کيفيّت حشر انسانها

اصول اعتقادي اسلام

قسمت بيست و ششم

«معاد»

آيت الله حسين نوري

کيفيّت حشر انسانها

بحث ما در رابطه با مسائل «معاد» در باره کيفيّت محشور
شدن انسانها در روز قيامت است و در اين مورد توجه به يک مطلب بعنوان يک «اصل» لازم
است و آن اينکه چون اين جهان بمنزله پيوسته و ظاهر آنجهان، و آن عالم بمنزله مغز و
باطن و حقيقت اين جهان است لذا ميان اعمالي که انسانها در اين عالم انجام مي دهند
و کيفيت حشر آنها در آن صحنه که نخستين مرحله ظهور و بروز حقايق و واقعيّت است
تناسب کاملي وجود دارد و روي همين جهت اين گفتار که اصل تناسب ميان اعمال و کيفيّت
حشر انسانها يکي از اصول مباحث معاد است گفتاري است صحيح و حقيقتي است که از
احاديث حضرت پيغمبر اکرم (ص) و اهل بيت مکرّمش سلام الله عليهم بدست مي آيد و ما
در اينجا دو نمونه از آن را ذکر مي کنيم و نمونه هاي ديگر را بتوفيق خداوند براي
مقاله هاي بعد مي گذاريم:

الف- کيفيّت حشر مجاهدين

ميدانيم «جهاد» در فرهنگ اسلامي از اهميّت و ارزش والائي
برخوردار است و بعنوان يک وظيفه همگاني و رسالت عظيم جهاني بمنظور اعلاي کلمه
اسلام و احياي تفکر ديني جهاني و زدودن ننگ شرک و کفر و استکبار از سطح گيتي و در
هم کوبيدن طاغوتهايي که در هر عصر و زمان ممکن است بوجود بيايند واجب و لازم
گرديده است.

در اين مورد بهتر آن است که در بيان اهميت و فلسفه وجودي
آن از کلام پيشواي مجاهدان راه خدا حضرت اميرمؤمنان (ع) استفاده کنيم:

امّا بعد فانّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه الله لخاصة
اوليائه و هو لباس التّقوي و درع الله الحصينة و جُنّته الوثيقه فمن ترکه رغبة عنه
البسه الله ثوب الذّل و شملة البلاء و ديّث بالصّغار و القماءة و ضرب علي قلبه
بالاسهاب و اديل الحقّ منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف»[1].

پس از حمد و ستايش ذات مقدس پروردگار جهاد دري از درهاي
بهشت و رحمت الهي است که تنها بر روي بندگان خاص و دوستان مخصوص خداوند باز مي شود
پيراهن سربازي و جامه جهاد زرهي است که تنها بر اندام جوانمردان پاکباز و خونگرم و
ايثار گر راست مي آيد جامه فاخر جهاد در زندگي لباس شرافت است آنان که اين لباس
تقوا و شرافت را از خود دور کنند و شانه از زير بار وظيفه جهاد و مسؤوليت رهايي
بخش و انساني خود خالي سازند در نتيجه لباس ذلّت را خواهند پوشيد و غبار ذلّت و
تيره روزي بر سيماي آنها سايه خواهد افکند و طوفان ننگ و عار و حقارت اساس زندگي
آنها را درهم خواهد ريخت و امواج بلا آنها را زبون و سيه روز خواهد ساخت و بالأخره
حقوق آنها پايمال و از عدالت و انصاف محروم خواهند شد.

دين اسلام در راستاي اين فرهنگ عزّت آفرين همه آنچه را
که با جهاد و مجاهد ارتباط پيدا مي کند مشمول ارزشها و فضيلت ها مي داند «ارج خوني
که در راه خدا جاري گرديده و ارزش زخمي که بر پيکر مجاهد رسيده و حتي پاهايي که در
اين راه غبار آلود شده است هريک به نوبه خود جاي ويژه و مقام والائي در فرهنگ
اسلامي پيدا کرده است حتي به نيزه و شمشير و سلاح هاي جنگي مجاهدين راه خدا و
اسبها و مرکبهاي آنها بديده تجليل مي نگرد و به کساني که هريک به نحوي به جهاد و
مجاهدين کمک کرده اند وعده و پاداش ثواب مي دهد».

«در روز قيامت» نيز در هنگام حشر اين جهادگران، با عظمت
خاصّي که نمايانگر اين مقام والا است محشور مي شوند که حضرت رسول اکرم (ص)
فرمودند:

«للجنة باب يقال له باب المجاهدين يمضون اليه فاذا هو
مفتوح و هم متقلدون بسيوفهم و الجمع في الموقف و الملائکة ترحب بهم»[2].

يعني: براي بهشت دري هست که آن را «باب مجاهدين» (دري که
مخصوص جهادگران است) مي گويند و آن در به روي ايشان باز است و آنها در حالي که خود
را با سلاح هاي رزمي مجهّز کرده و شمشيرهاي خود را آويخته اند با عظمت و شکوه
مخصوصي از جلو صفوف خلائق به سوي آندر عبور مي کنند، تمام مردمي که در صحنه محشر
گرد آمده اند و فرشتگان الهي با نظر تکريم و تجليل با آنها مي نگرند و بر آنان
آفرين مي گويند.

و نيز فرمودند «خيول الغزاة في الدنيا خيولهم في الجنة و
انّ اردية الغراة لسيوفهم».[3]

يعني: اسبهايي که پيکارگران اسلامي در اين دنيا دارند و
با آنها به ميدان جهاد رفته و با دشمن نبرد کرده اند همان اسبهايي است که در بهشت
خواهند داشت و سوار بر آنها به بهشت وارد خواهند شد و نيز ردا و لباس آنها
شمشيرهايي است که در راه خدا بکار برده اند.

و نيز حضرتش فرمودند:

کسيکه در راه خدا زخم برداشته است در روز قيامت درحالي
محشور مي گردد که در پيکر او همان زخم که نشانه جهاد است آشکار و رنگ آن زخم رنگ
خون و بوي آن بوي مشک است[4].

ب- کيفيّت حشر منافقين

اسلام بهمان شدت که از کفر انتقاد و با آن مبارزه مي کند
از نِفاق نيز انتقاد و با آن بمبارزه مي پردازد و با همان منطق که از کفر اظهار
انزجار و تنفّر مي نمايد از نفاق نيز بيزاري مي جويد و آن را مورد نفرت قرار مي
دهد و همانطوري که مسلمانان را براي اداي يک رسالت خطير جهاني و همگاني به جهاد با
کافران براي زدودن کفر و شرک مأمور مي سازد براي جهاد با منافقين نيز بمنظور زدودن
لکه ننگِ نفاق و منافقين از سطح جامعه بشري بسيج مي نمايد.

و بالاخره هر دو گروه را مستحق عذاب و غضب الهي معرفي مي
کند.

قرآن کريم مخصوصاً در طي آياتي خطر منافقين را براي
جامعه اسلامي از جهت اينکه داراي دو چهره و دو زبان مي باشند مهمتر و زيانبارتر
معرفي مي نمايد مثلا مي گويد: «و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي
شياطينهم قالوا انّا معکم انما نحن مستهزؤون الله يستهزئ بهم و يمدهم في طغيانهم
يعمهون»[5].

اين منافقين هنگامي که باهل ايمان مي رسند مي گويند ما
هم مثل شما داراي ايمان هستيم و جزء گروه مؤمنين مي باشيم ولي هنگامي که با شياطين
خود و همفکران خويش خلوت مي کنند مي گويند ما با شما هستيم و مؤمنان را بمسخره مي
گيريم اما بايد بدانند که خداوند آنها را در برابر اين مسخره بازيهايي که بوجود مي
آورند مجازات و در بيابان جهل و گمراهي رها خواهد کرد.

و بالأخره سوره اي را بنام آنها يعني منافقين نام مي
نهند و در آن سوره چهره واقعي آنها را کاملا ترسيم مي کند و مسلمانان را از خطر
آنها برحذر مي دارد و مي گويد:

«هم العدو فاحذرهم قاتلهم الله انّي يوفکون»[6].

اي رسول ما بدان که دشمنان اسلام و مسلمانان در حقيقت
اين منافقين هستند از آنها بر حذر باش خداوند آنها را بکشد که چه اندازه در سايه
مکر و دروغ خود از حق باز مي گردند در آثار درخشان اسلامي مخصوصاً در نهج البلاغه
نيز عبارات بسياري که در راستاي آنها دوروئي و دو چهره بودن آنان و خطرهائي که از
طرف آنها دامنگير جامعه اسلامي مي شود تبيين شده است.

حضرت امير مؤمنان (ع) مي فرمايند:

«اوصيکم عبادالله بتقوي الله و احذرکم اهل النفاق فانهم
الضّالون المضلّون و الزّالون المزلون يتلوّنون الواناً و يفتنون افتناناً و
يعمدونکم بکل عماد و يرصدونکم بکل مرصاد قلوبهم دويه و صفاحهم نقيّة يمشون الخفاء
و يدبّون الضّراء وصفهم دواء و ذکرهم شفاء و فعلهم الداء العياء حسدة الرخاء و
موکّدوا البلاء و مقنطوا الرّجاء لهم بکل طريق صريع والي کل قلب شفيع و لکل شجو
دموع يتقارضون الثناء و يتراقبون الجزاءان سألوا الحفوا و ان عذلوا کشفوا و ان
حکموا اسرفوا قدا عدّوا لکل حق باطلا و لکل قائم مائلاً و لکل حيّ قاتلاً و لکل
باب مفتاحاً و لکل ليل مصاحباً يتوصلون الي الطمع بالياس ليقيموا به اسواقهم و
ينفقوا به اعلاقم يقولون فيشبّهون و يصفون فيُموهون قد هونوا الطريق و اضلعوا
المضيق فهم لمّة الشيطان و حمة النيران اولئک حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم
الخاسرون»[7].

يعني: اي بندگان خدا شما را به تقوا و سفارش مي کنم و از
مکر و فريب منافقين بر حَذر مي دارم زيرا آنان گمراه و گمراه کننده لغزنده و
لغزاننده مي باشند خود را برنگهاي گوناگون در مي آورند و چهره هاي مختلف بخود مي
گيرند و بهر وسيله اي مي خواهند به شما ضرر و زيان وارد سازند و در هر کمينگاهي
بکمين شما نشسته اند دلهاشان بيمار است و ظاهرشان آراست و پاک ولي در نهاني به ايجاد
فتنه و فساد مي پردازند دواها و راه هاي معالجه امراض و مشکلات را توصيف مي کنند و
از شفا و ترميم کمبودها سخن مي گويند ولي کردار آنها خود دردي است درمان ناپذير،
بخوشي مردم رشک مي برند و مي کوشند که جامعه را بگرفتاري و سختي بيندازند و اميد
آنها را نوميد کنند براي تباه کردن مردم راههاي مختلف را در نظر مي گيرند و در هر
غم و اندوهي اشکها (اشک تمساح) مي ريزند.

ستودن از يکديگر را بهم وام مي دهندو در انتظار پاسخ از
يکديگر هستند، در طرح سؤالها و درخواستهاي خود اصرار مي کنند و در هنگام ملامت از
کسي، افراط و پرده دري مي کنند اگر در کاري حَکَم قرار داده مي شوند در حکم خود
اسراف و زياده روي مي نمايند در برابر هر حقي باطلي و در مقابل هر راستي کجي و در
برابر هر فرد زنده اي کشنده اي و براي هر دري کليدي و براي هر تاريکي چراغي آماده
کرده اند.

از روي تزوير در ظاهر اظهار بي نيازي از مال مردم مي
کنند ولي در باطن چشم طمع بآن دوخته اند تا بوسيله بدست آوردن آن بازار خودشان را
نگاهداشته کالاي کاسد خود را رواج بدهند.

سخنهاي نادرست خود را طوري ادا مي کنند که آن را مانند
سخن حق منطقي جلوه مي دهند راه خودشان را با اينکه راه باطل است آسان و نتيجه بخش
نشان مي دهند تا مردم را به آن راه بکشانند و مردم را طوري بدام مي اندازند تا
رهائي از آن ميسر نباشد، آنها در حقيقت پيرو شيطان و شعله هاي آتش هستند.

سپس اين آيه از قرآن را در پايان کلام خود خواندند.
«اولئک حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون»[8]: آنان لشکريان شيطانند و
لشکريان شيطان، زيانکاران مي باشند.

در اين کلام چنانچه ملاحظه مي کنيد حضرت امير مؤمنان (ع)
با بيان رسائي که مخصوص آن حضرت است پرده از روي افسونها و شيطنت هاي منافقين
برداشته و چهره واقعي آنها را نشان داده است.

ولي بايد دانست که «نفاق» مراتبي دارد:

1-    انسان در باطن و ضمير خود کافر و بي ايمان باشد
ولي براي اغفال مردم اظهار مسلماني بکند و اي بدترين نوع نفاق است و نظر قرآن کريم
و بيشتر آثار اسلامي همين نفاق است.

2-    انسان ظاهراً خود را صالح و پاک نشان بدهد ولي در
واقع آلوده و گناهکار باشد.

3-    انسان ادّعاي مؤمن و مسلمان بودن بکند ولي در عمل
داراي نشانه ها و خصوصياتي که لازم است در يک مؤمن باشد نباشد.

مرتبه سوم پايين ترين حدّ نفاق است و از آنجا که منظور
تعاليم اسلامي اين است که همه مسلمانان در ظاهر و باطن در خلوت و جلوت پاک و
آراسته و از دو روئي و دورنگي بکلّي بر کنار باشند مرتبه دوم  و سوم را نيز نوعي نفاق معرفي مي کند.

حضرت صادق «ع» فرمود حضرت رسول اکرم «ص» فرمودند:

3 خصلت است در هر که باشد هرچند نماز بخواند و روزه هم
بگيرد منافق است:

1-    هنگامي که چيزي بعنوان امانت در اختيار او قرار
بگيرد امانت را مراعات نکرده خيانت کند.

2-    هنگام سخن گفتن از دروغ پرهيز نکند.

3-    موقعي که وعده مي دهد تخلّف بکند.

اکنون بايد توجه داشت که بر اساس اصل تناسب ميان اعمال
انسان و کيفيّت حشر در صحنه قيامت، چون منافقين در دنيا با دو چهره و دو زبان
زندگي مي کنند در روز قيامت نيز با وضعي محشور مي گردند که با زندگي منافقانه آنها
کاملا تناسب داشته باشد:

حضرت صادق (ع) فرمودند: «من لقي المسلمين بوجهين و
لسانين جاء يوم القيمة و له لسانان من نار»[9].

يعني کسيکه با مسلمانان با دو چهره و دو زبان برخورد و
ملاقات مي کند در روز قيامت در حالي که دو زبان از آتش دارد وارد عرصه محشر مي
گردد.

ادامه دارد

 



[1]– نهج البلاغه خطبه 27.