پرتگاه تشريفات و رفاه زدگي

ارزشهاي اسلام و
انقلاب را پاسداري كنيم (4)

پرتگاه تشريفات و
رفاه زدگي

حجة الاسلام محمد تقي
رهبر

اميرالمؤمنين (ع)مي
فرمايد:

«اگر خداوند مي خواست
«آدم» را از نوري كه چشم ها را خيره مي كند و منظره اش عقل ها را مبهوت مي سازد و
از عطري كه شما مه دل آفرينش نفس ها را در قبضه مي گيرد، بيافريند، چنين مي كرد و
در اين صورت گردن ها در برابرش فرود مي آمد و آزمايش فرشتگان نيز آسان مي گشت، لكن
پروردگار مخلوقات را به چيزي كه از كنه آن خبر ندارند به بوته آزمايش نهاد تا بدين
سان آنان را گزينش كند و كبر و خودبيني را از آنان طرد و نفي نمايد.»[1]

اين است فلسفه آفرينش
انسان از خاك و در عين خاكي بودن با پرواز در ملكوت پاي بر كنگره افلاك نهادن و
مسجود فرشتگان شدن. از همين رو پيامبران مرسل و گزيدگان خدا با خصلت «خاكي» و به
دور از جلوه هاي كور كنندۀ مادي در صحنه پيكار اعتقادات و آرمان ها ظاهر شدند.
امام متقين سلام الله عليه در فصلي ديگر مي فرمايد:

«فلو رخص الله في
الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصة انبيائه و أوليائه و لكنه سبحانه كره اليهم
التكابر و رضي لهم التواضع فألصقوا بالأرض خدودهم و عفّروا في التراب وجوههم… و
خفضوا اجنحتهم للمؤمنين و كانوا قوماً مستضعفين قد اختبرهم الله بالمخمصة و
ابتلاهم بالمجهدة و امتحنهم بالمخاوف و مخّضهم بالمكاره».[2]

اگر خداوند به احدي
از بندگان خود رخصت كبر و منيت مي داد، شايسته ترين آنها پيامبران و اولياء خاص
خدا بودند. اما خداي بزرگ كبر و خود بزرگ بيني را در نظرشان منفور ساخت و فروتني
را براي آنان پسنديد، از اين رو صورت بر زمين نهادند و چهره بر خاك سائيدند و در
برابر مومنان خاضع شدند، آنها مردمي بودند مستضعف كه خداوندگارشان با فقر و گرسنگي
و مشقت و رنج و بيم و هراس بياموزد و با ناملايمات، پالايش و تصفيه نمود… .

اين است سنت خدائي در
آفرينش آدميان و گزينش نخبه گان و فلسفه فقر و رنج و محنت و ناملايمات و تهديد و
تعقيب و شهادت براي فرزندان آدم… اين در حالي است كه قطب استكباري و جبهه شيطاني
در بهره گيري از زخارف و زيورهاي زمين و لذت هاي گوناگون جهان خاك و عالم طبيعت
لحظه اي فرو گذار نكرد و به تكالب و تكاثر و بلعيدن و دريدن و لجام گسيختگي سرگرم
بوده كه فلسفه وجودي او نيز در اين است. اين دو رگ از آب شور و شيرين، از آدم تا
نفخ صور بر خلايق جريان دارد و ارزشها نيز در اين دو قطب متضاد مادي و معنوي قرار
مي گيرند.

باز هم از علي (ع)بگوئيم؛
از كسي كه دنيا را در چهره واقعي اش رسوا نموده و در قول و عمل تجسمي از زهد و بي
رغبتي به دنيا بوده است. از علي بگوئيم كه براي جهان انساني گفتني بسيار داشت و به
اعتقاد دوستان و اعتراف دشمنان كلمه كلمه آيات وجودش درسي بود و اعتباري و اسوه ئي
و الگوئي.

آن حضرت در يكي از
خطبه ها با اشاره به سيره پيامبران، يعني حاكمان واقعي مردم، نمونه هائي را از
دنيا گريزي و وارستگي گزيده گان خدا مي آورد كه به اينها نه به رسم معمول، يعني
تكريم چهره ها، بلكه به عنوان الگوي وارستگي و اعراض از تجمل و تشريفات دنيا بايد
نگريست.

در اين باره چنين مي
فرمايد:

«و لقد كان في رسول
الله ـ (ص)و سلم ـ كاف لك في الأسوة و دليلٌ لك علي ذم الدنيا و عيبها و كثرة
مخازنها و مساويها، اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغيره اكتافها و فطم عن رضاعها و
زوي عن زخارفها…»

«در سيره پيامبر خدا
براي تو بهترين الگوهاست و هم نشانه اي بر نكوهش دنيا و معايب آن و انبوه نكبت ها
و زشتي هايش، چرا كه دنيا از پيرامون آن حضرت دامن برچيد و براي ديگران آغوش
بگسترانيد. او چون كودكي كه از شير گيرند، از مام دنيا فاصله گرفت و زر و زيورهاي
آن را طرد كرد. و اگر مي خواهي از موساي كليم الله بگويم كه مي گفت: «بار خدايا من
بدان چه مرا روزي فرمائي نيازمندم»، و به خدا كه او جز قرص ناني كه سد جوع كند
نخواست. چه از علف زمين مي خورد و سبزي گياهان از شدت لاغري در پوست شكم او ديده
مي شد.

و اگر مي خواهي از
داود بگويم، آن كه دارند سرودهاي ملكوتي و قاري اهل بهشت است او از ليف خرما با
دست خود زنبيل مي بافت و به يارانش مي گفت: «كدام يك از شما آن را براي من به فروش
مي رساند» و با پبول آن قرص نان جويني تهيه مي كرد.

و اگر مي خواهي
درباره عيسي (ع) بگويم، او سنگ را بالش ساخته و لباس خشن در بر مي كرد و خوراك
ناگوار مي خورد. خورش او گرسنگي بود و چراغ او در شب نور ماه و سايبانش در زمستان
شرق و غرب زمين، گل و ريحان او گياهاني بودند كه از زمين مي روئيد و حيوانات مي
خوردند».

و سپس با اشاره مجدد
به زهد پيامبر (ص) مي گويد:

«پيامبر خدا بر خاك
زمين غذا مي خرود و چون غلامان مي نشست و كفش خود را با دست خويش مي دوخت و جامه
اش را وصله مي زد و بر الاغ برهنه سوار مي شد و بر ترك آن ديگري را سوار مي كرد،
در يكي از روزها پرده اي كه به تصويرها مزين بود درب اطاق خود آويخته ديد، به يكي
از همسران خود خطاب كرد و گفت اين را از جلوي چشم من بردار! زيرا چون به آن مي
نگرم ياد دنيا و زيبائيهايش را مي كنم. آري، پيامبر با قلب خويش از دنيا روي
بگرداند و ياد آن را از دل خويش زدود و دوست مي داشت چشمش آن را نبيند… اگر كسي
بگويد خداوند پيامبر خود را با تنگ دستي و گرسنگي مورد اهانت قرار داده كه به خدا
دروغ است و اگر بگويد گرامي داشته بود بنابراين ديگران را كه دنيائي گسترده داده
اهانت كرده است، پس بيائيد به پيامبر خدا تاسي جوئيد و راه او را ادامه دهيد كه جز
اين مايه هلاكت است. پيامبر مشعل هدايت و نويد دهنده بهشت و بيم دهنده عقوبت ها
بود، او از دنيا به عالم آخرت با شكم گرسنه و خاطر آسوده بار يافت و سنگي بر سنگ
ننهاد تا داعي حق را لبيك گفت…».

حضرت سپس به وارستگي
و زهد خويش اشاره نموده و ضمن مباهات به پيروي از پيامبر «ص» چنين مي فرمايد:
«والله لقد رقعت مدرعتي هذه حتي استحييت من راقعها و لقد قال لي قائل: ألا تنبذها
عنك؟ فقلت: اغُرب عنّي فعند الصباح يحمد القوم السري».

«به خدا سوگند جامه
اي كه در بردارم آن قدار وصله زده ام كه ديگر از وصله دوز آن شرمنده ام. شخصي با
من گفت: آن را دور نمي اندازي؟ پاسخ دادم: از من دور شو! چه، شب روان در صبحگاهان
ستوده شدند».[3]آآآآآاآآآآآآآاآلييتانانيتبنتببنيئئئئدذدذآاااااااااعغغاذآآآآآيتابذبسشتشنتشفغغتتبيباايالتسنآآآانلغهلغهعهلغعتلاللمتمللل

اينها پيامبران و
اولياء خدا هستند كه در سطح گيتي نام و شكوه و عظمتشان طنين افكن است،‌ دولت هاي
بزرگ در برابر آنان بودند و سياست مداران پر قدرت در مصر، روم، ايران و شامات و
ديگر اقطار جهان در كسوت فرعون ها و قيصرها و خسروان و شاهان و شاهزادگان كه بر
جمجمه مظلومان و محرومان، كاخ جبروت مي ساختند. از كاخ ها و اهرام مصر گرفته تا
ايوان مدائن و قصور افسانه اي شام و هزار و يك شب بغداد كه در صفحات تاريخ اسنادي
بر جنايات آن جباران است. طبيعي است كه در برابر آن روش مسرفانه و مرفهان لجام
گسيخته و تبذيرهاي شيطاني، پيامبران بايد راه و رسم ديگري پيش مي گرفتند، همان راه
و رسمي كه علي (ع) توصيف نمود و خود بدان عمل كرد. اين قهرمانان توحيد خواستند به
بشريت نشان دهند چگونه بايد زيست و به دنبال و تجمل و رفاه پشت كرد و سياست
مردمداري و نجات محرومين در چه رمزي نهفته است. در حالي كه قطب استكباري همه
ارزشها را در مايدت و كاخ و طلا و تجمل و رفاه و عيش و نوش خلاصه مي كرد، رهبران
معنوي انسانيت نشان دادند كه ارزشها نه در اين زندگي عفن و ننگ بار مادي است بلكه
در عظمت روح و وارستگي نفس و جلال و جمال اخلاق و تجمل رفتار و ناچيز انگاشتن
لذائذ جسماني و تمايلات نفساني است.

راز اين كه روايات
اسلامي آن قدر از دنيا نكوهش كرده در همين نكته است. زيرا پس از پيامبر اسلام ربع
قرن نگذشت كه سياست و حكومت اسلامي به كلي تغيير مسير داد و ضد ارزشها به صورت
ارزش در آمد، كاخ هاي سبز و سرخ شام و هزار و يك شب بغداد جايگزين حجره مستضعفانه
محمد (ص) و علي (ع) گرديد و سزارها و خسروها و شاهان عرب و عجم جاي خود را به
خلفائي دادند كه با سيره و سياست جابرانه و دنيا گرايانه خويش، پرونده جنايات
فراعنه و شاهان ايران و روم را تطهير كردند و سردمدار بارز چنين خط مشي، معاويه
طاغوت اموي بود كه حاكميت اشرافي و سياست لذت و جنايت را در اسلام زنده كرد. و
داستان هاي او زياده از آن است كه نياز به ذكر و بيان باشد… اما براي نمونه:

ـ احنف بن قيس گفت:
بر معاويه وارد شدم، آنقدر از غذاهاي ترش و شيرين نزد من آورد كه موجب شگفتي من
شد، باز هم دستور داد نوع ديگر بياورند، نوعي از غذا آوردند كه من ندانستم چيست.
پرسيدم اين چه غذائي است؟ معاويه گفت: چينه دان مرغابي با مغز گوسفند و روغن پسته
كه با آميزه اي از شكر مخلوط گشته است!

احنف گفت: از اين سخن
به گريه افتادم.

معاويه گفت:‌ چرا مي
گريي؟

گفتم: در يكي از شبها
هنگام افطار شرفياب محضر علي (ع) شدم. به من فرمود: برخيز با حسن و حسين صرف شام
كن. آن گاه به نماز ايستاد و چون از نماز فارغ شد، همياني را طلبيد كه سر آن را
مهر كرده بود، از داخل آن نان جو بيرون آورد و باز آن را مهر نمود.

عرض كردم: يا
اميرالمؤمنين! فكر نمي كردم شما بخيل باشيد، چرا نان جوين را مهر كرده ايد؟

فرمود: از روي بخل آن
را مهر نكرده ام ولي ترسيدم حسن و حسين آن را به روغن يا خورش ديگر بيالايند.

گفتم: آيا اين حرام
است؟

فرمود: نه، اما بر
زمامداران حق لازم است در خوراك و پوشاك به بي نواترين افراد رعيت تاسي جويند و به
چيزي كه آنان دسترسي ندارند اعتبار نداشته باشند تا فقر آن را ببينند و به روزي
خداداد راضي باشند و توانگران با مشاهده آن شكر و تواضع خود را افزون سازند.[4]

رمز اين كه روايات
اهل بيت (ع) آنقدر دنيا را تحقير و تقييح كرده است براي مقابله با اين گرايشات است
كه در اسلام پديد آمد و گرنه ـ‌ همان طور كه در مقاله پيشين از نظر گذشت ـ تحصيل
دنيا و استفاده از آن نه تنها معني ندارد بلكه با هدف انساني و منطقي و به منظور
رفع نياز از خود و خاندان و هم نوعان و تحصيل سعادت آخرت مورد سفارش نيز قرار
گرفته است، همان گونه در روايات آمده «ليس منّا من ترك دنيا لآخرته و من ترك آخرته
لدنياه».

كسي كه دنيا را براي
آخرت يا آخرت را براي دنيا خود رها سازد از ما نيست.

در هر حال، اسلام
براي ايجاد موازنه در امر دنيا و آخرت برنامه و رهنمود داده و بر آن تاكيد مي كند
و در عين حال از خطر غوطه وري در ماديات و تشريفات و لذت گرائي هشدار مي دهد و آن
را بلاي خانمان سوز براي يك امت مي داند. چه در زندگي فردي و خانوادگي و چه در
زندگي اجتماعي و چه در سطح حاكميت و دولت.

مع الاسف زهد سياسي
كه شعبه اي از آن وارستگي در شيوه زندگي و پشت پا زدن به ماديت و تجمل گرائي است،‌
بعد از علي (ع) در تاريخ جز نامي از آن نماند، زيرا يكّه تاز ميدان رياست و سياست
هرگز صالحان و خداجويان نبودند. گوئيا حاكميت و لذت با يكديگر گره خورده و كمتر
كسي مي تواند از اين زنجير پولادين خود را رها سازد. امروزه نيز وضع به همين منوال
است و ميان حكام و زمامداران كشورهاي اسلامي و غير اسلامي از اين نظر نمي توان
تفاوتي يافت. همان تجمل و رفاه و خودكامگي و لجام گسيختگي كه بر كاخ هاي جهان كفر
و استكباري سايه شوم افكنده، بر كاخ هاي جبروت زمامداران به نام اسلام نيز سايه
افكن است. و اين همان «اسلام آمريكائي» است كه از «اسلام ناب محمدي (ص)» فرسنگها
فاصله دارد.

 

در دوران انقلاب
اسلامي

رمز اين كه اين
انقلاب توانست توده هاي عظيم مستضعف عالم را به خود متوجه گرداند همين بود. مردم
سر خورده از ماديت كور كه طعم تلخ رفاه طلبي هاي مسرفانه و قساوت و غارت قشرهاي
حاكم را چشيده بودند و سيه روزي و گرسنگي و ناكامي خود و ديگر محرومان و پرخوري و
شكم بارگي طبقات مرفه را در سايه اين نظام ها نظاره مي كردند بنا گاه آهنگي ديگر
شنيدند، آهنگي كه با فطرت آشنا بود و از موسي و عيسي و محمد و علي (عليهم الصلوة و
السلام) يعني مناديان عدالت نشانه اي داشت و بر سر مسرفين و مترفين فرياد مي كشيد
و آرمان خويش را دفاع از مستضعفين اعلام مي نمود. آهنگ انقلاب اسلامي، از ايران
خانه اهلبيت و قبله آمال و اميدها. پيروزي انقلاب اسلامي تبلوري از غلبه نور بر
ظلمت و حاكميت معنويت و تجسمي از آمال و اميدهاي بر باد رفته اي بود كه در بهار
انقلاب جوانه زد و هر چه گذشت ريشه دارتر شد و شاخ و برگ آن گسترده تر گرديد:

(كزرعٍ اخرج شيطأه
فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) ـ برزيگراني كه اين
نهال را با خون خويش آبياري كردند بيشتر بدان دل بستند. با اين اميد كه بذري كه در
اين مزرع عشق افشاندند به بار نشيند و براي ديگر نسل ها و مستضعفان جاي جاي جهان
اثر و ثمر به بار آورد. و در همين حال خشم و تنفر كفار و ملحدان و مستكبران و
چپاول گران را از غرب و شرق برانگيخت و توطئه هاي سياسي، فرهنگي، نظامي و اقتصادي
را براي درهم شكستن مقاومت انقلاب سامان دادند و در هر توطئه شكست خوردند. عامل
اين پيروزي و سربلندي براي امت تنها در يك اصل نهفته و آن معنويت انقلاب است و
ناچيز انگاشتن ماديات و صبر و تحمل مشكلات و كمبودها و قطع اميد از بيگانگان و اين
را مديون رهبري هاي پيامبرانه امام والا همت و بزرگوارمان هستيم كه اگر آن روحيه و
قاطعيت نبود، معلوم نبود ديگران چگونه عمل مي كردند. براي مثال در ماجراي كتاب
كفرآميز آيه هاي شيطاني كه شياطين صهيونيسم و امپرياليسم و غرب صليبي توطئه ديده و
عوامل سياسي و اقتصادي وسيعي را پشت سر آن بسيج كرده بودند، اگر محاسبه هاي محافظه
كارانه مادي برخي عناصر ضعيف ابتكار عمل را به دست مي گرفت (چنان كه بعضا نغمه
هائي به گوش مي رسيد كه فتواي تاريخي و تعيين كننده حضرت امام مشكلاتي را در صحنه
سياسي و اقتصادي و حتي احتمالا نظامي براي ما به بار مي آورد) در اين صورت ما مي
بايست حيثيت و كرامت انساني و اسلامي را فداي منافع موهوم مي كرديم و پيش خدا و
پيامبر و خلق آزاد جهان سرافكندگي را پذيرا مي شديم. اما مثل هميشه اين معضل بسيار
پيچيده را ايمان، شهامت و روشن بيني امام حل كرد و با سرلوحه قرار دادن مسئوليت
حمايت از اسلام و پيامبر و قرآن، همه چيز ديگر را ناديده گرفت و براي هر پيش آمد
احتمالي اعلام آمادگي كرد. و ديديم كه در اين نبرد فرهنگي و اعتقادي بسيار مهم و
حساس پيروزي نصيب امت ما شد و دنياي لعنتي غرب و استكباري از گذشته رسواتر گرديد.
اين نتيجه بي رنگ ساختن ماديات و اصالت دادن به معنويات است، كه دست اندركاران
بايد اين را از امام ياد گيرند و بدان گونه كه شايسته امام و امت فداكار است عمل
كند.

حقيقت اين است كه
بسياري از ما هنوز خط امام را به راستي نشناخته ايم و يا در آن ذوب نشده ايم.
پيروزي خط امام در سايه رعد و برق مادي و مانورهاي سياسي نيست. خط امام عصيان عليه
ماديت است كه انسان ها را به مسخ مي كشد و همين است جاذبه انقلاب اسلامي ما و به
همين دليل جلوه هاي مادي و گم شدن در تشريفات براي اين خط و رهروانش نه تنها ارزش
نيست بلكه ضد ارزش است.

وقتي امام هيئت
اعزامي را به كاخ كرملين گسيل مي دارند تا پيام آسماني و جهاني توحيد را به گوش
آنها برسانند يادآور مي شوند كه شكوه آن كاخ و جبروت آن قدرت شما را نگيرد. شما به
مبدئي تكيه داريد كه همه جلوه هاي جهان در برابر او بي رنگ است. درست بمانند نامه
رسانهاي پيامبر (ص) به دربارهاي كسري و قيصر. دحيه كلبي نامه رسان پيامبر «ص» به
كاخ قيصر ـ يعني همان جائي كه ديگران به خاك مي افتند ـ وارد مي شود و نه تنها
مرعوب آن قدرت و خودباخته آن شوكت نمي گردد و به خاك نمي افتد بلكه سلام هم نمي
كند و نامه پيامبر را به قيصر مي رساند. هنگامي كه يكي از سرداران اسلام با شخصيت
هاي سياسي و نظامي امپراطوري ايران آن روز مواجه مي شود فلسفه هجوم سپاه اسلام به
ملك خسروان را چنين بيان مي كند: «پيامبر ما ما را ماموريت داده ملل ديگر عالم را
از پرستش خدايان به پرستش خداي يگانه دعوت كنيم و از ولايت و اطاعت بندگان به
اطاعت و ولايت او در آورديم و از تنگناي جهان مادي به فراخناي جهان معنويت و آخرت
وارد سازيم».

اين همان فرهنگي است
كه در پيام تاريخي امام به رهبر شوروي منعكس است و نيز در سخن امام با وزير خارجه
آن كشور. هنگامي كه امام وي را در آن برخورد بسيار ساده و معمولي به حضور پذيرفتند
و نماينده شوروي پيام رهبر كشورش را تسليم امام كرد و طبق معمول از تعارفات سياسي
سخن گفت، امام در پاسخ كوتاه خود فرمودند: «من مي خواستم رهبر شوروي را به جهان
بالاتر و گسترده تري فرا خوانم…».

آري، فلسفه پيروزي
اسلام در همين جاست. اسلام را كاخ هاي سلطنتي شام و بغداد و امويان و عباسيان و
امثالهم به جهان صادر نكرد. بلكه اين كاخ ها سد راه اسلام و مانع گسترش فرهنگ
عدالت و توحيد بودند، آن چه از سيماي زاهدانه و فرش حصيري و خانه گلين پيامبر و
علي (ع) پس از قرنها جهان شناخته و با آن به اسلام رو آورده، از كاخ سبز و سرخ
شامات و هزار و يك شب بغداد ضد آن را شناخته است و آن چه امروزه دنيا از زندگي
ساده اما روح بزرگ رهبر انقلاب جهان مي شناسد چيزي است وراي تعينات و جلوه ي مادي.
حقيقت اين است كه در تشريفات، آدمي تدريجا به مسخ كشيده مي شود و آرام آرام غرق مي
گردد. هويت و شخصيت استقلالي خود را از دست مي دهد. اين كه در روايات آمده: «عزت
در قناعت است و ذلت در طمع» واقعيتي است كه با زندگي فرد و سرنوشت جامعه گره
خورده. اگر آدمي بر بورياي خويش بنشيند آن وقت مي تواند كوس استقلال بزند نه
هنگامي كه بر فرش ابريشم عاريتي مي نشيند و آن گاه كه با لقمه ناني ساخته مي تواند
احساس استقلال كند نه گاهي كه بر سر سفره توانگري به شكم چراني سرگرم است.

اگر كشور بخواهد
مستقل باشد نبايد زير بليط شرق و غرب برود. در سياست بازسازي و حل معضلات اقتصادي
كشور بايد روي پاي خود ايستاد. بر اوليائ امور مملكتي است كه اين اصل را همواره
مدنظر داشته باشند از تشريفات و توسعه كه منجر به وابستگي اسارت بار مي شود اجتناب
كنند. تن به وام هاي خارجي ندهند در عين حال به نيازهاي اوليه مردم به ويژه قشر
مستضعف اهتمام ورزند، در احياي كشاورزي و توليد از آب و خاك و استعداد انساني و
طبيعي خدا داده استفاده كنند و اين را در اولويت قرار دهند. اگر از روزهاي اوليه
انقلاب به اين فكر بوديم و برنامه ريزي درست داشتيم امروز نبايد عمده ارزاق خود را
از خارج وارد كنيم و با گراني و تورم حتي در توليدات داخلي مواجه باشيم.

گفتم كه شخصيت اسلامي
ما در دوري از تشريفات است و جوهره انقلاب ما در بي اعتنائي به سراب هاي كاذب مادي
است و اين ارزش را بايد پاس داريم و در اين تفكر و فرهنگ بايد از خودمان آغاز
كنيم. بار ديگر تاكيد مي كنيم كه در نظام اسلامي معيار شخصيت زندگي مدرن و بنز و
محافظ و بوق و آژير نيست. مسئولين و دست اندركاران به ويژه روحانيت بايد به هوش
باشند در اين پرتگاه سقوط نكنند، سقوط در اين پرتگاه از خود بيگانگي است.

مي دانيم كه همواره
سقوط در سراشيبي است، سراشيبي همان رفاه زدگي و فراموشي ارزشهاي معنوي مكتب در
تفكر و رفتار است. ما كه از ماديت مذمت مي كنيم خود بايد در عمل اين را نشان دهيم.
شريك درد و رنج توده هاي مستضعف باشيم. اميد مستضعفان جامعه و جهان را به ياس مبدل
نسازيم. خود را هم مخاطب حضرت امام بدانيم. وقتي امام در بيمارستان فرمودند: «ما
طلبه ها اهل تشريفات نيستيم و اگر تشريفاتي هست بايد براي همه باشد» ما كه مقلد
امام هستيم بايد در سياست و اقتصاد و زندگي خصوصي و استفاده از امكانات عمومي امام
را الگو قرار دهيم. نهادهاي انقلابي نيز خود را مخاطب امام بدانند و در عمل مقلد امام
باشند. اين ديدگاه و تفكر بايد همه جا حاكم باشد. حتي در مراسم مذهبي ما، حج و
زيارت، اطعام و نذورات، روضه خواني و سفرها و ضيافتها و … جاذبه كعبه، قبله
مسلمين عالم به سادگي آن است و مني و عرفات كه آن همه جلال معنوي دارد، بي آلايشي
و سادگي طبيعي و بي رنگي آن است. هر جا تشريفات و تجمل سايه افكند از جلوه معنويت
مي كاهد.

در نامه حضرت امام به
رياست جمهوري و رياست مجلس شوراي اسلامي در ساختمان مصلاي بزرگ تهران چنين آمده
است:

«… در كنار ساختن
مصلاي تهران، در ساختن بينش كفر ستيزي مسلمانان موفق باشيد. ضمنا سادگي مصلا بايد
يادآور سادگي محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شديدا از زرق و برق ساختمان هاي
مساجد اسلام آمريكائي جلوگيري شود».

آري در كشورهاي تحت
سلطه آمريكا مساجد پر زرق و برق بسيارند كه سر پوشي است بر اعمال ضد اسلامي آنها و
معنويت در آنها گم شده است. اما در يك جامعه اسلامي و انقلابي چون ايران بايد تجمل
و زرق و برق تحت الشعاع معنويت باشد و احياي اسلام در سيماي حقيقي آن صورت پذيرد و
اين همان چيزي است كه در نامه حضرت امام بدان تصريح شده است.

ادامه دارد

 

 



1 و 2 ـ نهج
البلاغة، صبحي صالح، خطبه 192.