درسهائي از نهج البلاغه
خطبه 234 ــ قسمت پنجم
اغوائات و گمراهي هاي شيطان
آيه الله العظمي منتظري
فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعيدِ، وَ
أغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزعِ الشَْديدِ وَ رَماكُمْ مِْن مَْكانٍ قَريبٍ، وَ قالَ:
(رَبِْ بِما أغْوَيْتَني لَأُزَيّنََنَّ لَهُمْ في الأرضِ وَ لَأغْوِيَنَّهُم
اَجْمَعينَ) قَذْفاً بِغيْبٍ بَعيدٍ، وَّ رَجْماً بِظَنٍّ مُصيبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ
أبْنآءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إخوانُ الْعَصَبِيَْةِ، وَ فُرْسانُ الكِبرِ وَ
الْجاهِلِيةِ، حتَّي إذا آنقادَتْ لَهُ الْجامِحَةُ مِنكُم، وَ اسْتَحْكَمْتَ
الطّماعِيةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الحالُ مِنَ السِّرِّ الخَفِّيِ إلَي
الأمْرِ الْجَلِيِّ.
موضوع بحث، بررسي خطبه 192 نهج البلاغه با تفسير محمد عبده و
يا خطبه 234 با ترجمه فيض الاسلام بود ه آن را خطبه قاصعه مي نامند. بحث گذشته به
اينجا منتهي شد كه حضرت هشدار دادند مردم را از دشمن خدا ـ شيطان ـ و از بندگان
خدا خوساتند كه دنباله روي شيطان نكنند كه ممكن است آنها را به مرض خودش واگير
سازد، سپس در ادامه خطبه چنين مي فرمايد:
«فلعمري لقد فوّق لكم سهم الوعيد، و أغرق لكم بالنّزع الشديد،
و رماكم من مكان قريب».
پس به جان خودم قسم، به تحقيق شيطان تير تهديدش را به قصد شما
به چله گمان گذاشته و كشيدن كمان را به نهايت محكمي و سختي رسانده و از جاي
نزديكي، شما را مورد اصابت تير قرار داده است.
تير شيطان به سوي شما است
شيطان غير از اين كه با داد و فرياد، شما را به سوي خود مي
كشاند و غير از اين كه سواره نظام و پياده نظامش را براي نبرد با شما آماده ساخته
براي اينكه شما را فريب دهد و به مرض خودش مبتلا سازد، خود نيز مستقيما تير را به
چله كمان گذاشته و از آن شكاف تير عبور داده و با شدت به سوي مغزتان نشانه رفته است.
اين ها همه كنايه از اين است كه شيطان با تهديد و وعيد، همواره
شما بندگان خدا را مورد ارعاب قرار مي دهد تا او را پيروي و تبعيت كنيد. مثلا اگر
شيطان بزرگ مي خواهد مردم لبنان و ايران و يا مسلمانان جهان را بترساند، از آن طرف
با زبان و بيان تهديد مي كند و از طرفي ديگر نيرو مي فرستد، پياده نظام و سواره
نظامش را براي نبرد اعزام مي دارد و خلاصه دست از سر ما برنمي دارد و حال كه خد
گرفتار شده و از رحمت الهي براي هميشه مايوس و نوميد گشته است، مي خواهد ما را نيز
به همان راه پليد خودش رهنمون سازد، پس بايد سخت بر حذر باشيم و احتياط خود را
هرگز از دست ندهيم و فريب تهديدها و تطميع هاي شيطان را نخوريم و بترسيم از اين كه
ما را به مرض خود گرفتار سازد.
فوّق: از باب تفعيل و از ماده فوّق است. فُوق، شكاف تير را
گويند.
فوّق لكم سهم الوعيد: تير ترساندن را از شكافت تير ـ به قصد
شما ـ پرتاب كرده است.
اغرق: از ماده اغراق يعني كشيدن كمان را به نهايت رسانده است.
اغرق، نهايت درجه است.
النزع الشديد: كشيدنِ خيلي سخت. يعني تير را به چله كمان
گذاشته و محكم هم مي كشد.
و رماكم من مكان قريب: از جاي نزديكي شما را مورد اصابت قرار
داده. يعني به درون روح و بدن شما تير خود را پرتاب مي كند. پس شيطان به شما بسيار
نزديك است؛ سخت مراقب آن باشيد.
«و قال ربّ بما اغويتني لأزيننّ لهم في الارض و لأغوينهم
أجمعين».
و شيطان گفت: پروردگارا، حال كه مرا گمراه كردي، من دنيا را
براي بني آدم مزين مي كنم و همه را گمراه مي سازم.
اغواي شيطان
در اينجا حضرت از قرآن اقتباس كرده و آيه 39 سوره حجر را آورده
است؛ در اين آيه شيطان پليد، خطاب به خداوند مي گويد؛ پروردگار من، حال كه تو سبب
اغوا و گمراهي من شدي، و مرا مطرود از رحمت خويش نمودي، من هم دنيا و نعمت هاي
دنيا را براي بني آدم مزين مي كنم و كارهاي زشت و بد را جلوي چشمهاشان جلوه مي دهم
تا دنبال آن راه بيافتند و از آخرت غافل شوند. و همانا من تمام مردم را گمراه مي
كنم و از آنان انتقام مي گيرم.
بما اغويتني: باء باء سببيه است و ماء ماي مصدريه. اغويتني:
يعني مرا گمراه نمودي. البته واضح است كه خداوند گمراه نمي كند ولي از باب اين كه
تمام نظام وجود منتهي به خداوند مي شود، لذا شيطان، گمراهي خود را نيز به خدا نسبت
داده است. يا اين كه مراد اين است كه گمراهي من سبب شد كه مرا از رحمت خود مطرود
نمودي، پس مراد، لازمه گمراهي است نه خود گمراهي.
شيطان خطاب به خداوند مي گويد: من كارهاي زشت را براي مردم
آرايش و جلوه مي دهم. اين توجيه كردن هاي غلط، يكي از بهترين مصاديق آرايش دادان
شيطان است. گاهي ما با اين كه در سويداي قلبمان، اشتباه را درك مي كنيم، با اين
حال كارهاي نادرست را توجيه مي نمائيم، اين شيطان است كه براي ما توجيه مي كند و
اين نفس اماره است كه كلاه شرعي سر كارهاي نامشروع و حرام مي گذارد تا بهر وسيله
آن را حلال و مشروع جلوه دهد. متاسفانه بعضي از افراد، گاهي با اين كه خود واقف به
حكم شرعي هستند، با وسايل گوناگون و با لطايف الحيل و وارونه جلوه دادن مسئله نزد
علما، به يك راه حل دروغين مي رسند و يا با كلاه شرعي سر آن گذاشتن، كار نامشروع
را مشروع ساخته و به آن مي پردازند، اين توجيه ها و تاويل هاي باطل، زينت هاي
شيطان است و تبعيت از اين روش هاي غلط، چيزي جز تبعيت از ابليس نيست. و اگر چنين
افرادي به نفس خود مراجعه كنند، خوب مي بينند كه حرام خدا را حلال جلوه داده و
پيروي مي كنند. خداوند در قرآن مي فرمايد: «بل الانسان علي نفسه بصيرة و لو القي
معاذيره» انسان به باطن و درون خويش، واقف و آگاه است هر چند عذرها و بهانه هايي
هم القاء كند.
البته واضح است كه بندگان خالص و مخلص خدا از آن فريب ها و
گمراهي ها، فريب نمي خورند و تحت تاثير القائات شيطان قرار نمي گيرند و خود شيطان
هم اعتراف كرده است «الا عبادك منهم المخلصين» ـ از آن مردم، بندگان مخلص تو
مستثني هستند. چرا كه بندگان خالص و مخلص خداوند، هرگز در برابر شيطان، تعظيم نمي
كنند و خدا را با شيطان و نفس اماره معاوضه نمي نمايند.
«قذفا بغيب بعيد، و رجماً بظن غير مصيب»
تيري در تاريكي انداخت و سنگي به تخمين و گمان پرتاب كرد بي آن
كه اصابت كند.
شيطان در دعوي خود، چنين ادعا كرد كه تمام بندگان خدا را گول
مي زند و فريب مي دهد و تخرّصاً بالغيب، اظهار داشت كه تا قيامت اين كار خود را
ادامه خواهد داد. شيطان كه علم غيب ندارد و فاصله تا قيامت بسيار است، پس از كجا
مي دانست كه همه مردم را تا قيام قيامت گول خواهد زد؟ اين چيزي جز دعوي ناصواب
نبود. شيطان تيري را در تاريكي انداخت ولي همين تير به آدم هاي خودخواه و متعصب
اصابت كرد. البته شيطان مايل است همه بندگان خدا را فريب دهد و با ظنّ و خيالي كه
داشت، به نظرش مي رسد كه ازعهده اين كار بر مي آيد. حال در بعضي از نسخه هاي نهج
البلاغه «غير مصيب» ذكر شده يعني نتوانست به هدفش نايل آيد و همه مردم را فريب دهد
و لي در برخي ديگر از نسخه ها «مصيب» آمده و شايد «مصيب» صحيح تر باشد براي اين كه
در ادامه جمله، مي فرمايد كه فرزندان غيرت جاهلي و خودخواهان او را تصديق كردند.
پس شيطان از اول يك ادعا كرد و با تصديق كردن متعصبان از او، ادعاي خود را به
اثبات نيز رساند.
آنها كه «غير مصيب» نقل كرده اند، مي نويسند كه شيطان هدفش اين
بود تمام بني آدم را به كفر و شركت وا دارد ولي نتوانست اين كار را بكند و در دعوي
خود صادق نبود. پس از دو حال بيرون نيست: يا شيطان دانست كه اين كار را مي تواند
انجام بدهد و يا رجماً بالغيب و با ظن و گمان چنين ادعائي كرد. ولي از اين كه برخي
از مردم او را پيروي كرده و سخنش را تصديق كردند، پس شيطان در قول خود تا اندازه
اي راست گفته است، هر چند افرادي كه ايمان دارند و در ايمان خود، خلوص دارند، هرگز
تبعيت از او نمي نمايند.
«صدقه به ابناء الحمية و اخوان العصبية و فرسان الكبر و
الجاهليّة»
فرزندان غيرتِ باطل و برادران تعصب قبيله اي و عشايري و اسب
سواران تكبر و جاهليت او را تصديق كردند.
آنان كه شيطان را تصديق كردند
همان گونه كه قبلا ذكر كرديم در زمان حضرت امير عليه السلام،
افكار پوسيده جاهليت در عشاير و قبايل كوفه وجود داشت و روحيه خودخواهي كه از
دوران عصبيت جاهلي به ارث برده بودند هم چنان پابرجا بود ولذا گاهي سر يك شتر نزاع
مي كردند و سالها دو طايفه و عشيره با هم مي جنگيدند و فقط براي خودخواهي چند جوان
نادان، صدها نفر از دو طرف كشته مي شدند. پس اين بچه هاي غيرتي كه غيرت جاهلي و
غلط داشتند و برادران تعصب كه پيروي از اخلاق پليد تعصب گرائي زمان جاهليت قبل از
اسلام مي نمودند، واسب سواراني كه در ميدان تكبر و خودخواهي و جاهليت، تاخت و تاز
مي كردند مورد اصابت هدف شيطان قرار گرفته، در دام آن گرفتار شدند. در سوره «سبا»
مي خوانيم: «و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا قليل» شيطان آن مظنه اي را كه
داشت و از روحيه ها و غرايز انسان ها مطلع بود، لذا با وراندازي روحيه شهوت و غضب
و خودخواهي و … در انسانها و بررسي ساختمان روحي آنان، تشخيص داده كه مي شود
آنها را به تكبر و خودخواهي وا داشت و اغوايشان كرد، و اين ظن و گمان ابليس، راست
در آمد لذا بسياري از مردم، تبعيت و پيروي از او كردند، مگر عده قليلي كه تحت تاثير
اغوائات و القائات شيطان قرار نگرفتند.
«حتي اذا انفادت له الجامعة منكم و استحكمت الطّماعية منه
فيكم»
تا آن كه سر سختان و چموش هاي شما، تسليمش شدند و طمع او در
گمراهي شما محكم و ثابت شد.
طمع شيطان
عده اي از افرادي هستند كه سرسخت و سركش مي باشند و به آساني زير
بار نمي روند، ولي شيطان براي اين كه آنها را نيز اغوا كند، نقطه ضعف ها را پيدا
مي كند و از آن راه وارد مي شود تا آن چموش ها را نيز به تسليم و انقياد وا دارد
ولي در هر صورت، مدت زمان بيشتري لازم دارد تا آنها را فريب دهد.
مي گويند: يك نفر شيطان را در خواب ديد كه طنابهائي روي شانه
اش انداخته است و مي رود. گفت: اين طنابها براي چيست؟ شيطان پاسخ داد: اين طناب ها
را براي افرادي كه مي خواهم اغواشان كنم، تهيه كرده ام كه به گردنشان بياندازم و
آنان را به سوي خود بكشم. گفت: آن طنابي را كه مي خواهي با آن، مرا به طرف خودبكشي
كدام است؟ شيطان گفت: تو كه ديگر طناب لازم ندارد. خودت با دست و پاي خودت دنبال
ما راه مي افتي!
گاهي از اوقات ـ متاسفانه ـ برخي از افراد بدون اين كه چيزي هم
به دست بياورند، جنود شيطان و سياهي لشكرش مي شوند؛ عليه انقلاب و اسلام فعاليت مي
كنند ولي كساني هستند كه براي خودشان شخصيتي دارند، و به آساني نمي شود آنان را به
فعاليت عليه اسلام و انقلاب اسلامي وا داشت.
نقل مي كنند: انگليسي ها ـ در اواخر سلطنت قاجاريه ـ مي
خواستند وارد ايران شوند و آن را قبضه كنند. دنبال شخصي مي گشتند كه صددرصد تسليم
آنها باشد و سياست هايشان را در ايران پياده كند براي اين منظور افراد زيادي از
جمله رضا خان را زير نظر گرفتند. وقتي سراغ رضاخان آمدند، نماينده انگليس چند بار
به او پيشنهاد كرد كه قشون را عليه احمدشاه بشوراند. رضاخان گفت، هرگز چنين كاري
نمي كنم! من به اعلي حضرت پادشاه قاجار وفادار خواهم بود! من هيچ وقت كشورم را به
بيگانه نمي فروشم! و با قدرت ايستادگي كرد و تسليم نشد. وقتي آن مامور به سفير
انگلستان ماجرا راگفت، سفير پاسخ داد: اين آدم كه اين قدر شخصيت دارد و قدرت روحي
دارد كه به زودي تسليم نيم شود، همين براي ما خوب است. و آن گاه با لطايف الحيل و
وعده ها، او را چنان تسليم خواسته هاي خود كردند كه نه تنها ايران را فروخت بلكه
علنا احكام اسلام را نيز ناديده گرفت و خواست اسلام را تا ابد در اين سرزمين از
بين ببرد، كه بحمدالله خداوند بيش از اين مجال و فرصت به او نداد و او را از بين برد.
انقادت: رام شد.
الجامحه: آنهائي كه سركش و چموش بودند. به نظر مي آيد معناي
جمله اين است كه نه تنها مرد عادي به سراغ شيطان رفتند، بلكه آنها كه چموش و سركش
بودند، نيز شيطان را پيروي نمودند. ولي بعضي از شراح نهج البلاغه «جامحه» را چنين
معني كرده اند: آن هائي كه در مقابل گفته هاي خدا چموش بودند زير بار شيطان رفتند.
به نظر من آن معناي اول لطيف تر است. پس نه تنها افراد معمولي زير بار شيطان رفتند
بلكه شيطان با لطايف الحيل توانست افراد چموش و سرسخت را نيز تسليم خود نمايد.
استحكمت الطماعية فيكم: طمع شيطان در گمراهي شما مستحكم شد.
شيطان وقتي ديد آن افراد سرسخت هم كه از اول چموشي مي كردند و
زير بار نمي رفتند، سرانجام تسليم فريب او گشتند، طمعش زيادتر شد.
دشمنان هميشه قدم به قدم پيش مي آيند و اگر ديدند كسي به آنها
كار ندارد، جري تر و قويتر مي شوند. پس بايست انسان از اول بيدار باشد و دشمن را
در مرز خودش متوقف سازد.
«فنجمت الحال من السّر الخفي الي الأمر الجلّي»
پس حالت هجوم شيطان از پس پرده پنهاني به صورت علني ظاهر و
نمايان گشت.
علني شدن گمراهي
دشمن قبل از وارد شدن، خيلي آرام و با احتياط و از طريق ستون
پنجم و جاسوس هاي داخلي وارد مي شود ولي وقتي توانست افراد زيادي را فريب دهد، و
مشتريان زيادي به دست آورد، ديگري نيازي به ستون پنجم و به مخفيانه فعاليت كردن
ندارد، اينجا است كه علني و آشكار وارد صحنه مي شود. شيطان هم از آغاز خيلي آرام
وارد صحنه جامعه مي شود و با تشكيل احزاب سرّي و زيرزميني، تشكيلات خود را عليه
اسلام و انقلاب آغاز مي كند ولي اگر نيروي زيادي پيدا كرد و افراد زيادي را توانست
در حزبش وارد سازد، آن وقت قيام خود را علني و آشكار مي نمايد.
ادامه دارد