یاران امامان

یاران امامان

عَمروبن
حَمِق خزاعی

سيد جواد
مُهري

«عمروبن
حَمِق، یا رسول خدا صلّی الله علیه و آله، آن عبد صالح و بنده ی شایسته ای که
عبادت، تنش را رنجور و ضعیف و رنگش را زرد کرده بود…».

این سخن بزرگ
از سیدالشهداء، حسین بن علی صلوات الله علیه است که در ستایش یکی از باوفاترین و
مخلص ترین اصحاب رسول الله «ص» و یاران صدیق پدر بزرگوارش حضرت امیر صلوات الله
علیه، گفته است. کشی «ره» در رجال خود نامه ای را از امام حسین علیه السلام نقل می
کند که آن حضرت به معاویه نامه ای نوشت که در آن نامه آمده بود:

«اولست قاتل
عمروبن الحمق صاحب رسول الله صلّی الله علیه و آله؟ العبد الصالح الذی ابلته
العبادة، فنحل جسمه واصفرلونه بعدما امنته واعطیته من عهود الله ومواثیقه ما
لواعطیته طائراً لنزل الیک من راس الجبل ثم قتلته جراة علی ربک واستخفافاً بذلک
العهد…» تو (ای معاویه) مگر قاتل عمرو بن حمق، یا رسول خدا صلّی الله علیه و آله
نیستی، همان بنده ی شایسته ی پروردگار که از کثرت عبادت، بدنش به ضعف گرائیده و
رنگ چهره اش زرد شده بود، آن هم پس از اینکه او را امان دادی و پیمان های محکم
الهی با او بستی که به او آسیبی نرسانی، همان پیمان هائی که اگر به پرنده ای داده
بودی از سر کوه برای تو پائین می آمد، و با این حال او را کشتی درحالی که بر خدای
خود تجرّی کردی و پیمان خود را کوچک شمردی!

عمروبن حمق
کیست؟

بنابراین،
عمروبن حمق یکی از یاران پیامبر صلّی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام
است که بدست معاویه لعنة الله علیه به شهادت رسید و به این فوز عظیم نائل شد.
عمروبن حَمِق خزاعی همان رادمرد جلیل القدری است که استقامت و پایداریش در دفاع از
حق امیرالمومنین علیه السلام، او را به شهادت رساند. او همان شخصیت والائی است که
مورد احترام و تقدیر تمام اصحاب و یاران بود بلکه دوست و دشمن، او را به بزرگی و
عظمت یاد می کنند.

برقی «ره» او
را از شرطة الخمیس و از خواص اصحاب امیرالمومنین می داند. ابن شهر آشوب «ره» او را
از نزدیکترین و مقربترین یاران امیرالمومنین و امام حسن علیهما السلام می داند.
شیخ مفید «ره» او را از پاکترین و منزه ترین اصحاب حضرت امیر سلام الله علیه به
شمار می آورد، آنگاه از محمدبن جعفر مودب نقل می کند که ارکان چهارگانه اصحاب:
سلمان، مقداد، ابوذر و عمار بودند و از تابعین اویس قرنی و عمروبن حمق خزاعی از
ارکان می باشند. سپس از جعفربن حسین نقل می کند که گفت: «همانا عمروبن حمق به آن
مقام والا رسیده بود که قرب و منزلتش نزد امیرالمومنین علیه السلام مانند قرب و
منزلت سلمان فارسی بود نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلم».

علما و
مورخین عامه نیز در کتابهای خود، عمروبن حمق را به بزرگی نام می برند. ابن اثیر در
اسدالغابه و ابن حجز عسقلانی در اصابه و ابن عبدالبر در استیعاب، آن بزرگوار را از
جمله اصحاب حضرت رسول صلّی الله علیه و آله دانسته و نقل کرده اند که او افتخار
این را دارد که پیامبر گرامی «ص» او را دعا کرده چنین فرمود: «اللهم امتعه بشبابه»
خداوندا او را از جوانیش بهره مند ساز. و آنگاه ذکر کرده اند که هشتاد سال از عمرش
گذشته بود و یک موی سفید در سر و صورتش یافت نمی شد. ابن مزاحم در کتاب صفین،
مطالب بسیار جالبی درباره ی عمروبن حمق و شجاعتهایش در جنگ صفین بیان کرده که دلیل
ایمان راسخ و روح پاک و بزرگ او است.

برقی نقل
کرده است که عمروبن حمق به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد:           «یا امیرالمومنین! به خدا سوگند، من
ترا دوست نداشتم و با تو بیعت نکردم برای این که خویشاوندی بین من و تو وجود دارد
و نه برای گفتن پولی و یا درخواست مقامی از تو بود ولی به این خاطر ولایت تو را
پذیرفتم که تو را پنج خصلت است: تو پسر عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و
اولین کسی هستی که به او ایمان آوردی و تو همسر سرور زنان امت فاطمه زهرا دختر
رسول خدا «ص» هستی و تو پدر ذریه ی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می باشی و تو
عظیم ترین مرد از مهاجرین هستی که در جهاد والاترین سهم را دارا هستی. پس اگر به
من دستور داده شود که کوه های سنگین را از زمین برکنم و به جائی دیگر منتقل نمایم
و یا دریاهای مواج را از آب خالی سازم تا اینکه بتوانم بنحوی در هر امری دوستان و
اولیایت را تقویت نموده و دشمنانت را منکوب سازم، گمان نمی کنم توانسته باشم، حقی
را که برگردنم داری ادا نمایم». حضرت امیر علیه السلام در پاسخ او فرمود: «اللهم
نوّر قلبه بالتّقی واهده الی صراط مستقیم لیت ان فی جندی مائة مثلک» بارالها! قلبش
را به نور تقوی منور ساز و او را به صراط مستقیم هدایت کن. ای کاش در سپاه من صد
نفر مانند تو وجود داشت. حجر عرض کرد: «در آن صورت، به خدا قسم سپاه تو تکمیل شده
و کمتر کسی پیدا می شد که به تو خیانت کند». کشی «ره» عمروبن حمق را از حواریون
امیرالمومنین علیه السلام می شمرد و نقل می کند که: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و
آله گروهی را (برای تبلیغ) فرستاد و آنها فرمود: در فلان ساعت از شب راه را گم می
کنید، پس به دست چپ جاده حرکت کنید تا اینکه به مردی خیّر و با فضل می رسید، از او
راه را بپرسید ولی او هرگز به شما راه را نشان نمی دهد تا اینکه از غذایش تناول
کنید و آنگاه برای شما گوسفندی می کشد و شما را از غذا سیر می کند، سپس بلند می
شود و راه را به شما نشان می دهد. پس سلام مرا به او برسانید و به او خبر دهید که
من در مدینه ظاهر شده ام (دعوتم را آشکار ساخته ام). آنان از نزد حضرت رفتند و
چنین شد که فرموده بود؛ راه را گم کردند، یکی از آنان گفت: مگر فراموش کردید که
پیامبر به شما فرمود، به سوی دست چپ روانه شوید؟ چنین کردند تا اینکه به همان مرد
رسیدند. او به آنها گفت: تا نزد من غذا میل نکنید، راه را به شما یاد نمی دهم. غذا
خوردند، سپس راه را به آنها نشان داد. ولی آنان یادشان رفت که سلام پیامبر خدا را
به او برسانند، تا اینکه خود آن مرد -که همو عمروبن حمق بود- از آنان پرسید: آیا
پیامبر صلّی الله علیه و آله در مدینه ظهور نموده است؟ گفتند: آری! پس او به مدینه
رفت و مدت زیادی در خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله بود، تا اینکه روزی حضرت به
او فرمود: به همان جائی که از آنجا هجرت کردی باز گرد تا اینکه امیرالمومنین علیه
السلام به ولایت رسد، آنگاه به سوی او بشتاب. عمروبن حمق برگشت و در آنجا به تبلیغ
اسلام مشغول بود تا اینکه حضرت امیر سلام الله علیه، کوفه را مقرّ حکومت خود قرار
داد، پس به سوی امیرالمومنین علیه السلام -به کوفه- روانه شد و در آنجا مدتها در
خدمت آن حضرت بود تا اینکه روزی امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: آیا منزلی
داری؟ عرض کرد: آری! فرمود: آن را بفروش و پولش را به قبیله «ازد» بسپار زیرا پس
از چندی که من از میان شما رفتم حکومت وقت در پی تو می فرستد که دستگیرت نماید، پس
قبیله ازد تو را پناه می دهند تا اینکه از کوفه خارج شوی و به قلعه ی موصل برسی.
به موصل که رسیدی به شخص فلجی برمی خوری، تو را سیراب خواهد کرد و از تو می پرسد
که چه کاره ای؟ تو به او خبر ده و اسلام را بر او عرضه کن که او مسلمان می شود،
سپس دستت را روی پایش بمال که خداوند ان شاءالله او را شفا می بخشد و همراه تو
قیام می کند. از آن پس بر شخص نابینائی می گذری که او هم از تو سوال می کند: چه
کاره ای؟ او را خبر ده و به اسلام دعوتش کن، دعوتت را اجابت می کند و آنگاه دستت
را بر چشمش بمال که به خواست خداوند بینائیش باز می گردد و دنبال تو روانه می
شود.و همین دو نفر هستند که ترا پس از مرگ، در قبر خواهند گذاشت. سپس نظامیان
سواره به دنبال تو می آیند، پس هرگاه نزدیک قلعه در فلان موضع رسیدی، خسته خواهی
شد؛ از اسبت فرود آی و در غاری که آنجا هست وارد شو، و همانا در ریختن خون تو،
فاسقین از جن و انس شرکت خواهند داشت. عمروبن حمق به آنچه امیرالمومنین علیه
السلام فرموده بود عمل کرد تا اینکه به قلعه رسید، به آن دو نفر گفت: چه می بینید؟
گفتند: اسب سوارانی می بینیم که به سوی ما می آیند. پس از اسبش فرود آمد و داخل در
غار شد، و اسب را رها کرد. وقتی وارد غار شد ماری او را زد. سپاه دشمن رسید، اسبش
را دیدند که بی سرپرست رها شده، فهمیدند که او در همین نزدیکی است، دنبالش رفتند
تا او را در غار یافتند؛ سر مبارکش را از تن جدا کرده نزد معاویه آوردند، معاویه دستور
داد آن را بر نیزه ای قرار داده در شهر بگردانند و این اولین سری در اسلام بود که
بر نیزه می رفت.

داستان شهادت

و اما علامه
امینی «ره» داستان شهادت عمروبن حمق را چنین نقل می کند: عمرو جزء اصحاب حِجربن
عدی «ره» بود که پس از قیام حجر، معاویه برای دستگیری یارانش، سپاهیانش را بسیج
کرد. عمروبن حمق و رفاعه بن شداد فرار کردند تا اینکه از مدائن به موصل رسیدند، در
آنجا کوهی بود، به آن کوه پناه بردند. بخشدار آنجا که عبیدالله بن ابی بلتعه نام
داشت از جریان پناه بردن آنان مطلع شد، با سوارانش به سوی آنان شتافت. عمرو بیمار
بود و توان جنگیدن نداشت و اما رفاعه جوانی نیرومند بود، بر اسبش سوار شد و به
عمرو گفت: اجازه می دهی، برای دفاع از تو بجنگم؟ عمرو گفت: برای من چه فایده دارد
که تو کشته شوی؟ خود را برهان و فرار کن. او هم جنگی نمایان کرد و با زبردستی
توانست خود را از مهلکه نجات دهد و فرار کند. به عمروبن حمق رسیدند او را دستگیر
کردند و سپس پرسیدند: تو کیستی؟ عمرو فرمود: من کسی هستم که اگر مرا رها کنید برای
خودتان بهتر است و اگر مرا کشتید زیانش برای شما بمراتب بیشتر خواهد بود!       هرچه اصرار کردند، عمرو خود را معرفی
نکرد، بخشدار او را نزد والی معاویه بر موصل، عبدالرحمن بن عبدالله ثقفی (که گویا
خواهرزاده معاویه بود) فرستاد. عبدالرحمن تا عمرو را دید، او را شناخت، پس به
معاویه نامه ای نوشت و جریان دستگیری عمرو را به او اطلاع داد. معاویه نوشت: او نُه
ضربت به عثمان زده است! پس او را نُه ضربت بزنید. عمرو را نُه ضربت زدند که در
اولین یا دومین ضربت به شهادت رسید. سپس سر مبارکش را برای معاویه فرستادند و این
اولین سر بود که در اسلام از شهری به شهری حمل می شد. ابن کثیر می نویسد: سر
عمروبن حمق را در شام و دیگر شهرها گرداندند و این اولین سری بود که بر نیزه
گذارده شد و آن را به حرکت درآورده بودند. آنگاه معاویه سر عمرو را برای همسرش
«آمنه دختر شرید» فرستاد و آمنه در آن وقت، در زندان معاویه بسر می برد. سر را
بردند و جلوی آمنه انداختند. آمنه دست خود را بر پیشانی مبارک عمرو گذاشت و سر را
در آغوش گرفت و گفت: مدتی طولانی او را از من پنهان کردید و اکنون مرده اش را به
من هدیه می کنید! چه خوب هدیه ای! ابن اثیر در اسدالغابه چنین نقل می کند که در
سال 50 هجری قمری، عمرو به موصل فرار می کند، در آنجا عبدالرحمن ثقفی والی موصل و
خواهرزاده معاویه، او را به شهادت رسانده، سر مبارکش را نزد زیادبن ابیه می فرستند
و زیاد آن سر را نزد معاویه می فرستد و این اولین سری بود در اسلام که از جائی به
جائی فرستاده می شد. آنگاه ابن اثیر می نویسد: قیر عمروبن حمق در موصل مشهور و
معروف است و زیارتگاه مسلمانان می باشد و دارای صحن و بارگاه بزرگی است که در آغاز
ابوعبدالله سعیدبن حمدان، پسر عموی سیف الدوله، در ماه شعبان از سال 336 قمری، آن
را بنا کرد.

پاسخ به نامه
ها

مسئول محترم
پاسخ به نامه ها در مجله پاسدار اسلام

من پسری 17
ساله به نام ب-ک از خوزستان هستم، پدرم به برادر بزرگم اهمیت می دهد و اصلا به من
اهمیت نمی دهد و همیشه مرا با بدنامی و بی شعور و اسمهائی که در اینجا شاید لازم
نباشد بگویم صدا می زند و هر وقت بخواهد لباس برای او می خرد و مثل یک غریبه با من
رفتار می کند و هر وقت مهمانی داشته باشیم مرا آنقدر پیش مهمان کوچک می کند و با
این حرفها که -نگاه کن قیافشو- که من مجبور می شوم با چشمهای گریان و خجالت زده از
خانه خارج شوم و برادر بزرگم را پیش مهمان سرافراز می کند و یک روز که دیگر
نتوانستم حرفهای پدرم را تحمل کنم با پدرم درگیر شدیم و من که چاره ای نداشتم شیشه
های پنجره را شکستم و حالا روز به روز پدرم با من بدبخت بدتر و بدتر   می شود. لطفا چاره ای برای من پیدا کنید.

خوزستان-ب-ک

خوزستان
برادر-ب-ک

ما نامه ی
شما را در اینجا آوردیم تا شاید برای دیگران درس عبرت باشد. یکی از دستورات اخلاقی
اسلام در رابطه با فرزندان فرق نگذاشتن میان آنها است. از رسول اکرم صلی الله علیه
و آله وسلم دستور اکید بر لزوم عدالت و مساوات میان فرزندان آمده است. حتی اگر
انسان به دلیل موجهی یکی از فرزندان را ترجیح می دهد نباید آن را بگونه ای اظهار
کند که موجب ناراحتی فرزندان دیگر و تحریک رشک و حسد آنان باشد. و اما وظیفه ی شما
این است که با پدر با کمال تواضع و فروتنی رفتار کنید و سعی کنید با اخلاق و رفتار
خوب و آراستن خویش به کمالات اخلاقی و پیشرفت در علم و تحصیل، نقصهائی را که
سایرین در شما مشاهده می کنند جبران نمائید و هرگز بخاطر آن گونه رفتار، بر برادر
خویش حسد نورزید بلکه برای او و پدر از خداوند خیر بخواهید و در بکار بستن
لیاقتهای نهفته ی خویش بکوشید.

* یزد-خواهر،
ا-ح

نگرانی شما
بی مورد است و مساله آن گونه نیست که شما تصور کرده اید ما در این رابطه توضیحی در
مقاله حقوق فرزندان داده ایم.

*
مرودشت-برادر، الف-ی-پ-5901

وضعیت فعلی
او را دقیقا بررسی کنید و با آشنایان و کسانی که از اوضاع او مطلع اند و به شما
علاقه دارند مشورت کنید و اگر بازهم تردید داشتید استخاره کنید.

* قم-برادر،
ف-س-ن

سوالات خود
را از دفتر استفتاء امام در قم بپرسید.

* تنکابن-برادر،
د-ا *تهران-خواهر، ع-س-ح-ش

آدرس بدهید.

* تهران-
برادر مهدی کامل نژاد

صیغه محرمیت
وجود ندارد و آن چه در مساله 2436 و امثال آن آمده است همان عقد ازدواج موقت است
که برای دختر نابالغ خوانده می شود و موجب محرم شدن مادر او با شوهر آن دختر می
شود و پس از پایان مدت عقد آن مرد هیچ رابطه ای با آن دختر ندارد ولی تا ابد با
مادر او محرم است زیرا مادر زن او است این را نمی گویند صیغه ی محرمیت بلکه عقد
ازدواج است.

*
مریوان-برادر، ک-د-33

بدون شک او
بخاطر تحریک شما آن سخن را گفته و با تجربه ای که کرده اید او بی گناه است و با
این سن کم اشتباه زیاد خواهد داشت. شما باید اشتباهات او را نادیده بگیرید و آن
مطلب را بکلی فراموش کنید و هرگز به رخ او نکشید و او را متهم نسازید که گناهی
بزرگ است مطمئن باشید که این تهمتها اشتباه است.

*
تهران-برادر، الف-ه-ش-21

شما سوال
سربسته ای کرده اید که به هیچ وجه امکان پاسخ دادن اجمالی نیست و خودتان می دانید
که به تفصیل نمی توان چنین مطلبی را در مجله توضیح داد شما هم آدرس نداده اید تا
مفصلا در نامه توضیح دهیم البته ظاهرا معطلی شما بی مورد است و بهرحال باید سوال
واضح باشد تا پاسخ داده شود.

* یزد-برادر،
و-ل-و

توبه هر
گناهکاری اگر جدی و با تصمیم بر ترک گناه و روی آوردن به عمل صالح باشد امید است
مورد قبول درگاه الهی قرار بگیرد. وظیفه ی شما در مورد آن حیوان همان است که در
رساله ی آمده و فرقی بین آن دو حالت نیست قیمت آن را باید به صاحبش بدهید.

* تهران-برادر،
ع-م-598

1- آن عقاید
از خرافات است و شما بدون جهت تاکنون معطل مانده اید به پزشک متخصص مراجعه کنید
این امر کاملا قابل معالجه است و اگر پزشکی موفق نشد به دیگری مراجعه کنید.
کتابهای مربوط به این گونه مسائل را بخوانید که بحمدالله فراوان است تا سطح فرهنگ
خود را در این زمینه بالا ببرید.

2- حرام نیست
ولی از نظر بهداشتی باید رعایت نظافت شود.

3- منظور از
سوال سوم روشن نیست به رساله مراجعه کنید شرایط وجوب غسل، توضیح داده شده است.

* جبهه
جنوب-برادر، ع-ع

او سالم است
و شما اشتباه می کنید اگر آدرس بدهید توضیح خواهیم داد.

*
اهواز-برادر حمزه

سعی کنید با
یافتن کار مناسب و استقلال در زندگی خودتان اقدام به ازدواج نمائید و منتظر کمک
پدر نباشید. شرعا بر او واجب نیست مخارج ازدواج شما را بدهد گرچه بسیار خوب و
مناسب است.

*
رامهرمز-خواهر، س-گ-ل

از نظر شرعی
و قانونی فقظ رضایت شما و پدر یا جدپدری شما لازم است و گر پدر و جدپدری ندارید
هیچ کس در امر ازدواج بر شما ولایتی ندارد ولی از نظر مسائل زندگی و آینده نگری
باید به صلاح اندیشی خانواده توجه داشته باشید. اولاً شما در آینده نیاز به حمایت
آنها در مشکلات زندگی دارید و چه بسا مساله ای پیش بیاید که خانواده تنها پناهگاه
شما باشد بنابراین نباید برخلاف مصلحت اندیشی آنان اقدامی کنید با فرض این که آنها
فقط براساس خیرخواهی اظهارنظر می کنند و مصلحت شما را فدای مصالح خویش نمی نمایند
و ثانیاً این همه تعریفی که شما از آن خواستگار اظهار می دارید معمولا ناشی از خوش
بینی است که لازمه سن و سال شما در چنین برخوردهای عاطفی است. مطمئن باشید این خوش
بینی چنان نیرومند است که بطور کلی مانع دیدن هرگونه عیب و نقص می شود. بنابراین
شما باید بیش از این چشم خود را باز کنید و به تشخیص خود اکتفا ننمائید بلکه بر مشورت
با دیگران بخصوص خانواده اعتماد داشته باشید و با تفاهم و مذاکره در کمال صراحت
مشکل را حل کنید زیرا مساله زندگی و آینده ی مبهم را نباید با دیده ی احساسات
مطالعه کرد و اما اگر از هر جهت مورد پسند باشد و فقط فرق سطح تحصیل شما با او
باشد این مساله چندان مهم نیست و با این اوضاع متلاطم اجتماعی که به وجود آمده
نوعاً و با کمال تاسف سطح تحصیل خواهران بالاتر از پسران است نباید این مساله موجب
تاخیر در امر ازدواج باشد.

* جبهه
جنوب-برادر، ب-ق-1200

توضیح در
مورد سوال اول و دوم شما در مجله ممکن نیست ولی اجمالاً علل دیگری وجود دارد و
مطالب دیگری در این باره باید تذکر داده شود که مجله جای آن نیست. و اما وظیفه شما
در مورد خواهرتان که با مردی لاابالی و غیر مقیّد به احکام دین ازدواج کرده این
است که روابط صله رحم را ترک نکنید و سعی در هدایت آنها داشته باشید و ناامید
نشوید حتی اگر بخشی از گناه را مانع شوید یا موفق شوید در بعضی از اوقات آنها را
به یاد خدا بیاندازید ارزش این را دارد که با آنان رابطه داشته باشید و بهرحال قطع
رحم حتی در چنین موردی و بلکه بدتر از آن نیز جایز نیست و از گناهان کبیره است.

* بم-برادر
یا خواهر س-ع-ا

1- نماز ظهر
و عصر اول وقت ظهر جمعه اشکال ندارد.

2- آب ریختن
در دست کسی که می خواهد وضو بگیرد اشکال ندارد ولی بهتر است خودش آب بریزد.

3- پاسور و
غیره مادامی که آلت قمار شناخته می شوند بازی با آنها حتی بدون شرط برد و باخت
حرام است فتوای حضرت امام در مورد شطرنج در فرض خارج شدن از عنوان آلت قمار است.

*
فردوس-برادر،م-م-پ

در ازدواج
شما رضایت مادر شرط نیست و با مورد دوم نمی توانید ازدواج کنید.