فاجعه دگرگوني ارزشها!!

ارزشهاي
اسلامي و انقلاب را پاسداري کنيم(2)

فاجعه
دگرگوني ارزشها!!

حجة الاسلام
محمدتقي رهبر

صور گوناگون
دگرگوني ارشها

براي يک
مذهب، مکتب يا انقلاب هيچ چيز زيانبارتر از اين نيست که محورهاي فرهنگي و ارزشي آن
به فراموشي سپرده شود يا با برداشت‌هاي غلط يا تحريف آميز دگرگون گردد اين دگرگوني
هميشه در يک شکل و قالب نيست بلکه صور گوناگوني دارد. گاهي مستقيم و مرئي و گاه
غير مستقيم و نامرئي است. گاه به صورت بدعت و گاه بصورت توجيه و…

از فرهنگ،
قانون و مقررات اجتماعي گرفته تا مباني و اصول پذيرفته شده آسماني عموما، بالفعل
يا بالقوه در معرض چنين مخاطره‌اي قرار دارند.

و از قديم‌ترين
ادوار تمدن بشر که قانون مقررات اجتماعي بر انسان‌ها حاکم گرديده با توجه به جريان
ياد شده، نقادان از بکارگيري با توجه به جريان ياد شده، نقادان از بکارگيري حربه‌هاي
ظاهر فريب در جهت مشروع جلوه دادن نامشروع‌ها و حق خواندن باطل‌ها سخن گفته‌اند.

«پيندار»
شاعر يوناني همين معنا را مي‌خواسته بيان کند، آنجا که مي‌گويد:

ـ قانون! اي
سلطه خدايان و جهانيان!

ـ اي زاده
طبيعت!

ـ توئي که
بوسيله قدرت بازويت زور را حق قلمداد کرده‌اي…»[1]

قوانين بين
المللي حقوق بشر عصر ما، هنگامي که تدوين شد کمتر جنبه منفي داشت، اما هنگامي که
دست بدست مي‌شود و متوليان آن کارگزاران زور و استثمار و توجيه و تزوير مي‌گردند
باب توجيه و استثناء و اعمال نفوذ گشوده مي‌شود و با کمک همين قوانين، منافع
نامشروع قدرتهاي بزرگ تضمين و مظلومان و محرومان خلع سلاح مي‌شوند.

تحريف و
دگرگوني در اديان

به سراغ
اديان مي‌رويم، در اديان الهي موردي را نمي‌توان يافت که از توطئه تحريف و دگرگوني
مصون مانده باشد. اخلاف ناصالحي که پس از بنيانگذاران اوليه آمدند و وارث فرهنگ
مذهب شدند، مقدسات را به پاي اميال نفساني خود قرباني کردند. قرآن کريم درباره بني
اسرائيل و قوم يهود مي‌فرمايد:

«فخلف من بعد
هم خلف ورثوا الکتاب يأخذون عرض هذا الأدني و يقولون سيغفرلنا و ان يأتهم عرض مثله
يأخذوه، ألم يؤخذ عليهم ميثاق الکتاب ان لايقولوا علي الله الا الحق و درسوا ما
فيه…».[2]

ـ يعني پس از
آنها اخلاف ناصالحي آمدند که وارث کتاب شده و متاع اين دنياي پست را گرفتند و
گفتند خدا ما را خواهد آمرزيد، در حالي که اگر مانند آن بهره و متاع ديگري پيش آيد
آنرا خواهند گرفت. مگر از آنان پيمان گرفته نشد که جز حق نگويند؟ و خود در کتاب
آنرا خوانده بودند…»

از اينرو،
دين يهوديت که بناي اوليه‌اش بر نفي سلطه فرعوني و زراندوزي قاروني و نجات
مستضعفان بني اسرائيل از ستم و بيداد و خرافه شرک بود جاي خود را به روح طغيانگري
و زورمداري و شيطنت و تزوير داد که امروزه نيز چنين روحيه‌اي را در پيروان آئين
يهود مشاهده مي‌کنيم.

مسيحيت نيز
از چنين سرنوشتي مصون نماند. که شرح آن از اين مقال بيرون است. «کانت» کرد ولي
مقصود او را خوب نفهميدند و به جاي ملکوت الهي بساط سلطه کشيشان را پهن کردند.»[3]

و نيز مي‌گويد:
«اگر تشريفات و آداب مذهبي ديني بر روح اخلاقي آن بچرخد آن دين مضمحل خواهد شد.» و
چنين بود وضع مسيحيت…!

سرنوشت امروز
مسيحيت را نيز مي‌بينيم که اضافه بر تحريف‌هاي بنيادين عقيدتي، در عمل و خط مشي
نيز در چنگال ماديت زمان گرفتار آمده و ابزاري در دست سياست‌هاي استکباري شده است،
حقيقت پوئي و زهد مسيح(ع) کجا و زندگي سلطنتي پاپ و عملکرد مبشران عيسوي و
ميسيونرهاي مذهبي کجا؟! اين است دگرگوني ارزشها…

آثار ارزشهاي
جاهلي، پس از اسلام

به اسلام مي‌رسيم.
گرچه قرآن همانند تورات و انجيل دستخوش تحريف و کاستي يا فزوني نشده و خداوند
ضمانت حفظ  نگهباني آنرا بر عهده گرفته
است، اما بدعت و تحريف و دس و تزوير از همان روزهاي نخستين بر سر راه اسلام کمين
کرد و اگر چه به نظور پاسداري قرآن«اهلبيت عصمت(ع)» از سوي خدا و پيامبر تعيين شده
بودند اما فضاي مسموم باقي مانده از جاهليت و تبليغات آکنده ازدروغ و تهمت در اين
غوغاي حاکم زمينه‌اي براي شنيدن آواي حقيقت باقي نگذاشته بود. و لذا مجاهدات مستمر
علمي، فکري و علمي خاندان پيامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت مصروف پاسدراي از فرهنگ و
ارزشهاي فرهنگ و ارزشهاي اصيل آسماني، بود گرچه اين کار بسيار گران و به بهاي جان
بهترين فرزندان اسلام تمام شد؛ با اين حال توطئه‌ها و نقشه‌ها بي‌اثر نماند و
ارزشهاي جاهلي، تعصبات قومي و کينه‌هاي منافقانه، نژادپرستي، سلطه جابرانه، جعل و
القاي انديشه‌هاي غلط و اشرافي‌گري و نظام کسروي و قيصري در قالب خلافت اسلامي،
جاي ارزشهاي اسلامي را گرفت.

گويا قرآن از
اين آينده تاريک خبر مي‌داد آنگاه که در جنگ احد دشمنب راي تعضيف روحيه مسلمين
شايعه قتل پيامبر را انتشار داد و گروهي را دچار ضعف و ترديد نمود و آيه کريمه
نازل شد:

«و ما محمد
الا رسول قدخلت من قبله الرسل أفإن مات او قتل انقلبتم علي أعقابکم.»[4]
و هشدار داد که اگر پيامبر بميرد يا کشته شود مسلمانان نبايد راه ارتجاع پيموده به
دنياي جاهلي رو آوردند. آنها بايد روي پاي خود بايستند و پيام الهي را از ياد
نبرند و تا سرحد شهادت در راه حاکم ساختن آن تلاش کنند.

با توجه به
اين آينده بود که پيامبر اکرم(ص) غربت اسلام و فتنه‌ها و بدعت‌هائي که دامنگير
اسلام خواهد شد را خاطرنشان مي‌ساختند و راه مقابله با آن را گوشزد مي‌نمودند.
«اذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم فعليکم بالقرآن…»

ـ هرگاه فتنه‌ها
چونان شب تار بر شما سايه افکن شد بر شما باد به قرآن…

و براي دفع
هرگونه سوء استفاده از قرآن، عترت را نيز به عنوان ناظر مبين. کتاب الله، تعيين
فرمودند:

«اني تارک
فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتي أهلبيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا…»

آري کتاب و
عترت تا قيامت الگوي ارزشها و اسوه هدايت‌اند مشروط به اينکه بدرستي شناخته شوند و
به غلط تفسير نشوند که باب تحريف و توجيه همواره گشوده است.

دوران انحطاط

به هر حال
جايگزيني ضد ارزشها بجاي ارزشها به سرعت در اسلام چهره نمود و به صورت خزنده قرنها
امت اسلامي را دستخوش انحطاط کرد. يکي از نويسندگان عامه آغاز اين انحطاط را براي
امت اسلام زماني مي‌داند که خلافت به سلطنت بدل گرديد.[5]
يعني از عهد معاويه و روي کار آمدن امويان … که بقول يکي از دانشمندان غربي
حکومت«مستبد امويان» با چنگ اندازي به ثروتهاي عظيم و فسادي که بوجود آورد، زخمي
کاري بر کالبد اسلام وارد کرد. امويان روحيه اسلامي را در مسلمانان داخل جهان
اسلام به تحريف کشاندند و در خارج آن توصيري مسخ شده از اسلام را به غير مسلمانان
ارائه دادند. نامبرده سپس به توطئه‌هاي ضد اسلامي امويان اشاره کرده و اهم اين
حرکت را در موارد ذيل بيان مي‌کند:

ـ ابتکار
عقائدي براي توجيه ادامه حيات حکومت‌هاي استبدادي.

ـ ايجاد مکتب
فکري که به مردم تعليم مي‌داد در برابر اين حکومت‌هاي جابر سر تسليم فرود
آوردند(عقيدة جبر).[6]

با توجه به
اين جريانب ود که اميرالمؤمنين(ع) در خطبه ملاحم با اشاره به پايمال شدن ارزشها و
دگرگوني شدن مفاهيم اسلامي بيان دارد که در پايان آن چنين آمده است: «لبس الاسلام
لبس الفر و مقلوباً» ـ بر پيکر اسلام، پوستين وارونه پوشانده مي‌شود.[7]
و اين در روزگاري است که به فرموده آن حضرت: «خوي درندگي و شکم بارگي پديد آيد و
بي‌تفاوتي حاکم گردد و راستي از ميان برخيزد و دروغ شايع شود و زبانها با يکديگر
مهربان اما قلب‌ها در حال جنگ و ستيز باشند و فسق و فجور نشانه شخصيت و پاکدامني
مايه شگفتي شود».[8]

فراموش نکنيم
که اين اوضاع و احوال مربوط به نيم قرن اول هجري و در زماني است که امام معصوم و
منصوب از سوي خدا و رسول اکرم(ص) در ميان مردم بود و بسياري از اصحاب و ياران
پيامبر زنده بودند و با اين حال توطئه اين چنين کارگر آمد و انحراف اينگونه دامن
اسلام را گرفت و جز معدود بودند از توطئه برکنار نماندند و سرانجام آنان را نيز
ديدم که چه شد!؟

***

دوران انقلاب
اسلامي ايران

اين اقنلاب
تبلور و نمائي است از اسلام ناب محمدي(ص) و برخاسته از مکتب امامت و ولايت با
رهبري بزرگمردي از سلاله پاک نبوت که در چهاردهمين قرن بعثت پس از يک دوران بسيار
طولاني که مکتب در خاموشي و مهجوري بود، قلب سياه جهل و جور را شکافت و ديگر بار
به جهان چهره نمود.

اميدها را به
يأس مبدل نکنيم

از آنجا که
اين انقلاب از جوهره آئيني مايه مي‌گيرد که قلب يک ميليارد مسلمان جهان را بدنبال
مي‌کشد، همانگونه که چشم دوستان با اميد فراوان بدان دوخته است، دشمنان نيز با دقت
آن را دنبال مي‌کنند و در پي فرصت براي ضربه زدن يا سد کردن راه گسترش آنند.

امروزه چشم‌
همه مسلمين و مستضعفين دنيا به ايران دوخته است. آنها که حاکمان و نظامهاي موجود
جهان را غاصب و غير قانوني و بريده از ملت‌ها مي‌دانند، از جمهوري اسلامي ايران به
عنوان يک نظام اسلامي و مردمي ياد مي‌کنند ـ که به حق چنين است ـ اينان رهبري امام
عظيم الشأن امت را تبلور درد و رنجهاي مسلمانان جهان مي‌دانند که راه نجات از سلطه
جباران را به انسان‌هاي دربند ارائه نموده است. خلاصه، همه حق‌پرستان جهان امروز
اسلام واقعي را در انقلاب ما جستجو مي‌کنند و لذا ناظر و نگران لحظه به لحظه حرکت
وس ير روز شمار انقلاب اسلامي مي‌باشند و اين مائيم که بايد اين اميد و آرمانها را
به يأس مبدل نکنيم.

شنيده مي‌شود
کهب يست هزار جوان مصري به فراگيري زبان فارسي پرداخته تا بتوانند با فرهنگ انقلاب
ايران بيشتر آشنا شوند.

اگر امروزه
در بسياري از دانشگاهها موج اسلامخواهي و استقبال نسل جوان از اصول و معيارهاي
اسلامي براي رژيم‌هاي مرتجع دردسر ايجاد کرده، اين به معناي گسترش و نفوذ فرهنگ و
ارزشهاي اسلامي پس از انقلاب ايران است.

اگر امروزه
مسئله حجاب بانوانمسلمان به نشانه اعتراض به فرهنگ مبتذل غربي و شرقي و رو آوردن
به اسلام تلقي مي‌گردد و عمال استکبار را به مقابله با اين حرکت کشانيده است، اين
به معناي احياي مجدد ارزش زن در دنياي لجام گسيختگي ها و در پرتو انقلاب اسلاي
است.

اگر مردم
مسلمان و قهرمان لبنان و سرزمين‌هاي اشغالي با شعار«حزب الله هم الغالبون» در
برابر آمريکا و اسرائيل و مزدورانشان حماسه مي‌آفرينند… اگر مردم محروم
افغانستان در نبرد با رژيم کمونيستي و ابر قدرت شرق سربلند از بوته آزمايش بدر مي‌آيند
اين تنها به اتکاء اسلام و ارزشهاي اسلامي است.

بيهوده نيست
که شيطانب زرگ و شيطان بچه‌هايش از دور و نزديک به فغان آمده و از درد ناله مي‌کنند
و ضجه‌هائي همچون ضجه‌هاي شياطين در شب ميلاد پيامبر اسلام«ص» سر مي‌دهند. و بي‌دليل
نيست که هنوز پس از ده سال که از عمر اين انقلاب مي‌گذرد، توطئه‌ها فروکش نکرده
بعدي تازه گرفته است.

اينها
هيچکدام غير منتظره نبود، و امام روشن ضميرمان همواره گفتند که زخم خوردگان از
اسلام و اقنلاب ما را راحت نخواهند گذاشت…

آنچه تازگي
دارد و مايه تأسف و شگفتي است از خود بيگانه شدن‌ها و ناديده گرفتن ارزشهاي معنوي
انقلاب و بي‌توجهي به انتظارات بحق خدا و خلق و يا گرايش مجدد و تدريجي به ضد ارزشهاست!
فراموش کرده‌ايم که در روزهاي پر تب و تاب انقلاب چه مي‌گفتيم و چه شعار مي‌داديم
و شهيدانمان بر سنگ فرش‌هاي خيابانها چه نوشتند؟! از ياد برده‌ايم که آن مادر
هنگام بدرقه جوانش مي‌گفت ما جز دفاع از قرآن و اسلام مقصدي نداريم؟ جرا اينها را
فراموش کرده‌ايم، گوئي خيالمان آسوده شده؟! و مسئوليت را پايان يافته تلقي مي‌کنيم!

امروز تاريخ
جنگ«احد» صفحه‌اي ديگر پيش روي ما گشوده است؛ خيلي به خود مطمئن نباشيم! مگر
آنانکه سنگر را به هواي تقسيم غنائم رهاس اخته و زمينه حمله دشمن را فراهم کردند و
صحنه پيروزي را به صحنه شکست بدل نمودند چه کساني بودند؟ آنها ياران پيامبر و
مسلمانان مؤمن بودند. اما يک لحظه دنياگرائي و اعراض از وظيفه خدائي چنان سرنوشت
تأسف باري را برايشان پيش آورد.

از تجربه‌هاي
مکرر تاريخ عبرت بگيريم و گرفتار خودبيني نشويم…

در خلال اين
فترت تلخ چند ساله جنگ هر مشکلي پيش آمد گفتيم جنگ است. حرکت ضد انقلاب، فساد
اخلاق، مواد مخدر، شکنجه‌هاي مخفي ترويج فساد، رشوه و حق حساب، رابطهب ازي، تبعيض،
تورم، احتکار و گرانفروشي، بدحجابي، بدآموزي پاره‌اي فيلم‌ها و مجله‌ها و در کنار
همه اينها نداشتن يک برنامه حساب شده، گفتيم حواس ما متوجه کار جنگ است. توان
مقابله با وضع داخلي را بيش از اين نداريم، پس از جنگ اصلاح اين نابسامانيها ميسر
است.

اکنون نوبت
بازسازي رسيده نه فقط بازسازي صنعتي و اقتصادي که به عقيده ما بازسازي الخاقي،
فرهنگي و اداري و… و بايد اول از خودمان شروع کنيم. خود محوري‌ها، خط گرائي‌ها،
مسئوليت فراموشي‌ها و ندانم کاري‌ها را کنار بزنيم و همزمان به بازسازي جامعه از
لايه‌هاي باقي مانده طاغوتي و آثار بجاي مانده فساد و قطع ايادي مزدوراني که با
ترويج منکرات و اشاعه فساد به پوشانيدن درخت انقلاب سرگرمند و آنها که در همين ادارات
و دوائر حقوقي دانسته و ندانسته به پايمال کردن ارزشها مشغولند و خود را زير پوشش
عناوين و چهره‌ها مخفي مي‌کنند، به خودمان هم سري بزنيم.

ارزشهاي
انقلاب را پايمال نکنيد

اکنون وقت
عمل است و نه هنگام وعد و وعيد و از کنار مسائل و توطئه‌هاي تکان دهنده ضد اخلاق و
باندهاي متعدد فجايع اخلاقي و خانوادگي با بي‌تفاوتي گذشت. هيچ چيز براي مردم
دردآورتر از اين نيست که ببينند خداي نخواسته ارزشهائي که بخاطر آن شهيد دادند
پايمال شود و طاغوتچه‌ها جاي پائي باز کنند و يا افراد ديگري نقش آنها را بازي
کنند. هنر پيشه‌هاي طاغوتي با وضعي تقريبا مشابه گذشته به صحنه برگردند، تحت عنوان
شعر و موسيقي در تالارهاي هنري باز هم همان سرگرمي‌ها آغاز شود، در جشن حافظ و
امثال آن خاطره مجالس عصر طاغوت تداعي شود، گروهي از رفاه‌طلبان، با تجمل و
لباسهاي جلف و حرکات زننده جلو چشمان امت حزب الله راه بروند. و بدتر ازهمه اينها
کتب و مطبوعات، فقه و فقاهت و حريم قدس امامت را ملعبه افکار محدود و ناقص و يا
مغرضانه خود قرار دهند و…

يکي قلم بدست
مي‌گيردو در فضيلت شطرنج قلم فرسائي مي‌کند و با استناد به اسناد پوسديه موزه لندن
و نوشته فلان مستشرق خارجي مجهول الحال، نسبت شطرنج به امامان معصوم مي‌دهد! که
زبان از تکرار آن شرم دارد، و يا مي‌گويد امامان شيعه اگر اشتباهي در بازي شطرنج
بازان مي‌ديدند آنرا اصلاح مي‌کردند! و شطرنج را بزرگترين هديه ايران به جهان
اسلام معرفي مي‌کند. اينها را با آب و تاب و تفصيل تمام مي‌نويسند و حريم قدس ائمه
را مي‌شکنند و «ماهنامه ورزش» زير نظر «جهاد دانشگاهي» هم آنرا چاپ و منتشر مي
کند. اين در حالي است که مسئله فقهي مربوط به شطرنج و «عدم حرمت آن در صورت منتفي
بودن عنوان آلات قمار» در جاي خود به عنوان مسئله فقهي مقبول و جاي گفتگوي ما نيست.
عدم حرمت چه ربطي به فضيلت تراشي براي شطرنج و نسبت دادن آن به امامان دارد؟ آيا
اين به معناي دخالت نااهلان در احکام خدا نيست؟ ديگري بازنرگي دروني و بروني در
مسئله فقه و فقاهت را مطرح مي‌کند و با ذکر قطعاتي که از اينجا و انجا جمع کرده
فقه هزار ساله شيعه و فقهاي بزرگوار را به زير سئوال مي‌برد و به جمود و تقليد
متهم مي‌کند و روزنامه کيهان هم آن را چاپ و منتشر مي‌کند بدون توجه و اعتنا به
اين اصل که اظهارنظر در فقه کار يک جوان دانشجوي نوپا، آنهم با اين شيوه نيست!!

آن ديگري در
فضيلت موسيقي مقالات مي‌نويسد و شاهکارهاي ترانه‌هاي عصر طاغوت را به ميان مي‌کشد
و ضرورت انقلاب بنيادين را در فقه عنوان مي‌سازد که «انقلاب بنيادين» مقهومي جز
نابودي فقه ندارد!! و نمونه‌هائي ديگر از اين قبيل.

حرف ما اين
است که: اگر مسائل فقهي همپاي مسائل زمان و حوادث واقعه نياز به تعمق و تأمل و
بازنگري دارد، اينکرا را فقها و حوزه‌ها و فقه شناسان بايد بکنند، حال که آنها به
هر دليل به اين مهم نپرداخته‌اند مجوز آن نيست که افراد بي‌صلاحيت در اين مسائل
وارد شوند و حريم فقه و فقاهت را بشکنند و راه را براي دخالت‌هاي ديگران بگشايند.
مسائل فقه، حکم الله است و فقاهت يک کار تخصصي بسيار ظريف است که با دقت و وسواس و
جامع‌نگري اهل فن، قابل پژوهش است نه با دخالت غير متخصصان. اين عمل به مثابه آن
است که يک دانشجو با اطلاعات ناقص از طب و تشريح به اطاق عمل رفته و قلب را جراحي
کند!!

چنين بنظر مي‌یسيد
که چون در حال حاضر سخن از بازسازي‌هاست گروهي پنداشته‌اند فقه و شريعت را نيز در
ليست بازسازي‌ها قرار دهيم آنهم باين شيوه. و يا نکند خداي نخواسته جرياني است
حساب شده که بدينگونه به اجرا درمي‌آيد؟ اين ماجرا اگر ادامه پيدا کند و حوزه‌ها و
فقها و محققان چاره‌اي نينديشند کار به جاي خطرناک مي‌رسد و مردم مسلمان اعتمادشان
را به فقاهت و مکتب امامت از دست مي‌دهند و حريم قداست‌ها ضربه پذير مي‌گردد.

از سوي ديگر
پاره‌اي مجلات بنام جوانان همان حرفهاي مبتذل عصر طاغوت را مطرح کرده و ازدواج
هنرپيشه‌ها را زينت بخش اين مجلات مي‌سازند! و عملا فرهنگ ابتذال را ترويج مي‌نمايند.
ديوان شعري در جمهوري اسلامي تجديد چاپ مي‌شود که طي يک قصيده طولاني به صورت طنز
در بيان فضيلت ترياک و افور، همه معجزات انبياء و کرامات اولياء را نتيجه نشئه دود
ترياک قلمداد مي‌کند و اين ياوه سرائي‌ها که مقدسات و ارزش‌هاي معنوي تاريخ بشريت
را هتک مي‌کند چه مفهومي دارد؟! و موارد از اين قبيل بسيار است و تنها کافي است که
به انتشارات و مطبوعات روزنظري بيفکنيم و ببينيم در جو انقلابي ما چه مي‌گذرد و ما
خفته‌ايم!

ما اگر
نتوانيم از مقدسات و معنويات خودمان حمايت کنيم چه کسي بايد اينکار را بکند، ما
نبايد فکر کنيم هر آنچه در جمهوري اسلامي مي‌گذرد مهر تأييد خورده است بلکه بايد
هم چشم و گوش باشيم و خود را مسئول دفاع از ارزشها ببنيمي. عمل امام در هر موردي
براي ما الگوست. وقتي حضرت امام مطلع شدند در يک مصاحبه راديوئي به سهو يا به عمد
به مقدسات اهانتي شده، طي نامه‌اي شديد اللحن مسئولان صدا و سيما را مخاطب ساخته
که دست اندرکاران را تسليم محکمه عدالت نمايند، تا تعزير و مجازات شوند و تأکيد مي‌فرمايد
که اگر اينگونه مسائل پيش آيد مسئولتي آن گريبان مسئولان مافوق را خوهد گرفت.

حساسيت حضرت
امام در مسائل اسلامي اعم از اعتقادي، اخلاقي، حقوقي، قضائي و غيره چنين است.
تأخير يک لحظه را روا نمي‌دانند و تحمل چيز خلافي را نمي‌کنند. اين خصلت بايد براي
مسئولان الگو باشد. واکنش نشان دهند ننشينند کار از کار بگذرد. در برابر مطبوعات،
فيلم‌ها، مسائل اخلاقي، حقوقي، قضائي و غيره… ننشينند تا فرايد اما بلند شود،
آنگاه تازه متوجه قضايا شوند! خط امام و راه اسلام و انقلاب مشخص است و اين مائيم
و هشياري و مسئوليت الهي‌مان. بايد بيدار و حساس و گوش به زنگ حوادث بود و نبض
انقلاب و امت چشم به راه را در دست داشت و در حد انتظار خدا و رسول و شايسته مقام
رهبري و امت فداکار و ظروف و شرايط عمل کرد تا مردم با تمام وجود همراه ما باشند.
يک لحظه غفلت در اين لحظات صدها سال راه را دور خواهد کرد.

ادامه دارد



[1]– کتاب«گرگياس» بقلم افلاطون
ص 117.