود از این جمله که امام عرض می کند: «او لعلّک رایتنی معرضاً عنک
فقلیتنی» شاید مرا دیدی که از تو رو گردانم پس به من غضب کرده ای، این باشد که
همین که انسان بجز زندگی دنیائی و بهره های مادی، هدفی نداشته باشد همان اعراض از
ذکر حق و همان غضب حق است بر او و به دنبال آن محرومیت از سعادت اخروی.

و شاید همین
بی توجهی به خدا و تمام توجه به طبیعت و لذات مادی طلب کردن سبیل و صراط حق است در
چند مورد از قرآن شریف این مضمون است که: «تبغونها عوجاً» راه حق را کج خواهانند.

ادامه دارد

 



1- بحارالانوار ج
18 ص 381 والصحیح من السیره ج 1 ص 269-270.

2-
بحارالانوار ج 18 ص 379.

3-
المیزان ج 13 ص 30- بحارالانوار ج 18 ص 302، 319.

4-
بحارالانوار ج 18 ص 319 و سیرة النبویه ج 2 ص 93-94.

5- ابن حجر عسقلانی از دانشمندان اهل
سنت در کتاب الاصابة ج 4 ص 348 ذکر کرده که عایشه چهار سال یا پنج سال بعد از بعثت
رسول خدا (ص) بدنیا آمد و هنگامی که رسول خدا (ص) او را بعقد خویش درآورد شش ساله
بود و پس از دو یا سه سال در نه سالگی وی در سال اول و یا سال دوم هجرت با او زفاف
نمود و روی قول اینکه اسراء و معراج رسول خدا (ص) در سال سوم یا دوم بعثت اتفاق
افتاده باشد عایشه در آن زمان هنوز بدنیا نیامده بود مگر آنکه بگوئیم ایشان در این
باره اجتهاد کرده اند و همان مطالبی که در حدیث وحی مذکور شد.

6- و در برخی از روایات «ما فقدت» بجای
«ما فقد» است.

7- سیره ی ابن هشام ج 1 ص 399.

8- سیرة النبویه ج 2 ص 105- سیره ی ابن
هشام ج 1 ص 400.

9و 10- سوره اسراء- آیه 1.

11- از دانشمندان معاصر شیعه مرحوم
علامه طباطبائی در این باره فرموده: «اصل اسراء چیزی نیست که بتوان آن را انکار
کرد زیرا قرآن کریم بدان تصریح کرده و روایات از رسول خدا و ائمه اهل بیت علیهم
السلام در این باره متواتر است» (المیزان ج 13 ص 31) و از دانشمندان معاصر اهل سنت
نویسنده ی فقه السیره «دکتر سعید بوطی» در ضمن بحثی درباره ی معجزات رسول خدا (ص)
و نقل تعدادی از آنها می گوید:   «و من ذلک
حدیث الاسراء والمعراج الذی نسوق هذا البحث بمناسبته و هو حدیث متفق علیه لا تنکر
قطعیة ثبوته، وهو باجماع جماهیر المسلمین من ابرز معجزاته» (فقه السیره ص 150).

12- اشاره است به پاره ای از روایات که
در شب معراج فرشتگان الهی طشت و آفتابه ای آوردند و شکم آن حضرت را پاره کرده و
شستشو دادند، نظیر آن چه در داستان «شق صدر» پیش از این گذشت.

13- مجمع البیان ج 6 ص 395.

14- المیزان ج 13 ص 33-34.

15- مناقب ج 1 ص 177.

16- المیزان ج 13 ص 31-32.