آزمايش فلسفه آفرينش

درسهايي از نهج البلاغه

خطبه 234

قسمت سوم

آزمايش فلسفه آفرينش

آيت الله العظمي منتظري

و لو اراد الله ان يخلق ادم من نور يخطف الابصار ضياؤه،
و يبهر العقول رواؤه، و طيب يأخذ الانفاس عرفه، لفعل، و لو فعل لظلّت له الاعناق
خاضعة، و لخفت البلوي فيه علي الملائکة، و لکنّ الله- سبحانه- ابتلي خلقه ببعض ما
يجهلون اصله تمييزاً بالاختبار لهم، و نفيا للاستکبار عنهم، وابعاداً للخيلاء
منهم.

موضوع بحث، بررسي خطبه 192 نهج البلاغه با تفسير محمد
عبده و يا خطبه 234 با ترجمه فيض الاسلام بود که اين خطبه را «قاصعه» مي نامند و
بزرگترين خطبه هاي نهج البلاغه است. در قسمت گذشته، داستان شيطان و امتناع کردنش
از سجده براي حضرت آدم مطرح بود که در اثر اين روحيه استکباري و خود بزرگ بيني،
براي هميشه مطرود درگاه احديّت شد. آنگاه به اينجا رسيديم که حضرت مي خواهند
بفرمايند: محال است چنين روحيه اي در کسي وجود داشته باشد و با اين حال رستگار
شود. اکنون به ادامه خطبه مي پردازيم:

«و لو اراد الله أن يخلق ادم من نور يخطف الابصار ضياؤه،
و يبهر العقول رواؤه، و طيب يأخذ الانفاس عرفه، لفعل».

و اگر خداوند مي خواست، آدم را از نوري بيافريند که
روشنايي آن چشمها را بربايد و منظره و زيبايي آن بر عقلها چيره شود و از چيزي
خوشبو که بوي خوش آن نفسها را بگيرد، به تحقيق چنين مي کرد.

خلقت آدم

خداوند آدم را از خاک آفريد براي اينکه فرشتگان را مورد
آزمايش و امتحان قرار دهد، وگرنه، اگر آدم را از نوري درخشان آفريده بود که ديده ها
را خيره مي کرد و با زيبائي و ظرافتي که خِردها را به اعجاب وا مي داشت و يا از
چيز خوشبو و معطّري مي ساخت که بوي دلاويزش نَفَس ها را مي گرفت، بي گمان ملائکه و
شيطا زير بارش مي رفتند و فوراً براي او خاضع مي شدند، چون خلقتش را از خلقت
خودشان، جالب تر و ظريف تر مي ديدند و ديگر جايي براي آزمايش و امتحان باقي نمي
ماند و شيطان هم که از آتش خلق شده بود، در برابر او تواضع و کرنش مي کرد ولي اصلا
هدف خداوند از اينکه آدم را از جنس پستي چون خاک آفريد، همين بود که ديگر مخلوقاتش
را مورد آزمايش قرار دهد.

خلاصه اگر به ما هم گفته شود که زير بار شخصيت برتر و
بالاتري برويم که مثلاً قدرت و شوکت و ثروت زيادتري داشته باشد، برايمان آسانتر
است از اينکه بخواهيم زير بار کسي برويم که از نظر شخصيت و مکانت اجتماعي در درجه
پائين تر و نازلتري از ما باشد، و مگر فرعون را با آن همه قدرت و مکنت دستور نداد
که پيروي و تبعيت از يک چوپان فقيري بکند که سرمايه اش از دنيا يک عصا بيش نبود.

خَطِفَ يَخطَف: از باب فَعِل يفعَل مانند علم يعلم است و
به معناي ربودن با سرعت است. يخطف الابصار يعني ديده ها را بربايد. ضياء: روشنائي
است.

يبهر العقول: بهر به معناي غلبه است و يبهر العقول يعني
بر عقلها غالب مي شود.

رواء: به معناي منظره يک شيء است که اين کلمه از رؤيت
گرفته شده است.

طيب: عطر و بوي خوش است.

يأخذ الانفاس: نَفَسها را بگيرد و جذب کند.

عرفه: عَرْف بوي خوشي است که در هوا پخش مي شود.

« و لو فعل لظلّت له الاعناق خاضعة، و لخفت البلوي فيه
علي الملائکة».

و اگر چنان مي گرد بتحقيق گردنها براي او خاض مي شدند و
آزمايش بر فرشتگان آسانتر مي گشت.

« و لکنّ الله- سبحانه- ابتلي خلقه ببعض ما يجهلون اصله
تمييزاً بالاختبار لهم، و نفيا للاستکبار عنهم، وابعاداً للخيلاء منهم».

ولي خداوند سبحان، آزمايش کرده است بندگان خود را به
بعضي از اموري که نسبت به اصل آن جهل دارند براي اينکه اطاعت کنندگان از گنهکاران
تميز داده شوند و حالت بزرگمنشي از آنها برطرف و تکبّر و خودپسندي را از آنان دور
سازد.

علت آزمايش

خداوند همواره مي خواهد که با ايجاد حوادث و صحنه هاي
بلا، مردم را آزمايش و امتحان نمايد تا معلوم شود در ناملايمات بنده مطيع و
فرمانبردار کيست و بنده لجباز و خيره سر چه کسي مي باشد؟ اين آزمايش ها براي اين
است که بندگان خوب از بد، مطيع از عاصي مخلص از خائن مشخص و تميز داده شوند، و
ضمناً خداي سبحان که منزّه از هر عيب و نقصي است، مي خواهد مخلوقاتش را آزمايش کند
به برخي از امور که به اصل و فلسفه و ريشه اش نادان و جاهلند و نکته و حکمتش را
نمي دانند تا اينکه در اين آزمايش ها حالت استکباري و فخر فروشي و خود بزرگ بيني
را در افراد بزدايد و حالت انقياد و رام بودن امري است بسيار مطلوب بلکه بزرگترين
فلسفه عبادات و دستوراتي که خدا مي دهد اين استک ه روحيه اطاعت کردن و زير بار
رفتن و خضوع در بشر پيدا شود و از حالت خود محوري و تبختر بيرون آيد.

آزمايش در زمان طالوت

و اين مطلب در تمام اعصار و قرون بوده است. هنگامي که
طالوت از سوي خداوند معيّن شد که فرمانرواي بني اسرائيل باشد، قرآن در اينجا مي
فرمايد: «ان الله مبتليکم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يشربه فانه مني»
طالوت به آنان گفت: همانا خداوند شما را به نهر آب آزمايش مي کند، پس هريک از
ارتشيان و سربازان من اگر از اين آب گوارا بياشامد از من نيست و هرکس از اين آب
نياشامد، او جزء ارتش من است، جز اينکه کسي با دست يک جرعه آب بردارد- که اين
مستثني شده است- حال ما کار نداريم که فلسفه اين آب نخوردن چيست؟ شايد يک مسئله
بهداشتي در اينجا نهفته باشد و شايد مسئله ديگري باشد ولي آنچه مهم است اين است که
خداوند با همين نياشاميدن آب گوارا در کنار رود روان، مي خواهد بندگان خود را
بيازمايد، هرچند در فلسفه و ريشه اين کار جهل دارند، اما آنچه در اين بين مشخص
است، همان تميز دادن خوب از بد و تشخيص دادن مطيع از عامي و گنهکار است.

نمونه اي ديگر:

در قرآن مي خوانيم که خداوند به قوم بني اسرائيل دستور
داده بود که روز شنبه حق ندارند صيد کنند و ماهي بگيرند مگر روز شنبه با روزهاي
ديگر چه فرقي دارد که خداوند اين دستو را تنها براي روز شنبه مي دهد؟ اينجا ديگر
کميت فکر بشر لنگ است و کار نمي کند.

در هر صورت روز شنبه دستور اکيد داده شده بود که بني
اسرائيل حق ندارند صيد کنند. ماهي ها هم گويا مطلع شده بودند که روز شنبه، آزاد و
راحت اند، لذا، بيشتر کنار ساحل مي آمدند و با خيال آسوده جمع مي شدند. بني
اسرائيل دست به حيله اي زدند و يک کلاه شرعي براي گرفتن ماهي ها درست کردند به اين
معني که روز شنبه صيد نمي کردند اما حوضچه هايي درست مي کردند که ماهي ها وارد
حوضچه ها شوند و نتوانند بيرون بيايند و روز بعد آنها را مي گرفتند. و بدينسان
معلوم شد که تا چه اندازه روحيه عصيان و نافرماني در اين اشخاص وجود دارد و چقدر
نسبت به اوامر و دستورات الهي بي تفاوت بلکه بي اعتنا هستند.

اطاعت بي چون و چرا از خداوند

گاهي بعضي از جوانان از ما مي پرسند: چرا حمد و سوره
نماز مغرب و عشاء را بايد بلند بخوانيم و چرا حمد و سوره ظهر و عصر را آهسته؟
اينجا لزومي ندارد که ما فلسفه و ريشه اين حکم را بدانيم بلکه بايد حکم خدا را بي
چون و چرا- همانگونه که دستور داده است- با دل و جان پذيرا شويم و اطاعت و پيروي
نمائيم. حکم خداوند چرا و چرا را نمي پذيرد بزرگترين فلسفه چنين دستوراتي همين است
که حالت انقياد و رام بودن در بنده پيدا شود و درمقابل فرمان خداوند روحيه اطاعت
وخضوع داشته باشد. آن چيزي که انسان را بالا مي برد و به خدا نزديک مي کند، همين
حالت مطيع و منقاد بودن است و خداوند مي خواهد با اين اوامر و دستورها ما را
آزمايش و امتحان کند تا مطيع از گنهکار شناخته و تميز داده شود و سيه روي شود هرکه
در او غش باشد.

اصلاً فلسفه خلقت انسانها جز آزمايش و امتحان چيزي نيست.
قرآن در سوره ملک مي فرمايد: «الذي خلق الموت و الحياة ليبلوکم ايّکم احسن عملاً»
خدائي که مرگ و زندگي را خلق کرده است تا آزمايش کند شما را که کدامتان بهتر کار
را انجام مي دهيد.

خداوند انسانها را با استعدادها و اميال و غرائز مختلف
خلق کرده؛ در هريک از ما روحيه خداپرستي و اطاعت هست، ضمن اينکه روحيه خودخواهي و
شهوت و غضب نيز وجود دارد ولي همزمان با بودن اين غرائز در وجودمان، عقلي به ما
عنايت کرده است که با استفاده از آن، مي توانيم غرائز خود را به نحو احسن کنترل
نمائيم. و سپس ما را در صحنه زندگي رها کرده و با حوادث مختلف از جنگ ها و کمبودها
و مشکلات اجتماعي و اقتصادي و درگيريها، مواجه نموده است تا اينکه در صحنه زندگي،
استعدادهاي اشخاص شکوفا شود و باطن ها بروز بکند و با اينه خداوند سبحان از تمام
ضميرها و نهان هاي ما با خبر است، مشکلات و حوادث را پيش پاي ما گذاشته است تا
براي خودمان و براي ديگر بندگان روشن شود که ما چه کاره ايم؟

پس اگر مشکلات و حوادث پيش نيايد، همه ما چنين مي
پنداريم که انسان هاي فرمانبردار و مطيعي مي باشيم و تنها با وجود مشکلات و
رويدارهاي سخت و دشوار است که جوهر و حقيقت مردان روزگار، پيدا و آشکار مي شود. و
چنانچه ما گرفتار سختي ها، گرسنگي ها، جنگ و ستيزها و نقص اموال و اولاد بشويم و
مع ذلک صابر و بردبار باشيم، آن وقت است که ارزش ما معلوم مي شود.

اطاعت از اولي الامر

بنابراين، فلسفه خلقت جز آزمايش و امتحان نمي تواند چيز
ديگري باشد. اينجا است که حضرت مي فرمايد: خداوند آزمايش کرده است بندگان خود را
به بعضي از دستوراتي که فلسفه اش برايشان مجهول است تا اينکه روحيه انقياد و اطاعت
براي بشر نسبت به خدا پيدا شود. و نه تنها نسبت به خداوند که نسبت به پيامبر و
اولي الامر نيز بايد روحيه اطاعت و زير بار رفتن در انسان ها پديد آيد «اطيعوا
الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»- خداي را اطاعت کنيد و پيامبر و اولي
الامر را اطاعت نمائيد.

و نه تنها اطاعت نسبت به ائمه اطهار بر ما لازم است که
اگر فقيه عادلي از طرف خداوند- طي شرايطي- لازم الاطاعه باشد؛ بايست از او اطاعت و
پيروي نمائيم. اصلاً زندگي بشر در اين عالم بدون اين حالت محقق نمي شود. فرض
بگيريد اگر در جنگها و نبردها، روحيه اطاعت و انقياد در ارتش نباشد، هيچ وقت
پيروزي برايشان محقق نمي شود، هرچند در مقام تصميم گيري لازم است که فرمانده با
کارشناسان و اهل تشخيص، مشورت کند ولي پس از مشورت و پخته شدن طرح، ديگر همگان
بايد در برابر تصميم نهايي روحيه اطاعت داشته باشند. در قرآن، خداوند به پيامبر
اکرم (ص) مي فرمايد: «و شاورهم في الامر» ولي بلافاصله پس از دستور مشورت مي
فرمايد: «فاذا عزمت فتوکل علي الله»- پس اگر تصميم گرفتي، بر خداي خود توکل کن.
تصميم نهايي را خداوند به خود آن حضرت واگذار کرده اين آيه به ما مي فهماند که
مشورت- خصوصاً در موارد سرنوشت ساز- لازم و واجب است و پس از تکميل طرح و نقشه،
تصميم نهايي با فرمانده است و هنگامي که تصميم نهايي اعلام شد، تمام افراد، بدون
چون و چرا بايد تبعيت و پيروي کنند. اينجا ديگر حق ندارد آن افسر يا آن درجه دار
يا ديگري سرباز زند يا به رأي خودش عمل کند! و اگر خداي نخواسته نافرماني در بين
افراد پيدا شود، هرگز پيروزي بدست نمي آيد.

لزوم برخورد افکار در تصميم گيريها

در اينجا باز لازم است تذکر بدهم که در تمام کارها بايد
مشورت و برخورد افکار باشد.حتي در مسئله آموزش و درس خواندن بايد اِشکال ها و
اعتراض ها در ميان دانشجويان و طلاب همچنان برقرار باشد. بنظر من بهترين متد درس
خواندن همين متدي است که در حوزه هاي علميه متداول است زيرا استاد هرچند مقام علمي
اش بالا باشد، مطلب خود را پس از اظهار، بايد استدلال کند و با دليل و برهان آن را
جا بيندازد. پس از آن نوبت به شاگردان مي ردسد که اگر اشکال و اعتراضي دارند،
اشکال خود را مطرح سازند و بسا يک طلبه ساده اي که تازه وارد درس خارج شده است،
مطلبي را اظهار کند که اصلاً نظر استاد را برگرداند. لذا بهتر است اين حالت در
مباحثات علمي نيز مطرح باشد و به شاگردان اجازه دهند که اظهار نظر بنمايند و
اشکالاتشان را عرضه بدارند و بدينسان، افکار تازه تر و ابواب نوين تري در مباحث
علمي پيش آيد.

در طرحها و تصميم گيريهاي بازسازينيز بايد اظهار نظر به
قوّت خود باقي باشد و معناي صحيح انتقاد هم همين است. اگر فرض کريدم دولت تصميم
گرفت براي بودجه. افرادي که سوء نظر ندارند وقصدشان اصلاح است، بايد انديشه هاي
خود را به کار بندند و نظرات خود را در روزنامه ها و رسانه هاي گروهي- به صورت
آزاد- ابراز و اظهار نمايند و دولت را در اين امر ياري کنند. يا اينکه اگر در مجلس
بنا شد، لايحه اي مهم مطرح شود، لازم است از کارشناسان و ديگر افردا استفاده و از
افکار آگاهان به امور بهره برداري گردد، در عين حال پس از اينکه مدت مشاوهرو بررسي
آراء تمام شد و دولت يا مجلس يا فرماندهي ارتش تصميمي گرفت، بايد به مرحله اجرا
گذاشته شود و بايد حالت اطاعت و انقياد در مرحله اجرا و عمل نسبت به بالاتر در
تمام صحنه هاي زندگي وجود داشته باشد.

حال که معلوم شد، براي ايجاد آرامش و امنيت در جامعه،
لازم است که حالت انقياد و اطاعت در همه افراد وجود داشته باشد، بي گمان اين حالت
در مورد خداوند که خالق ما است و ما همه مخلوقهاي ضعيف او هستيم، بدون چون و چرا
بايد در ما باشد زيرا او است که مصلحت ما را مي داند و ما در مورد مصالح خودمان-
چه در دنيا و چه در آخرت- نادان و ناتوانيم، پس دستورات او را بايد بدون چون و چرا
به مرحله اجرا بگذاريم  و  اصلا خداوند تبارک و تعالي براي اينکه روحيه
انقياد و اطاعت درمردم پيدا شود، مخصوصا دستوراتي مي دهد که فلسفه اش براي اشخاص
مجهول است، تا معلوم شود چه اندازه روحيه انقياد و فرمانبرداري در ميان آنان هست.

از اين روي حضرت امير (ع) مي فرمايد: اگر خدا مي خواست
آدم را از آغاز طوري خلق کند که براي ملائکه و شيطان آسان باشد، زير بار او رفتن و
خضوع براي او کردن، مي تواسنت چنين نمايد ولي اين کار را نکرد بلکه آدم را از خاک
خشن و کثيف خلق کرد درحالي که ملائکه از اجسام لطيف هستند و شيطان را از آتشي که
قطعا از خاک لطيف تر است خلق کرد و آنجا بود که به همه آنان دستور داد بايد براي
آدم سجده کنيد تا اينکه باطن شيطان پليد بروز کند و براي فرشتگان معلوم شود که او
چقدر مطيع خداوند بوده است.

پس بلاها و حوادث براي امتحان ما هستند، گرچه فلسفه و
ريشه شان برايمان معلوم نباشد و بايد خود را براي فتنه ها و مصائب و بلايا آماده
سازيم و از خداوند بخواهيم ما را در اين آزمايشها ياري دهد تا به خواست خداوند،
منجر به گناه و نافرماني و عصيانمان نگردد.

و من الله التوفيق و عليه التکلان.

ادامه دارد