گسترده عزِّت مومن

تجلَّي
عرفان از مناجات ماه شعبان

گسترده
عزِّت مومن

آيت
الله محمدي گيلاني

آخرين
قسمت

*
فقره خاتمه مناجات، مروري كوتاهي بر مضامين گذشته آن.

*
تلاوم نسوج و تناسب اجزاء آن كه هماهنگ به سوي غرض اصيل «عزّ ابهج» منتهي مي شوند،
كه محور حقيقي اين همه معارف مطلوب در اين مناجاتست يعني خلاصي از تعلقات فتنه بار
اين سقف مُقرنس و دخول در حصن منيع عِزّالهي است.

*
عزِِّ و عزِّت: تأثر ناپذيري ناخواسته، عزيز از اسماء حسناي خداي تعالي است، مؤمن
متعزّز باين عزّت است.

*
حرمت تنازل از عزِّت.

*
تحميل و زور گوئي طاغوتها در آستان منيع مؤمن بالله چون شراره اي از هيبت عزّتش
سوسو زده خاموش مي شود.

*
گستره عزت مومن شامل عزت خدا و عزت رسول الله «ص» است.

*
شيطان بزرگ «نكص علي عقبيه» نغمه متعزّز بالله كاخ كفرآباد كرملين را به اهتزاز در
آورد و القائات شيطاني را نسخ و آيات الهي را تحكيم بخشيد.

قوله:

«الهي
و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفاً و عن سواك منحرفاً و منك خائفاً مراقباً
يا ذالجلال و الاكرام و صلي الله علي محمد رسوله و آله الطاهرين و سلم تسليماً‌
كثيراً».

ـ
الهي …. و به نور عز «مناعت بخش» خود كه از هر چيز مسرت انگيزتر است، مرا ملحق
فرما تا معرفتم فقط از آن تو باشد و از غير تو روي گردان شوم و فقط از تو خائف و
مراقب باشم، اي صاحب صفات قهر آميز جلال و لطف و مهر انگيز جمال، و درود و تسليم
كثير خداي تعالي بر محمد پيامبرش و بر آل طاهرين او باد.

 

فقرۀ
ختام مناجات

آخرين
فقره مناجات شعبانيه است كه در اين مقاله شرح و تفسير مي شود، و كمتر دعا و
مناجاتي است كه در علوّ مضامين و رفعت محتوي و تلاؤم نسوج و تعادل اجزاء، به مقام
اين دعاء شريف مي رسد.

جمله
هاي موجز آن ـ كه معارفي به فراخنائي هستي را در بر دارند‌ ـ‌ آن چنان متناسب
ترتيب داده شده اند كه هم چون اعضاء پيكري كه هر يك در عين انجام وظيفه ويژه اش با
ديگر اعضاء هماهنگ به سوي غرض اصلي مي شتابند. اين چنين است جمله هاي اين مناجات
كه هر جمله اي از آن در عين اشتمال به معرفتي جان نواز، با ديگر جمله ها هم سو و
هماهنگ به جانب هدف اصيل كه معرفت توحيد و توحيد در معرفت است، با فرح بخش ترين
ارغنون در شتابند، كه امواج رنگارنگ معارف الهي را با فروغ نوازش گر عشق سرمدي بر
قلوب عارفان پاكباز مي تابانند و در ختام، غرض اصيل را با تعبير همّت افزاي
برخاسته از روحي منبع اداء مي كند كه:

«الهي
و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفاً» يعني مرا از اين تخته بند تن و سراچه
طبيعت، به طرب سراي عزّ و استغناء از غير خويش پيوندم ده كه معرفتم خاص تو باشد.

در
جمله هاي موجزش صاحبدلان جوينده را به سرچشمه رحيق مختوم رهنمائي مي كند و راه
خلاص از زندان نگراني «تربّص» را كه حقا مرگ تدريجي است، در فرار الي الله تعالي
اعلام مي نمايد و حديث شريف قدسي: «من اتاني يمشي اتيته هروله» را به ياد مي آورد
كه آن كس كه به سوي خداي تعالي به آرامي رود او با هروله و شتاب به استقبالش مي
آيد، پس چگونه خواهد بود عنايت حضرتش نسبت به آن كس كه به سويش فراري شتابان است؟!

و
با اشاره زود گذر به «بداء» در ذيل قضاء و قدر، انجماد زائي كرده و انگيزه تحرك و
تلاش و اميد و نجاح مي آفريند، و پذيرش دگرگوني و حركت را مايه اساسي امدادهاي
غيبي تازه به تازه و نو به نو اعلام مي دارد و همين است مراد امام صادق (ع)كه مي
فرمايد: «ما عزم الله بمثل البداء» و در خبري ديگر: «ما عبدالله بشيء مثل البداء»،
(اصول كافي، ج 1، ص 146).

و
با ابتدا نمودن به «الهي» در آغاز هر فقره اي كه نغمه فطري هر موجودي است توجه به
مقام الوهيت «مغناطيس قلوب» را عميق تر مي كند و دلهاي پاكبازان را بدين وسيله
براي نزول ملائكه بيشتري مهيا مي نمايد و تا آستان: «ماذا وجد من فقدك و ما الذي
فقد من وجدك» به پيش مي برد.

و
حقيقت توكل و حسن ظنّ و انس بالله تعالي و تبتّل و انقطاع به حضرتش را در بياني
سهل و ممتنع روشن مي سازد، و به اين بيان از بي اعتنائي به علل و اسباب تحذير مي
كند كه حديث نوراني از رسول الله (ص) را در جواب آن كس كه پرسيد: شترم را رها كنم
و توكل بر خدا نمايم؟ فرمودند: «اعقلها و توكل» يعني «با توكل زانوي اشتر ببند»
تداعي مي كند.

پيامد
جبران ناپذير تسويف و خود فريبي را كه صيحه و زاري اكثر اهل دوزخ از آن است اخطار
مي كند، چه مآل تسويف و خودفريبي، خود فراموشي و نهايتا خدا فراموشي است و لحوق به
زمرۀ فجار است كه همه اعضاء و جوارح آنان، آلات شيطان است حتي قرآن را به زبان
شيطاني قرائت مي كنند و كتاب و نامه آنها جحيم افروز است.

با
طرح بيان ستر و پرده پوشي خداوند متعال بر گناهان عباد، سترهاي گوناگون فروهشته
بين موجودات: «از ستر تعظيم، ستر منت بر قبائح نفرت انگيز، كرم، ستر عفو و مغفرت،
ستر حياء، ستر عصمت و نظائر اينها» را در نظر اهل تدبر دفيله مي دهد و او را منتقل
مي كند كه پرتو گستردۀ اسم مبارك «الظاهر» كه برترين سترها است،‌ قلب عبد مومن است
كه به مقتضاي حديث قدسي: «لا يسعني ارضي و لا سمائي بل يسعني قلب عبدي المؤمن» سرا
پردۀ حق تعالي است.

در
تعبيري اعتراض نما، انبساط در شكوي و سوال را با استغناء و ادب مي آموزد و به
همراه تعبير صريح، مطلوبي غير صريح را چون برقي خاطف مي درخشاند و آن چنان ظريفانه
التماس و مسئلت خود را عرضه مي دارد كه فوق آن در تصوّر نمي گنجد، و عويصه
«خودشناسي و خداشناسي يا خداشناسي و خودشناسي» را با ايماني : «من تعرّف بك غير
مجهول» حل مي كند كه خداي تعالي را با خداي تعالي بايد شناخت و هر چيز ديگر را با او،
و حضرتش در هر «برهان» حد وسط است و خود «برهان» بردار نيست زيرا داراي حدّ‌ و سبب
نيست، بلي حق اين است كه اختلاف طرق الي الله تعالي به حسب اختلاف درجات ادراك
رهروان است.

با
عرضه داشتن حسن ظنّ به رحمت واسعه حق و اميد ناگسستني به كرم خداي كريم در عين
اعتراف به گناهان ساقط كننده، تبيين مي كند كه اعتقاد حق و عمل صالح بر اصول و
فروع شقاوت زا غالب است، و اعتقاد پاك و حسن ظن به رحمت حق و رجاء به كرم عميمش،
متمكن از صعود الي الله تعالي است، و اعتقاد باطل و كلمه خبيثه تمكن از عروج الي
الله تعالي را ندارد، و از اين رو است كه اصحاب يمين مبتلا به كبائر در يوم الرجوع
الي الله تعالي را ندارد، و از اين رو است كه اصحاب يمين مبتلا به كبائر در يوم
الرجوع الي الله تعالي از گرو و رهانت اعمال آزاد مي شوند و صدها معارف عاليه ديگر
را بالمطابقه يا بالالتزام و يا بدلالة الايماء به اهل انديشه و تدبر ارزاني مي
دارد.

و
نهايتا از محور اين همه مطالب آشكار و نهان پرده بر مي دارد و لحوق به مقام «عزّ
ابهج» الهي را مسئلت مي نمايد و اعلان مي كند كه مسرت انگيزترين مقام براي سالك
الي الله تعالي خلاصي از تعلقات فتنه بار اين سقف مقرنس و دخول در حصن عز خداوند
عزيز است كه نفوذ ناپذير است و در اين حضرت است كه معرفت در توحيد كامل شده و به
توحيد در معرفت متبدل مي شود و «اكون لك عارفا» عينيت مي يابد و به جز خدا نبيند و
به همين حقيقت اشارت دارد دعاء عرفه سيدالشهداء (ع)در آن فقره كه عرض مي كند: «انت
الذي تعرّفت اليّ في كل شيءٍ فرايتك ظاهراً في كل شيء».

ـ
خداي من! اين توئي كه پيگير شناساندن خود به من در هر چيز شدي پس در هر چه بنگرم
تو پديدار بوده اي!.

وه!
كه عبارت مزبور خود نظاط انگيز و عشق آفرين است و بديهي است كه نشاط و عشق ملموس
از اين عبارت امام (ع)درخششي از حقيقت «عزّ ابهجي است» كه حضرتش بدان متحقق است، و
غوغاي بهجت آفرين آن تجلي اي است كه گوش دل عارفان را مي نوازد و لذت زمزمه بآن را
در همه نسبح هاي وجودشان احساس مي كنند!.

 

عزّ
و عزّت

عز
و عزت تاثر پذيري ناخواسته از غير خويشتن است و عزيز يعني قاهر به غير مقهور كه از
اسماء حسناي خداوند متعال است و مرز و حد هر موجودي بدان وسيله اعطاء مي گردد كه
براي ديگري ممنوع الورود است و مومن رهرو الي الله تعالي متعزز به اينعزت است و
پاسداري اين عزت را بر وي واجب فرموده و اجازه تنازل از عزت را به او نداده چنان
كه از امام صادق (ع)آمده: «ان الله عزوجل فوض الي المومن اموره كلها و لم يفوّض
اليه ان يكون ذليلا اما تسمع الله تعالي يقول: «ولله العزة و لرسوله و للمومنين».

ـ
خداوند عزوجل همه امور مومن را به وي تفويض و واگذار فرموده ولي در معرض ذلت واقع
شدن به وي تفويض نفرموده، آيا نمي شنوي كه خداي تعالي چه مي فرمايد: «عزت به خداي
تعالي و پيامبرش و مومنين اختصاص دارد».

مومن
رهرو الي الله تعالي كه كادحا به لقاء‌حق شتابان است بالقاء اسم مبارك «عزيز»
تغيير هويت مي يابد و نشانه لقاء چناني همانا تاثر ناپذيري ناخواسته از غير خويش
است يعني هويتش آن چنان  تبديل مي شود كه
تاثير غير در او بدون اراده اش ممتنع است و زور گوئي ها و تحميل هاي طواغيت در
آستان منيعش چون شراره اي از هيبت عزتش سوسو زده، افسرده و خاموش مي گردند و در
حديث از امام محمد باقر (ع)آمده: «ان الله تعالي اعطي المومن ثلاث خصال: العز في
الدنيا و الاخره و الفلج في الدنيا و الآخره و المهابة في صدور الظالمين».

ـ
خداوند متعال به مومن سه خصلت عطا فرموده: عزت در دنيا و آخرت، و ظفرمندي و پيروزي
در دنيا و آخرت، و هيبت او را در دلهاي ستمكاران نهاده است.

چرا
چنين نباشد؟ در صورتي كه «لله العزه» و به عزت خويش، قاهر بر همه موجودات است و
جملگي ممكنات مقهور اويند، و به فضل خود بر سول الله (ص) و مومنين، منت نهاده و
آنان را به مشاركت در اين نعت جلال آفرين و مناعت بخش مكرم ساخته و فرموده: «و
لرسوله و للمومنين».

بديهي
است كه خلعت عزت، جهت رسول الله (ص) به ملاك رسالت و ايمان است و تكريم مومنين به
«عزة الله تعالي» مدارش ايمان است كه با وساطت و سفارت رسول الله (ص) به آنان
موهبت شده است و الزاما عزت مومنين نيز مرهون رسالت رسول الله (ص) است و از اين
رو، در تحقق ايمان ناگزير از اداء شهادتين مي باشد.

 

عزت
مومن از عزت خدا است

نكته
اي كه از ثمرات شيرين تدبر در قرآن كريم در اين مقام است، آن كه براي خداي تعالي
به حكم اسم مبارك «المؤمن» عزت در حوزه مومنين است چنان كه براي رسول الله (ص) كه
خود از مومنين است، عزت در حوزه مومنين است و بنابراين، گستره عزت مومنين، شامل
عزت الله تعالي و عزت رسول الله صلي اله عليه و آله مي شود، و اين عزت مومنين است
كه حصن منيعي براي احكام و حرمات است و براي حِمي و حرم رسول الله (ص) هم چون
بازوي محكمي ملاذ و ملجاء است كه قرآن كريم بر اين تكريم گواهي مي دهد.

«لتومنوا
بالله و رسوله و تعزروه و توقّروه و تسبّحوه بكرة و اصيلا»، (سوره فتح، آيه 9).

ـ
تا شما به خداي تعالي و رسولش ايمان آوريد و او را ياري و تعظيم نمائيد و صبح و
مسا تسبيح گوي او باشيد.

آيه
مزبور براي مومن نوازشي است روح بخش چه خ داوند عزيز، حمايت از حرمات خويش و تعظيم
جلال ربوبي و صيانت ساحت مقدس روسل الله (ص) را بر همت و عزت والاي مومن كه تسبيح
گوي حق تعالي در صبح فروزان و شب ديجور است، مترتب فرموده.

مومن
است كه در يلداي مظلم جاهليت قرن بيستم، هنگامي كه مشاهده كرد، جانب حق تعالي و
حرمت شريعت الهي با دسائس طائفه «ما قدروا الله حق قدره» در شرف هضم است، با جدّ و
جهد تامّ ناشي از عزت ايمان قيام نمود و به تعظيم و توقير جانب حق و پاسداري از
حريم رسال آن چنان همت گماشت كه شيطان بزرگ «نكص علي عقبيه».

مومن
است كه مغناطيس روح متعزّز بالله وي ارواح پاك اهل ايمان را مجذوب خويش كرده و از
اين احباءالله، بنياني مرصوص در كار زار في سبيل الله فراهم ساخت و به همراه آن
بنياني ديگر اما پولادين با قلم و زبان و تعليم و بيان پي افكند كه نغمه دلنشين
آن، كفرآباد كاخ كرملين را به اهتزاز درآورد و صداي رساي آن در گوش جهانيان طنين
انداز شد «كه شنيده چنين صداي دراز؟!».

با
اتكاء به عز ابهج خداي تعالي بوده كه مومن متعزز بالله القائات شيطاني را كه
مزدوران و فعله هاي شيطان بزرگ در آرمان نبوت و جمهوري اسلامي عزيز نموده بودند به
حول الله و قوته نسخ كرده و آيات الهي را توقير و تحكيم بخشيد و كوس رسوائي آنان
را در پهنه زمين و صحنه تاريخ به نوا در آورد و دهها كراماتي ديگر.

صدق
ولي الله تعالي امام صادق (ع)كه مي فرمايد: «ما نقل الله عزوجل عبدا من ذلّ
المعاصي الي عزّ التقوي الّا ان اعناه من غير مال و اعزّه من غير عشيره و آنسه من
غير بشر».     (اصول كافي، ج2، ص76)

و
اين راهي است كه امام صادق (ع)آن را براي لحوق به حوزۀ عزّ ابهج خداي عزوجل ارائه
مي دهد كه متحقق به آن ارواح طيبه مسانخ خود را مجذوب مي كند و «لله العزة و
لرسوله و للمومنين» را ملموس اهل بصيرت مي سازند و اصول و فروع دين حنيف را منيع
الحمي مي نمايند. و «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه» پس «من كان يريد العزة
فلله العزة جميعا».

صدق
الله العلي العظيم