خطر لجام
گسيختگي(2)
ضرورت
محدوديتها براي انسان
انسان به
مقتضاي هوي و هوس، عموما خواهان آزادي بيقيد و بند و بيحد و مرز است که همان
لجام گسيختگي و بيبند و باري است و ميخواهد تا آنجا که ممکن است خود را از
هرگونه محدوديت در پيروي از خواستههاي نفس رها سازد.
اصل اين
خواسته، نداي فطرت است. خداوند انسان را بالطبع آزاد و آزاديخواه آفريده است و
تشريعا هم اصل را بر آزادي و برائت گذاشته است؛ عقل هم چنين اقتضا ميکند. ولي
انسان ناچار است محدوديتهائي را بپذيرد؛ محدوديتهائي که طبيعت و جهان آفرينش بر او
تحميل ميکند و محدوديتهائي که قانون اجتماعي، در برابر خواستههاي انسان ميآفريند
و مقتضاي زندگي همگاني است و محدوديتهائي که خداوند انسان را به آنها مکلف فرموده
است و محدوديتهائي که اخلاق و روابط اجتماعي، آنها را ميطلبد.
بهر حال،
انسان ناچار است تن در دهد و محدوديتهائي را بپذير. محدوديت براي انسان نه تنها
ضرر ندارد بلکه لازم و ضروري و بعضي از آنها مفيد است. محدوديتهائي که انسان به
اختيار خويش برخود تحميل ميکند، موجب رشد و تکامل انسان است و اين همان است که به
نام رياضت و خودسازي خوانده ميشود. آن آزادي که انسان بايد براي بدست آوردن يا
نگهداريش، کوشش و تلاش و فداکاري کند، آزادي در برابر طاغوت است. طاغوت يعني
متجاوز و طغيانگر، حال چه آن طاغوت، يک ابر قدرت جهاني يا يک شاه يا شاهچه و خان و
غيره باشد و چه نفس سرکش انسان. انسان در باطن خود طاغوتي دارد که پيروزي بر آن،
از پيروزي بر طاغوتهاي ديگر مهمتر، لازمتر و مشکلتر است. و آزادي از اين طاغوت
عصيانگر و پرتوقع و توسعه طلب، تنها در گرو بندگي خدا و تقواي الهي ميسر است. و
کساني که آزادي از هر قيد و بند حتي قيد بندگي خدا را خواهانند، برده اين طاغوت
سرکشاند. همچنين کساني که خواهان آزادي از قيد و بند اخلاق و رفتار انساني هستند،
در حقيقت ، خواستار بردگي و بندگي هواي نفساند. و هر جامعهاي که اينگونه آزادي
را تجويز نمايد، جامعهاي است که در سراشيبي سقوط قرار گرفته و تدريجا همه ارزشها
و کرامتهاي انساني را از دست ميدهد و گرچه ممکن است از نظر مادي رشد نمايد و
تکنولوژي خيره کنندهاي به جهان عرضه کند ولي از نظر اخلاقي و اجتماعي، در چنان
تنگنائي قرار خواهد گرفت که هيچ پيشرفت مادي نميتواند، خوشبختي آن را تأمين
نمايد.
رشد لجام
گسيختگي در جامعه امروز
در هر صورت
در جامعه اسلامي بايد هميشه سعي بر اين باشد که جلوي رشد اينگونه آزاديخواهي ـ که
در حقيقت چيزي جز بردگي نيست ـ گرفته شود. متأسفانه در اين روزها، شاهد رشد و
حشتناک اين لجام گسيختگي در جامعه اسلاميمان هستيم که نمونه بارز آن، مصاحبه
خياباني نفرت انگيزي بود که اخيرا از صداي جمهوري اسلامي ايران پخش شد و خشم امام
و امت را برانگيخت و آن حکم قاطع حضت امام را در پي داشت. شايد براي بعضي از افراد
عجيب بيايد که چرا حضرت امام، حکم اعدام آن شخص را در صورتي که قصد توهين داشته،
صارد فرمودند ولي اين حکم شرع است و تازگي ندارد که گر کسي به يکي از معصومين، توهين
و جسارت کند، حکمش اعدام است.
ضرورت ريشهيابي
حادثه
مسئلهاي که
در اين رابطه مهم است ريشهيابي اين حادثه است. مسئولان جامعه نبايد از اينگونه
پيش آمدها به سادگي بگذرند. اولا ـ بايد ديد چرا آن زن، چنين صحبتي کرد؟ و ثانيا ـ
چرا مسئولان پخشف چنين مطلب زشت و ضد مذهبي را با چنين گستاخي، پخش کردند؟ بررسي
اين مسئله ربطي به قصد توهين ندارد، حتي اگر قصد توهين نباشد بايد ريشهيابي شود.
اينها عوارض يک بيماري اجتماعي است که تدريجا جامعه را فرا ميگيرد. بيماري که تب
دارد، کافي نيست که با قرص و دارو، حرارت بدنش را تعديل نمايند بلکه تب يک عارضه
است که حکايت از دگرگوني عميقتري در اندرون بدن دارد؛ عوارض بيماريهاي اجتماعي نيز
چنين است. مسئولان اين حادثه چه مجازات شوند و چه عفو شامل حال آنها بشود، پرده از
خطر بزرگي که جامعه را تهديد ميکند، برداشتهاند. سخني که آن زن گفت گرچه زشت و
نفرت آور است ولي حکايت از يک واقعيت تلخ و دردناک دارد. گفتن اينکه فلان قهرمان
خيالي يک فيلم الگوي ما است، گرچه چندش آور است ولي بايد ديد آيا واقعا افراد
زيادي از جامعه به اين سو حرکت نميکنند؟! آن قدر اين مسئله زشت و ناهنجار است که
بعضي راديوهاي خارجي، در اخبار خود، نام آن زن خيالي که الگوي اين بيبند و بارها
شده است را ذکر نکردند و به همين عبارت اکتفا نمودند که مصاحبه کنده خياباني،
قهرمان يکي از فيلمها را به جاي فاطمه دخرت پيامبر اسلام، الگوي خود معرفي کرده
بود. و اين واقعا عجيب است که ما مدعيان اسلام و پيروي اهل بيت(ع)، نام اين قهرمان
خيالي را بر پشت اتوبوسها و روي ديوارها و حتي مارک اجناس قرار ميدهيم و آنها از
بردن نام او خجالت ميکشند!
مسئول نشر و
ترويج اينگونه فرهنگ، چه کسي بجز صدا و سيما است؟! اين صدا و سيمائي که حضرت امام
خواستند که دانشگاه عمومي باشد. البته منظور اين نيست که اينگونه فيلمها و سريالها
را ارائه ندهند با اينکه نوعي آموزندگي و سازندگي دارد بلکه منظور اين است که با
پخش آن بايد توضيحي در موارد بدآموزي نيز داده شود، و امثال اينگونه بدآموزيها در
فيلمها فراوان است.
خطر بيبند و
باري ناشران فرهنگتوهين به مقدسات و سبک شمردن آن، خطر بزرگ ديگري است که بوسيله
لجام گسيختگان قلم بدست يا ناشر فرهنگ بطور عموم، جامعه را تهديد ميکند. و ما در
شماره گذشته، نمونه اي از آن را تذکر داديم و باز هم نمونه بارز رسواي آن، همين مصاحبه راديوئي بود که اميدواريم
با تصميم قاطعي که حضرت امام ابراز نمودند، جلوي پيشرفت اين خطر بکلي گرفته شدهب
اشد و ديگران اگر خيال خامي در سر دارند يا در انجام مسئوليت خود مسامحه ميکنند،
حساب کار خود را داشته باشند.
ناشران فرهنگ
اگر بيبند و بار شوند، خطر بسيار عظيم براي جامعه اسلامي خواهند بود و به همين
دليل، فقهاي و الامقام، نشر کتب ضلال را تحريم نمودند و حتي نگهداري آن را منع
کردندو به همين دليل است که«اذا فسد العالم، فسد العالَم». عالمي که فساد او موجب
فساد عالم است، لازم نيست روحاني باشد بلکه هرکس که مسئوليت نشر فرهنگ در جامعه را
بعهده دارد، اگر تهذيب نفس نداشته باشد، اگر لجام گسيخته و بيبند و بار باشد، اگر
برده هواي نفس و آزاد از قيد و بند تقوي و اخلاق باشد، عالم را به فساد خواهد
کشيد.
توهين به
مقدسات جامعه
اخيرا يکي از
روزنامههاي صبح به تقليد از آزادي مطبوعات به سبک غربي، سخنان يکفرد معلوم الحال
را که از ابتداي جنگ تحميلي خواسترا تسليم در برابر دشمن بود، با شگردي زشت و
فريبکارانه در صفحه اول با تيتر درشت منتشر نمود تا وانمود کند که آزادي مطبوعات
هم پس از آزادي احزاب از پيامدهاي شيرين! صلح است. اين آزادي نيست؛ اين بيبند و
باري است. در حالي که هنوز سرنوشت جنگ معلوم نيست و هنوز دشمن در حاک ما است و تن
به پذيرش قطعنامه عملا نداده است و دشمنان بزرگتر، هر روز او را مسلحتر و آمادهتر
ميکنند، روزنامهاي که مدعي طرفداري از اقنلاب است، بيباکانه و در نهايت پرروئي،
تيتري را با ظاهري فريبنده منتشر مينمايد و خواننده را به اين حيله وادار ميسازد
که سخنان ياوه يک مخالف صريح و علني ولايت فقيه و طرفدار تسليم در برابر دشمن نه
صلح شرافتمندانه را بخواند و با اين کار، دفاع مقدس را در اين چند سال زير سئوال
ميبرد و به خون شهيدان ـ که از درخشندهترين مقدسات اين جامعه است ـ توهين مينمايد
و مسئولان وزارت ارشاد که بايد پيگير اين گونه مسائل باشند، هيچ احساس مسئوليتي
نميکنند! معلوم نيست اين تشکيلات عظيم، کي و کجا از اسلام و مقدسات جامعه حمايت
خواهد کرد و چه چيزي آن را به حرکت واميارد؟!
حدود آزادي احزاب
و جمعيتها و مطبوعات، آزادي قلم و بيان و بطور کلي آزادي سياسي، مسئلهاي است که
بايد از نظر شرعي و اجتماعي مورد بحث و بررسي قرار گيرد. قطعا در اسلام آن گونه
آزادي که در مجامع غربي مطرح است مجاز نيست. مطبوعات آزاد نيستند که هرگونه مطلوب
يا عکسي را منتشر کنند هر چند مخالف عفت عمومي يا موجب فساد و مروج فحشا باشد ولي
در غرب آزاد است. همچنين از نظر سياسي آزاد نيستند، مطالبي که قطعا به ضرر جامعه
يا ضد اسلام و مذهب يا توهين به مقدسات جامعه است، منتشر سازند. و خلاصه در اسلام،
بيبند و باري سياسي و اجتماعي پذيرفته نيست. تب اين گونه آزاديخواهي، پس از
پذيرفتن قطعنامه، در اين کشور شدت يافت و اين طبع جامعه پس از جنگ است. ولي بايد
ناظران، نوشتهها را کنترل کنند.
توهين به
امام
متأسفانه
دفتر مجله ما آن اندازه مجهز نيست که بطور مرتب، مطبوعات را ورق بزند و تذکر لازم
را در فرصت مناسب بدهد. تازگي قطعههائي از روزنامه اطلاعات 24 و 25 مرداد 67 مورد
توجه قرار گرفته که نوشتجاتي از شخص معلوم الحالي که تا آخرين نفس و حتي در روزي
که مجلس، بني صدر خائن را به زير کشيد، از او حمايت ميکرد، منتشر ساخته است. آن
گذشتهها را نبايد فارموش کرد، آن همه اصرار بر دفاع از آن عنصر خائن بايد ريشهاي
داشته باشد. فرق است بين کساني که او را نميشناختند و کساني که در جريان اوضاع
بودند. چرا بايد کسي با آن سوابق، اکنون خود را يکي از مسئولان کشور بداند؟ و چرا
بايد زير چتر حمايت بزرگان کشور قرار گيرد؟ آن گذشته و اين هم حال!! آن نوشتهها
را بخوانيد که در آنها به خيال خام خود، رهنمودهائي«به محضر امام امت و مسئولان
بزرگوار مملکتي و آحاد ملت سربلند ايران» ارائه داده است و در اولين شماره عصر
جديد پس از قطعنامه، را عصر«خردگرائي» ناميده است! خردگرائي که به گفته او در
پذيرش قطعنامه شوراي امنيت تجلي يافت. و با کمال گستاخي نوشته است: «همچنان که در
پذيرش قطعنامه از هر آنچه گفته بوديم صرف نظر کرديم يعني که از هر آنچه شعار داده
بوديم، گذشتيم» و از همه خواسته است که بجاي شعار، شعور را حاکميت بخشيم.
جمله«از هر
آنچه گفته بوديم صرف نظر کرديم» اشاره به عبارت حضرت امام است که در پي پذيرش
قطعنامه فرمودند. من جسارت نميکنم و اين جمله توهين آميز را معني نميکنم ولي ميپرسم:
اگر ما از اين نوشتجات مسموم، غافليم پس ناظران وزارت ارشاد کجا هستند؟! وظيفه
آنها چيست؟! مگر اين جملات، دفاع مقدس را و همه صحنههاي عزت و شرف و ايثارگريها و
فداکاريها و شهادتها و اسارتها و مقاومتها را زير سئوال نميبرد؟! مگر همه آنها را
بيشعور نميخواند؟! آيا پذيرش قطعنامه از روي درک اشتباه گذشته بود يا جام زهر
آلود؟!
خشم مقدسي را
که حضرت امام در همان پيام، بيش از پيش، خواستار ادامه آن شدند، چنين معرفي ميشود: «موقعيت خطير و حساس کنوني
که انقلاب اسلامي ما پس از ده سال زندگي خشم آلود و غضب اندوه به حکم عقل و منطق
بازيافته است» و جملات ديگري که باز گفتنش تضييع وقت است و منظور فقط تذکر به نوع
تفکري است که اين شيفتگان هنر و تمدن غربي، آن را بيباکانه ترويج ميکنند و
مسئولان ما غافلند!!
لجام گسيختگي
قلم و بيان
اين نمونهاي
است از روزنامهاي که متعلق به بيت المال است و سرپرست آن از مريدان و علاقمندان
حضرت امام و مردي متعهد و انقلابي است و در اين هيچ شکي نيست. تازه اين مطلبي است
که ما متوجه شدهايم و شايد صدها نمونه بدتر از اين در همين مطبوعات رايج و همگاني
باشد. ما ديگر چه توقعي داشته باشيم از مجلات و نشريات ضد انقلاب يا حداقل غير
انقلابي که البته با اجازه وزارت ارشاد منتشر ميشود و ما حتي از بردن نام آن
نشريات ابا داريم تا چه رسد به نقد مطالب مندرجه آنها. همين اندازه بايد تذکر دهيم
که مقالاتي در اين مجله عليه مصالح کشور به صراحت و در قال بداستانهاي مهيج و به
انحاء مختل فنوشته ميشود و هيچ نظارتي بر آنها نيست. گفته ميشود که اخيرا يکي از
گروهکهاي ضد اسلام و ضد انقلاب، به پيروان خود دستور داده است که از امکانات علني
به هر نحوي که ممکن است بهرهبرداري کنند و روزنامهها و مجلات بخصوصي را نام بردهاند
که از آن کانالها، نظرات خود را منتظر سازند.
ما با آزادي
قلم و بيان مخالف نيستيم ولي با بيبندو باري و لجام گسيختگي مخالفيم. با توهين به
مقدسات و زير سئوال بردن رازشهاي اسلام و انقلاب مخالفيم. با ضربه زدن به اهداف و
آرمانهاي اين ملت ستمديده و نااميد ساختن نيروهاي حزب اللهي و خانوادههاي شهدا و
صاحبان اصلي انقلاب مخالفيم. آن آزادي که نتيجاش رشد افکار ضد مذهبي و تحرک
دوباره تروريستها ضد انقلاب و ملت باشد، خطري است که به مراتب از جنگ، ويرانگرتر و
وحشتناکتر است اگر صلح چنين ارمغاني را در پي دراد، همان به که جنگ باشد و موشک.
انقلاب آمده است که اين ملت را از قيد و بند اجانب رها سازد نه او را گرفتار قيد و
بند اين نوکران خود فروخته اجانب بنمايد.
ضرورت پيگيري
علتهاي فساد در جامعه
اين روش که
تبليغات ضد انقلاب آزاد باشد و جوانان فريب خورده زنداني شوند، مانند اين است که
قاچاقچيان مواد مخدر آزاد و معتادان را مجازات کنند و مانند اين است که همه مظاهر
دعوت به فساد و فحشا آزاد باشد، مطبوعات و سينما و تالار و راديو و تلويزيون، همه
فساد انگيز باشند آنگونه که در زمان طاغوت بود، آنگاه مرتکبان اعمال خلاف عفت را
اعدام کنند يا شلاق بزنند. خلاصه اين روش که علل را رها کنند و معلولها مرود توجه
قرار بگيرد، نتيجهاي ندارد. البته ترديدي نيست که علل اصلي فساد در جامعه فراتر
از تبليغات سوء دشمنان است و بايد مسئولان امر، علل اصلي انحطاط را بررسي و معالجه
کنند ولي اين را نيز بايد توجه داشت که اين دشمنان بهر حال بهانه اي مييابند و
تبليغات مسموم خود را عليه انقلاب و اسلام منتشر ميسازند. آنها هرگز از راه فکر و
عقل و تدبر وارد نميشوند، بلکه از راه احساسات، جوانان را فريب ميدهند؛ از راه
داستانهاي شيرين و جذاب و احساسات برانگيز با قلمي و شيوا و دقيقا حساب شده. که
اصلا مجال تفکر را به جوان خام نميدهد، و او را ناخودآگاه به آن سويي که دلخواه
نويسنده است ميبرد. اصولا انسان بطور عموم، بيش از آنچه پيرو تفکر و تعلق است،
پيرو احساسات ميباشد. و قرآن دقيقا همين امر را منشأ گمراهي انسان ميداند: «إن
يتبعون الا الظن و ما تهوي الأنفس» و لذا قرآن با تأکيد، دعوت به تفکر و تعقل و
تدبر مينمايد.
اگر ما از
سوي ديگر احساسات مذهبي را تقويت ميکرديم، ممکن بود تأثير تبليغات آنها کم شود
ولي دشمن کاملا حساب شده و همه جانبه بر جوانان اين مرز و بوم حمله کرده است. از
سوئي اينگونه تبليغات سوء در مطبوعات داخل و خارج و راديوها و از سوئي ديگر، مواد
مخدر و امثال آن و از اين سوي، کم رنگ شدن تبليغات اسلامي و مذهبي و بجاي آن ايجاد
وضعيت طرب انگيز که روزبروز در حال رشد و تکامل است. بجاي مسابقه قرآن و تعيين
جوائز براي قاريان بهتر و نويسندگان بهتر، مرتب جايزههاي گرانقيمت و سرسامآور از
پول اين ملت فقير به مطربان و نوازندگان داده ميشود و بجاي تبليغ حجاب و نکوش
بدحجابي و ارائه برناههايي که خطر اين انحطاط اخلاقي را مجسم کند، صحنههاي
بدحجابي را با کمال گستاخي نشان ميدهند، گويي که ميگويند اينچنين باشيد و از آن
بدتر مصاحبهاي پخش ميشود که متأسفانه بعضي از مسئولين بلند پايه اين کشور ـ که
مايه اميد اين ملتاند ـ با لحني روشنفکر مآبانه و بدور از توقع، نسبت به وضعيت
بدحجابي و روند رو به رشد آن بيتفاوت ميگذرند.
ترويج سنتهاي
جاهلي
نيرومندترين
عامل تغيير و تحول فرهنگ در جامعه، صدا و سيما است. ملاحظه کنيد که مبلغ چه افکار
و ايدههائي است؟ تدريجا به پايان سال نزديک ميشويم و حتما برنامهريزان صدا و
سيما براي نوروز و هر روز سنتي اين ايام، برنامههائي آماده کردهاند. اما در چه
جهت؟ آيا در جهت زدودن افکار جاهلي و خرافات قديم و سنتهاي زرتشتي و ترويج افکار
اسلامي و تمدني که با پيشرفت بشريت متناسب باشد يا در جهت دامن زدن به آتش همان
فرهنگهاي غلط ديرين که مدتها رو به سردي گذاشته بود و نظام ضد اسلامي پهلوي آنها
را دوباره زنده کرد و بعنوان سنتهاي ملي ترويج نمود؟!
آيا باز هم
بايد شاهد آتش بازي و آتش پرستي چهارشنبه سوري باشيم؟ ده سال از انقلاب اسلامي ميگذرد،
اگر ما نتوانسته باشيم اين اندازه در تغيير فرهنگ غلط و خرافهپرستي جامعه موفق
شويم، چگونه ميتوانيم ادعا کنيم که صدا و سيما ما دانشگاه عمومي است؟ بدون شک اگر
اين سازمان نيرومند، حرکتي در آن سوي از خود نشان داده بود، تاکنون آثار شگرفي در
تغيير سنتهاي جاهلي از خود باقي گذاشت بود ولي متاسفانه کاملا بر عکس عمل شده است
و اگر براي خالي نبودن عريضه، نواري از سخنراني استاد شهيد آية الله مطهري در اين
زمينه ـ آن هم در راديو ـ پخش کند، برنامههاي زنده و مؤثري در تلويزيون در جهت
تشويق به زنده نگهداشتن سنتهاي پيشينيان جاهلي ارائه ميکند. سفرههاي هفت سين و
سيزده بدر و چهارشنبه سوري و امثال آنها از خرافات احمقانهاي که هنوز بخشي از
جامعه ما را به خود مشغول کرده است، از فرهنگهاي غلط و جاهلانهاي است که باي به
شدت با آنها مبارزه شود نه اينکه آنها را ترويج و مردم را به ادامه آنها تشويق
نمائيم!
واضح است که
راديو و تلويزيون، همه موارد فوق را بطور مستقيم و ترويج نميکند و مثلا در مورد
چهارشنبه سوري، برنامه تشويق کنندهاي ندارد ولي روند برنامهها به نحوي است که
عموما آن سنتها را زنده نگه ميدارد يا حداقل در مورد نفي مراسم سيزده بدر و
چهارشنبه سوري که بسيار زشت و دليل استحکام رسوبات افکار زرشتي و آتشپرستي است،
فعاليت چشمگيري ندارد. و منظور همين است که از دانشگاه عمومي بايد توقع داشت که
حداقل پس از ده سال از فعاليت تبليغي اسلامي موفق شود در زدودن افکار پوسيده
جاهلي، قدم مؤثري بردارد بلکه بکلي آنها را نابود سازد.
اعياد اسلامي
جامعه ما از
لحاظ فرهنگي بايد قبل از اينکه ايراني باشد، اسلامي باشد. اسلامي ک خط فرهنگي
مستقلي دارد که با سنتهاي پيشينيان گاهي مبارزه ميکند. اسلام براي جامعه روزهايي
را به عنوان عيد تعيين کرده است که آن روزها را گرامي دارند: عيد فطر، عيد
قربان(اضحي)، عيد مبعث و عيد غدير. در قنوت نماز عيد فطر و قربان ميخوانيم:
«اسألک بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا» مگر ما از مسملين نيستيم؟ و
بالاتر، مگر ما الگوي مسلمين نميباشيم؟ و مگر جامعه ما، امام و قدوه مسلمانان
نيست؟ يا حداقل در صدد ساختن جامعه الگو نيستيم؟ پس چرا آثار عيد فطر و قربان در
جامعه ما مشاهده نميشود و عيد رسمي ما کا شادي و دگرگوني در آن محسوس است، نوروزي
است؟ چرا بايد چنين باشد؟ چرا صدا و سيما براي فطر و قربان برنامههايي ندارد که
آنها را معرفي کند و مردم را به عيد دانستن اين دو روز تشويق نمايد؟ و چرا نوروز
را به عنوان عيد معرفي ميکند؟ البته روايات در مورد نوروز مختلف است. نوروز سابقهاي
در اسلام نداشته و پس از تشکيل خلافت عباسي که ايرانيان در آن سهم بسزائي داشتند و
پس از آن، فرهنگ خود را تدريجا در جامعه اسلامي جا ميدادند، نوروز را نيز به
عنوان يک عيد در دربار عباسيان جشن گرفتند.
نوروز در
اسلام
در روايت است
که منصور عباسي از امام موسي بن جعفر(ع) درخواست نمود که روز نوروز را به عنوان
جشن، مجلسي تهيه کند تا براي تبريک لشکريان و کشوريان به خدمتش مشرف شوند. امام
کاظم فرمود: «من آنچه در اخبار جدم رسول خدا(ص) جستجو کردم، اثري از اين عيد نديدم
و اين سنت ايرانيان است که اسلام آن را محو نموده و ما هرگز چيزي را که اسلام
نابودش ساخته، زنده نخواهيم کرد.» (بحارالأنوار ـ جلد 48ـ 108).
اين روايت با
روايات ديگري که براي نوروز، دعائي را ذکر نموده و براي آن اهميتي ـ نه در حدي که
ما قائليم ـ قائل شدهاند، منافاتي ندارد، زيرا اين روايت، نوروز را به عنوان«عيد»
انکار نموده و اين منافاتي ندارد که عملي در آن روز مستحب باشد يا حادثهاي مهم
اتفاق افتاده باشد يا در آينده واقع شود که مضمون برخي روايات است. منظور ما نيز
فقط تذکر همين جهت است که نوروز را به عنوان عيد نخوانيد. عيد در اسلام، فطر و
قربان و بعثت و غدير است. و جهت ديگر اينکه خرافات را ادامه ندهيد. سفره هفت سين و
سيزده بدر و امثال ذلک، براي جامعه متمدن و مترقي و مسلمان ما، عار و ننگ است.
هدف ما فقط
اصلاح است
ناگفته نماند
که ما نميخواهيم در اين اعتراض به صدا و سيما، هرگونه عمل مثبتي را که آن سازمان
در راه ترويج حقايق اسلام داشته انکار نمائيم که اين هرگز قابل انکار نيست. برنامههاي
بسيار مفيد و سازنده به روشهاي مختلف در صدا و سيما ـ بحمد الله ـ فراواني است ولي
توقع ما از يک صدا و سيمائي که ميخواهد صد در صد اسلامي باشد و فرهنگ اسلام را
ترويج کند و سنتهاي جاهلي را محو و نابود سازد، بيش از اين است. انتقادي که ما در
اين صفحات داريم، بمنظور کوبيدن شخص يا اشخاص يا گروي نيست، بلکه هدف فقط اصلاح و
بهتر شدن و امر بمعروف و نهي از منکر است.
حربه استعمار
براي مبارزه با مسلمين
بيبند و
باري و لجام گسيختگي نه تنها سقوط اخلاقي فرد و جامعه و بردگي هواي نفس را در پي
دارد، بلکه بردگي طاغوتها نيز در گروه همين بيبند و باري است. تاريخ را ورق
بزنيد: چگونه اروپائيان، تمدن با شکوه و گسترده اسلام را که اندلس(اسپانيا) را
تسخير کرده بود و دامنه آن تدريجا همه جوامع اروپائي را در برميگرفت از پاي
درآوردند و نابود ساختند. آنها ديدند که با اين نيروي معنوي که در جامعه اسلامي
حکمفرما است و اين تسلطي که آنها بر نفس خويش دارند، هيچ نيروي مادي نميتواند با
آن مقابله کند و لذا با حيله و نيرنگ و برقراري صلح و تبادل تجارت و رفت و آمد
بازرگانان و توريستها، فساد را در جامعه اسلامي از راه شراب و قمار و فحشا شايع
کردند و تدريجا با تأسيس ميخانهها و کابارهها و فاحشهخانهها، سرمايه اصلي
مسلمانان را از آنان سلب نموده سپس به آساني پيروزي نظامي و سياسي را نيز بدست
آوردند و پس از سقوط اندلس متوجه شدند که اين تنها روزنهاي است که ميتوان به
وسيله آن، بر جهان اسلام و بلکه همه جهان حکومت کرد.
استعمار از
اين راه وارد شد و همه جوامع اسلامي را تسخير نمود و اين فساد و فحشائي که بر
اروپا حاکم و از آنجا منتشر شده و ميشود، نتيجه همين سياست است. و اخيرا مواد
مخدر نيز به لشکريان آنها اضافه شد و کاملا توانستند جوامع جهان سوم و جامعه اسلامي
را تحت نفوذ و سيطره خويش قرار دهند. طاغوتچههائي که در اين کشورها دست نشاندههاي
استعمارگران بوده و هستند نيز همين روش را در پيش گرفتند و لذا سعي همه آنها بر
ترويج فساد و فحشا است تا در جوانان نيروي ايمان را ت که محرک نهضت و انگيزه قيام
است ـ از بين ببرند.
و ما اکنون
در جامعه اسلامي و مقدس خويش چنگالهاي وحشتناک ديو استعمار را مشاهده ميکنيم که
با چه اصرار و پافشاري، سعي در ترويج مواد مخدر و فساد و فحشا و بيبند و باري
دارند. بدون شک اين مبارزه بمراتب سختتر و خطرناکتر و حساستر از جنگ رودرور است.
بايد همه مسئولين، نهايت احتياط را داشته باشند و به هر حرکتي که روند بيبند و
باري را ادامه ميدهد يا سرعت ميبخشد، بدبين باشند.
با همه مظاهر
فساد بايد مبارزه کرد
در اينجا
لازم ميدانيم از ستاد مبارزه با مواد مخدر که تاکنون گامهاي مثبت و مؤثري در اين
زمينه برداشتهاند تشکر کنيم. هر کس که در اين راه حرکتي براي سرکوبي اين حمله
وحشيانه استعمار داشته باشد، بدون شک راهي بسيار مقدس در پيش گرفته و توفيق عظيمي
نصيبش شده است. اين راه، جهان في سبيل الله است. دفع خطر دشمن در هر لباس و در هر
زمينه، لازم و واجب است. از خداوند منان توفيق بيش از پيش ستاد مذکور و همه دست
اندرکاران اين جهاد بزرگ را خواهانيم.
ولي اين را
نيز بايد بدانندک ه اين يک بعد حرکت واجب و ضروري در برابر يورش دشمن است و بعدي
ظريفتر و زيرکانهتر در حمله دشمن کاملا مشهود است و روزبروز رشد ميکند و آن شيوع
بيبند و باري و بدحجابي و حتي بيحجابي و فساد و فحشا بصورت مرموز در ميان جوانان
و نوجوانان است. با همه مظاهر فساد بايد بمارزه کرد. اگر گزارشي رسيد که مخفيانه
فساد در ميان جوانان، رشد روز افزون داردف نبايد نشستو منتظر شد تا هرگاه علني بود
يا شهود شهادت دادند يا خود طرف اقرار کرد، حد شرعي اجرا شود؛ گرچه اين لازم است
ولي اين به تنهائي چاره درد نيست؛ بايد ديد چه چيزي سبب شيوع فساد ميشود. البنه
اين مسئله حساس و مهمي است و نياز به بحث همه جانبهاي دارد ولي بدون شک يک طرفه
قضيه به نشر فرهنگ بيبند و باي به عنوان«هنر» مربوط ميشود.
الام فداي
هنر يا هنر يا در خدمت اسلام؟
حتي
سازمانهاي تبليغاتي که عنوان آنها فقط تبليغ از اسلام است هم براي اينکه از قافله
هنرمندان عقب مانند، مجامع طرب و موسيقي به نام«هنر» تشکيل ميدهند يا در صد بودند
که تشکيل دهند. مهم نيست که تشکيل شد يا نشد و چرا نشد؟ مهم مبارزه با اين تفکر
است. چند سال پيش که يک سريال بظاهر انقلابي ولي پر از صحنههاي ضد مذهبي و خلاف
شرع در تلويزيون ارائه ميشد، در مجمعي که نگارنده به چنين وضعي اعتراض ميکرد، يک
طلبه جوان گفت: «آقا! شما با اين طرز تفکر بايد فاتحه هنر را بخوانيد!» من هم
بلافاصله گفتم: «شما هم با اين طرز تفکر بايد فاتحه اسلم را بخوانيد»! مگر اسلام
فقط نماز و روزه است يا اسلام فقط شعار«الله اکبر» است. اسلام مجموعه قوانين است،
اين مصيبت استکه ما اسلام را فداي هنر کنيم با اينکه وعدهها چنين بود که هنر در
خدمت اسلام باشد.
فراگير شدن
بدحجابي در جامعه اسلامي
اين مسئولان
کشور! مطمئن باشيد اين هم يکي از پنجههاي استعمار است که انقلاب و جامعه ما را
تهديد ميکند و اگر غفلت کنيد، اين روزنه سيار حساس است و اگر بيبند و باري جامعه
را فراگيرد، کنترل مشکلتر از کنترل مواد مخدر است. سيل انقلاب، خانه فساد و لانه
فحشا را ويران کرد، نگذاريد تدريجا آباد شود که ديگر به حرکت درآوردن چنين سيلي
هميشه ميسر نيست. نمونه آن همين مسئله حجاب استکه در آغاز انقلاب و به دليل همان
سيل ويرانگر ـ که خانههاي شيطان را يکي پس از ديگري خراب کرد ـ به وضعيت مطلوبي
رسيده بود، گرچه متأسفانه بعضي از مسئولين آن را محکوم کردند ولي ما همه ميدانيم
که آن حرکت، نسيمي الهي بود ولي گويا ما لايق آن نبوديم. اکنون ميبينيد که نترل
وضع بدحجابي چقدر مشکل شده است البته اگر تلاش در جهت کنترلش باشد!! و اگر قرار
باشد در تلويزيون عملا بدحجابي را ترويج کنند ديگر معلوم است که چه وضعيتي پيش
خواهد آمد. به عنوان نمونه همين گزارشهاي«جنگ شادي» که در دهه فجر منتشر ميشد،
فيلمبردار سعي داشت از ميان حاضران هر جا زني که بدحجابي او بسيار زشت و افراطي
بود، او را نشان دهد گرچه موارد آن کم نبود و نياز به گشت و گذار نداشت ولي سعي در
ارائه هر چه بهتر و جالبتر! بود. و متأسفانه موارد مشابه اين در سيماي جمهوري
اسلامي فراوان است. آيا منظور از اين فيلم برداريها و ارئه اين صحنهها، ترويج
بدحجابي و بيحجابي و فساد در جامعه نيست؟!
سلاح ايمان را
تقويت کنيد
يکي از
مسئولين بلند پايه کشور در دوراني که صدا و سيما به دست دستهاي از مخالفين بود،
در يک اجتماع مقدس، حمله شديدي به پخش فيلم سياه بازي کرد. بگذريم که آن فيلم چقدر
خلاف شرع يا موجب فساد بود! ولي چر اکنون هيچ اعتراضي به اين همه تالارها ندارند کهجوانان
را به خود جذب کرده و روح معنويت را در آنان نابود ساخته است.
آنچه انقلاب
ما را پيروز کرد و آنچه تنها سلاح ما در جنگ با دشمن بود، ايمان و روح شجاعت و
شهامت و ايثار بيسابقهاي بود که جوانا اين مرز و بوم در اين صحنههاي آزمايش
الهي، از خود نشان دادند. مگر چه شده است که ما خود را از آن معنويت و ايماني بينياز
ميبينيم؟ مگر حضرت امام نفرمودند: «کمربندها را محکم ببنديد که هيچ تغيير نکرده
است»؟! پس ما بايد مساجد را که سنگرهاي مبارزه دائمي حق و باطل است، زنده نگه
داريم و از هر آنچه جوانان ما را از مساجد منصرف ميکند، بر حذر باشيم.
اصولا لهو به
چه معني است؟ لهو يعني سرگرم و مشغول شدن
اصطلاحا هر چيزي که انسان را از ياد خدا غافل ميکند و به جهات شهواني
مشغول ميسازد و از معنويت وتکامل انساني باز ميدارد لهو است. آيا اين تالارها
مجامع لهو و طرب نيست؟! کساني که اين لهو و علب را درجامعه ترويج ميکنند و روند
آن را سرعت ميبخشند، دانسته يا ندانسته، انگشت مخفيانه استعمارند. استکبار جهاني
بسيار حيلهگر و شيطان است. و گردانندگان استکبار متوجه شدهاند که اين ملت با اين
روح معنويتي که دارد هرگز قابل شکست نيست و لذا ميخواهند ما را خلع سلاح کنند.
مطمئنا اگر اين روند تصاعدي ادامه يابد و ما باز هم جبهه اي داشته باشيم ـ که
هميشه بالقوه داريم ـ آنگاه فاصله عظيمي که جوانان آن روز با رزمندگان ديروز و
امروز دارند، روشن خواهد شد. شکي نيست که لهو و طرب و وضعيت بدحجابي زنان و ساير
مظاهر بيبند و باري، روح شهامت و ايثار و حماسه را درجوانان مبدل به روحي پژمرده
که فقط خواهان شادي است، ميکند.
به اين گزارش
توجه کنيد!
وزارت فرهنگ
و ارشاداسلامي به امت حزب اللهب شارت ميهد که: «با تلاشي که براي خارج کردن
موسيقي از تخريم شخصيتها و سوق دادن آن به سوي موسيقي مردمي به عمل آمده است.
امسال اين جشنواره(جشنواره سرود و آهنگهاي انقلابي) که چهارمين دوره آن برگزار ميشود،
در 35 تالار به اجرا درخواهد آمد که در آن گروههاي سنتي مختلف از سراسر کشور حضور
دارند و به مدت ده روز از دهم لغايت نوزدهم بهمن برگزار خواهد شد. ضمنا 783 برنامه
توسط 631 هنرمند اجرا خواهد شد».
اصطلاحهايي
که اخيرا مجوز همه نوع موسيقي شده«موسيقي مردمي، موسيقي اصيل، موسيقي ايراني» و
امثال آن است. معلوم نيست اين گونه معيارها از کجا آمده است؟! ما نميخواهيم در
اينجا مسئله را از نظر فقهي مطرح کنيم و معيارهاي حرام و حلال موسيقي را مشخص کنيم
و نميگوئيم همه اينها حرام است ولي بر فرض که همه اين موسيقِها حلال باشد، شما
که هنوز نتوانسته ايد کتابهائي را که بيش از يک سال پيش در نمايشگاه کتاب فروختهايد
و وعده دادهايد به دانش پژوهان برسانيد، چرا چنين مخارجي را ـ که اين جزء کوچکي
از آن است ـ بر بيت المال تحميل ميکندي؟! بيت المالي که هنوز فضاي آوزشي کافي نميتواند
براي دانشآموزان فراهم آورد و آنچه دارد هم اکثرا فاقد ضروريترين لوازم زندگي
است، بيتالمالي که در اين زمستان سرد امسال، سوخت کافي نميتواند به مردم برساند،
اين آهنگها و موسيقيها چه دردي را دوا ميکند؟!
رابطه موسيقي
با فرهنگ و ارشاد اسلامي!
از سوي ديگر،
رابطه اين موسيقيها با واژه فرهنگ و ارشاد اسلامي را هنوز ما درک نکردهايم! آيا
اسلام ما تاکنون فاقد فرهنگ بوده که فاقد موسيقي بوده است يا اسلام هم موسيقي دارد
و ما نميدانيم؟! و آيا با اين موسيقيهاي اصيل و مردمي، ارشادي به معارف اسلامي
صورت ميگيرد؟! حال که اين موسيقيها ضروري است، ما از مجلس محترم ميخواهيم، کلمه
ديگري به اين وزارتخانه اضافه کند يا وزارتخانه جديدي را براي اداره مطربان ـ که
روزبروز از برکت اين حرکت، رشد ميکنند و فزوني مييابند ـ تأسيس نمايد و نام آن
وزارت موسيقي و هنر بگذارند تا مرزها مشخص شود و داقل مردم اين موسيقيها را جزء
فرهنگ و معارف اسلامي ندانند و ناچار نباشد يک شخصيت کشوري با کسوت روحانيت هر چند
وقت يک بار، تحفههاي گرانقيمت به هنرمندان طاغوتي که چهره و لباس آنها با انقلاب
مبارزه ميکند، تقديم نمايد!!
راستي اين
همه تشويق که براي موسيقي و تئاتر ميشود، اگر براي هنرمندان واقعي که صنعتگران و
نوآوران و مختراعان و محققان و پزشکان و اساتيد دانشگاه و آموزگاران و امثال آنها
هستند، شده بود، بدون شک گامهاي بسيار بزرگتري در زمينه تمدن حقيقي و پيشرفت
اقتصادي و اجتماعي جامعه برداشته ميشد. اصولا چيزهائي که مردم خود به آن تمايل
دارند و خواسته هواي نفس و طبع انسان است چه نيازي به تشويق و تقدير دارد؟
ما با هنر
بطور کلي مخالف نيستيم
خدا را انصاف
دهيد! آيا در وضعيت فرهنگي موجود، به دانش و علم و صنعت، به اندازه موسيقي و هنر
اهميت داده ميشود؟! آيا تاکنون يک جايزه تشويقي به يک استاد دانشگاه يا يک
آموزگار نمونه داده شده است؟ بلکه آيا نيازهاي آنها تأمين ميشود تا اساتيد
ارزشمند و مغزهاي متفکر جامعه به خارج نروند يا مجبور نباشند براي اداره امور
زندگي به کارهاي ديگر يا به تدريس خصوصي مشغول شوند؟
ما با هنر
بطور کلي مخالف نيستم، ولي با اين وضع اقتصادي، آيا نبايد اولويتها را در نظر
گرفت؟ ميدانيد چه مخارج هنگفتي صرف سرودهاي استاندارد! ميشود و آنگاه پس از
آماده شدن، ملاحظه ميشود که اصلا قابل پخش و عرضه نيست. کلمه«استاندارد» هم از آن
واژههاي جذابي است که هنرمندان حرفهاي براي بيارزش جلوه دادن سرودهائي از قبيل
سرودهاي دانشآموزان«آباده» که همه مردم را مجذوب خود نمود و سيل اشک را از چشمهاي
آنان جاري ساخت، به کار ميبرند. و عجيبتر آنکه هر چه جلو ميرويم، سرودها از
فرهنگ و مذاق مردم حزب الله دور و دورتر ميشود و آوازهائي به صحنه ميآيد که گاهي
از شدت خشونت به صداي بعضي چهارپايان شباهت دارد و گاهي هم چنان ظريف و مهيج است
که گوئي همان ترانههاي متناسب با مجالس لهو و رقص است.
بار ديگر اين
سخن را تکرار ميکنيم که ما خدمت ارزنده مسئولان هر نهاد و سازماني در راه اسلام و
اقنلاب را ارج مينهيم و سپاس ميگوئيم ولي خواهان وضع بهتر و دقت بيشتر تقواي
کاملتر هستيم. خداوند همه را بيدار کند و توفيق خدمت به اسلام و انقلاب اسلامي
بدهد.