عالم غيب و شهود

هدايت
در قرآن

تفسير
سوره رعد ــ قسمت بيست و يكم

عالم
غيب و شهود

آية‌
الله جوادي آملي

پديده
هاي مشهود و مخفي

مسائل
و پديده هائي كه در عالم وجود است، بعضي از آنها براي مردم عادي مشهود و حاضر است
و بعضي براي آنها غيب و مخفي مي باشد، ولي در مورد اولياي الهي همه آنها حاضر و
مشهود مي باشد، و لذا گاهي انبياء الهي از عذابي كه در انتظار قوم ستمكارشان بود
خبر مي دادند. حضرت صالح (ع)به قومش كه «ناقه» را پي كردند فرمود: «تمتّعوا في
داركم ثلاثة ايّام ذلك وَعْدٌ غَيْرُ مَكذوب»[1] سه
روز در خانه هايتان متمتّع و بهره مند باشيد (پس از آن عذابي بر شما نازل خواهد
شد) و اين وعده اي است كه دروغي در آن نيست، و لذا مي بينيم كه خبر را كه برايش
كاملا روشن است به لَيْتَ و لَعَلَّ بيان نمي كند، بلكه به طور قاطعانه اطلاع مي
دهد كه به عذاب الهي مبتلا خواهند شد،‌ و آنها از اين اموري كه براي ديگران غيب
است به واسطه ارتباط با وحي مطلع مي گردند، خدائي كه «عالم الغيب و الشهادة الكبير
المتعال» است، غيب و شهود را مي داند و همه چيز برايش آشكار است و غيب و پنهاني
براي او وجود ندارد، و بزرگ و متعالي و مسلط بر همه چيز است.

البته
براي ظلم هم اين خصيصه وجود دارد كه ظالم را سرنگون مي سازد، منتها نوع ظلم فرق مي
كند، امام باقر (ع)مي فرمايد: «پدرم علي بن الحسين به هنگام وفاتش مرا به سينه
چسبانيد و فرمود: فرزندم من به تو همان توصيه اي را مي نمايم كه جدم به پدرم وصيت
نموده و فرمود: «اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصراً‌ الّا الله»[2]
بپرهيز از ظلم كردن به كسي كه چز خداوند ياور و پناهي ندراد. و ابن كوّاء از امير
مؤمنان (ع)مي پرسد: «كم بين السماء و الأرض؟» فاصله ميان آسمان و زمين چقدر است؟،
امام در پاسخ فرمود: «بين السماء و الارض مدّ البصر و دعوة‌ المظلوم»[3] فاصله
بين آسمان و زمين به اندازه شعاع ديد و رسيدن دعاي مظلوم است، يعني اگر منظور
آسمان ظاهر است، كه به اندازه امتداد ديد چشم است و اگر منظور آسمان غيب است كه به
قدر رسيدن دعا و آه ستمديده است، كه فاصله اي در بين نيست و حضرت در اين پاسخ هم
به آسمان ظاهر اشاره نمود و هم به آسمان باطن و غيب.

 

غيب
و شهود

بنابراين،
براي هر چيز اندازه معين و مشخصي است،‌منتها گاهي ما از آن باخبريم و گاهي بي خبر
مي باشيم، و تنها ولي الله كامل است كه به اذن الهي ممكن است به همه آنها عالم
باشد، و چنان چه در سوره مباركه «رعد» فرمود: «عالم الغيب و الشهاده» هيچ چيز براي
ذات اقدس او غيب نيست،‌ چون غيب با علم سازگار نمي باشد، علم يعني شهود و حضور،
چگونه امري كه از انسان غائب است مي تواند برايش معلوم باشد، و اين كه خداي سبحان
فرمود: «عالم الغيب و الشهادة»‌ يعني پيش شما اشياء به اين دو قسم تقسيم مي شوند
كه بعضي از آنها غائب اند و بعضي شاهد و حاضر، ولي پيش خداوند همه چيز شاهد و حاضر
است «ان الله كان علي كل شيءٍ شهيدا»[4] ـ‌
خداوند بر هر چيزي شاهد است «و كان الله بكلّ شيءٍ محيطا»[5] ـ‌ و
خدا بر همه چيز احاطه دارد «ان الله بكل شي ءٍ عليم»[6] همانا
خداوند به هر چيز عالم و آگاه است.

البته
غيب و شهادت مانند ارض و سماء دو موجود نفسي نيستند كه هر كدام يك وجود نفسي مستقل
داشته باشند، بلكه وجود اضافي دارند، ممكن است بعضي از درجات و اسرار عالم براي
فرشته اي غيب باشد و براي فرشته اي ديگر شهادت، ولي براي خداي سبحان كه «عالم
الغيب و الشهادة» است، هيچ چيز غيب نيست آن چه براي بعضي غيب است براي او غيب نيست
و آن چه براي بعضي مشهود است براي خداوند هم مشهود مي باشد.

 

همه
امور نسبت به علم الهي يكسان است

«سواءٌ
منكم مَنْ اسرّ القول وَ مَنْ جَهر به وَ مَنْ هُوَ مسْتَخْفٍ بالليّل و ساربٌ
بالنّهار».

انسان
داراي يك سلسله كارهاي علمي و يك سلسه كارهاي عملي است. كارهاي علمي چه نهان و چه
آشكار، معلوم ذات مقدس حق تعالي است، كارهاي عملي او چه آشكار، چه نهان مشهود حق
است چرا كه اگر خداوند مدبر و ربّ انسان است بايد به جميع شئون او آگاه باشد، لذا
مي فرمايد: در برابر علم خداي سبحان همه چيز يكسان مي باشد، جهر و اخفات و نهان و
آشكار شما، كارهائي را كه در خفا انجام مي دهيد، سخناني را كه آهسته مي گوئيد، يا
كارها و سخناني را كه به طور علني و آشكار از شما سر مي زند، خداوند به همه آنها
آگاه است، و اصولا هر مطلبي را كه هنوز به صورت لفظ در نياورده و در خاطر داريد آن
را هم مي داند، و بالاتر از همه به آن چه هم كه در نهانتان نهفته هست و خود از آن
اطلاع نداريد، او مي داند، چون خداوند متعال «بكل شيءٍ عليم» مي باشد، و مدبر
انسان است و در قيامت هم از اينها سوال مي نمايد و دستور مي دهد: «وَقِفُوهُمْ
اِنَّهم مسئولون»[7] آنان را
بازداشت كنيد تا از آنها سوال نمائيم.

در
آيه مورد بحث در اين سوره «رعد» مي فرمايد: همه امور نسبت به علم الهي يكسان است،
چنين نيست كه بعضي از آنها را بداند و از بعضي بي خبر باشد و يا سخن آشكار شما را
بشنود و سخن نهاني و راز شما را دير و يا به زحمت بشنود! «القول» كه در آيه آمده
است راز نهاني را هم شامل مي گردد كه انسان به لفظ نمي آورد و در دل دارد. در سوره‌‌
«يوسف» هنگامي كه برادران يوسف مي خواهند از مصر باز گردند، و دستور بازديد بارهاي
آنها داده مي شود، و پيمانه دربار يكي از برادران پيدا مي شود، ديگر برادران مي
گويند:‌ «اِن يَسْرِق فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل فَاَسَرَّها يُوسُفُ في
نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرَّ مَكاناً وَ الله اَعْلََمُ
بِما تَصِفُونَ»[8] اگر او دزدي
نمايد برادرش هم قبلاً دزدي كرد، يوسف اين را بعنوان يك راز حفظ كرد و به آنها
اظهار نداشت، و گفت شما بدتر هستيد و خداوند از آنچه توصيف مي كنيد آگاه تر است.

چنانچه
مي بينيم قرآن كريم از اين سرّ به قول تعبير مي كند، و خلاصه اگر هم در اين آيه
چنين نباشد، آيات ديگري نيز هست كه اين مسأله را اثبات مي كند، درباره نماز مي
فرمايد: ‌«و لا تجهر بصلاتكَ و لا تخافت بها و ابتغِ بَينَ ذلكَ سبيلاً»[9] نمازت
را خيلي بلند يا آهسته مخوان و در ميان اين دو راهي (معتدل) انتخاب كن، چه نماز را
جهر بخواني چه اخفات خداي سبحان مي داند و در هر دو حال، معلوم خداوند است. پس قول
يا شامل اسرار نهان و رازهاي دروني مي شود و يا نمي شود، اگر شامل شد كه خود همين
آيه سوره «رعد» دلالت مي كند و اگر نشد، آيات ديگري وجود دارد كه دلالت بر آن مي
نمايد، «سواءٌ مَنْ اَسَرََََّ‌ القول و مَنْ جهر به»ـ براي او تفاوت نمي نمايد
كساني از شما پنهان يا آشكار سخن گويند و سرِّ و عَلَن شما پيش خداي سبحان يكسان
است.

 

جهر
و اخفات

در
خصوص جهر و آنچه مخفي است در آغاز سوره «اعلي» مي فرمايد: «اِنّه يَعْلَمُ‌
الْجَهْرَ وَ ما يَخْفي» خداوند از قول و عمل انسان، چه بصورت جهر و چه بطور مخفي
انجام گيرد، آگاه است و مي داند و هر شيء مخفي و علن آن معلوم خداي سبحان مي باشد،
خواه درباره انسان باشد و يا درباره غير انسان و در سوره «ملك» مي فرمايد: «و
اَسِرّوا قولكم اَو اجْهَرُِوا بِهِ اِنّه عليمٌ بذات الصدور»[10]ـ شما
سخن پنهان بگوئيد يا آشكار، خداوند به اسرار دلهايتان آگاه است، به آنچه در سينه
داريد يا بر لب جاري مي نمائيد خداوند عالم است چرا كه: «انّه عليم  بذات الصدور» اگر بذات الصدور، عليم است، پس
يقينا اقوال جهريّه و آشكارتان را به طريق اولي مي داند، اين هم يكي از مؤيّدات
اين مطلب است. و سپس در آيه بعد برهاني چنين براي علم كلي خداي سبحان اقامه نمودهو
مي فرمايد: «اَلا يَعْلَمْ مَنْ خَلَقَ و هو اللّطيف الخبير» لطيف اگر چه به معني
خالق اشياء لطيف تفسير گرديده ولي لطيفي كه خبير است به معني مجرّد و منزّه از
مادّه است و همان تسبيح و تقديس فرشتگان نشانه لطافت الهي است، پس موجود لطيف يعني
«المجرّد عن المادّة و المدّة و عن أيّ امر مادّيّ» و چون لطيف است خبير هم هست،
موجود مادّي است كه محجوب مي باشد و چيز هائي حجاب اوست و از چيز هائي محجوب است،
ولي كل ّلطيف خبير،واين دوملازم يكديگر مي باشند، وهر مجرّدي به همان مقدار تجرّدش
آگاهي دارد. 

از
رسول خدا صلي الله عليه وآله  حديثي نقل
شده است كه فرمود:« لا تَضربوا اطفالكم عن بكائهم فَاِنَّ بكاءَهُم اربعةٌ اَشْهٌر
شهادة اَنْ لا الهَ الا الله و اربعةَ اَشْهرٍ الصّلوة‌ عَلَي النبيّ و آله و
اربعة‌ اشهرٍ الدّعاء لوالديه»[11] ـ
كودكانتان را كتك نزنيد، چرا كه گريه آنان تا چهار ماهگي شهادت به وحدانيت الهي
است و چهار ماه بعد صلوات بر پيامبر و آل او است،‌ و چهار ماه بعد از آن دعا براي
پدر و مادرش مي باشد. آن فطرت توحيدي در نهاد بچه ها موجود است و او در چهار ماهه
اول غير از خداوند را درك نمي نمايد،‌و از او مي خواهد كه مشكلاتش را برطرف سازد،
بعد كم كم با واسطه و مجراي فيض آن مبدأ، آشنا مي شود كه اولياء او است و سپس با
پدر و مادر آشنا مي شود كه آنها را مجاري فيض مي داند و دعا و طلب مغفرت برايشان
مي نمايد،‌اين طور نيست كه كودك چيزي نداند، اين روايت بسيار لطيفي است در باب
فطرت، ولي علوم از راه سمع و بصر رفته رفته نصيب انسان مي شود و در آغاز از اين
راه ها چيزي نياموخته و نمي داند «و اللهُ اخرجكم من بطون امّهاتكم لا تعلمون
شيئاً» ـ خداوند شما را از بطن مادرهايتان خارج ساخته در حالي كه چيزي نمي
دانستيد، و كم كم با تعلم از راه ديدن و شنيدن فرا مي گيرد: «فَاَقِمْ وَجْهَكَ
للّدين حنيفاً فِطرتَ الله الّتي فَطَر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الّدين
القيّم و لكن اكثر الناس لا يعلمون»[12] ـ‌
روي خويش را متوجه آئزين خالص الهي نما، اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر
آن آفريده، دگر گوني در خلقت «الله» راه ندارد، اين است دين محكم و استوار ولي
بيشترين مردم از آن بي خبرند.

البته
لازمه خبير بودن بكلّ شيء اين است كه لطافت محض داشته باشد، و آن در غير وجود مقدس
«الله» نمي باشد، ولي براي خبير بودن في الجمله لطافت كافي است كه در مجرّدات
عاليه مانند عقول و نفوس و ارواح و فرشتگان هست، و به هر اندازه اي كه وجود لطيف و
مجرد باشد به همان اندازه خبير است و اين با برهان ثابت مي گردد كه خبير نمي تواند
مادي باشد،‌ چون ماده چيزي را درك نمي كند،بنابراين اگر در اين سوره«رعد» مي
فرمايد: «سواء منكم من اسرّ القول و مَنْ جهر به» اين خبير بودن به سرّ وجهر
بواسطه همان لطيف وخبير بودن است، و در اوائل سوره انعام مي فرمايد: «و هو الله في
السّموات و في الأرض يعلم سرّكم و جهركم و يعلم ما تكسبون»[13] او
است خداوند در آسمانها و در زمين،  پنهان و
آشكار شما را مي داند، و از آنچه (انجام مي دهيد و) بدست مي آوريد با خبر است،
آنچه كسب مي كنيد چه از اعمال و ملكات باطنه. و در سوره «طه» نيز مسأله علم خداوند
به سرّ و جهر بيان شده است، ولي    بطور
دقيق تر از ديگر موارد ياد شده است: «وَ انْْْ تَجهَر بإلقَولِ فَاِنَّه يَعْلَم

السرَّّ
و اَخفْي»[14] اگر سخن
آشكارا بگوئي(يا مخفي كني) او نهان ها و حتي پنهان تر از آن را مي داند، پس چيزي
در نهان انسان نيست كه او به آن آگاه نباشد، انسان يا سخن را آشكارا مي گويدكه
جهْر است يا در نهانش مطلبي را مخفي و كتمان مي نمايد كه سرّ است، يا مطلبي را مي
خواهد رويش تصميم گيري نمايد كه زمينه سرّ مي باشد، يا مطلبي است كه انسان
ناخودآگاه به آن تصميم گيري مي گيردف و نمي داند كه چطور تصميم به آن گرفت، خداوند
به همه اين ها آگاه و علم است.

 

نفس
مسوّله

انسان
بسياري از كارهايي را كه به انجام مي رساند به زشتي و بد آن آگاه است و نيز بسياري
از كارها را كه مرتكب مي گردد به خوبي آن علم و آگاهي دارد، ولي در مورد برخي از
كارها چنين نيست و از خوبي و يا بدي آن آگاه نمي باشد، و اين به اين جهت نيست كه
جاهل قاصر و يا مقصر باشد، حكم را نداند يا موضوع را، بلكه حكم و موضوع هر دو را
در حدي كه ديگر مردم مي دانند، مي داند، ولي در اثر سوابق سوء گناه چندين ساله، نفس
او تا مقام تسويل انحطاط پيدا مي نمايد، نفس مسوّله نظير نفس امّاره نيست كه انسان
را به بدي امر كند، و به انسان نمي گويد كه اين كار خوب را انجام نده، و آن كار
زشت را مرتكب شو، بلكه نفس مسوّله اين هنر را داراست كه بدترين عمل را به صورت
بهترين عمل در آورد و به انسان بگويد اين كار خوب است تا آن را حتي قربة الي الله
را انجام دهد، درست مانند تابلو ساز ماهري كه پشت تابلو را پر از آشغال كند ولي يك
قشر زيبائي هم روي تابلو بكشد، و نفس مسوّله روي تمام مفاسد را با قشر و پوششي
زيبا پنهان مي كند، چنان چه برادران يوسف كه حضرت يوسف (ع)را به چاه انداختند،
پدرشان يعقوب (ع) به آنها مي فرمايد: «بَلْ سَوّلَتْ لكم انفسكم امراً فَصَبْر‍‍
جَميل و الله المستعان علي ما تَصِفون»[15] ـ
گرگ او را نخورده بلكه نفس مسوّله شما اين كار را برايتان خوب جلوه داده است، من
صبر جميل پيشه مي كنم و از خداوند برابر آنچه شما مي گوئيد ياري مي جويم. نفس
مسوّله مرا وادار مي كند كه اين كار را خوب تشخيص بدهم و انجام دهم.

اينكه
فرموده اند: «حاسبوا انفسكم قبل اَنْ تحاسبوا» پيش از اين كه در قيامت به حساب
اعمال شما رسيدگي نمايند خود به محاسبه اعمالتان بپردازيد؛ براي رسيدگي به اين
گونه اعمالي است كه نفس انسان آنها را برايش خوب نشان داده است، و گرنه حساب اين
كه چند معصيت مثلا در طول يك روز از انسان سر زده است، كاري ساده يم باشد، آن چه
مشكل است تشخيص كارهاي بدي است كه نفس براي او خوب تسويل نموده است، چه بسا ممكن
است عمري تحت ولايت شيطان قرار داشته باشد و نداند كه تحت ولايت كيست؟ پس از مدت
ها برايش معلوم شود كه آن همه تلاشي كه كرده براي خدا نبوده، اين است كه در اوائل
سوره «طه» مي فرمايد: «وَ‌ اِنْ تَجْهَرْ بِالْقَولِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السّر وَ‌
اَخْفي»[16] اگر
سخن را جهر و آشكارا بگوئي (و يا مخفي و پنهان) او از راز نهان و پنهان آگاه مي
باشد، قول جهر را هم خود مي داني و هم ديگران مي شنوند و اين مهم نيست، آن چه كه
مهم است اين است كه حتي آن چه را كه بر خودتان نيز مخفي است خدا مي داند، يعني از
خواسته هاي ناآگاهانه انسان هم آگاه مي باشد.

هنگامي
كه انسان كارش فساد و تباهي شود و به آن طرف قدم بردارد، به آنجا مي رسد كه تمام
كارهاي فاسدش را خوب مي پندارد «و هم يحسبون انّهم يحسنون صُنعا» و اين پائين ترين
مرحله انحطاط است، يك وقت انسان گرفتار نفس اماره مي باشد كه او را وادار به زشتي مي
نمايد و در حالي كه مي داند زشت است انجام مي دهد ولي گاهي كار بدي را كه مرتكب مي
گردد آن را كار خير مي پندارد. از امام سجاد (ع)روايت شده است كه سي هزار نفر در
كربلا جمع شدند كه كشتن امام حسين (ع)را مايه تقرب به خدا مي دانستند، و گرنه كسي
به آنها جايزه براي آن كار نمي داد، و هزينه ها را هم خودشان تامين مي كردند و به
استثناي افرادي معدود بقيه قربةً الي الله! آمده بودند چرا كه تبليغات سوء چنين
اثري در آنها گذاشته بود و عقل خود را كه حجت باطني بود، به كار نينداختند و دعوت
خودشان را از امام ناديده گرفتند، و كم كم نفس مسوّله آنها، آن حرام را برايشان
حلال جلوه داد، و دست به چنان جنايتي هولناك در تاريخ زدند.

خدمات
و كارهاي خير هم سرّ و علنش در تمام شب و روز مشهود خداي متعالي است، چنان چه
درباره انفاق مؤمنان مي فرمايد: «الّذين ينفقون اموالهم بالليل و النّهار سرّاً و
علانية» آناني كه اموالشان را در شب و روز، به طور پنهان و آشكار اتفاق مي نمايند:
«فلهم اجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»[17] اجر
و پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ بوده، و برايشان بيم و اندوهي نيست،‌ پس انسان
چه در فضيلت و چه در رذيلت هر كاري انجام بدهد معلوم خداي سبحان مي باشد، و اين يك
اصل قرآني است. و در اواخر سوره «بقره» مي فرمايد: «لِلِّه ما في السّموات و ما في
الارض و ان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله»[18] آن
چه در آسمان ها و در زمين است از آن خداوند مي باشد، آن چه كه در دل داريد چنان چه
آشكارا يا پنهان سازيد، خدا شما را مطابق آن محاسبه مي نمايد، در آغاز آيه مي
فرمايد: آن چه در آسمانها و در زمين است، و سپس مي فرمايد: آن چه در جان شما است
خداوند مي داند و محاسبه مي نمايد، و اين نشان مي دهد كه انسان يك پاره چيزهائي را
در جانش مخفي مي سازد و چيزهائي را به مقام عمل مي رساند و اظهار مي كند، و ضمنا
اين تناسب را هم تفهيم مي نمايد كه نسبت جان و بدن، نسبت آسمان و زمين است. جان به
منزله آسمان و بدن به منزله زمين مي باشد، چنان چه بركات از آسمان به زمين مي رسد،
بدن هم بركاتي كه دارد به واسطه روح است.

بعضي
از امور كه انسان مرتكب آن مي گردد، در اخلاق به عنوان گناهان كبيره مطرح است، و
بعضي هم ممكن است ـ بحث حكم فقهي ـ به عنوان گناه مطرح نباشد ولي انسان را از
رسيدن به كمالات محروم سازد، پس آن چه در جان است از عقائد و اخلاق و نيت ها، همه
تحت حساب الهي است،‌ اگر انسان طمع به زن نامحرمي بنمايد ممكن است به حسب حكم فقهي
حرام نباشد، ولي به حسب حكم اخلاقي و تهذيب نفس، بي اثر نيست،‌ و لذا در سوره
«احزاب» به زنان پيامبر «ص» فرمود: «فلا تَخْضَعْنَ بالقول فَيَطمَعَ الذي في قلبه
مرض»[19] به
گونه اي هوس انگيز سخن نگوئيد كه بيماردلان در شما طمع كنند، اگر انسان به زني
نامحرم طمع ورزيد معلوم مي شود كه قلب و جانش بيمار است و چنان چه با مسائل تهذيب
و عفّت معالجه نكرد «في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً» اين مرض قلب بيشتر مي شود.

 

استخفاء
و سروب

«وَ
مَنْ هٌوَ مُسْتَخَّفٍ بِاللّيْلِ وَ سارِبٌ بالنّهار» و آنها كه شبانگاه به طور
مخفيانه كار مي كنند يا در روشنائي روز براي او تفاوتي نمي نمايد،‌و شايد سرّ اين
كه استخفاء در ليل را بر سروب نهار مقدم ذكر كرده است،‌براي اين باشد كه آن چه بر
ديگران هم مخفي است و در تاريكي شب مخفيانه انجام مي گيرد مشهود خداي سبحان است،‌
نظير «عالم الغيب و الشهاده» كه غيب اول ذكر شده است و بعد «الشّهاده» آمده است،
چنان چه در اول همين آيه «من اسرّ القول» و بعد «مَنْ جهر به» آمده است يعني سرّ
بر عَلَن مقدم شده است، سارب كسي است كه طي طريق مي نمايد: «فاتّخَذَ في البحر
سَرَبا»[20] راهي
را در دريا در پيش گرفتند، كسي كه سارب بالنّهار است هم خودش از كار خود باخبر است
و هم كار او مشهود ديگران است ولي كسي كه مستخفي بالليل است ديگران از كار او بي
خبرند و اما خداوند از آن آگاه است. اصولا كسي كه در شب شروع به كار مي نمايد براي
اين است كه مخفي باشد، نفرمود كسي كه شب حركت مي كند خدا از آن آگاه است يا روز
حركت مي كند كه نمي خواهد مخفي، كاري نمايد، بلكه فرمود حركت روز او را خدا مي
داند و آن كه شب كار مي كند و بناي بر اخفاء دارد خداي متعالي مي داند، استخفاء
بالليل يعني كسي كه در شب كاري را به قصد خفاء انجام مي دهد. البته در قرآن كريم
فرموده كه همه كار و شئون شما مشهود حق تعالي است ولي مي خواهد در اين آيه به آنها
كه به طور پنهان كار خلاف انجام مي دهند هشدار بدهد كه مخفي كاري سودي به حال شما
ندارد. پنهان شما هم پيش خداوند عَلَن و آشكارا است، كارهايتان در شب و روز، پشت
درهاي بسته و يا به صورت آشكارا و در ديد همگان يكسان مي باشد، شما اگر از ديد
ديگارن مخفي بمانيد از نظر خداوند مخفي نخواهيد بود. در سوره «نساء» مي فرمايد: «و
يقولون طاعة فاذا برزوا من عندك بَيَّتَ طائفة منهم غير الذي تقولُ و الله يكتبٌ
ما يبيتون فَاعر      عنهم و توكّل علي
الله و كفي بالله وكيلا»[21] آنها
در حضور تو مي گويند اطاعت مي نمائيم ولي چون از نزد تو بيرون شدند، جمعي از آنان
جلسات شبانه بر ضد تو تشكيل مي دهند، خداوند آن چه را در اين جلسات مي گويند مي
نويسد، اعتنائي به آنها مكن، و بر «الله» توكل نما و كافي است كه او يار و مدافع
تو باشد، آنهائي كه شب نشيني ها و بيتوته هاي شبانه دارند تا دور از انظار ديگران
بمانند، قرآن كريم روي اين نكته تكيه دارد كه خداوند به آن آگاهي دارد، بر فرض اين
كه پشت درهاي بسته در آن جلسات شبانه هم تصميم بگيريد، جواب خدا را كه از تصميم و
اعمالتان آگاه است چه مي دهيد، قرآن روي اين استخفاي در ليل در چند مورد تكيه
نموده است كه آيه فوق يكي از آن موارد است، كه مي فرمايد: آنها هنگامي كه به حضور
تو اي پيامبر آمدند مي گويند سمعا و طاعةً ما فرمانبرداريم ولي در بيتوته هاي
شبانه خويش برخلاف آن حرف را مي زنند ولي خداوند هر تصميمي را كه در پشت اطاق هاي
در بسته اتخاذ نمايند مي داند و به حسابشان مي نويسد. و در آيه 108 همين سوره
فرموده: «يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله و هو معهم اذ يّبيتون ما لا يرضي
من القول و كان الله بما يعملون محيطا» ـ اعمال زشت خويش را از مردم مخفي مي
دارند، اما از خدا پنهان نمي كنند و هنگامي كه در مجالس سخناني كه خداوند راضي
نبود مطرح مي كردند خدا با آنها بود و خداوند به آن چه عمل مي كنند احاطه دارد، هر
تصميم گيري شبانه از او مخفي نماند، چرا كه در هر حالي باشيد با شما است، و هر چه
بگوئيد خدا مي داند چون خدا به هر چيز محيط است به آنها و به اعمال دروني شان و
خود آنان از همين اشياءاند كه خدا به آن احاطه دارد، و از تمام سخنان و از جزئيات
و كليات برنامه هايشان آگاه مي باشد.

و
در سوره «نمل» مي فرمايد: «و كان في المدينة تسعة رهط يفسدون في الأرض و لا يصلحون
قالوا تقاسموا بالله لَنبيّنَّهٌ و اهله ثم لتقولنّ ما شَهِدنا مَهْلِكَ اَهْلِه و
انا لصادقون»[22] در مدينه
نه گروه اند كه به افساد در زمين مي پرداختند و قصد اصلاح نداشتند، به يكديگر
گفتند بيائيد هم سوگند شويم كه به پيامبر و خانواده و وابستگان فكري او شبيخون
زنيم و آنها را از بين ببريم، سپس به وليّ دم مي گوئيم ما هرگز از كشته شدن و هلاك
خانواده او خبر نداشتيم. و در اين گفته خويش صادقيم، اين نقشه شبانه آنان را خدا
به پيامبرش خبر مي دهد كه چنين تصميمي گرفته اند كه شبيخون بزنند و سپس مي فرمايد:
«و مكروا مكراً و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون» آنها نقشه كشيدند و ما هم نقشه مهمي
در حالي كه خبر نداشتند، اگر خواستيم آنها را با دست خود آنها مي گيريم، با همان
قدرتيكه مال خداست و در اختيار آنها گذاشته شده است، منظور اين است كه تمام شئون
زندگي انسان مشهود خداي سبحان است، مخصوصا كارهاي نهاني و تصميم هاي شبانه، و در
سوره يونس مي فرمايد: «و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من
عمل الا كنا عليكم شهوداً اذ تفيضون فيه و ما يعزبُ عن ربّك من مثقال ذرّة في
الارض و لا في السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا في كتاب مبين»[23] در
هيچ حالي نيستي و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نمي كني و هيچ عملي را انجام نمي
دهيد مگر اين كه ما شاهد و ناظر بر شما مي باشيم در آن هنگام كه وارد آن مي شويد،
و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفي نمي ماند به اندازه سنگيني ذره اي
و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن، جز آن كه در كتاب «لوح محفوظ» ثبت و ضبط
است، اولين لحظه ورودتان در هر كاري در مشهد و محضر ما مي باشيد و ذره اي از علم
خداوند غروب ندارد و غائب عن الله نيست، چون اين چنين است، جميع شئون حياتي شما هم
در مشهد و محضر خداي سبحان است، قهرا تصميم هاي نهاني هم در مشهد خداي سبحان است،
و مخفي كاري سودي به حال كسي ندارد.

ادامه
دارد

 



1ـ سوره هود، آيه
65.