اشکالات کفار پيرامون وحي و رسالت

هدايت در
قرآن

تفسير سوره
رعد

قسمت نوزدهم

اشکالات کفار
پيرامون وحي و رسالت(2)

آية الله
جوادي آملي

در سوره
مبارکه رعد، نخست به حقانيت آنچه از پيامبر اکرم(ص) رسيده است اشاره شده و فرموده
است: «و الذي أنزل اليک من ربک الحق» و قسمت مهم آنچه پيامبر آورده توحيد و نبوت
ومعاد است. آنگاه در آيات بعد با چند برهان، مسأله توحيد و معاد را تبيين نموده
است و وقتي که اين دوب يان گرديد، وحي و نبوت هم بيان مي‌شود، زيرا اگر براي جهان،
مبدأ و معادي است، پس تکليفي درکار است که در روز حساب از آن سؤال مي‌شود که فلان
عمل را چرا انجام دادي و فلان کار را چرا به جا نياوردي؟ لذا توحيدو معاد بطور
صريح در سه برهان آمده است ولي وحي و نبوت بالألتزام فهميده مي‌شود. پس از تمام
شدن اين مرحله از بحث، به بيان شبهاتي پرداخته شده که درباره اين امور سه گانه از
سوي منکرين مطرح شده است. آنچه مربوط به معاد بود في الجمله در آيات قبل گشت، و
بعضي از آن اشکالات در مورد معاد در ديگر سوره‌هاي قرآن مطرح شده است.

مقام دوم از
انتقادهاي آنان ناظر به وحي و رسالت مي‌باشد و مقام سوم راجع به توحيد است، ولي
آنچه که اکنون محل بحث است مقام ثاني است يعني اشکالات کفار در مورد وحي و رسالت.

معجزه، خرق
عادت است نه خرق قوانين عقلي

کساني که در
مورد وحي و رسالت، شبهه و اشکالات داشتند مي‌گفتند: چرا پيامبر هر روز معجزه و آيه
تازه و جديدي نمي‌آورد؟ و اين اشکال را مکرر قرآن کريم از قول مشرکان نقل فرموده
است. چند بار هم در همين سوره«رعد» اين سخن تکرار شده است، با اينکه خود وجود رسول
خدا(ص) معجزه بود ولي آنها معجزه به حساب نمي‌آوردند و آيات کريم را که از معجزات
الهي بود نيز معجزه نمي‌پنداشتند و اگر درخواست نزول آيه‌اي مي‌کردند، تنها براي
استهزاء و اهانت بود که قرآن کريم از اين انگيزه آنها پرده برداشته است. و لذا
قرآن کريم روي معجزه بون قرآن تکيه مي‌نمايد، البته اعجاز انبياء از نظم کلي جهانب
يرو نيست و چنين نيست که پيامبی«ص» با اعجاز، نظام عالي را پيوسته تغيير دهد، بلکه
«لکل اجل کتا» براي هر چيزي حکم مضبوط و منظمي است و عالم با نظم اداره مي‌گردد.
هر معجزه‌اي وقتي مناسب و حکمتي خاص دارد، اينهم که هدايت انسان از راه وحي باشد
وکسي که داعيه نبوت دارد براي اثبات آن معجزه‌اي بياورد، جزء نظام عالم است و نظام
جهان اين را اقتضا مي‌نمايد تا مردم بفهمند که آن شخص مأمور و فرستاده خداست. چون
مقام شامخ رسالت، مقامي است بلند، و شمار مدعيان اين مقام والا، کمتر از انبياء
راستين الهي نيست. از اين روي، هرگاه پيامبري مبعوث مي‌شد در کنارش چند نفر متنبي
و مدعي دروغين پيامبري بودند، پس براي اينکه مردم فرق ميا اين دو را تشخيص دهند،
معجزه لازم است، جهاني که در آن معجزه و خرق عادت نباشد جهان ناقصي است، وقتي ما
سير بحث را به انسان و هدايت انسان مي‌رسانيم، مي‌بينيم بايد در عالم حتما معجزه
باشد و معني اعجاز خقر عادت است نه خرق قوانين عقلي. اگر تمام جريانات بطور عادي
در مسير خود جريان پيدا نمايند، کسي هم که به دروغ ادعاي ارتباط با، ماوراء
الطبيعه داشته باشد و بگويد من رسول خداي عزيز و حکيم هستم، مردم بايد قبول
نمايند، پس به ناچار کسي که پيامبر است بايد کاري را که تنها از عهده کسي که با
ماوراء الطبيعه بر مي‌آيد، انجام دهد، تا سندي بر ادّعاي صحيح نبوتش باشد، و فرق
ميان نبيّ و متنبي مشخص گردد، بنابراين روي اين بحثهاي عقلي در مي‌يابيم که وجود
اجاز در نظام عالم ضروري است و عالمي که درآن معجزه نباشد، يعني وحي و نوبت و
هدايت انسانها نباشد، عالم ناقصي است و انسانها درآن رها خواهند بود، بنابراين سرد
وس لامت شدن آتش ابراهيم خليل الله(ع) به فرمان«يا نار کوني برداً و سلاماً»[1]
اعجاز است، يا عبورازنيل«فاضرب لهم طريقا في البحر يبساً»[2]
تصرف درآب و اعجاز است که به وسي وحي مي‌رسد بني اسرائيل را از رود نيل عبور دهد،
و براي عبور آنها راهي خشک در دريا بگشايد، تا از فرعونيان رهائي يابند، ولي کي
بايد معجزه اظهار بشود و بدست چه کسي بايد معجزه ظهور نمايد؟

چنين نيست که
با درخواست مستهزئين و مسخره گران، انبياء هر روز نظام عالم را تغيير دهند، گرچه
اعجاز بجاي خويش لازم و ضروري است، چرا که آنها بوسيله معجزه هم ايمان نمي‌آوردند،
لذا قرآن پيامبر را به اين حقيقت آگاه مي‌سازد و او را مطمئن مي‌سازد که هر چند
معجزه ارضي و سمائي بياورد مؤمن نخواهند شد، و در سوره‌هاي رعد، انعام، يونس، غافر
و بعضي ديگر از سوره‌ها انگيزه اين پيشنهاد کنندگان معجزه را مطرح مي‌سازد.

و در همين
سوره رعد در آيه 7 مي‌فرمايد: «و يقول الذين کفروا لولا انزل عليه آية من ربه» ـ
کافران مي‌گويند چرا بر او آيه و معجزه‌اي از سوي پروردگارش نازل نشد، سپس جواب
آنها را چنين مي‌دهد: «انّما انت منذر و لکل قوم هادٍ» » تو تنها انذار دهنده‌اي و
هر قومي را هدايت کننده‌اي است و در آيه 27 مي‌فرمايد: «و يقول الذين کفروا لولا
انزل عليه آية من ربه قل ان الله يضل من يشاء و يهدي اليه من اناب» ـ در پاسخ آن
کافران که درخواست معجزه دارند به پيامبر مي‌فرمايد: بگو اين چنين نيست که هدايت و
ضلالت آنها با معجزه باشد، چندين معجزه آمد و آنها به چشم خود مشاهده کردند ولي مؤمن
نشدند، هدايت و ضلالت، توفيق يا خذلان الهي است که در اثر حسن نيت يا خبث سريره
دامنگير انسان مي‌گردد، کسي که انابه و توبه نمود و چندين نوبت به طرف خداوند
بازگشت، يا کسي که از غير خدا منقطع شد والهي انديشيد، از هدايت ويژه برخوردار
است. «اناب» يا به معني بازگشت مکرر بسوي خداست و يا به معني انقطاع الي الله است.
و هدايت به معني ارائة الطريق است، اين تکرار پيشنهاد کافران در مورد درخواست
معجزه يا براي اين است که پيشنهاد کنندگان مختلف و فراوان بودند و يا براي اين
استک ه يک گروه لجوج کافر، هر روز اين درخواست خود را تکرار مي‌کردند.

بعد از چند
آيه، در آيه 31 مي‌فرمايد: «و لو انّ قرآناً سُيَّرتْ به الجبال او قطعت به الأرض
او کلم به الموتي بل لله الأمر جميعا» ـ اگر بوسيله قرآن، کوهها به حرکت درآيند و
زمينها قطعه قطعه گردند و بوسيله آن با مردگان سخن گفته شود(باز هم مؤمن نخواهند
شد) ولي تمام آنها در اختيار خداوند است. آنها پيشنهاد مي‌دادند که کوهها کنار
برود و جابجا شود، جاي کوه دره و دشت بشود و جاي دره و دشت کوه، تا بتوانند
کشاورزي بکنن! يا مي‌گفتند: مرده‌هايشان از نزديک مشاهده و با آنها سخن بگويند!
وقتي سخن از معاد به ميان مي‌آمد، مي‌گفتند: «ائتوا بآبائنا ان کنتم صادقين»[3]
ـ اگر در مورد معاد سخن شما راست است پدران ما را زنده کنيد و بياوريد! آنها فکر
مي‌کردند در همين دنيا دوباره انسان زنده مي‌شود، لذا فرمود: اگر چنين هم بشود باز
ايمان نمي‌آوردند.

معجزه، وقت
خاص دارد

در مورد
مسأله دوم که گفتند چراآيات الهي نازل نمي‌شود و معجزات نمي‌آوردند، در آيه 38
چنين پاسخ مي‌دهد: «و لقد ارسلنا رسلا من قبلک و جعلنا لهم ازواجاً و ذرية و ما
کان لرسول ان يأتي بآية الا باذن الله لکل اجل کتاب» ـ ما پيش از تو پيامبراني
فرستاديم  و برايشان همسران و فرزنداني
قرار داديم و هيچ رسولي نمي‌توانست جز به فرمان الهي معجزه‌اي بياورد گرچه وجود
نبي لازم است و نبوت بدون اعجاز نمي‌شود، اما اعجاز روزانه و لحظه‌اي نيست هر
معجزه وقتي حساب شده دارد«لکل اجل کتاب» ـ اجل يعني مدت محدود، و کتاب يعني حکم
معين.

و در آيه 49
سوره«قمر» مي‌فرمايد: «انّا کل شيءٍ خلقناه بقدر» ـ ما هر چيزي را به اندازه
آ،ريديم، و ب رهمين اساس در سوره رعد آيه 8 مي‌فرمايد: «و کلَّ شيءٍ عنده بمقدار»
ـ و هر چيز نزد او مقدار واندازه معيني دارد. پس نظمي در جهان وجود دارد و اين
چنين نيست که اگر هر روز آنها پيشنهادي بدهند که مثلا مرده‌اي زنده گردد، رسول
الله(ص) بپذيرد! گرچه خداي سبحان قادر است اما هر کاري را با نظم انجام مي‌دهد،
ولي منکرين که در برابر وحي و رسالت قرار مي‌گرفتند هر آيه و نشانه‌اي که مي‌ديدند
ايمان نمي‌آوردند«و ان يروا کل آية لا يؤمنوا بها».[4]

پس معجزه
خواستن آنها از پيامبر براي آوردن ايمان نبود که از پيامبر خواستند و مي‌گفتند
همانطور که خداوند با تو سخن مي‌گويد با ما هم سخن بگويد، چنانچه در سوره بقره آيه
118 از زبان آنان نقل مي‌کند: «و قال الذين لا يعلمون لولا بکلمنا الله او تأتينا
آية»‌ ـ آنها که از علم و آگاهي بي‌بهره بودند مي‌گفتند چرا خدا با ما سخن نمي‌گويد
و آيه‌اي براي ما نمي‌آيد؟ اين حرف تنها حرف مشرکين حجاز نبود، لذا بدنبال آن مي‌فرمايد:
«کذلک قاالذين من قبلهم مثل قولهم» ـ جهالي هم که انبياء پيشين با آنان روبرو
بآنها مبتلا بودند همين سخنان را اظهار مي‌داشتند. چرا؟ «تشابهت قلوبهم قد بينا
الأيات لقومٍ يوقنون» چون دلهاي آنها همه شبيه هم است، اگر کسي بخواهد ايمان
بياورد ما آيات را بيان نموده‌ايم، معجزات را بدست پيامبران جاري ساخته‌ايم و هيچ
پيامبري را اعزام نکرده‌ايم جز با معجزه، و گاه خود پيامبر، معجزه بوده است«و
جعلناها وابنها آية للعالمين»[5]
ـ مريم و فرزندش را آيه و معجزه جهاني ساختيم، وجود او و تکلمش معجزه است، نظير
پيابمري که در بين اميين برخاست.

يا يک نفر
درس نخوانده، قرآن معجزه قولي را در ميان اميين آورده باشد، خود يک معجزه است ول
ذا از همه کساني که ايمان نياورده‌اند مي‌خواهد اگر مي توانند مانند قرآن بياورند
و در سه رملحه اين تحدي را به عمل مي‌آورد«ولو کان بعضهم لبعض ظهيرا»[6]
ـ گرچه همه آنها از جن و انس به ياري و کمک هم برخيزند، امروز هم همين تحدي باقي
است و با کمال صراحت تحدي جهاني و هميشگي است، اينطور نيست که الآن تحدي نداشته
باشد، رسالت پيامب رهم مسأله جدي نيست، و لذا مي‌فرمايد: «و ما کنت بدعا من الرسل»[7]
ـ من يک رسول تازه و ابتکاري نيستم که پيش از من هيچ پيامبري نيامده باشد، بلکه هر
قوم و ملتي را هدايت کننده و پيامبري است و تا بشريت هست هدايت وجوددارد، اگر
هدايت هست به ناچار وحي و رسالت هم بايد باشد، حرف من هم تازه نيست، توحيد و نبوت
و معاد، سخن همه پيامبران است، منتها من آن را کامل ساخته‌ام و پيام و حرف انبياء
پيشين را تصديق مي‌نمايم.

در سوره
انعام آيه 25 اين جريان را بصورت روشن‌تر و بارزتر آورده و فرموده است: «و منهم
يستمع اليک وجعلنا علي قلوبهم اکنة ان يفقهوه و في ءاذانهم و قراً و ان يروا کل
آية لا يؤمنوا بها حتي اذا جاءوک يجاد لونک يقول الذين کفروا ان هذا الا اساطير
الأولين» ـ عده‌اي ازآنها به سخنان تو گوش فرا مي‌دهند ولي بر قلبهايشان پرده‌ها
افکنده‌ايم که آنهار ا نفهمند و در گوشهايشان سنگيني قرار داده‌ايم، و چنانچه هر
آيه و نشانه‌اي را هم ببينند ايمان نمي‌آورند، تا آنجا که وقتي به نزد تو مي‌آيند
با تو به مجادله برمي‌خيزند وکافران مي‌گويند اينها افسانه است.

اينها يک
سلسله آياتي است که درباره توحيد است، و در آيه 35 همين سوره پيامبر را تسلي خاطر
داده و مي‌فرمايد: «و ان کان کبر عليک اعراضهم فان استطعت ان تبتغي نفقا في الأرض
او سلما في السماء فتأتيهم بآية فلوشاء الله لجمعهم علي الهدي فلا تکونن من
الجاهلين» ـ گرچه اعراض آنها(از اسلام) بر تو سخت و سنگين است، چنانچه بتواني نقبي
در زمينب زن وي ا نردباني به آسمان بگذار تا آيه و معجزه‌اي براي آنها بياوري(ولي
آنان ايمان نخواهند آور) اما اگر خداوند بخواهد آنها را بر هدايت جمع آورد، پس
هرگز از جاهلان نباش. زيرا رسول خدا(ص) بسيار اشتياق داشت که قوشم اسلام بياورند،
بقدري که از کفرشان رنج مي‌برد و در حسرت و اندوه بسر مي‌برد، لذا قرآن در چندجا
به او تسلي خاطر و دلداري داده و او را آرامش مي‌بخشد و در سوره«شعراء» آيه 3 مي‌فرمايد:
«و لعلک باخعٌ نفسک الا يکونوا مؤمنين» و سوره «کهف» آيه 6 مي‌فرمايد: «و لعلک
باخع نفسک علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا» و در سوره«فاطر» آيه 8 مي‌فرمايد:
«فلا تذهب نفسک عليهم حسرات» ـ اينقدر متأثر نباش مثل اينکه جانت را براي ايمان
نياوردن آنها داري از دست مي‌دهي، اندوه و غصه و غم براي چه؟

و در ادامه
اين تسلي دادنها است که فرمود: «و ان کان کبر عليک اعراضهم…» ـ اگ اعراض و انکار
و کفر اينها بر تو دشوار است، هر کاري که از دستت بر مي‌آيد انجام بده تا ايمان
بياورند، زمين را اگر مي‌توان بشکاف و معجزه‌اي به آنها نشان بده، به آسمان بالا
برو و از آنجا معجزه‌اي برايشان بياور، و خلاصه آسمان بروي، زمين بروي، اين کافران
لجوج، مؤمن نخواهند شد و بي‌اثر است، اگر خدا مي‌خواست«لجمعهم علي الهدي» همه را
هدايت جمع مي‌کرد، ولي خداوند را باز گذاشته است و فرموده: «انا هديناه السبيل اما
شاکراً و اما کفوراً»[8]
راه باز و آزاد است و انسان مختار«و لا تکونن من الجاهلين» در حقيقت نصيحت به
ديگران است وگرنه رسول الله(ص) که درباره‌اش آمد: «انک لتلقي القرآن من لدن حکيم
عليم»[9]
منزه از جهل است، چون هدايت آنها سخت‌ترين کار بود، چنين فرود و اين يک تعبير ادبي
است، ما هم در تعبيراتمان مي‌گوئيم: به آسمان بروي به زمين بروي بي‌اثر است، آنگاه
فرمود: کساني سخنان ترا مي‌شنوند که زنده باشند، «انما يستجيب الذين يسمعون و
الموتي يبعثهم الله ثم اليه يرجعون»[10]
آنها که مي‌شنوند لبيک و اجابت مي‌گويند، اما مردگان را خداوند مبعوثشان مي‌گرداند
و بسوي او باز مي‌گردند و حق برايشان روشن مي‌شود. انسان مرده حرف در او اثر نمي‌کند.
معلوم مي‌شود که در انسان، گذشته از يک روح حيواني که در حد تأمين غذا و يک سلسله
عواطف و احساسات است روح ديگري هم وجوددارد که انسانيت انسان به آن بستگي دارد، و
از نظر قرآن کريم اگر کسي فاقد آن روح بود، مرده است، کافر هم از اين حيات انساني
بي‌بهره است، و لذا و مانند يکي از اعضائي که از بدن جدا مي‌شود، و از اين حيات
محروم است، نجس مي‌شود. قرآن کريم کافر را ميت و مردار خوانده، و در حقيقت انسان
حيوان ناطق مؤمن است، نه حيوان ناطق که بعضي موجودات ديگر هم چنين‌اند چنانچه در
سوره نمل آيه 16 مي‌فرمايد: «يا ايها الناس علمنا منطق الطير» سليمان گفت مردم، ما
منطق پرنده را اموخته و تعليم گرفته‌ايم، چرا که پرندگان هم براي خود نطق و منطقي
دارند.

قرآن کرين به
کسي بدگوئي نمي‌کند و اگر در سوره«فرقان» آيه 44 درباره آنان مي‌فرمايد: «ان هم
الا کالأنعام بل هم اضل سبيلا» اينکه در ناداني و گمراهي از چهارپايان هم پائين‌ترند،
يک واقعيتي است که در قيامت ظهور مي‌نمايد. اين مطلب را مفسرين شيعه و سني هر دو
در ذيل آيه شريفه«فتأتون افواجا»[11]
نقل کرده‌اند، در قيامت که مردم گروه گروه مي‌آيند، بصورتهاي گوناون وارد محشر مي‌گردند،
کسي که جز خوردن و پوشيدن و نوشيدن و عواطف حيواني چيزي ندارد، در قيامت بصورت
انسان محشور نمي‌شود، «و قالوا لولا نزل عليه آية منر به قل ان الله قادرعلي ان
ينزل آية ولکن اکثرهم لا يعلمون»[12]
ـ کافران گفتند: چرا بر او آيه و معجزه‌اي از سوي پروردگارش نازل نمي‌شود، بگو که
خداوند قادر است بر اينکه آيه و معجزه‌اي نازل نمايد ولي اکثريت آنان نمي‌دانند،
يعني حالا که خدا قدرت دارد، چنين نيست که رسول الله(ص) هر روز به دلخواه آنان
معجزه‌اي باذن الهي انجام دهد، کوه‌ها را تبديل به دشت و سرزمينهاي خشک و کويري را
سرسبز و خرم سازد بلکه «لکل اجل کتاب» همانطوري که درجهان براي رفع عطش انسانها و
تأمين نياز درختان و گياهان آب لازم است براي انسانها هم وحي و رسالت و اعجاز
ضروري و لازم است و اين جزء نظام زندگي است و عالمي که در آن معجزه نباشد عالمي
ناقص است.

در سوره
مبارکه«يونس» آيه 20 هم اين تقاضاي بي‌مورد آنان مطرح شده و فرموده: «و يقولون
لولا انزل عليه آية من ربه فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معکم من المنتظرين»
کفار مي‌گويند: چرا آيه‌اي از پروردگارش به او نازل نشده است، بگو غيب از آن خدا
است(او مي‌ داند چه وقت مصلحت است و چه وقت مصلحت نيست که معجزه‌اي بدست پيامبرش
جاري نمايد) پس منتظر عذاب خدا باشيد، من هم با شما منتظر نصرت او مي‌باشم. و  در سوره«غافر» آيه 78 آمده «و ما کان لرسولٍ ان
يأتي بآية الا باذن الله» ـ هيچ پيامبري جز باذن الهي نمي‌تواند معجزه‌اي بياورد،
پس اگر آوردن معجزه تحت اراده حق تعلاي است، او هر وقت صلاح بداند معجزه انجام مي‌شود،
و اگر معجزه‌اي هم باذن الهي انجام دهد، در شما کاران تأثير ندارد و در اين صورت
مشمول خشم وکيفر خداوند واقع خواهيد شد«فاذا جاء الله قضي بالحق و خسر هنالک
المبطلون» ـ و هنگامي که فرمان نهائي«الله» فرار سد بين شما به حق حکميت گردد و آن
وقت تبهکاران، زيانکار شوند.

ادامه دارد

 



[1]– سوره انبياء آيه 69.