ساختار نظام
اجرائي کشور
قسمت بيست و
هشتم
مشخصات کلي
نظام آموزشي
محمدرضا حافظ
نيا
همانطور که
در مقالات گذشته اشاره گرديد، استعمار غرب نقش تعيين کنندهاي در نظام آموزشي
کشورهاي تحت سلطه داشته و نظام آموزشي شکل گرفته در ايران نيز متأثر از فرهنگ
استعماري غرب بوده است و طبعا بگونهاي شکل گرفته که اهداف بلند مدت استعمار را
تأمين نمايد و لذا دادهها و تراوشات و نتايج اين نظام آموزشي، نتوانسته است قدم
مؤثري در جهت رشد و توسعه کشور و کسب مدارج علمي و تخصصي و رهائي از چنگال استعمار
نو و وابستگيهاي اسارت بار اقتصادي و علمي و فني بردارد. مشخصههاي عمده نظام
آموزشي باقي مانده از گذشته در کشور بشرح ذيل ميباشد:
1- بنياد
غربي و استعماري داشتن:
نظام آموزشي
مدارس و دانشگاههاي کشور داراي شالوده و بنيادي غربي بوده که نه تنها با نظام
آموزشي سنتي و بومي متداول کشور هماهنگي نداشته است بلکه با آن در تعارض بوده و با
گسترش آن که توسط حکومتهاي دست نشانده انجام گيرفت، نظام آوزشي سنتي و بومي به
حاشيه رانده شده و منزوي گرديده است. نظام آموزشي سنتي و بومي که عمدتا در قالب
حوزههاي علميه و مکتب خانهها تجلي مييافت در اثر تهاجم بيرحمانه نظام آموزشي
استعماري و فرهنگ غرب از صحنه جامعه کنار زده شده و مورد بيلطفي قرار گرفت.[1]
اين امر علت داشت و آن اينکه اگر روح حاکم بر نظام آموزشي سنتي و بومي بهمراه
مشخصههاي خاص خودر در نظام آموزشي کشور تجلي مييافت، يقينا اوضاع به گونهاي
ديگر بود و ايران امروز اقتدار علمي و تکنيکي و فني جهان را در دست خود ميداشت و
اصولا جهان استکباري که در پناه قدرت تکنولوژيکي خود بر جهان زير سلطه، ستم
مينمايد، نميتوانست قدرت بلامنازع بوده و بخود اجازه هرگونه تجاوز به جوامع زير
سلطه را بدهد. اين بود که استعمار بدنبال پياده شدن نوعي نظام آموزشي بود که زمينه
عقب افتادگي علمي و تکنيکي کشور و ادامه وابستگي فزاينده آنرا فراهم آورد. جالب
اينکه نتيجه براي استعمار، مطلوب بود چرا که امروزه با گسترش اين همه مؤسسات
باصطلاح آموزشي مدرسهاي و دانشگاهي در ايران و ساير کشورهاي جهان سوم، متأسفانه
آنها فاقد توانائي علمي و تخصصي مورد نياز ميباشند.
2- القاء
روحيه دنيا طلبي بجاي خدا طلبي:
نظام آموزشي
در افراد گرايشي ايجاد ميکرد که به دنيا بيانديشند و حاصل کار و نتايج نهائي تحصيل
را بدست آوردن امتيازات و توانائيهايي بدانند که بتواند نيازهاي دنيائي آنها را در
حد مطلوب تأمين نمايد. ديدگاه القاء شده در نظام آموزشي متداول به افراد، بر رضايت
خداوند استوار نبود بلکه بر رفع نيازهاي مادي و تأمين حداکثر رفاه و آسايش دنيوي
متکي بود. وقتي افراد در چنين سيستم آموزشي قرار ميگيرند از همان ابتدا هدفهائي را
جلوي چشم خود مييابند که بر ارزشهاي دنياطلبي متکي است. بچه با آرزوي مهندس شدن ـ
دکتر شدن و خلبان شدن درس ميخواند. دليلش مشخص است چون پول و اعتبار کاذب اجتماعي
در اينگونه عنوانهاي تحصيلي قرار دارد. متأسفانه از گذشته در جامعه ما ارزشهاي
کاذب جايگزين ارزشهاي واقع يگرديدهاند، و مدارج تحصيلي و مشاغلي که به اين مدارج
تعلق دارند مشتري فراواني پيدا کردهاند و پدرها و مادرها و اقوام ومعلم و هر کس
که با بچه برخورد کند عمدتا تحت تأثير فضاي فکري مزبور، متأسفانه از همان ابتدا
هدف دکتر شدن ـ مهندس شدن و… را در چشم انداز زندگي او قرار ميدهند.
گرايش جامعه
بسوي اين مشاغل عموما مبتني بر ارزش علمي و تخصصي اين مدارج نيست بلکه بر ارزشهاي
کاذب اجتماعي مربوط و از همه مهمتر حجم پولسازي اين مدارج مبتني ميباشد و بهمين
خاطر رشتههاي ياد شده در بين جوانان و نوجوانان و قضاوت اجتماعي جامعه بيشترين
مشتري دارد.
ناگفته نماند
که ارزش اجتماعي اين مدارج در جامعه تابعي از قانون عرضه و تقاضا است و علت اصلي
اينامر، ناچيز بودن عرضه اين مدارج از سوي مراکز علمي و دانشگاهي مربوطه است و اگر
متخصصين برنامهريزي توسعه بخشي و مسئولين ذيربط اقدام به گسترش اين رشتهها و جذب
دانشجو بنمايند و عرضه آن زياد گردد، يقينا ارزش کذاب اجتماعي آنها که مبتني بر
حجم پولسازي است کاهش خواهد يافت کما اينکه در بعضي از کشورها چون پاکستان ـ هند ت
فيليپين و غيره چنين پديدهاي در خصوص پزشکي ظاهر گرديده است بهر حال خاستگاه
گرايشي و قضاوت اجتماعي جامعه در خصوص اينگونه رشتهها جنبه پولسازي آنهاست و پول
زمينه رفاه و تأمين نيازهاي مادي و دنيوي افراد را بوجود ميآورد. نظام آموزشي نيز
براي تأمين اين معني سازمان يافته است.
نظام آموزشي
متأسفانه جهت خدائي نداشته است و اگر جهت خدائي ميداشت افراد مختلف تخصصها را
بخاطر رضاي خدا کسب مي کردند و نه جنبه پولسازي آن.
و يا براسا
اينکه علوم و تخصصهايي را کسب کنند که اجراي احکام الهي موقوف به آن است يا کاربرد
اجتماعي و خدمت به مردم را در آن جستجو مينمايند براي خود جهتگيري علمي و تخصصي
مينمودند. نظام آموزشي متداول چنين معني و مفهومي را به افراد القاء نميکند و
انسانهاي درون آن عمدتا تحصيل را بخاطر تأمين نيازهاي دنيوي خود تعقيب مي نمايند و
بهمين خاطر افراد تحصيل کننده، دنبال علمجوئي و تخصصجوئي به معناي واقعي کلمه،
خيلي نيستند و بدنبال چيزي هستند که معيار ارزش گذاري است و آن مدرک است و عبارت
ذيل مصداق پيدا ميکند که اگر از دانش آموز و دانشجو پرسيده شود براي چه به مدرسه و
دانشگاه آمدهايد، عموما اين معني را تکرار خواهند کرد که: ما براي اخذ مدرک آمديم
ني براي درک مطلب آمديم!؟.
در نظام
آموزشي حوزه، خدا طلبي بجاي دنيا طلبي هدف اصلي طلبه ميباشد و لذا افراد به قصد
رضاي خدا و کسب علم و دانش، تمام ناگواريها و سختيها و مرارتهاي مسير علم جوئي را
بر خود همراه مينمايند که جاي طرح آن اينجا نيست و بحث جداگانهاي را طلب مينمايد.
3- القاء از
خودب يگانگي:
نظام آموزش
چون شالودهاي استعماري داشته است، عموما در تمامي سطوح تحقير، ذلت، ناتواني و عدم
اتکاي به نفس را القاء مينمايد و متقابلا از غرب و تمدن غرب، چهرهاي برتر ترسيم
ميکند تا در فرد احساس حقارت را بوجود آورده و اين معني را در او بياوراند. دانش
آموز و دانشجو در تمامي مراحل تحصيل، خود را ميراث خوار دست آوردهاي علمي و تمدن
غرب ميداند و دانشمندان و مخترعين و مکتشفين محتواهاي آموزشي و علمي خود را عموما
از چشم مغرب زمين ميبينند. خواننده در کتاب درسي بندرت نامي و يادي آشنا پيدا ميکند
و اين مسئله در افراد، روحيه عجز و ناتواني و اتکاي به غرب را به وجود ميآورد و
غرب و الگوهاي علمي و تخصصي و دانشمندان عرفي شده به او براي الگو سرمشق قرار ميگيرند
و چون همگي از غرب برخاستهاند، بنابراين مغرب زمين براي او بزرگ جلوه کرده و
آرزوي تعلق به آن را مي نمايد. کما اينکه اکثر مهرههاي استعمار فرهنگي، دچار چنين
مرض روحي و رواني شده بودند. اينجا است که در روحيه دانش آموز و دانشجو مقدمات از
خود بيگانگي و الگوگيري از ديگران بوجود ميآيد.
4- لوکس
پروري:
نظام آموزشي
افرادکارآمد را که دستشان به کار يدي سازگار باشد تحويل نميدهد. افراد در مدرسه و
دانشگاه با روحيه پشت ميز نشيني و رياست کردن و کارمند شدن و دست به سياه وس فيد
نزدن رشد ميکنند. مهندس کشاورزي پرورده ميشود در حالي که از بيل بدست گرفتن پرهيز
ميکند. دامپزشک تربيت ميشود در حالي که با دام سروکار ندارد و شايد جرأت تماس را
نيز پيدا نکند! مهندس فني از دانشگاه فارغ التحصيل ميشود در حالي که با الفباي کار
عملي آشنائي ندارد و براي اينکه بتواند در هنرستان خوب تدريس کند بايد بعد از
فراغت از دانشگاه و در آغاز ورود به هنرستان دوره آموزش توجيهي و کارآموزي ببيند.
دانشآموزان ديپلم ميگيرد در حالي که کاري بلد نيست و از کار کردن فرار ميکند و
آنرا ننگ ميداند.
اين لوکس
پروريها خاستگاه اصلي وجود مستخدم ـ چاي ريز ـ نظافتچي ـ خدمتگزار ـ سپور و در
زندگي اجتماعي و اداري جامعه ما مي باشد و آنچنان اين روحيه در جامعه ما تعميق
داده شده است که اگر راننده هستيم ننگمان ميآيد لاستيک پنجري را تعويض کنيم و يا
اتومبيل را بشوئيم و يا کفش خود را خودمان واکس بزنيم يا وسيله خانگي را خودمان
تعمير کنيم و بطور کلي نيازمنديهاي روزمره و عادي خود را خودمان تأمين کنيم.
بنابراين در کارهاي پيش پا افتاده زندگيمان متکي به ديگران هستيم و از دست به
کارها و سياه و سفيد زدنها هراس داريم؛ اين روحيه غلط نيز القاء نظام آموزشي متداول
در کشور است.
5- طبقاتي
بودن:
نظام آموزشي،
نظامي است که بصورت طبقاتي عمل ميکند بنحوي که طبقات مرفّه و اشراف در اين سيستم
بهتر و بيشتر از طبقات متوسط و مستضعفين و محرومين و پا برهنگان ميتوانند رشد کرده
و از آن برخوردار شوند يعني بين ميزان توانائي مالي خانواده و ميزان برخورداري از
امکانات و زمينههاي رشد اين نظام آموزشي رابطة مستقيم وجود دارد. فرزندان اشراف
بلحاظ تمکن و بضاعت مالي ميتوانند از فرصتهاي بهتي با توجه به هدفهاي دنياطلبي که
ذکر شد برخوردار شوند. طبقات محروم جامعه کمتر ميتوانند به درجات بالاي علمي و
تخصصي و طبعا پايگاههاي اجتماعي دست يابند. تربيت شدگان نظام آموزشي غرب و اشراف
زادگان چون از امکانات مالي برخوردار بودهاندف فرزندان خود را از حيث علمي و تخصي
تجهيز نمودهاند و مدارج بالاي دانشگاهي را کسب کرده و به دانشگاههاي خارج اعزام
کرده، که با مدرک بالا پستهاي مهم و کليدي کشور را تدريجاً اشغال نمودهاند. طبقات
مرفه با گرفتن معلم سرخانه و کلاس تقويتي و کنکور، فرزندان خود را براي شرکت در
کنکور و اشغال دانشگاهها آماده ميکنند و اکثر پذيرفته شدگان کنکور دانشگاه را آنها
تشکيل ميدهند. تداوم اشغال مراکز علمي و دانشگاهي خط تداوم حاکميت ثروتمندان و
اشراف را بر جامعه بدنبال دارد. چون سيساتمداران ـ اقتصاد دانان ـ برنامهريزان ـ
مهندسان ـ پزشکان و اساتيد دانشگاه اکثرا از اين قشر و طبقة اجتماعي خواهند بود، و
اينها تدريجاً در سيستم اجرائي و اداره امور کشور نفوذ نموده و پستها را اشغال
کرده و نهايتا خطر شرقي کردن و يا غربي کردن جامعه را در پي خواهند داشت.
تداوم حاکميت
مستضعفين و مرحومين که يکي از اصول اساسي انقلاب اسلامي است مستلزم فراهم شدن بيقيد
و شرط شرايط تحصيلي در مدرسه و دانشگاه براي آنهاست تا بتوانند با کسب مدارج علمي
بالاتر زمام امور جامعه را در راستاي اهداف مقدس اسلامي بعهده داشته و به آن
وفادار بمانند. بررسيهاي بعمل آمده حاکي از نگراني تداوم حاکميت ثروتمندان، از
درون سيستم آموزشي است. در کنکور سال 1365 قبوليهاي يک دبيرستان شمال شهر تهران در
دانشگاهها، بيش از قبوليهاي دو استان محروم کشور يعني هرمزگان و کهکيلويه و بوير
احمر بوده است. تازه قبوليهاي شمال شهر براساس ديدگاه دنياطلبي حاکم بر سيستم
آموزشي اکثرا در رشتههاي پزشکي و مهندسي و باصطلاح سطح بالا بودهاند در صورتي که
فراواني قبوليهاي استانهاي محروم در رشتههاي کارداني و… بيشتر بوده است.
پذيرفته شدگان در داخل همان استانها نيز عمدتا از فرزندان طبقات مرفه بودهاند.
اولياء دانش آموزان شمال شهر تهران که بيان گرديد از بضاعت مالي برخوردار بوده و
اکثر از ثروتمندان ميباشند. برابر بررسيهاي بعمل آمده براي هر ساعت معلم سرخانه
يک هزار تومان، و براي هزينه يک ترم کلاس کنکور 20 نفر از دانش آموزان دبيرستان
مزبور سيصد هزار تومان پرداختهاند. مطالعهاي که در مورد مدرسه تيزهوشان تهران
انجام پذيرفته است نشان داده که بين سالهاي 61 تا 64 سهميه شمال شهر 7 برابر جنوب
شهر تهران بوده است زيرا اکثر ثروتمندان در شمال شهر و اکثر فقرا و پابرهنگان در
جنوب تهران هستند. اين امر باعث ميگردد که متأسفانه قضاوت نادرستي نيز انجام
پذيرد، و آن اينکه ثروتمندان با هوشترن و پابرهنگان کودن و کم هوش!؟ جريان رشد
طبقات مرفه در دوران اين سيستمآموزشي کاملا ملموس است و نيازي به توضيح بيشتر
ندارد. حتي در مناطق محروم کشور نيز پذيرفته شدگان عمدتا از ثروتمندان خود آن
مناطق هستند. اينجا است که ثروت و سرمايه و پول و اشرافيت در درون سيستم آموزشي
متداول و غرب زده کشور، ملاک اصلي رشد و ارتقاء اجتماعي و کسب درجات علمي و تخصصي
و اشغال مراکز کليدي جامعه ميگردد، و فرزندان پول و ثروت جلو ميفتند و پابرهنگان
شهر و روستا همچنان با ديده حسرت، در آرزوي خيالي ارتقا علمي و اجتماعي باقي ميمانند.
در صورتيکه در حوزههاي علميه براي ارتقاء و رشد علمي و کسب مدارج بالاي علمي معيار
پول و ثروت تعيين کننده نيست و بيشتر افرادي که مدارج بالاي علمي را طي کرده و
ميکنند عمدتا از طبقات محروم جامعه هستند.
حرکت اخير
دولت جمهوري اسلامي در خصوص تخصصي سهميه براي رزمندگان عزيز اسلام حرکتي بسيار
مفيد و عاقلانه بود که دور تسلسل طبقاتي بودن سيستم آموزشي را دچار تلاشي و گسستگي
مينمود و اين حرکت بايد با جرأت و قدرت گسترش يابد و با بعضي بهانهجوئيها و
استدلالهاي بيپايه مبني بر پائين آمدن سطح سواد، بطور جدي برخورد شود. رزمندگان
عزيز اسلام از عاشقان و وفاداران به انقلاب اسلامي و عمدتا از طبقات محروم جامعه
ميباشند و فرضا اگر پائين بودن سطح سواد مدرسهاي آنان مصداق پيدا کند بر دولت و
استدلال کنندگان اين مطلب است که کلاسهاي جبراني را براي آنان تشکيل دهند که
بحمدالله اين حرکت نيز در شرف شکلگيري است و اين وفادارن بانقلاب اسلامي که به
قصد خداطلبي ايثار کردهاند همچنانکه در صحنههاي رزم پيشتاز بودهاند يقينا در
صحنههاي علم و دانش و تکنولوژي نيز پيشتاز خواهند بود و منشاء شکستن دور تسلسل
عقب افتادگي علمي و تکنولوژيکي کشور نيز همين عاشقان راه خدا و وفاداران به انقلاب
اسلامي خواهند گرديد. لازم به توضيح است که استدلال کنندگان بيمنطق ياد شده در
خصوص پائين بودن سطح سواد، متأسفانه خودشان بر اساس اصل طبقاتي بودن سيستم آموزشي،
اکثراً از بين طبقات مرفه و ثروتمندان بي درد جامعه برخاستهاند و طبقا وفادار به
اشراف زادگان باقي خواهند ماند.
«ادامه
دارد»
[1]– داور شيخاوندي که يکي از
صاحبنظران آموزش و پروش جديد بوده است که در کتاب«برنامهريزي آموزش و پرورش و رشد
اقتصادي و اجتماعي» در رابطه با جدال نظام آموزشي وارداتي غرب و نظامهاي آموزشي
سنتي و بومي اشاره به بعضي کشورهاي آفريقائي ميکند و مينويسد: «اين دو نظام
نماياننده دو ايدئولوژي و طرز پندار و انديشه است که در بين نسل جديد و قديم جامعه
وجود دارد که يکي براي پيشرفت ميخواهد قيد و بندهاي سنتي را بشکند! و از راهي رود
که دول پيشرفته کنوني رفتهاند ولي ديگري که بجنگل خو گرفته است نميتواند از زندگي
چادرنشيني دل بکند و بهر نحو است براي دوام نظام قديم ميکوشد. بدينسان دو نظام
متضاد در کنار يکديگر قرار ميگيرند که سرانجام يکي بر ديگري تفوق خواهد يافت و
آنرا در خود مستحيل خواهد ساخت». در جاري ديگر مينويسد:
«با گذشت زمان و
ضروريات پيشرفت، عوامل مختلف … بخاطر ترقي و اعتلاي ملي در يک نظام واحد متمرکز
ميشوند. چنانکه در مورد ايران مکتبهاي قديم که بيشتر جنبه سنتي داشتند در مدارس
جديد بالاخره مستحيل شدند».؟!