علي عليه السلام چهره هميشه پيروز تاريخ

علي عليه السلام

چهره هميشه پيروز
تاريخ

رمضان ماه خدا و ماه
شهادت يكي از برگزيده ترين بندگان خدا است، در اين ماه، انسان وارسته اي دنيا را
بدرود گفت كه در طول حيات شصت و سه ساله اش كمترين علاقه و وابستگي به دنيا پيدا
نكرد و اين خود راز جريانهاي انحرافي آن عصر به شمار مي رفت، چرا كه او از ميان
همه امكانات مادي زمان خويش تنها به دو جامه كهنه و دو قرص نان جوين قناعت ورزيده
و خلافتي كه وسيله احقاق حق و ابطال باطل نباشد، از ديد بلند او كم بهاتر از
كفشهاي كهنه اش بود، ديگر چيزي برايش از مال و مقام جهان بعنوان ارزش مطرح نبود تا
براي دست يابي به آن، حق و عدالت را به پايش قرباني نمايد.

امير مومنان (ع)از
زادگاهش كعبه خانه حق، تا محراب خون رنگ كوفه پر حادثه ترين راه زندگي را پشت سر
گذاشت ولي علي رغم تمام دشواريها و سختيها، گرانمايه ترين دست آ‌وردهاي اسلامي را
با فكر متعالي و بلند و بيان رسا و بليغ و بازوان قوي و توانمندش براي جامعه
اسلامي به يادگار گذاشت، و گوئي كه دست تقدير با قرار دادن او در دامان پرفيض و
انسان ساز رسول خدا (ص) در دوران خردسالي چنين خواسته بود كه از او انساني آن چنان
مقاوم و نستوه و رهبري قاطع و سازش ناپذير و امامي عدالت گستر و معصوم تربيت نمايد
تا پس از آن حضرت بتواند اسلام ناب محمدي را، در حساس ترين مقاطع تاريخ از انحراف
و سقوط بوسيله خاندان اموي محافظت نموده و ارزشهاي والاي اسلامي را به جامعه عرضه
دارد.

 

امير مؤمنان در عصر
بعثت

آغاز بعثت هر پيامبر
يكي از دشوارترين دوره هاي رسالت او به حساب مي آيد، چرا كه پيامبران در برابر
دنياي شرك و بت پرستي، مكتبي را مطرح مي ساختند كه با افكار و عقايد همه مردم
عصرشان مخالف بود، و تا آن هنگام كه مكتب و پيام آنان در ميان جامعه، طرفداران
قابل توجهي پيدا نمي كرد آنها و اطرافيان معدودشان، تحت شديدترين شكنجه هاي رواني
و جسمي قرار مي گرفتند، و امير مومنان (ع)نخستين فردي است كه از ميان مردان به
دعوت پيامبر «ص» پاسخ مثبت گفت و در آن دشوار رسالت در كنار آن حضرت قرار گرفت،
چنانچه خود مي فرمايد: «لَم يَجْمَعْ بَيْت واحدٌ في الاسلام يَوْمَئذٍ غَير رسول
الله و خديجة و اَنَا ثالثهما» ـ آن روز در اسلام جز يك خانه (مسلمان نشين) نبود
كه پيامبر خدا «ص» و خديجه را در خود جاي داده باشد كه من سوّمين فرد آن بودم. ولي
رفته رفته افرادي از قشر مستضعف و محروم مكه به اسلام گرايش يافتند، و قهراً علي (ع)در
اين دوره فشار و خفقان از مشكلاتي كه از جانب مشركان بر پيامبر «ص» و اقليت مسلمان
آن عصر تحميل مي شد، بي نصيب نمي ماند تا سرانجام اين فشارها بيشتر و بيشتر شد و
مسلمانان مجبور به مهاجرت به مدينه شدند و با استقرار پيامبر‌ «ص» و مسلمين در
مدينه، حملات نظامي مشركان به مسلمين آغاز گرديد و بدين ترتيب فصلي جديد در زندگي
علي (ع)نيز گشوده شد، و آن حضرت در جبهه نظامي هم نقش ارزنده ايفا نمود به گونه اي
كه گاه سرنوشت اسلام تنها به جهاد و شمشير او بستگي مي يافت، و اين چنين بود كه
امير مومنان‌ (ع) در صحنه نبرد به عنوان شجاع ترين ياران رسول خدا «ص» درخشيد.

امير مومنان در عصر
خلافت

عصر خلافت امير
مومنان (ع)نيز با دشواريها و مشكلات فراوان همراه بود. در همان آغاز خلافت، جنگ
«جمل» پيش آمد و آن حضرت براي دفاع و مبارزه با اصحاب جمل، مدينه را بسوي عراق ترك
گفت و پس از آن جنگ «صفين» اتفاق افتاد، و بدنبال آن جنگ «نهروان» از جانب خوارج
زمانش ترتيب داده شد، و بدين ترتيب علي (ع)مدت كوتاه خلافت خويش را، هم چون دوره
دوم بعثت در جهاد في سبيل الله سپري ساخت و تا لحظه شهادت در كار بسيج مردم براي
جنگ با معاويه بود.

نشر فرهنگ اسلام

علي (ع)در قدرت بيان
آن چنان بود كه به گفته يكي از نويسندگان اهل سنت در كتاب «خلفاءمحمد» (ص) بعد از
رسول خدا«ص» هيچ فردي از عرب، قبل از امام و بعد از او همتاي او نبود، و آن حضرت
با آن بيان رسا و بليغ، معارف و فرهنگ ارزشمند اسلامي را به جامعه عرضه مي داشت، و
همانگونه كه باز وي توانمند او در دفاع از حريم مقدس اسلام از نقش و تاثيري سرنوشت
ساز برخوردار بود، بيان قوي و نيرومند آن حضرت نيز در آن آشفته بازار مذهبي آن روز
كه محدثان و مفسران دنياپرست، براي رسيدن به پول و مقام، جعل هر گونه حديث و ارائه
هر نوع تفسيري به رأي، بودند، در تبليغ اسلام واقعي كمتر از نقش شمشير و جهاد مقدس
او نبود، كه نهج البلاغه بخشي كوچك از درياي گهربار همان معارف و فرهنگي است كه
توسط امير مؤمنان عليه السلام، براي جامعه اسلامي به يادگار مانده است.

 

پيروزي امير مؤمنان
در تاريخ

پيروزي و شكست دو
واژه اي است كه با جهان بيني افراد ارتباط مستقيم دارد. كساني كه تنها به مصالح
شخصي خويش و به قدرت و مقام شخصي مي انديشند جز رسيدن به قدرت چيزي براي آنان
پيروزي به حساب نمي آيد ولي از ديد امير مؤمنان (ع) كه تنها به پيروزي حق تحت هر
شرايطي بر باطل مي كرد، شكست و ناكامي موقت براي او در حقيقت شكست نبود، و موفقيت
و پيروزي موقت به نظر او بر امويان نيز پيروزي به حساب نمي آمد و لذا در يكي از
سخنان حكمت آميز خويش مي فرمايد:‌ «ما ظَفَرَ مَنْ ظَفَرَ الأثم به و الغالب
بالشّر مغلوب»ـ كسي كه گناه به عمل او راه يافت پيروزي نيافته است. و كسي كه
بوسيله شرّ و زشتي غالب گردد، در حقيقت مغلوب است، ولذا هنگامي كه از امير مؤمنان (ع)مي
خواهند كه براي بعضي از اشراف و افراد صاحب نفوذ، سهمي بيشتر از بيت المال اختصاص
دهد، فرمود: «أتأ مرونّّي اَنْ اطلبَ النّصر بالجور فيمَنْ ولّيت عليه؟ و الله
لااطور بِهِ ما سَمَرَ سميرٌ و ما اَمَّ نَجْمٌ في السّماء نَجْماً» ـ از من مي
خواهيد كه پيروزي را با ظلم در حق محرومين بدست آورم؟ بخدا سوگند كه اين كار را
نمي كنم تا آن گاه كه شب و روز در رفت و آمد و ستاره اي در آسمان آهنگ ستاره اي را
مي نمايد. و امير مؤمنان با اين سياست ظالم ستيزي و عدالت گستري توانست در مدت
كوتاه حكومتش، الگو و نمونه اي واقعي از سياست و حكومت اسلامي ارائه دهد و همين
خود عامل اصلي تزلزل پايه هاي حكومت اموي بود، و از اين رو ـ به نوشته احمد صبحي ـ‌
معاويه پس از شهادت علي (ع) از خصومت و دشنام دادن آن حضرت كوتاهي نمي كرد «و لا
يعني ذلك الّا اَنّ مبادئه في الحكم و آرائه في السّياسة كانَتْ تَنْغَضّ عليهم
ملكهم في موته كما كانت في حياته» ـ و اين خصومت و دشمني به اين دليل بود كه
نظريات امام در حكومت و سياست همانگونه كه در زمان حياتش پايه هاي حكومت امويان را
متزلزل مي ساخت، پس از حيات آن حضرت نيز همين تأثير را داشت و اين خود دليل پيروزي
اميرمؤمنان (ع)در تاريخ است كه حتي پس از شهادت خويش، دشمنان اسلام را سخت در موضع
دفاعي قرار داد، ولي به گفته ابن ابي الحديد معتزلي،‌ آن همه دشمني و تلاش براي
زدودن آثار وجودي آن حضرت از جامعه نه تنها به جائي نرسيد بلكه اين سياست ضد علوي
آنان، بر رفعت و عظمت شأن و عُلوّ مقام او افزود، ولي براي دشمنان جز شكست و نام و
ننگ در تاريخ باقي نماند و همانگونه كه فرموده بود، كه «مَنْ صارع الحق صرعه» هر
كس با حق درگير گردد، به خاك هلاكت و سقوط خواهد افتاد، اين واقعيت براي چندمين
بار پيش آمد و اين حقيقتي است كه تمام واقعيتهاي موجود تاريخي و فرهنگي و وجدان
عمومي مسلمين به آن گواهي مي دهند. و از اين رو «ابن ابي الحديد» در جلد اول شرح
نهج البلاغه مي نويسد: «قد علمت انّه استولي بنواميّة علي سلطان الإسلام في شرق
الارض و غربها و اجتهدوا بكل حيلة في اطفاءنورالله و التحريض عليه و وضع المعايب و
المثالب له و لعنوه علي جميع المنابر، و توعّدوا مادحيه بل حبسوهم و قتلوهم و
معنوا من رواية حديث يتضمّن له فضيلة،أو يرفع له ذكراً حتي خطروا ان يسمّي احد
باسمه فمازاده ذلك الّا رفعة و سموّاًو كان كالمسك كلّما سُتر انتشر عرفه» ـ
چنانچه مي داني امويان بر شرق و غرب سرزمين اسلامي مسلط شدند، و به هر وسيله در
خاموش ساختن نور علي (ع)و تحريك افكار عمومي بر ضد او كوشيدند، و او  را بر فراز تمام منبرها و كرسيهاي خطابه لعن
نمودند، و مدّاحان و طرفداران تهديد نمودند، و بلكه به حبس و كشتارشان دست زدند، و
از نقل هر حديثي كه مشتمل بر تعريف و مدح آن حضرت بود و او را بلند آوازه مي ساخت
مخالفت به عمل آوردند، و كار به جائي رسيد كه از نامگذاري فرزندان به نام او منع
نمودند، ولي تمام اين تلاشها جز بر بلندي مقام و بزرگي او نيفزود، هم چون مشك كه
هر چند سرپوش بر آن نهند بوي خوشش پراكنده گردد، و اين چنين است كه علي (ع)به چهره
هميشه پيروز تاريخ تبديل گرديد ولي دشمنان او براي هميشه به زباله داني تاريخ
فرستاده شدند.

آري امير مؤمنان (ع)در
سحر گاه نوزده رمضان، در محراب كوفه به خون خويش علطيد، و در بيست و يكم آن، به
لقاء پروردگار شتافت، ولي با شهادت خويش براي هميشه در تاريخ بشريت رنگ جاودانگي
يافت.