اهميت و جايگاه عاقبت به خيرى در اسلام

اهمّيت و جايگاه عاقبت بخيرى در اسلام‏
حجةالاسلام سيد جواد حسينى
انسانها به چهار دسته تقسيم مى‏شوند:
1- كسانى كه از اوّل تا آخر عمر خوب و در مسير صحيح بوده‏اند، اين گونه افراد كمند و بارزترين مصداق آن‏ها انبياء، امامان و اولياء الهى هستند.
اين گروه يقيناً عاقبت بخير هستند و هيچگونه جاى بحث ندارد هر چند خود اين گروه نسبت به آينده خويش نگران و ترسان هستند.
2- كسانى كه از اوّل عمر تا پايان بَدو شرّ بوده‏اند، و لحظه‏اى در مقابل فرامين الهى سر تعظيم فرود نياوردند.اين گروه در عاقبت به شرّشان شكّى نيست و اين گروه نيز مورد بحث نيست.
3- گروه سوّم انسان‏هايى هستند كه در اوائل زندگى اهل خير و نيكى و در مسير هدايت هستند ولى بر اثر عدم تسلّط هواهاى نفسانى و پاكيزه شدن از صفات رذيله، كم كم به انحراف كشيده شده و سرانجام عارى از ايمان و در حال ارتداد و كفر از دنيا رفته، اين گونه افراد را مى‏گوييم افرادى كه عاقبت به شر شده‏اند. اين گروه به عنوان درس عبرت محل بحث و اشاره خواهد بود و در قرآن آيات فراوانى داريم به اين مضمون كه «آمنوا ثم كفروا».
4- گروهى در اوائل زندگى بر اثر غفلت و نادانى دچار گناه و انحرافات هستند ولى با گذشت زمان و رشد عقلى آرام، آرام در مسير صحيح قرار گرفته و سرانجام باايمان كامل و كوله بارى از اعمال صالح و توبه قبول شده از دنيا مى‏روند، اين گروه را عاقبت بخير مى‏ناميم و بحث اصلى اين مقال نيز درباره همين گروه خواهد بود.
مقصود از عاقبت به خيرى‏
عمر انسان مجموع لحظات است و يكى از آن لحظات همان لحظه آخر و پايانى عمر انسان است. انسان بايد تلاش كند كه در آن لحظه در حالى باشد كه داراى ايمان كامل و توبه مقبوله باشد و اگر ذرّه‏اى كوتاهى و بى مبالاتى كند امكان دارد در همان لحظه شيطان ايمان را از انسان بگيرد و خداى ناكرده دلبسته به غير خدا باشد.
اهمّيت عاقبت به خيرى‏
الف: قرآن‏
آيات متعددى از قرآن بر اين امر تأكيد دارد كه مردم تلاش كنيد مسلمان و عاقبت به خير از دنيا برويد كه به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود.
1- وصيّت خداوند
خداوند متعال مؤمنان را اين گونه توصيه مى‏كند: «يا ايّها الّذين آمنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته و لاتموتنّ الّا و انتم مسلمون؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آن گونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است تقواى الهى داشته باشيد، و از دنيا نرويد، مگر اين كه مسلمان باشيد (تلاش كنيد تا پايان عمر گوهر ايمان را حفظ كنيد.)»
2- وصيّت ابراهيم به فرزندان‏
«و وصّى بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنىّ انّ اللّه اصطفى لكم الدّين فلا تموتنّ الّا و انتم مسلمون؛(2) و ابراهيم و يعقوب(در واپسين لحظات عمر) فرزندان خود را به اين آيين، وصيّت كردند(و هر كدام به فرزندان خود گفتند) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براى شما برگزيده، و شما جز به آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) از دنيا نرويد.(تسليم الهى بودن همان عاقبت به خيرى است.)»
تسليم امر الهى بودن در هر زمانى متدين به دين الهى آن زمان بودن است و در اين زمان عاقبت به خيرى به اين است كه انسان واقعاً مسلمان و در حال داشتن دين اسلام و ايمان عميق به اصول و اركان آن از دنيا برود.
3- درخواست راسخان در علم عاقبت به‏خيرى‏
«الرّاسخون فى العلم آمنّا به…ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمةً انّك انت الوهّاب؛(3) راسخان در علم مى‏گويند: «ما به آن (قرآن) ايمان آورديم…پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنكه ما را هدايت كردى (از راه حق) منحرف مگردان و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده‏اى».
آيه فوق نكات مهمى در رابطه با عاقبت به خيرى دارد:
1- راسخان علم با آن عظمت مواظب روح و دل خود هستند (رّبنا لاتزغ قلوبنا).
2- در خط قرار گرفتن و هدايت شدن مهم است ولى مهم‏تر آن است كه انسان از خط خارج نشود و تا آخر خط بماند.
3- از خطر سوء عاقبت روح و دل نبايد غافل شد و هميشه در اين زمينه از خداوند بايد استمداد جُست.
4- وقتى راسخان در علم از عاقبت به خيرى ترس داشته باشند تكليف ديگران مشخص است كه چه قدر بايد براى عاقبت به خيرى تلاش نمايند.
4 – «…ربّنا آتنا فى الدّنيا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار؛(4) و بعضى مى‏گويند: پروردگارا! به ما در دنيا «نيكى» عطا كن، و در آخرت نيز «نيكى» مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار». در روايات آمده كه رضايت الهى، بهشت، حورالعين حسنات آخرتند و حسنات دنيا علم و عبادت، اخلاق و توسعه در معاش و همسر نيك مى‏باشند.(5)
از جمله امام صادق (ع) در تفسير آيه فوق فرمود: «رضوان اللّه و الجّنة فى الآخرة و السّعة فى المعاش و حسن الخلق فى الدّنيا؛(6) خشنودى خدا و بهشت در آخرت (حسنه است) و توسعه در معاش و خوش خلقى در دنيا (حسنه) مى‏باشد.»
ب: روايات‏
روايات فراونى دلالت بر اهمّيت عاقبت به خيرى دارند كه ما فقط به چند نمونه بسنده مى‏كنيم.
1- از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود: «انّ العبد ليعمل عمل اهل النّار و انّه من اهل الجنّة و انّه ليعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار، و انما الاعمال بالخواتيم؛(7) براستى بنده عمل جهنميان را انجام مى‏دهد در حالى كه خود اهل بهشت است و براستى بنده عمل بهشتيان را انجام مى‏دهد در حالى كه خود اهل آتش است (سرّ اين مطلب اين است) كه ميزان در اعمال فقط به پايان آن است (كه در آخرين روزها چگونه رفتار مى‏كند).»
نمونه جالب مصداق اين حديث، هارون است. مورخان نوشته‏اند: روزى هارون به ديدار «فضيل بن عياض» يكى از مردان وارسته و آراسته و آزاده آن روز، رفت، فضيل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال نارواى او پرداخت و وى را از عذاب الهى كه در انتظار ستمگران است بيم داد هارون وقتى اين نصايح را شنيد به قدرى گريست كه از هوش رفت! و چون به هوش آمد، از فضيل خواست دوباره او را موعظه نمايد. چندين بار نصايح فضيل و به دنبال آن بيهوشى هارون تكرار گرديد،سپس هارون هزار دينار به او داد تا در موارد لزوم مصرف نمايد.»(8)
اين عمل بارزترين مصداق عمل بهشتى است ولى خود هارون بر اثر ظلم بى شمار و به شهادت رساندن امام هفتم موسى بن جعفر(ع) مستحق جهنّم است.
مى‏و مستورى و مستى همه بر عاقبت است‏
كس ندانست كه آخر به چه حالت برود
گِرَوى آخر عمر از مى معشوق بگير
حيف ايّام كه يك سر به بطالت برود
2- غصّه على(ع) عاقبت به خيرى است‏
پيامبراعظم(ص) بعد از ايراد خطبه شعبانيه در پايان آن شروع كرد به گريه، على(ع) عرض كرد: اى رسول خدا(ص) چرا گريه مى‏كنى؟ فرمود: يا على! گريه‏ام براى آن چيزى است كه در اين ماه (ماه رمضان) بر تو وارد مى‏شود گويا مى‏بينم كه براى پروردگارت نماز مى‏خوانى در حالى كه شقى‏ترين انسان و شقى‏تر از پى كننده ناقه ثمود، برانگيخته مى‏شود پس ضربتى بر پيشانى تو وارد مى‏سازد كه بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب مى‏شود، قال اميرالمؤمنين: فقلت يا رسول اللّه و ذلك فى سلامةٍ من دينى؟ فقال: فى سلامةٍ من دينك؛ اميرمؤمنان مى‏گويد، گفتم: اى رسول خدا اين (شهادت) در حال سالم بودن دينم(و مسلمان بودنم) است، فرمود: (بلى) در حال سلامت دينت خواهد بود.»(9)
توجّه داريم در كار معصومى همچون على(ع) تعارف وجود ندارد، آن حضرت نپرسيد، چگونه، در كجا و در چه زمانى به شهادت مى‏رسم، بلكه غصّه اصلى حضرت اين بود كه مسلمان از دنيا مى‏رود يا نه؟ از اين مى‏فهميم كه تا آخر مسلمان باقى ماندن و دين و ايمان را حفظ نمودن كارى است كارستان، و عملى است بسيار دشوار.
در ذيل نامه به مالك اشتر على(ع) مى‏فرمايد: «و ان يختم لى ولك بالسّعادة و الشّهادة؛(10) و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و سعادت ختم فرمايد.»
3- خير انسان در عاقبت به خيرى است‏
پيامبراكرم(ص) فرمود: «اذا اراد اللّه بعبدٍ خيراً طهّره قبل موته قيل ما طهوره العبد؟ قال: عملٌ صالح يلهمه ايّاه حتّى يقبضه عليه؛(11) هرگاه خداوند نسبت به بنده‏اى اراده خير كند او را پيش از مرگ پاك و پاكيزه مى‏كند. گفته شد چگونه بنده را پاك مى‏كند؟ فرمود: عمل صالحى به او الهام مى‏كند (كه او بر آن مداومت كند) تا زمانى كه از دنيا برود.»
در تعبير ديگر آمده است كه حضرت فرمود: «اذا اراد اللّه بعبدٍ خيراً عمله قيل ما عمله؟ قال يفتح له عملاً صالحاً قبل موته ثمّ يقبضه عليه؛(12) هرگاه خداوند به بنده‏اى اراده خير كند عمل صالح به او الهام مى‏كند قبل از مرگش سپس بر همان عمل قبض روحش مى‏كند.»
ج: دعاها
در اين زمينه دعاى معصومين(ع) غوغا مى‏كند، به گونه‏اى كه كمتر دعايى مى‏يابيم كه در آن از عاقبت به خيرى سخن به ميان نيامده باشد، و گاه تمام يك دعا درباره عاقبت به خيرى مى‏باشد، كه به نمونه هايى در اين مورد اشاره مى‏شود.
1- زيارت عاشورا
اين زيارت كه از زيارات قدسى و معروفى است به ما تلقين مى‏كند كه يكى از دعاهاى شما عاقبت به خيرى باشد به اين صورت كه «اللّهم اجعل محياى محيا محمّدٍ و آل محمّد و مماتى ممات محمّدٍ و آل محمّد؛ بار خدايا زندگى من را (همچون) زندگى محمّد و آل محمّد، و مرگ مرا (همچون) مرگ محمّد و آل محمّد (كه با عاقبت به خيرى از دنيا رفتند) قرار بده.»
2- صحيفه سجّاديه‏
حضرت سجّاد(ع) در اين زمينه گوى سبقت را از همه ربوده ،در زبور آل محمد، صحيفه سجّاديّه، دعاى مخصوصى دارد درباره عاقبت به خيرى. بعد از اين كه ياد خدا را شرف و شكر او را فوز دانسته و درخواست مى‏كند كه هميشه به ياد او باشد. مى‏فرمايد: «و اذا نقضت ايّام حياتنا، و تصرّمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتك الّتى لابدّ منها و من اجابتها؛ و آن زمان كه ايام حيات ما سپرى شد و رشته عمرهايمان قطع شد، و دعوت تو(يعنى مرگ) كه از آن و اجابت آن گريزى نيست، حاضر گشت، فصلّ على محمّدٍ و آله، و اجعل ختام ماتحصى علينا كتبة اعمالنا توبةً مقبولةً لاتوقفنا بعدها على ذنبٍ اجترحناه، ولامعصيةٍ اقترفناها؛پس بر محمّد و آل او درود فرست و پايان (كار ما و) آنچه را كه نويسندگان اعمال ما ثبت كرده اند توبه مقبوله قرار بده، توبه‏اى كه پس از آن ما را بر گناهى كه مرتكب شده‏ايم و معصيتى كه انجام داده‏ايم، سرزنش و توبيخ نفرمايى.»(13)
3- دعاى ابوحمزه ثمالى‏
دعاى ابوحمزه سراسر عاقبت به خيرى است در بخشى از آن مى‏خوانيم: «و توفّنى فى سبيلك و على ملّة رسولك…اللهم انّى اسئلك ايماناً لااجل له دون لقائك؛(14) خدايا! مرا به راه خدا و بر دين رسولت بميران… خدايا از تو ايمان مى‏خواهم كه پايانى جز ملاقات تو نداشته باشد.»
4- دعاى جوشن كبير
دعاى جوشن كه توسط جبرئيل به پيغمبر(ص) تعليم داده شده است و مشتمل بر اسم اعظم الهى است و اثر خواندن آن درك شب قدر، نجات از آتش جهنّم، و رفتن به بهشت است، صد بند دارد، در هر بندى دو اسم خداوند ذكر شده است، بعد از هر بندى جمله تكرار مى‏شود كه مضمون آن همان عاقبت به خيرى است و آن اين است: «سبحانك يا لا اله الّا انت، الغوث الغوث، خلّصنا من النّار يا ربّ؛(15) منزهى تو اى خداى كه جز تو خدايى نيست، به فرياد(م) برس، به فرياد(م) برس (و) رهايمان كن از آتش اى پروردگار.»
5 – دعاى مجير
اين دعا كه از تعليمات جبرئيل به پيغمبر اكرم(ص) و اثر گناه زدايى فوق العاده دارد، حدود نود بار بعد از سبحانك و تعاليت دو اسم مبارك الهى آمده، و بعد از آن اين جمله آمده است: «اجرنا من النّار يا مجير؛(16) پناه ده ما را از آتش اى پناه دهنده.»
6- دعاى هر روز ماه رجب‏
در بخشى از اين دعا مى‏خوانيم: «و اختم لى بالسّعادة فيمن ختمت و احينى ما احييتنى موفوراً و امتنى مسروراً و مغفوراً و تولّ انت نجاتى من مسألة البرزخ…و اجعل لى الى رضوانك و جنانك مصيراً؛(17) و به پايان بر براى من به سعادت و خوشبختى در زمره كسانى كه (عمر آنان را) به پايان بردى، و زنده بدار مرا تا زمانى كه زنده مى‏دارى با پيروزى (و وفور نعمت) و بميران مرا در حالى كه خوشحال و بخشيده شده هستم، و عهده دار باش نجات مرا از سؤالات (عالم) برزخ،… و قرار بده براى من به سوى خشنوديت و بهشتت راه».
7- دعاى عديله‏
در پايان دعاى عديله مى‏خوانيم: «اللّهم انّى اعوذ بك من العديلة عند الموت؛(18) خدايا پناه مى‏برم به تو از عدول كردن (از دين و ايمان) در لحظه مردن.»
8 – دعاى عاليةالمضامين‏
«و تجعل عاقبة امرى محمودة حسنةً سليمةً؛(19) و (خدايا) عاقبت كارم را پسنديده، خوب و سالم قرار ده.»
اهمّيت عاقبت به خيرى در رفتار بزرگان‏
1- گريه سلمان‏
سلمان محمّدى كه به مدال «سلمان منّا اهل البيت» دست يافت و به ده درجه كامل ايمان رسيده بود و علم اوّلين و آخرين را درك كرد، با اين حال در لحظات آخر اشك مى‏ريخت كه مبادا بر سنّت پيغمبر نباشد.(20)
2- گريه مرحوم بروجردى‏
از مرحوم آية اللّه بروجردى نقل شده است، كه در لحظات آخر چون ابر بهار گريه مى‏كرد و مى‏گفت رفتيم ولى براى آخرت خود كارى نكرديم و عملى انجام نداديم…شخصى به او مى‏گويد: آقا شما ديگر چرا؟ ما بيچاره‏ها اين حرف‏ها را بايد بزنيم شما چرا؟ بحمد اللّه شما اين همه آثار خير از خود باقى گذاشته‏ايد مسجد به اين عظمت ساخته‏ايد…آقا مى‏فرمايد: عمل را بايد خالص كرد، نقاد آگاه آگاهى آنجا هست….(21)
3- امام راحل و غصّه عاقبت به خيرى‏
از مرحوم اشراقى داماد امام راحل(ره) نقل شده است كه بنده محضر امام بودم و او از من پرسيد اگر خداوند يك دعاى از شما مستجاب كند چه از خدا مى‏خواهى؟ عرض كردم: علم زياد همراه با عمل من از امام پرسيدم شما اگر باشيد از خداوند چه مى‏خواهيد؟ فرمود: عاقبت به خيرى.
4- دعاى سه عالم‏
آقاى محسن قرائتى در يكى از جلسات درس قرآن خود گفت: شخصى سه عالم بزرگوار را همزمان در حرم امام هشتم(ع) در سه گوشه مى‏بيند و از هر كدام بدون اطلاع ديگرى مى‏پرسد اگر خداوند بفرمايد يك دعاى مقبوله در اين مكان داريد، چه از خداوند مى‏خواهيد؟ تك تك آنها فرمودند: عاقبت به خيرى .
5 – خاطره‏اى از آقاى فاطمى نيا
ايشان در يكى از سخنرانيهاى خود گفت: استادم اكيداً سفارش مى‏كرد كه در مجالس عروسى آهسته ذكر خدا را بگوييد تا رابطه قطع نشود، و مبادا در آن حال عزرائيل سراغ انسان آيد.(22)
نمونه عاقبت به خيرها
1- زهير عثمانى، حسينى مى‏شود
زهير در ابتدا عثمانى بود و علاقه‏اى به اهل بيت(ع) نداشت در سال شصت هجرى همراه خانواده‏اش به حج مشرف شد در بازگشت از حج با قافله امام حسين(ع) همراه شد، در يكى از منزلها امام حسين(ع) قاصدى دنبال او فرستاد، او بعد از ملاقات با امام حسين(ع) كاملاً عوض شد، عثمانى بود، حسينى شد و در شب عاشورا خطاب به امام حسين(ع) گفت: «به خدا قسم دوست دارم كشته شوم، بعد زنده شوم باز كشته شوم و بعد زنده شوم تا هزار مرتبه، تا بدينوسيله خداوند متعال مرگ را از شما و از جوانان شما دور سازد.»(23)
2- حرّبن يزيد به حسين مى‏پيوندد
حرّ اوّلين كسى بود كه با چهارهزار نفر سر راه بر امام حسين(ع) گرفت ولى همين شخص روز عاشورا توبه كرد و آمد خدمت امام حسين(ع) عرض كرد: «آمدم توبه كنم و در مقابل شما جانم را فدا كنم، آيا توبه من پذيرفته است. حضرت فرمود: آرى، خداوند متعال توبه تو را مى‏پذيرد و گذشته تو را مى‏بخشد» و سرانجام در راه امام حسين(ع) به شهادت رسيد.(24) و عاقبت به خير شد.
3- حضرت نفيسه خاتون با زبان روزه در حال قرآن خواندن از دنيا مى‏رود
نفيسه خاتون همسر اسحاق بن جعفر الصادق(ع) دختر حسن بن زيدبن الحسن المجتبى(ع) كه در مصر دفن است، قبل از مرگش قبرى براى خود حفر كرده بود و داخل آن قرآن مى‏خواند، در سال 208 هجرى از دنيا رفت، وقت احتضار روزه‏دار بود به او گفتند روزه خود را افطار كن، گفت: هرگز چنين كارى نمى‏كنم، چرا كه سى سال است كه از خداوند خواسته‏ام كه با زبان و دهان روزه او را ملاقات كنم. آنگاه شروع كرد به خواندن سوره انعام رسيد به اين آيه «و لهم دارالسّلام عند ربّهم» روحش به سوى ملكوت پرواز نمود.(25)
4- مردى در جنگ اُحُد مسلمان شد
مردى در جنگ اُحد از كفّار بود ولى در حين جنگ تحوّلاتى در او پيش آمد كه اسلام اختيار كرد و بلافاصله از پيامبر اجازه جهاد و جنگ گرفت، حضرت نيز اجازه داد، بعد از اين كه مقدارى جنگيد به شهادت رسيد، و از اسلام جز شهادتين و جهاد در راه خدا كارى انجام نداده بود. همين دو عامل وسيله عاقبت بخيرى او شد.(26)
5 – مرد اعرابى‏
جابربن عبداللّه مى‏گويد: مردى اعرابى نزد رسول خدا(ص) آمد آن حضرت اسلام را بر او عرضه كرد و او پذيرفت، در آن هنگام ناگهان شترى كه بر آن سوار بود لغزيد و او به زمين افتاد رسول خدا(ص) فرمود: او را دريابيد، عمار و حذيفه شتابان به سوى او رفتند امّا آن اعرابى از دنيا رفته بود. رسول خدا(ص) فرمود: «او از جمله كسانى است كه تعب و سختى كمى را تحمّل كرد و به نعمت طولانى دست يافت او از جمله كسانى است كه بر ايمان خود لباس ظلم نپوشانيد.(27)او را غسل دهيد، سپس فرمود: من همسر او را در بهشت ديدم كه به او از ميوه‏هاى بهشتى مى‏دهد».(28)
جوان خوش عاقبت‏
جوانى از يهوديان بسيار نزد پيامبراكرم(ص) مى‏آمد و كم‏كم با آن حضرت انسى گرفته بود. رسول خدا(ص) نيز او را به حضور مى‏پذيرفت، گاهى هم او را دنبال كارى مى‏فرستاد، يا نامه‏اى به دستش مى‏داد تا به يكى ازخويشاوندانش بدهد.
چند روزى گذشت و پيامبر او را نديد. جوياى حال وى گشت. گفتند: بيمار شده و نزديك به مردن است. حضرت با چند تن از ياران خويش به عيادت آن جوان يهودى رفت و آن بزرگوار را بركتى بود كه با هر كس سخن مى‏گفت، پاسخش را مى‏داد، اگرچه در آخرين لحظات حيات بود.
پيامبر بر بالين بيمار محتضر نشست و صدا زد:فلانى! جوان چشم گشود و عرض كرد: «لبيك يا اباالقاسم» فرمود:بگو «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّى رسول اللّه» به يگانگى خدا و رسالت من گواهى بده.
جوان يهودى وقتى اين سخن را شنيد، نگاهى به چهره پدر خويش انداخت و چيزى نگفت گويا از پدر خود شرم داشت و يا مى‏ترسيد، براى بار دوم حضرت او را صدا زد و به گفتن شهادتين هدايتش نمود. جوان باز نگاهى به چهره پدر انداخت و سخنى نگفت. در مرتبه سوم نيز كه پيغمبر او را صدا زد، چشمش را باز كرد و به چهره پدرش نگاه مى‏كرد.
در اين هنگام رسول خدا(ص) فرمود: «اختيار با توست». اگر مى‏خواهى گواهى بده و در صورتى كه مايل نيستى لب فروبند!
در آخرين لحظات كه فروغ عمر جوان رو به خاموشى بود او تصميم گرفت سعادت خود را با دو جمله بخرد و بدون درنگ گفت: «اشهد أن لا اله الّا اللّه و انّك رسول اللّه»، و سپس ديده از جهان فرو بست. پيامبر اكرم(ص) به پدرش فرمود: ما را با اين جوان تنها بگذار، اكنون او به ما تعلق گرفت. آنگاه به ياران خويش فرود: او را غسل دهيد و كفن كنيد و بياوريد تا بر او نماز بگزارم و بعد حضرت از منزل بيرون رفت، در حالى كه مى‏گفت: «الحمد للّه الّذى انجى بى اليوم نسمة من النار؛(29)خداى را سپاس گزارم كه به وسيله من، امروز يك نفر را از آتش جهنّم نجات داد.»
نمونه‏هايى از عاقبت به شرها
1- ثعلبة بن حاطب‏
در قرآن مى‏خوانيم «و منهم من عاهد اللّه لئن أتينا من فضله لنصّدّقن ولنكوننّ من الصّالحين…؛ از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته‏اند كه اگر خداوند ما را از فَضل خود روزى دهد صدقه خواهيم داد و از شاكران خواهيم بود. امّا هنگامى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيد بخل ورزيدند، و سر پيچى كردند، و روى گردان شدند اين عمل (روح) نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند برقرار ساخت اين بخاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند و دروغ گفتند. آيا نمى‏دانستند كه خداوند اسرار و سخنان در گوش آنها را مى‏داند و خداوند از همه عيوب(و پنهانيها) آگاه است.»(30)
مفسران گفته‏اند: كه اين آيات درباره يكى از انصار به نام «ثعلبه بن حاطب» است. او كه مرد فقيرى بود سه وقت پشت سر پيامبر نماز جماعت مى‏خواند، بعد از نماز با اصرار مى‏خواست كه پيامبر(ص) در حق او دعا كند كه مال فراوانى پيدا كند. حضرت فرمود: «قليلٌ تؤدّى شكره خيرٌ من كثيرٍلاتطيقه؛ مقدار كمى كه حقش را بتوانى ادا كنى و شكرش را انجام دهى از مقدار فراوانى كه توانايى (اداى حقش را) نداشته باشى بهتر است.» ولى ثعلبه از اصرار دست برنداشت: حضرت در حق او دعا كرد، چيزى نگذشت كه ثروت كلانى از پسر عمويش به او، به ارث رسيد و يا بر اثر گلّه دارى وضع مالى خوبى پيدا كرد به نحوى كه ناچار شد بيرون از مدينه زندگى كند و به نماز جماعت نمى‏رسيد و حتى نماز جمعه هم شركت نمى‏كرد.بعد از مدتى مأموران زكات نزد او آمدند، او نه تنها زكات نداد كه اصل تشريع آن را زير سؤال برد. وقتى پيامبر(ص) متوجه شد فرمود: «ياويح ثعلبة يا ويح ثعلبة؛واى بر ثعلبه، واى بر ثعلبه، و سرانجام مرتد از دنيا رفت.»(31)
2- چشم چرانى و عاقبت به شرّى‏
در تفسير روح البيان نقل شده است كه سه برادر، دو نفرشان مدتى مؤذن مسجد بودند، برادر اوّلى ده سال مؤذن بود و در بالاى مناره مسجد اذان مى‏گفت. پس از فوت او برادر دوم اين منصب را عهده‏دار شد و او هم حدود ده سال به آن كار مشغول بود تا اين كه برادر دوم هم فوت كرد. پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گويى بپردازد امّا وى از پذيرفتن اجتناب كرد. وقتى اصرار كردند و به او پيشنهاد نمودند كه پول زيادى به وى خواهند داد باز او از پذيرفتن اجتناب نمود. وقتى با اصرار مردم روبه رو شد به آنان گفت: من اذان گفتن را بَد نمى‏دانم. ولى اگر صد برابر پولى را كه پيشنهاد مى‏كنيد به من بدهيد باز هم نخواهم پذيرفت زيرا اين مأذنه‏هايى است كه دو برادر مرا بى‏ايمان از دنيا برد. وقتى لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسيد خواستم بر بالينش سوره يس تلاوت كنم كه با نهايت اعتراض و فرياد نهيب او مواجه شدم او مى‏گفت قرآن چيست؟ چرا برايم قرآن مى‏خوانى؟ برادر دوم هم به اين صورت در هنگام مرگش به من اعتراض كرد از خداوند كمك خواستم كه علّت اين امر را برايم روشن گرداند زيرا آنان مؤذن و اين كار از آنان انتظار نمى‏رفت.
يك شب خداوند بر من منّت نهاد و در عالم رؤيا، برادر بزرگ‏ترم را در حال عذاب ديدم، به طرفش رفتم و گفتم تو را رها نمى‏كنم تا به من بگويى چرا بى ايمان از دنيا رفتى؟ خداوند براى آن كه ماجرا را به من بفهماند، زبان او را گويا نمود. او گفت: ما هرگاه كه بالاى مأذنه مى‏رفتيم به خانه‏هاى مردم نگاه مى‏كرديم و به محارم مردم چشم مى‏دوختيم و خلاصه چشم چرانى باعث عذاب ما در آخرت شد.(32)
3- طلحه و زبير
اين دو نفر آن همه در راه اسلام جنگيدند و در جنگ احد جزء هشت نفرى بودند كه پيمان بستند تا پاى جان از پيامبر دفاع كنند و دفاع كردند.(33) ولى سرانجام حرص و طمع باعث شد كه عليه امام زمان خويش على(ع) قيام كنند و جنگ جمل را، راه اندازند. على(ع) بعد از مرگ زبير توسط عمروبن‏جرموز شمشير او را برداشت و فرمود: «اين شمشير چه سختى هايى را كه از پيامبر دور كرد»(34) و طلحه خود در آخرين لحظه به بدعاقبتى خود اعتراف كرد، در لحظه جان دادن گفت: «به خدا سوگند من كشته شدن مرد پيرى را نديده‏ام كه مانند من ضايع شود.»(35)
4- شمر
شمر سرباز جانباز على(ع) در جنگ صفين بود ولى سرانجام قاتل فرزند على(ع) شد و آن عاقبت شوم را براى خود رقم زد و در روز تاسوعا پيغام جنگ با امام حسين(ع) را به عمر سعد رساند، و او را بر اين كار تشويق كرد و آب را بر روى اهل بيت(ع) بست و سرانجام بدترين جنايت را مرتكب شد و خورشيد را بر نيزه كرد و به دست مختار به درك واصل شد.(36)
5 – اسامة بن زيد
اسامه كسى بود كه پيامبر او را محبوبترين فرد نزد خود معرّفى كرد و در روزهاى آخر عمر خويش دستور داد كه همه به جيش اسامه ملحق شوند و كسى از آن تخلّف نكند. و مدّتى نيز در مقابل ابوبكر و غصب خلافت او مقاومت كرد، ولى سرانجام تسليم شد، و آمد نزد ابوبكر گفت: «السّلام عليك يا خليفة المسلمين؛ سلام بر تو اى خليفه مسلمين» ابوبكر هم در جواب او گفت: «السّلام عليك ايّها الامير؛ سلام بر تو اى امير.»(37)
در جريان انقلاب نيز چنين افرادى وجود داشته‏اند، قطب زاده همراه امام راحل از پاريس برگشت ولى بر اثر توطئه عليه امام اعدام شد. و همين طور جريان بنى‏صدر درس عبرتى است براى همه.
و همين طور كسانى را سراغ داريم كه با همه تلاش‏ها در راه انقلاب برخى سرانجام با مرگ موش از دنيا رفتند و برخى نيز بر اثر عصبانيّت گرفتار قتل ناحق شدند.
عامل عاقبت به شرّى
نقطه ضعف‏هاى اخلاقى باعث بيچارگى و عاقبت به شرّى انسان مى‏شود، و شياطين نيز از همين نقطه ضعف‏ها نفوذ مى‏كنند. آرى آب از سوراخ و شكستگى داخل كشتى مى‏شده و باعث غرق شدن آن مى‏شود و لباس از درز پاره مى‏شود. لاستيك از محلى كه صاف شده مى‏پوكد، و كاه گل كه ريگ و سنگ دارد ترك بر مى‏دارد و نخ از جاى باريك پاره مى‏شود.
انسان هم چنين است نقطه ضعف‏ها او را از پا در مى‏آورد خلفا را مقام خواهى عاقبت به شرّ كرد و عايشه را حسادت بيچاره كرد و طلحه و زبير را مال دوستى و خوارج را خشكه مقدّسى و شيطان را تكبر و پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من ذكرنى و لم يصلّ علىّ فقد شقى، و من ادرك رمضان فلم تصبه الرّحمة فقد شقى و من ادرك ابويه احدٌ هما فلم يبرّ فقد شقى؛(38) (سه گروه شقى و عاقبت به شرند) كسى كه نام مرا ياد كند و صلوات بر من نفرستد شقاوت ورزيده و كسى كه ماه رمضان را درك كند ولى رحمت الهى به او نرسد پس شقاوت ورزيده و كسى كه يكى از والدين خود را درك كند و به او نيكى نكند شقى خواهد بود.» به دو داستان توجه كنيد.
1- شاگرد فضيل‏
فضيل بن عياض كه از عرفاى دوران هارون الرشيد (قرن دوم هجرى) بود او شاگردانى داشت كه آنها را تربيت مى‏كرد. روزى به او خبر دادند يكى از شاگردانت در حال جان دادن است. فضيل كنار بستر شاگرد آمد و شروع كرد به خواندن سوره يس، ناگهان به استاد برگشت و گفت: قرآن نخوان، من از قرآن نفرت دارم!! يا للعجب من او را در دامن قرآن تربيت كردم چرا اين حالت را پيدا كرده؟ بهرحال شاگرد از دنيا رفت، فضيل او را در خواب ديد و راز عاقبت به خير نشدن او را پرسيد، گفت: سه خصلت باعث اين امر شد: 1- حسودى 2- سخن چينى و نمامى 3- بيمارى داشتم كه در سال يك بار براى درمان آن شراب مى‏خوردم.(39)
2- مؤذن بد چشم‏
مؤذنى سالها پشت بام مسجدى اذان مى‏گفت و به خانه‏هاى اطراف نگاه نمى‏كرد. روزى بعد از اذان نگاهش به منزل همسايه افتاد و جمال دختر زيبايى او را به خود جذب كرد بعد از اذان به جاى نماز در خانه همسايه به عنوان خاستگارى رفت، پدر دختر گفت: ما يهودى هستيم و شما مسلمان ما دختر به مسلمان نمى‏دهيم، مگر دين يهوديت را انتخاب كنى، مؤذن نيز قبول كرد كه يهودى شود هنگام مراسم جشن عقد، از راه پلّه‏اى افتاد و در جا جان داد، آرى نگاه به خانه همسايه رفت و به دنبال آن دل و دين رفت و سرانجام مرتد و عاقبت به شرّ از دنيا رفت.(40)
آنچه عامل عاقبت به خيرى مى‏شود
بزرگترين عامل عاقبت به خيرى اين است كه انسان ضعف‏هاى خود را جبران كند و جلو گناهان را در زندگى خويش بگيرد چرا كه اصلى‏ترين عامل بدبختى و عاقبت به شرّى گناهان است. قرآن كريم مى‏فرمايد: «ثمّ كان عاقبة الّذين اسائوا السؤاى ان كذبوا بآيات اللّه؛(41) سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند (و آن را مسخره گرفتند).»
به اين جهت در قرآن كريم اصلى‏ترين عامل عاقبت به خيرى را تقوا مى‏داند.
1- تقوا
«و العاقبة للتقوى؛(42) عاقبت(نيك) از آن (اهل) تقواست» «و العاقبة للمتقين؛(43) عاقبت و پايان كار از آن پروا پيشگان است.»
2- تحكيم و تثبيت عقايد
تلقين و تكرار عقايد و پايبندى به آن مى‏تواند در عاقبت به خيرى نقش تعيين كننده داشته باشد، به اين جهت در زمان غيبت امام زمان(عج) سفارش شده كه اين دعاها را كه مجموعه عقائد در آن آمده جهت عاقبت به خيرى بخوانيد.
1- امام صادق(ع) به زراره(44) فرمود: در عصر غيبت كه عصر امتحان شيعيان و دوران سختى است براى محافظت دين، پيوسته اين دعا خوانده شود:
«اللّهم عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرّفنى نفسك لم اعرف نبيّك اللّهم عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرّفنى رسولك لم اعرف حجتك اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرّفنى حجتك ظللت عن دينى، اللّهم لاتمتنى ميتة جاهليّةً و لا تزغ قلبى بعد اذ هديتنى؛(45) خدايا خود را به من بشناسان، پس براستى اگر خود را نشناساندى رسولت را نشناخته‏ام، خدايا رسولت را به من بشناسان، زيرا اگر رسولت را معرّفى نكردى، حجتت را نخواهم شناخت. خدايا حجّتت را به من بشناسان زيرا اگر حجّتت را نشناسانى از دينم گمراه شده‏ام، خدايا به مرگ جاهليّت ما را مميران و دلم را بعد از هدايت گمراه مكن» اين دعا هم درخواست عاقبت به خيرى و هم در عاقبت به خيرى مؤثر است.
2- سفارش شده اين دعا را هر صبح و شام بخوانيد: «اللهمّ مقلّب القلوب و الابصار، ثبّت قلبى على دينك ولاتزغ قلبى بعد اذ هديتنى وهب لى من لدنك رحمة…؛(46) اى خدايى كه دلها و ديده‏ها را زير و رو مى‏كنى، قلب مرا بر دينت ثابت و استوار بدار و دلم را بعد از هدايت منحرف مگردان.
3- دعاى «رضيت باللّه ربّا و بالاسلام دينا و بمحمّدٍ صلّى اللّه عليه و آله نبيّا و بعلىٍّ اماماً و بالحسن و الحسين… و الخلف الصالح عليهم السّلام ائمّةً و سادةً و قادةً…؛(47) رضايت دادم كه خداوند پروردگار من است و اسلام به عنوان دين من، و محمد نبى من، و على و حسن و حسين (ونه فرزندش) از جمله خلف صالح امام من، سلام بر آنها باد به عنوان پيشوايان و بزرگان و رهبران.»
به جهت همين تثبيت عقايد است كه در دعاها مرتب اقرار به وحدانيّت خدا، و رسالت و امامت و معاد تكرار مى‏شود از اين جا مى‏توان به يك قائده بسيار مهمّى از دعا پى برد، و آن اين است كه دعاها اگر مستجاب هم نشود، علاوه بر ثواب و ياد خدا و آرامش يافتن، در تثبيت عقائد و تلقين و تحكيم آن نقش تعيين كننده‏اى دارد.
4- مداومت بر تسبيحات فاطمه زهرا(س) به عنوان مهمترين ذكر الهى.
5 – شيخ عباس قمى از امام صادق(ع) نقل نموده كه آن حضرت نوشت براى فردى كه اگر خواسته باشى كه عاقبت به خير شوى و قبض روح گردى در حالى كه در حال انجام برترين عمل باشى:(به چند چيز توجه كن)
1- حق خدا را بزرگ شمارى از اين كه نعمتهاى او را در معصيت او صرف كنى و يا به حلم او مغرور شوى.
2- گرامى دار كسانى را كه ما (اهل بيت(ع)) را ياد مى‏كنند و يا ادّعاى دوستى و محبت ما را دارند، باز آنان را گرامى دار خواه راست بگويند يا دروغ زيرا نيّت (خير) تو به تو سود مى‏رساند، و دروغ آنان باعث زيان آنهامى شود…»(48)
و هم چنين، مداومت بر دعاى يازدهم صحيفه سجاديّه كامله «يا من ذكره شرف للذّاكرين…» خواندن آيه «ربّنا لاتزع قلوبنا..» تا آخر، سوره قد افلح المؤمنون را در هر جمعه خواندن، و خواندن هفت مرتبه «بسم اللّه الرحمن الرحيم لاحول ولاقوّة الّا باللّه العظيم.» عامل عاقبت به خيرى مى‏شود البته به يقين مراد صرف خواندن نيست بلكه توجه به مضامين و عمل نمودن به معانى آن عامل عاقبت به خيرى مى‏شود.
6- خدمت به ديگران مخصوصاً والدين‏
شخصى نزد خاتم الانبياء آمد و عرض كرد من گناه بزرگى را مرتكب شده‏ام و آن اين بود كه دخترم را زنده به گور كردم. از شما مى‏خواهم عملى را يادم بدهيد تا خداى متعال گناه مرا ببخشد(و عاقبت به خير شوم) پيامبر فرمود:مادر دارى؟ عرض كرد: مادر ندارم فرمود: خاله دارى؟ گفت: آرى. فرمود برو به خاله‏ات نيكى كن. بعد فرمود: اگر مادرش بود بهتر بود چون نيكى به مادر اثرش در پاك شدن از چنين گناهى يقيناً بيشتر است.(49)
2- اى كاش مادر داشت‏
از امام سجاد(ع) نقل شده است كه مردى نزد رسول خدا(ص) آمد، عرض كرد: عمل زشتى نيست كه انجام نداده باشم آيا راه توبه براى من باز است؟ پيامبر اكرم(ص) فرمود: «فهل من والديك احدٌ حىٌّ قال: ابى قال: فاذهب فبرّه قال: فلمّا ولّى قال رسول اللّه(ص) لو كانت امّه:(50) آيا از والدينت كسى زنده است؟ عرض كرد: پدرم (زنده است) فرمود: برو به پدرت نيكى كن (تا خداوند تو را ببخشد و عاقبت به خير گردى) راوى مى‏گويد، وقتى آن مرد رفت، پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اى كاش مادر داشت».(51)
حسن ختام بحث را دو داستانى قرار مى‏دهيم كه مى‏رساند خدمت به والدين سعادت دنيا و آخرت را به دنبال داشته و عاقبت به خيرى را به ارمغان مى‏آورد.
1- بوسيدن پاى پدر سبب سعادت دنيا و آخرت‏
مرحوم آية اللّه مرعشى نجفى مى‏گويد: زمانى كه در نجف بوديم، روزى هنگام ظهر، مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا بزن تا براى صرف نهار بيايد، من به طبقه بالا رفتم و ديدم پدر در حال مطالعه خوابش برده است. نمى‏دانستم چه كنم؟ از طرفى بايد امر مادر را اطاعت مى‏كردم و از طرفى مى‏ترسيدم با بيدار كردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لبهايم را كف پاى پدر گذاشتم و چندين بوسه بر آن زدم، تا اين كه بر اثر قلقلك پا، پدرم از خواب بيدار شد و ديد من هستم، وقتى اين ادب و احترام را از من ديد، گفت: شهاب الدين تو هستى؟ عرض كردم: بلى آقا، دو دستش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «پسرم خداوند عزّتت را بالا ببرد و تو را از خادمين اهل بيت(ع) قرار دهد» و من هرچه دارم از بركت همان دعاى پدرم است كه در حق من نمود و به مرحله اجابت رسيد.(52)
2- خير و بركت بر اثر خدمت به والدين‏
استاد مرتضى مطهرى مى‏گويد: «گهگاه كه به اسرار وجودى خود و كارهايم مى‏انديشم، احساس مى‏كنم، يكى از مسائلى كه باعث خير و بركت در زندگى‏ام شده و همواره عنايت و لطف الهى را شامل حال من كرده است، احترام و نيكى فراوانى بوده است كه به والدين خود به ويژه در دوران پيرى و هنگام بيمارى كرده‏ام. علاوه بر توجّه معنوى و عاطفى، تا آنجا كه توانايى‏ام اجازه داد…از نظر هزينه زندگى به آنان كمك و مساعدت كرده‏ام…»(53)
پى‏نوشت‏ها: –
1. سوره آل عمران، آيه 102.
2. سوره بقره، آيه 132.
3. سوره آل عمران، آيه 8.
4. سوره بقره، آيه 201.
5. تفسير الصافى، فيض كاشانى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بيروت، ج 1، ص 237.
6. همان.
7. جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، تهران، مؤسسه امير كبير، 1336 ه، ج 5، ص 162 ؛ سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، ص 437.
8. كنزالعمّال، متقى هندى، بيروت مؤسسة الرساله، ج 1، ص 125، ح‏590 مفتاح الفلاح، شيخ بهايى، ص 527.
9. امالى شيخ صدوق، ص 94، اخبارالرضا، ج 1، ص 230، بحارالانوار، ج 96، ص 356؛ اربعين شيخ بهايى، ص 84.
10. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 53، ص 590.
11. كنزالعمّال، ص 3067.
12. همان، ص 3076، منتخب ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، دارالحديث، 1382، ص 177، ح 2051.
13. صحيفه كامله سجّاديّه، ترجمه سيد على رضا جعفرى، انتشارات نبوغ، سوم، 1384، ص 86.
14. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، دعاى ابوحمزه ثمالى.
15. همان، ص 176.
16. همان.
17. همان، ص 274 در برخى چاپ‏ها 278.
18. همان، ص 174، در برخى چاپ‏ها، 178.
19. مفاتيح الجنان، دعاى عالية المضامين، بعد از زيارت جامعه اميرالمؤمنين ص 1060.
20. د ك منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، علميّه اسلاميه، ص 83 – 84.
21. داستانهاى استاد، عليرضا مرتضوى،كانون فرهنگ اسلامى، 1362، ج 1، ص 162، تعليم و تربيت اسلامى، مرتضى مطهرى، ص 234، باتلخيص.
22. سخنرانى نامبرده، 25 رمضان، 1412، مسجد حاج شريف قديم (مسجد جمعه فعلى) رفسنجان.
23. نامه‏ها و ملاقات‏هاى امام حسين(ع) نظرى منفرد، عالمى دامغانى، قم بنياد معارف اسلامى، ص 207.
24. همان، ص 279 – 280 ؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 612.
25. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 604.
26. به نقل از محسن قرائتى.
27. اشاره به آيه قرآن كه مى‏فرمايد: «و الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلمٍ اولئك لهم الامن».
28. طبرى، تاريخ بغداد، ج 2، ص 34، ارتباط با برزخ، على نظرى منفرد، ص 146.
29. بحارالانوار،مؤسسة الوفاء، بيروت، سوم، 1403، ج 6، ص 26، روايت 27 .
30. سوره توبه، آيه 75 – 78.
31. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، دارالكتب الاسلاميه، ج 8، ص 48 با تلخيص.
32. چشم، نگاه، و…ص 206 به نقل از ره توشه راهيان نور، دفتر تبليغات اسلامى قم، شماره 72، ص 75 – 76.
33. حبيب السير، ج 1، ص 345، المغازى، ج 1، ص 240؛ قصه هجرت، ص 320 .
34. تاريخ طبرى، ج 4، ص 534؛ قصّه كوفه، على نظرى منفرد، قم، انتشارات سرور، ص 176.
35. قصه كوفه، همان، ص 178؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 36 و كامل ابن اثير، ج 3، ص 244.
36. مختار ثقفى رايت امير،سيد محمود مدنى، نورالسجاد، قم، ص 128.
37. احتجاج طبرسى، قم انتشارات اسوه، 1413 ه، اولّ ج 1، ص 225؛ سيد بن طاووس، اليقين فى امرة اميرالمؤمنين، باب 116، ص 95، بحار قديم، ج 8، ص 88.
38. جامع الاخبار، ص 154.
39. منازل الآخرة، شيخ عباس قمى، كتابفروشى اسلاميه، ص 12 با تلخيص.
40. چشم و نگاه، ص 206.
41. سوره روم، آيه 10؛ سوره قصص، آيه 83.
42. سوره طه، آيه 132.
43. سوره هود، آيه 49.
44. شيخ عباس قمى، اين دعا را از نائب اول امام زمان شيخ ابوعمر نقل نموده است.
45. مفاتيح الجنان، بخش ابتدايى دعا در غيبت امام زمان(ع)، ص 1066.
46. همان، دعاهاى وقت طلوع و غروب آفتاب، ص 43.
47. همان، تعقيبات مشتركه، ص 31، و همين دعا قبل از دعاى جوشن آمده و سفارش شده كه بعد از هر نماز خوانده شود ودر عدم زوال ايمان و پايدارى آن مؤثر است.
48. منازل الآخرة، همان، ص 10 – 12.
49. همان، ص 11 – 12.
50. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بيروت، مؤسسه الوفا، ج 71، ص 58، ح 18.
51. همان، ص 82، ح 88.
52. رمز موفقيت بزرگان، ص 116 به نقل از چهل مجلس، احمد دهقان، صبح پيروزى 1381، ص 116.
53. همان.