تبعيد حضرت امام به تركيه و نجف

تبعيد حضرت امام به
تركيه و نجف

از زبان آية الله
پسنديده

قسمت پنجم

تبعيد امام به تركيه

در هر صورت امام پس
از ورود به قم، لحظه اي از فعاليت و خدمت فرو گذار نبودند و با اين كه به درس و
بحث مشغول شده بودند از اقداماتشان عليه اوضاع دست بردار نبودند زيرا منظور هيئت
حاكم تضعيف روحانيت و تضعيف اسلام و مخالفت با اسالم بود، و از اين رو امام مسائل
را دنبال مي كرد و دست از فعاليت بر نمي داشت. اين برنامه ها و مسائل منتهي شد كه
دولت دست به اقدام ديگري بزند و آن تبعيد امام به تركيه بود.

جريان از اين قرار
بود كه در سال 1343 لايحه مصونيت آمريكائيها تحت عنوان «كاپيتولاسيون» در دولت ـ‌
محرمانه ـ‌ تصويب مي شود و بعد هم لايحه را محرمانه به مجلسين م يدهند و در مجلس
شوراي ملي و مجلس سنا تصويب مي شود.

من اطلاع پيدا كردم
كه اين قضيه، محرمانه در دولت و مجلس مطرح است، لذا آقاي حاج شيخ علي سهرابي
ريحاني خميني را خدمت امام فرستادم و شرحي به ايشان نوشتم كه جريان كاپيتولاسيون
به طور محرمانه در مجلس و دولت مطرح است و مي خواهند آن را تصويب كنند و يك شرحي
هم به آية الله گلپايگاني نوشتم و توسط آقاي سهرابي فرستادم. امام جواب دادند به
اين كه: متن لايحه اي را كه در جريان است براي من بفرستيد كه من از متن آن مطلع
شوم و نمي گذارم محرمانه بماند و اقدام مي كنم و آنها را رسوا مي نمايم. من پاسخ
دادم كه متن لايحه را نتوانسته ام به دست بياورم ولي از جريان اطلاع پيدا كرده ام.
در نامه بعدي جواب دادند كه: من خودم لايحه را به دست آورده ام و ديگ نمي گذارم
اين قضيه، به صورت محرمانه مطرح باشد.

و بدين سان در روز
چهارم آبان 43 كه مصادف بود با 20 جمادي الثانيه 1384 روز ولادت حضرت فاطمه زهرا
سلام الله عليها (كه همين روز سال روز تولد خود ايشان هم هست) با نگراني و تاثري
عميق، نطق مفصلي را ايراد كردند و مردم را از جريان كاپيتولاسيون مطلع نمودند و
مسائل را هم خيلي روشن و هم شديد و غليظ بيان كردند، و نوار سخنراني ضبط شد و در
تمام ايران منتشر گرديد.

چند روز بعد كه مصادف
با 13‌ آبان 43 بود، شب هنگام مامورين رژيم، منزل را محاصره كردند و ايشان را
دستگير كرده، سوار يك اتومبيل شورلت كردند و به تهران بردند، و اول طلوع آفتاب 13
آبان ايشان را با سرهنگ افضلي كه مامور ساواك بود به تركيه تبعيد كردند.

راديو خبر تبعيد آقا
را منتشر كرد، در روزنامه ها و جرايد هم نوشتند. مردم كه از جريان باخبر شدند،
فورا بازارها و مساجد را تعطيل كردند ولي در خيابان ها اجتماع نكردند كه زد و خورد
شود و منجر به كشتار و قتل عام گردد همان گونه كه در 15 خرداد رخ داد.

دولت كه سخت عصباني
شده بود، مامورين خود را واداشت مغازه هاي تجار معروف تهران را مهر و موم بكنند و
جلوي درب آنها را تيغه بكشند و شنيده شد كه از پشت بام ها به داخل برخي مغازه ها
رخنه كرده و اموال مومنين را غارت كرده بودند.

 

دستگيري آية الله حاج
آقا مصطفي

همان روز تبعيد امام
(13 آبان) پسر بزرگ ايشان، مرحوم حاج آقا مصطفي ـ بر حسب تقاضاي بعضي از آقايان ـ
به منزل آية الله مرعشي رفتند كه با ايشان صحبت كنند. در منزل آية الله مرعشي و
منزل ساير علماء هم بسته بود. در زدند و پس از باز شدن در، وارد منزل شدند و در را
بستند. طولي نكشيد كه مامورين و كماندوها از ديوار منزل آقاي مرعشي به داخل منزل
رفتند و حاج آقا مصطفي «ره» را دستگير كردند و به شهرباني قم منتقل و از آنجا به
زندان قزل قلعه تهران روانه ساختند. ايشان 57 روز در زندان بودند و پس از آن، در
روز 24 شعبان 1384 مصادف با 8 دي ماه 1343 از زندان آزاد شدند ولي به او گفتند:
شما لازم است به تركيه برويد و با پدرتان ملاقات كنيد. و مقصودشان اين بود كه حاج
آقا مصطفي در ايران نباشد و به بهانه ملاقات با پدر او را هم تبعيد كنند.

وقتي مرحوم حاج آقا
مصطفي از زندان آزاد شد، مطلع شد كه من در تهران در منزل مهندس كشاورز هستم، لذا
به آنجا آمد كه با هم به قم برويم و به من گفت: با هم به قم مي رويم و من يك شب
براي زيارت و خداحافظي مي مانم و روز بعد بايد بلافاصله به تهران برگردم كه به
تركيه براي ملاقات پدرم روانه شوم. من هم خيلي خوشحال شدم. آن گاه ايشان به منزل
آقاي ثقفي رفتند و روز بعد اول طلوع آفتاب آمدند به منزل مهندس كشاورز ـ‌ همان جا
كه ما بوديم ـ و با هم به خيابان شوش رفتيم و از آن جا به طرف قم با يك سواري
كرايه رهسپار شديم.

وقتي به قم رسيديم،
ايشان به زيارت حضرت معصومه «س» مشرف شدند. در همان وقت، جنازه اي را به حرم برده
بودند و مردم مشغول تشييع بودند. مردم تا حاج آقا مصطفي را يدند، جنازه را كنار
گذاشتند و آمدند به طرف ايشان، و او را از حرم تا منزلشان بدرقه كرند. در مسير راه
وقتي به مسجد موزه رسيدند، آية الله مرعشي مشغول درس دادن بودند كه فورا درس را
تعطيل كردند و مرحوم حاج آقا مصطفي، چند دقيقه اي روي پله دوم همان منبري كه آية
الله مرعشي درس مي گفتند، نشستند تا طلاب او را ببينند و بعد حركت كردند و به منزل
رفتند و در آن جا ديدنها و ملاقات ها شروع شد.

فرداي آن روز كه بنا
بود ايشان در تهران باشند، از طرف سازمان امنيت تلفن زدند و با شدت و عصبانيت به
ايشان گفتند: چرا نمي رويد؟ حاج آقا مصطفي پاسخ دادند: مادرم اجازه نمي دهد و من
بر خلاف ميل مادرم كاري نمي كنم. و آنها بنا كردند فحش دادن و ناسزا گفتن به
ايشان، و سپس بديعي آمد ايشان را گرفت و به تهران برد و از آنجا سوار هواپيما كرده
به تركيه فرستادند.

 

احتمال مسافرت ما به
تركيه

در دهه اول يا دهه
دوم شعبان همان سال (1384) آية‌الله آملي كه يكي از علماي بزرگ تهران بودند و در
مسجد مجد نماز مي خواندند به من نامه اي نوشتند و اطلاع دادند كه دربار دستور داده
است كه شما و آقا فضل الله خوانساري ـ داماد آية الله حاج سيد احمد خوانساري ـ به
تركيه برويد و با آقا ملاقات كنيد، بنابراين، زودتر بيائيد به تهران كه از تهران
با آقا فضل الله به تركيه برويد من هم خيلي خوشحال شدم كه به تركيه مي روم و با
آقا ملاقات مي كنم، و لذا حركت كرديم و به تهران آمديم و به منزل آية‌الله آملي
رفتيم و بنا شد كه در منزل آية الله حاج شيخ احمد آشتياني مجلس توديعي برگزار شود
و علماي تهران بدانجا بيايند و با من و آقا فضل الله خداحافظي كنند و ما به تركيه
برويم.

شب پانزدهم شعبان بود
و جشن و چراغاني در تهران زياد بود. همراه با آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي به
مسجد آقا فضل الله خوانساري رفتيم، در آن جا هم جشني برقرار بود و شيريني و
پذيرائي مفصلي از مردم مي كردند. در مسجد آقاي خوانساري، سرهنگي بود كه با من خيلي
صحبت كرد و گفت: شما كه مي خواهيد به تركيه برويد، براي آقا باقلوا بخريد. من در
تركيه با آقا بودم و چون در آنجا تنها بودند، ما با يشان در خيابان ها با ماشين مي
گشتيم و من براي ايشان باقلوا خريدم (در تريكه به باقلوا لقمه مي گويند) وقتي كه
براي آقا آوردم، گفتند: اين لقمه بسيار لقمه بسيار بدي است و خوشمزه نيست.

من همان وقت نفهميدم
كه آن سرهنگ كيست؟ بعدا فهميدم كمه او سرهنگ افضلي است كه به قم آمد و امام را
دستگير كرد و به تهران برد.

در هر صورت در آن شب
بنا بود آقاي مرواريد سخنراني كند، و بعد از ايشان هم يكي از وعاظ معروف تهران
صحبت كند كه حالا نمي خواهم اسمش را ببرم. آقاي مرواريد منبر رفت و سخنراني بسيار
جالبي كرد و عليه دولت حرف زد و به نفع امام سخنان جالبي ايراد كرد. آن آقا پس از
مرواريد، حاضر نشد منبر برود! و چون مجلس خيلي مناسب بود و جمعيت موج مي زد، من از
آقاي حاج شيخ فضل الله محلاتي خواستم كه منبر بروند ايشان گفت كه من مهيا نيستم.
گفتم: تهيه نمي خواهدف فرصت از دست مي رود، خوب است منبر برويد. ايشان هم منبر رفت
و به نفع امام و عليه دولت سخنراني جالبي ايراد كرد و جريان تبعيد به تركيه را
مطرح نمود و خيلي حرف هاي به جا و مناسبي زد. و در آخر ما را هم معرفي كرد و مرم
خيلي احترام و تقدير كردند.

مجلس كه تمام شد و مي
خواستيم به منزل برگرديم، من به حاج شيخ فضل الله محلاتي گفتم: همان طور كه با هم
آمديم، بيائيد تا با هم برگرديم. ايشان گفت: آنها مرا دستگير خواهند كرد و صلاح
نيست با شما بروم. و همين طور هم شد. مامورين آمدند و ايشان را همراه با آقاي
مرواريد دستگير كردند و بردند.

جلسه بعد، به عنوان
توديع بنا شد در منزل آية الله شيخ احمد آشتياني باشد. ما هم به آنجا رفتيم و
اتفاقا حاج شيخ كسالت داشتند و نتوانستند در جلسه شركت كنند ولي ساير علماء آنجا
بوند و برنامه توديع و خداحافظي تمام شد. بعدا به من گفتند كه پاكروان در جريان
مسافرت شما و آقا فضل الله خوانساري به تركيه نبوده و مطلب را به شاه رساند و شاه
گفته است:‌صلاح نيست پسنديده برود و آقا فضل الله تنها برود.

از اين رو بنا شد آقا
فضل الله برود. در آن وقت كه ايشان به تركيه براي ملاقات با امام رفتند و جريانات
و اخبار را به امام رساندند، در همان حال حاج آقا مصطفي زندان بود، و وقتي به امام
گفته بودند كه حاج آقا مصطفي را دستگير كرده و به زندان برده اند. امام پاسخ مي
دهند: خيلي عمل خوبي است براي اين كه آقا مصطفي در زندان ورزيده مي شود.

 

تبعيد به نجف

از جمله افرادي كه
اجازه ملاقات با امام را در تركيه پيدا كردند دو نفر از آقايان كرمانشاهي بود كه
يكي آقاي جليلي بوده و در خدمت آقاي شريعتمدار فعاليت مي كرد و ديگري هم جليل جليلي
بود كه در كرمانشاه سكونت داشت. ضمنا در آن روزها تلگراف هاي زيادي از تمام ولايات
و كشورها، از ايران و عراق و اروپا و و … به سفارت تركيه در تهران و به مقامات
تركيه مخابره مي شد كه اعتراض به تبعيد امام مي كردند و خواستار آزادي بي قيد و
شرط امام بودند. من شنيدم كه آقاي جليلي كرمانشاهي ـ كه در خدمت آقاي شريعتمدار
بود ـ دولت اطلاع مي دهد كه صلاح نيست امام در تركيه باشند و ما هم صلاحمان نيست
كه ايشان را در تركيه نگهداريم و بايد فكري كرد و ايشان را برگرداند آنها هم
برگشتن امام را به ايران صلاح نمي دانستند. و پس از مذاكراتي كه داشتند و با
پيراسته سفير ايران در بغداد نيز مشورت و مذاكره كردند، و شاه هم به پيراسته خيلي
اعتماد داشت، پيراسته صلاح را در اين مي بيند كه آقا را به نجف تبعيد كنند و به
شاه مي گويد: اگر ايشان به نجف بيايند، در دهان شير مي افتند!! اينجا آقاي حكيم
وجود دارد و ايشان به اندازه يك طلبه بيشتر نمي تواند كاري بكند!

و لذا آنها هم خوشحال
شدند و دستور دادند كه امام را با حاج آقا مصطفي سوار هواپيما كرده به بغداد ببرند
رسيدن امام و مرحوم حاج آقا مصطفي به بغداد و رفتن به كاظيم همان، و استقبال فوق
العاده علما و مردم آن كشور همان. و بعد هم كه به نجف مشرف شدند، درس خارج و
فعاليت هاي سياسي را از همان جا ادامه دادند و برنامه ها به خوبي پيش مي رفت. و
بعد هم شاه اعتراض شديد به پيراسته كرده بود كه دهان شير كجا بود؟!

و از آنجا هم كه ديگر
همه آقايان در جريان هستند كه پس از مدتي، رژيم بعثي امام را تحت نظر قرار داده
بود و مراقبشان بودند و امام هم گفتند: بايد بروم. موافقت كردند. كويت راه نداد و
ايشان به فرانسه رفتند و از آنجا هم با عزت و احترام و پيروزي به ايران بازگشتند.
و جريانات بعدي را مفصلا در كتابها نوشتند و مردم مطلع شدند.

 

6 رجب 1409

24 دي ماه 1367

بسمه تعالي

خدمت ذي سعادت اساتيد
عالي مقام حوزه علميه قم و ماهنامه پاسدار اسلام دام بقائهم.

با عرض سلام و تشكر
براي تكميل تاريخچه خاندان حضرت امام خميني لازم دانستم تاريخ هاي هجري قمري را با
تاريخ هاي هجري شمسي منطبق نمايم و حضور جد حضرت امام خميني و خودم و سايرين را در
خمين با قيد تاريخ به عرض برسانم.

 

1ـ مرحوم سيد احمد جد
ما و حضرت امام خميني فرزند دين علي شاه حدود سال 1254 هجري قمري ـ‌ 1217 شمسي بر
حسب نظر و تقاضاي زائرين خمين و بالاخص يوسف خان فرقاهاني از عتبات عاليات نجف به
خمين مسافرت نموده و پنج شنبه 15 ربيع الثاني 1255 هجري قمري 7 تيرماه 1218 شمسي
عمارت خمين را از محسن خان به مبلغ يك صد تومان خريده اند.

 

2ـ پنج شنبه 17 رمضان
1257 قمري 12 آبان ماه 1220 شمسي با دختر محمد حسين بيك فرقاهاني خواهر يوسف خان
به نام سكينه خانم ازدواج كرده اند. و با دو خانم ديگر نيز به نام شيرين خاتم دختر
آقا عابد گلپايگاني و بي بي جان خانم دختر كربلائي سبزعلي خميني ازدواج كرده اند
تاريخ ازدواج معلوم نيست توضيحا فرقاهان ده سه كيلومتري خمين است.

 

3ـ از يكي از اين دو
خانم ها يك پسر به نام سيد مرتضي مدعو به سيد آقا داشته اند كه در جواني فوت شده
است. و سكينه خانم سه دختر به نام هاي آغا بانو خانم و سلطان خانم و صاحب خانم و
يك پسر به نام آقا مصطفي پدر حضرت امام خميني و پدر ماها داشته و جز اين پنج اولاد
فرزندي ديگر نداشته اند.

 

4ـ تاريخ تولد آغا
بانو خانم 18 جمادي الاولي 1272 هجري قمري مطابق 8 بهمن 1234 شمسي بوده است و از
شرح صرف نظر مي نمايم.

 

5ـ تولد مرحوم آقا
مصطفي پدر حضرت امام خميني و ماها پنج شنبه 29 رجب 1287 هجري قمري مطابق دهم بهمن
1241 شمسي ـ 126 سال قبل در خمين و در همين عمارت بوده است ايشان از تمام اولاد
مرحوم سيد احمد كوچكتر بوده اند و با دختر مرحوم آقا ميرزا احمد مجتهد خوانساري
الاصل و خميني المسكن ازدواج كرده اند نام زوجه هاجر آغا خانم، پدر ايشان و
برادرهاي ايشان مرحوم حاج ميرزا محمد مهدي و آقا ميرزا عبدالحسين از مجتهدين تحصيل
كرده در نجف اشرف بوده اند و در راس علماء خمين و توابع خمين بوده و دو برادر ديگر
در خمين و كمره يكي امام جماعت و ديگري سر دفتر ازدواج بوده اند مرحوم آقا مصطفي
با خانمشان هاجر آغا خانم و دختر بزرگشان مولود آغا خانم در نجف براي تكميل تحصيل
علوم ديني رفته اند اوائل 1300 هجري قمري در نجف بوده اند تاريخ رفتن و برگشتن را
نمي دانم همين قدر مسلم است سال 1312 هجري قمري در خمين بوده اند و به خدمات ديني
و امور مردمي و جلوگيري از تعديان زورداران ادامه مي داده اند و براي ملاقات عضد
السلطان والي اراك و خمين و گلپايگان و خوانسار و غيره و جلوگيري از تعدي بعضي به
اراك مسافرت و در چهارشنبه 12 ذيقعده 1320 قمري 21 بهمن 1281 شمسي بين راه خمين و
اراك به دست جعفر قلي خان و رضا قلي سلطان خميني شهيد و با تشييع بسيار زياد علماء
و اهالي اراك جنازه در اراك و سر قبر آقا (مرحوم حاج آقا محسن) امانت و بعد به نجف
اشرف حمل مي شود قاتل هم در تهران چهارم ربيع الاول 1313 سه شنبه 19 ارديبهشت 1284
شمسي در تهران قصاص مي شود لازم است بنويسم كه امام خميني آقا روح الله در موقع
شهادت پدر چهار ماه و بيست و دو روز بيشتر نداشتند و داعي سيد مرتضي هفت سال و
بيست روز داشتم.

 

6ـ مرحوم سيد مرتضي
مدعو به سيد آقا بزرگترين اولاد مرحوم سيد احمد هندي بودند و در همين عمارت موجود
متولد شده اند و قبل از سال 1288 هجري قمري در خمين فوت شده اند در موقع فتواي
مرحوم ميرزاي شيرازي به تحريم استعمال دخانيات اول جمادي الاولي 1309 هجري قمري
ايشان 22 سال قبل از فتوي فوت شده اند و من و حضرت امام عمو را نديده ايم و سال
هاي زياد قبل از تولد من و حضرت امام ايشان فوت شده اند.

نشر اين مختصر به نظر
خودم مفيد است تا نظر جنابعالي چه باشد.

 

7ـ به دليل ديگري
واجب مي دانم بنويسم كه مرحوم آقا مصطفي پدر ماها از هاجر آغا خانم سه دختر و سه
پسر بيشتر نداشته اند به نام زير به ترتيب سن: مولود آغا، فاطمه، آقا مرتضي، آقا
نورالدين، آغا زاده خانم و آقا روح الله و از دو عيال ديگر اولاد نداشته اند
خواهرهاي مادر خمين و امام زاده بوجان خمين به علما و سادات شوهر كرد، شوهر يك
نفرشان از علما و مجتهدين و شوهر ديگري از سادات والا مقام و شوهر ديگري مرحوم
ميرزا باقر خان مستوفي و همه اهل خمين و دهات كمره بوده اند فقط آقاي آقا باقر شمس
اهل امام زاده بوجان بودند.

به تصديع خاتمه مي
دهم و السلام عليكم و الاكرام.

سيد مرتضي پسنديده

13 رجب 1409

اول اسفند 1367

خدمت ذي سعادت حضرات
اساتيد والا مقام حوزه علميه قم و متصديان ماهنامه پاسدار اسلام دامت افاضاتهم.

با عرض سلام و تقديم
دعوات به عرض مي رسانم در شماره 86 ماهنامه پاسدار اسلام بهمن ماه 1367 تاريخچه
خاندان حضرت امام خميني مدظله العالي اشتباهاتي بود كه تقاضا دارم اصلاح فرمائيد.

 

1ـ در صفحه 26 سطر
آخر ستون اول كه نوشته شده حاج ميرزا رضا سه دختر هم داشته است اشتباه است اين سه
دختر شايسته خانم و حليمه خانم و فرخنده خواهرهاي مرحوم حاج ميرزا رضا نجفي بوده و
پدرشان مرحوم آخوند ملا محمد جواد اكبر علماي خمين مي باشد كه عموي مادر امام
خميني بودند و مادرشان آغا بانو خانم عمه حضرت امام و ماها بودند.

 

2ـ در صفحه 26 ستون
دوم زير عنوان سلطان خانم سطر هشتم سالار قمشه ناصحيح و جمله سالار محتشم صحيح
است.

 

3ـ در صفحه 26 زير
عنوان سلطان خانم سطر 13 جمله بين او و دو برادرانش در مورد ارث اختلافي رخ داده
درست نيست و جمله درست اين است بين او يعني (صارم لشكر و حاج جلال لشكر و سالار
محتشم) برادرهاي خانم ايشان فاطمه سلطان خانم در مورد ارث اختلافي رخ داد.

 

4ـ در آخر صفحه 28
راجع به دكتر اميني اين جمله (دكتر اميني ارديبهشت 1330 نخست وزير شد اشتباه است)
و صحيح اين است (دكتر اميني ارديبهشت 1340 نخست وزير شد و تا تير ماه 1341 اشتغال
داشت).

والسلام عليكم و رحمه

سيد مرتضي پسنديده