رابطه حوادث با اعمال انسان

هدايت
در قرآن

تفسير
سوره رعد

قسمت
بيست و دوم ـ آية الله جوادي آملي

رابطه
حوادث با اعمال انسان

حافظان
و مراقبان الهي

انسان
و تمام شئون حيات او در مشهد و محضر خداي سبحان است و ذره اي از آن شئون، از علم
الهي، غيبت و غروب ندارد و حتي تصميم هاي نهاني و پنهاني او در محضر الهي است و
لذا در آيه كريمه سوره «رعد» فرمود: «لَهُ مُعَُقّباتٌ مِنْ خَلْفِهِ يَحْظُونَهُ
مِنْ اَمْرِ اللهِ» ـ براي انسان ماموراني است كه پياپي، از پيش رو و از پشت سرش
او را از حوادث (غير حتمي) حفظ مي كنند. در اينجا چون شئون علمي حق را بيان فرمود،
شئون تدبيري حق را هم بيان مي فرمايد به اين معني كه مي فرمايد: نه تنها همه
كارهاي شما را مي دانيم، بلكه همه كارهاي شما را اداره مي نمائيم، و چنين نيست كه
در دنيا آزاد و رها باشيد و فقط در قيامت حساب پس دهيد بلكه در اينجا هم تحت تدبير
حفظه ما مي باشيد، و از چند طريق، فرشتگان ما مراقب شما هستند و اگر وقتي مصلحت
ايجاب كرد، همان وقت شما را به دست عذاب مي سپاريم.

ضميرهاي
چهارگانه اي كه در آيه فوق مي باشد به انسان بر مي گردد، يعني براي انسان تعقيب
كنندگاني مي باشند كه مراقب او هستند و ممكن است معقبات به معني حافظان باشد كه از
طرف خداوند، يكي پس از ديگري به دنبال هم براي حفاظت انسان مي آيند و با اين تفسير
چنين مي شود كه وقتي آن فرشتگان و ماموران روزانه مي روند، فرشتگان شب پس از
رفتنشان مي آيند، نظير آن چه درباره نماز فجر آمده است «اِنّ قرآن الفجر كان
مشهوداً»[1] و نماز
صبح را به جاي آور كه مشهود فرشتگان است، كه هم مشهود ملائكة‌ الليل است و هم
مشهود ملائكة النهار، ملائكه ليل حافظان شبانه الهي هستند و ملائكه نهار حافظان
روزانه الهي مي باشند، كه به دنبال رفتن فرشتگان ليل، فرشتگان روز مي آيند و اين
دو مُعَقِب يكديگرند، يا معقب انسان اند و آنها را از پيش رو و پشت سر تحت نظر
دارند؛ تعقيب از جلو به اين معنا است كه مراقب انسان از اين سمت نيز مي باشند، يك
عده از آنان از جلو انسان و يك دسته از پشت سر، و يك عده از يمين و سمت راست و يك
دسته از يسار و سمت چپ مواظب اند و انسان از هر سو در احاطه حفظه و مراقبين الهي
است چرا كه انسان «كادح الي ربّه» است و سير الي الله دارد، لذا از هر سو اعمال او
را زير نظر دارند كه ببينند چه مي كند، تنها جلو و دنبال جسماني او نيست، بلكه
اعمالي را كه پشت سر گذاشته و انجام داد و تصميم ها و نيت هائي را كه براي آينده
دارد، آنها را هم مراقبت مي نمايند.

و
قسمت مهم همين خاطرات نفساني او است كه چه در پيش دارد و چه پشت سر گذاشته است،
همه و همه اينها تحت مراقبت و دقت ماموران الهي است.

در
مورد اين اصل كه براي هر انساني حافظي مي باشد در سوره «طارق» چنين آمده است «اِنْ
كُلُّ نفسٍ لمّا عليها حافظ»[2]ـ هيچ
انساني نيست جز اين كه از سوي خداي سبحان نگهبان و حافظي، تمام كارهايش را با دقت
تحت مراقبت دارد. و در سوره «انفطار» مي فرمايد: «و انَّ عليكم لحافظين كراماً
كاتبين»[3]ـ بر
شما حافظان داراي مقام بزرگ دو نويسنده (اعمال) گماشته شده است. اين فرشتگان به
اعمال ظاهري و باطني ما واقف اند، چرا كه مامور ثبت و نوشتن همه اينها مي باشند،
تا در قيامت به آنها رسيدگي گردد، لذا مي فرمايد: «اِنْ تبدوا ما في انفسكم او
تخفوه يحاسبكم به الله»[4]ـ آن
چه در دل داريد اگر آشكار سازيد يا پنهان خداوند شما را طبق آن محاسبه مي نمايد.
پس معلوم مي شود كه آن فرشتگان كرام كاتبين از آشكار و نهان انسان آگاه مي باشند و
آن را مي نويسند. در روايتي از حضرت موسي بن جعفر (ع)در اين باره چنين سوال شده
است: «سألته عن الملكين هل يعلمان بالذّنب اذا اراد العبد انْ يفعله او الحسنة؟» ـ
آيا دو فرشته مامور نوشتن اعمال، هنگامي كه انسان اراده و نيت انجام گناه يا كار
نيك را مي نمايد، به آن آگاهي مي يابند؟ امام از آن شخص پرسيد: آي بوي عطر و بوي
بد يكي است؟ راوي مي گويد: عرض كردم: خير، آن گاه حضرت فرمود: «اِنَّ العبد اذا
هَمَّ بالحَسَنة خرج نَفَسُه طَيّبُ الرّيح،… و اذا هَمَّ بِالسَّيّةِ خَرَجَ
نَفسَهُ مُنْتِنُ الرّيح»[5]ـ
هنگامي كه بنده، اراده و آهنگ كار نيك مي نمايد، نفسش خوشبو خارج مي شود، و چون
تصميم گناه و كار زشت گيرد نفسش بدبو بيرون آيد.

 

محافظت
از امر الهي

«يحفظونه
من امرالله».

خداوند
در مقام بيان توحيد ربوبي، مساله عالميت خويش را به كل شيء ذكر فرمود، سپس نحوه
تدبير انسان را بيان فرمود كه در تمام شئونيش تحت تدبير خداي سبحان مي باشد، زيرا
هيچ چيز بدون اذن حضرت حق در جهان نمي تواند به انسان آسيبي وارد سازد و نه كسي از
آسيبي به غير اذن او محفوظ مي ماند.

پس
هم آسيب رساني و هم صيانت از گزند تحت تدبير خداي سبحان مي باشد، و به عبارت ديگر:
چنين نيست كه حادثه اي خود به خود به كسي وارد گردد، يا شخصي بيرون از خواست او از
آسيبي محفوظ ماند، لذا در سوره «سبا» در اين باره فرمود: «و ربك علي كل شيءٍ حفيظ»[6]‌ـ‌و
در آيات ديگر سوره ها نيز آمده است، چنان چه در سوره بقره درباره حفظ آسمان ها و
زمين ها مي فرمايد: «و لا يَؤدهُ حفظهما»[7]ـ‌حفظ
زمين و آسمان او را به زحمت نمي اندازد و بر او آسان است، چون خدا ربّ العالمين
است، پس ممكن نيست چيزي خواه به سود و يا به زيان كسي يافت شود،‌ مگر به اذن خداي
تعالي، چرا كه قبلا گذشت كه «و كلّ شيءٍ عنده بمقدار» ـ يعني هر چيزي كه در جهان
خلقت يافت مي شود با اندازه و مقدار مشخص خلق مي شود و با اذن و فرمان حق تعالي
است.

پس
فرشتگان ياد شده در آيه، معقبات خاص اند كه انسان را از امر «الله» حفظ مي نمايند
يعني از حوادثي كه بخواهد روي بدهد، اين فرشتگان انسان را از آنها حفظ مي نمايند.
و به عبارت ديگر: هيچ حافظي براي انسان جز خداي انسان نيست؛ نه خود انسان، چنان
قدرتي دارد كه خويشتن را حفظ نمايد، نه موجود ديگري آن توان را دارد كه حافظ انسان
باشد. بنابراين، فرشتگان «معقِب» انسان را از امر خدا و به امر خدا حفظ مي نمايند.

در
سوره انبياء مي فرمايد: «قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بالليّل و النّهار من الرّحمن»[8]ـ بگو
چه كسي شما را از خداي رحمان اگر بخواهد به شما آسيبي وارد سازد، حفظ مي نمايد.
«مِنْ» در اينجا، از نظر ادبي «مِنِ نشويّه» است، يعني منشا اين محافظت همان رحمت
او است، پس هيچ حافظ و نگهباني جز خدا نيست، و انسان پيوسته زير پوشش مراقبت
ماموران الهي است تا هنگامي كه اجل معينش فرا رسد. اين كه اميرمومنان (ع)در دعاي
شريف «كميل» به خداي سبحان عرضه مي دارد: «اللهم مولاي كم من قبيح سترته و كم من
فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقيته و كم من مكروه دفعته»: مولاي من! چه بسا
زشتي هايم را پوشاندي و چقدر از سنگيني بلاها بر من جبران نمودي و چقدر از لغزشها
نگه داشتي و چقدر از بديها و شرها از من دفع كردي. چه بسا بلاها است كه انسان توجه
به آن ندارد تا درصدد دفعش برآيد، بر فرض توجه كه قدرت دفعش را هم ندارد، و از
بسياري لغزشها كه انسان نمي داند در اثر صيانت و حراست كيست كه از آن محفوظ مانده
است؟ در بسياري از موارد تصميم بر انجام كاري مي گيرد، ولي بعد پشيمان مي شود، ولي
نكته و علت اين پشيماني برايش مشخص و روشن نيست، آن گاه كه متوجه مي شود با خود مي
گويد: چه خوب شد من آن كا را انجام ندادم.

چنين
نيست كه بدون دليل از انجام كاري پشيمان گردد، بلكه مبدئي است به نام «مُقلِّب
القلوب» كه در تصميم او اثر مي گذارد. اگر موحدي مانند اميرمومنان (ع)باشد دليل
اين پشيماني را توجه آن مقلب القلوب مي داند و اگر يك آدم متعارف و معمولي باشد،
آن را به شانس نسبت داده و مي گويد: شانس من ياريم كرد كه از انجام آن منصرف شدم!.

در
صورتي كه شانسي در كار نيست، و اصلا شانس يك امر وهمي و خيالي است و عقل و نقل آن
را تخطئه و باطل مي دانند ولي توحيد را هم عقل و هم نقل ثابت مي نمايد. پس اگر كسي
تابع عقل و وحي نباشد، خواه ناخواه تحت تاثير اين اوهام و خيالات قرار مي گيرد و
معتقد به خوش شانسي و بدشانسي مي شود.

در
جريان اصحاب كهف خداوند در آيه «25» سوره مباركه «كهف» مي فرمايد:

«وَ
لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثلاث مائه سِنينَ وَ ازدادُوا تِسعاً» سيصد و نه سال در
غار بودند، و مي فرمايد: «و نقلّبهم ذاتَ اليمين و ذاتَ‌ الشمال»[9]ـ ما
آنها را به طرف راست و چپ مي گردانيديم و از اين پهلو به آن پهلو تا لباسشان و يا
بدنشان بر اثر يك جا ماندن، آسيب نبيند، البته در بعضي از روايات درباره بودن آنها
در غار، سيصد سال ذكر شده است كه به واسطه تفاوت سال شمسي و قمري است. ما هم در
خوابهاي شبانه بي آنكه توجه داشته باشيم از اين پهلو به آن پهلو مي خوابيم، تا
خستگي رفع، و از آسيب محفوظ بمانيم، پس در خواب هم دست تدبير او است كه ما را
تدبير مي نمايد.

فرشتگان
الهي هم اعمال شما را ضبط مي نمايند و هم شما را حفظ مي كنند. اين طور نيست كه
خاطرات در تاريخ محو گردد، بلكه در حافظه تاريخ محفوظ مي ماند، و در كتاب مبين ثبت
مي شود، و هيچ يك از گفتار و رفتار انسان از بين نمي رود. در سوره «ق» مي فرمايد:
«وَ‌ لَقَدْ خَلَقْنا الأنسانَ و نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» ـ ما
انسان را آفريديم و از وسوسه هاي نفس او هم باخبريم. نفس عامل قريب و نزديك وسوسه
است و شيطان عامل بعيد. شيطان اگر بخواهد وسوسه كند از راه نفس اماره به وسوسه مي
پردازد. چنين نيست كه بدون واسطه وسوسه نمايد، پس قواي نفساني ما ابزار دست شيطان
مي شود، چنان چه سمّي بخواهد كسي را از بين ببرد، بايد از راه دستگاه گوارش باشد،
لذا در سوره «ناس» مي فرمايد: «الذي يُوَسْوسُ في صدور الناس» خناس كه در سينه هاي
مردم وسوسه مي نمايد. و اين خنّاسها دو قسم اند، مردمي كه تحت تدبير شيطان خوي
شيطنت در آنها پيدا مي شود و به صورت دوست و رفيق، انسان ها را وسوسه و گمراه مي
نمايند.

و
نيز در آيات بعد فرمود:

«اذ
يَتَلَقَي المُتَلقيان عَنِ اليُمين و عَن الشّمال قَعيْدٌ، ما يَلْفِظُ مِنْ
قَوْلٍ اِلا لَدَيْهِ رَقيْبٌ عَتيدٌ»[10] آن
دو فرشته كه براي رسيدگي و حفظ گفته هاي انسان ماموريت دارند، يكي از طرف راست، و
ديگري از طرف چپ، با يكديگر برخورد مي نمايند. «قعيد» يعني نشسته و كمين كرده و در
دو جانب انسان، نگهبان گفتار و كردار او مي باشند و هيچ سخني از او سر نمي زند،
مگر اين كه در كنار او آن دو فرشته رقيب و عتيد حاضرند، نه اين كه يكي رقيب است و
يكي عتيد، بلكه هر يك از ان دو داراي اين صفت است. رقيب يعني مراقب خوبي او است، و
به كسي رقيب گفته مي شود كه رَقَبه و گردن مي كشد، تا چيزي از او فوت نشود و همه
چيز را ضبط مي نمايد، و عتيد يعني مستعد و آماده است براي ضبط آن چه كه انسان مي
گويد، پس هر كدام، هم رقيب و هم عتيد مي باشند. و در آيه 21 مي فرمايد: «وَ جاءَت
كُلُّ مَعَها سائقٌ و شهيدٌ» ـ آن گاه  كه
قيامت فرا مي رسد، هر انساني كه وارد محشر مي شود، دو نفر همراه او است، يكي آن كه
او را به سوي محكمه و دادگاه عدل الهي سوق مي دهد و ديگر آن كه بر اعمال او گواهي
و شهادت مي دهد. و در سوره «انعام» مي فرمايد: «حتّي اذا جاء احدكم الموت تَوَفّتْه
رُسُلشُنا و هُم لا يفرّطون»[11] تا
هنگامي كه مرگش فرا رسد، ماموران ما او را توفّي مي كنند و آنها در انجام
ماموريتشان كوتاهي نمي نمايند.

 

ارتباط
حوادث با اعمال انسان

ميان
اعمال انسان و حوادث، ارتباطي مستقيم برقرار است، به طوري كه هيچ نعمتي را خداي
متعالي كه به شما عنايت فرموده، سلب نمي نمايد مرگ اين كه شما موجبات سلب آن را با
اعمال بد خود فراهم سازيد؛ آن وقت است كه ماموران الهي ديگر از شما صيانت و محافظت
نمي كنند و شما را به حال خودتان وا مي گذارند، چرا كه فرشتگان چنان كه حافظ انسان
از مرگ مي باشند، حافظ او از زوال نعمت نيز هستند. اين كه در ادعيه آمده است:
«الهي لا تكِلني الي نَفْسي طَرْفَةَ عين» ـ خداوندا! مرا به اندازه يك چشم به هم
زدن به حال خودم وامگذار، چگونه ممكن است كه خداي سبحان انسان را به خودش واگذار
سازد؟ معني اين دعا اين است كه لطف و محافظت و عنايت را از من سلب مكن، كه خود من
از مقاومت در برابر حوادث ناتوانم و ديگري هم قادر به حفظ و حل مشكل من نمي باشد،
لذا در قرآن كريم اين مساله به صورت يك اصل بيان شده است كه «اِنَّ الله لا
يُغيّرُ ما بِقومٍ حتي يُفيّروا ما باَنْفسِهِمْ و اذا اراد الله بِقومٍ سُوءً
فَلا مرَدَّ لَهُ و ما لَهُمْ مَنْ دونه مِنْ وال» ـ خداوند سرنوشت هيچ قومي را
تغيير نمي دهد، مگر اين كه آنها خود را تغيير دهند، و چون خداوند اراده سوئي به
قومي كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستي نخواهد بود. كارهاي مهم از
درون شروع مي شود و لذا قرآن خيلي در مورد ظاهر انسان بحث نمي كند، چرا كه اگر جان
انسان آلوده باشد، زمينه زوال نعمت فراهم مي شود، و اصلاح بدن هم بي فائده است، پس
هر ستم و گناه و اسرافي كه از انسان سر مي زند، زبانش متوجه خود او است و بر
خويشتن ستم روا مي دارد، لذا فرمود: «قُلْ يا عباديَ الذينَ اسرفوا علي انفسهم لا
تقنطوا من رحمة‌ الله انَّ الله يغفر الذنوب جميعا انّه هو الغفور الرحيم»[12] ـ
بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم نموده ايد، از رحمت خداوند نوميد نگرديد،
كه خدا تمام گناهان را مي آمرزد و همانا خداوند بسيار آمرزنده و بسيار بخشنده است.
بنابراين اگر كسي از درون تيره شد، زمينه زوال نعمت را در خويش فراهم ساخته است.

در
جهاني كه به سر مي بريم چيزي به عنوان اكرام مطرح نيست، اكرام واقعي در بهشت است،
و آن چه به نام رفاه و آسايش است. چنان چه در سوره مباركه «فجر» مي فرمايد براي آزمايش
مردم است، «فامّا الانسان اذا ما ابْتَليهُ رَبُهُ فَاكْرَمَهُ وَ نَعَمَهُ
فَيَقُولُ رَبّي اَكْرَمَنِ، و امّا اذا ما ابْتَليهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ
فَيَقُولُ رَبّي اَهانَن»[13] ـ‌
اما انسان چون خداوند او را براي امتحان اكرام مي نمايد و نعمت مي بخشد مي گويد:
پروردگارم مرا گرامي داشته است و اما هنگامي كه از روي آزمايش او را در تنگنا و
تنگدستي قرار مي دهد مايوس گرديده و مي گويد: پروردگارم مرا خوار كره است. سپس مي
فرمايد: «كلاّ» كلاّ حرف ردع است و براي ردّ اين هر دو پندار غلط فرمود: نه چنين
است، روبراه شدن وضع انسان و مرفه شدن دليل اكرام الهي نيست، اكرام به تقوي است نه
به داشتن نعمت، و اگر فقير شد مي گويد: خدا مرا اهانت نموده است، در حالي كه اهانت
به عصيان است. اين پندارها مربوط به انسان عادي است و از چنين انساني نقل مي
نمايدف بلكه اينها وسيله امتحان است نه دليل اكرام و اهانت، چنان چه سلامتي و
بيماري نيز، خود امتحان و آزموني است براي انسان، تا در جريان اين امتحان ها مشخص
شود كه در فقر و مرض و غنا و سلامتي چه مي كند؟ پس تمام شئون زندگي ما ابتلاء و
آزمايش است، و وقتي انسان از درون تغيير كرد و تيره شد. آن نعمت هاي الهي از او
سلب مي شود و به فرشتگاني كه حافظان بامرالله و من امر الله اند، خداي سبحان دستور
صيانت و حفظ او را نمي دهد. در سوره «انفال» كه جريان آل فرعون را ذكر مي نمايد مي
فرمايد: «كَدأب آل فرعون و الذينَ من قَبْلِهِمْ كفروا باياتِ الله فَاَخذَهُمُ الله
بِذنُوبِهمْ اِنَّ الله قويٌّ شديدُ العِقاب، ذلكَ بانَّ الله لَمْ يكُ مُغَيّراً
نِعْمَة اَنْعَمَها علي قومٍ حتي يُفيّروا ما باَنْفسِهِمْ وَ‌انَّ الله سميعُ
عليم»[14] ـ‌
همانند حال نزديكان و خاندان فرعون و آنهائي كه با او بودند كه پيش از آنها بودند،
آنها آيات خدا را انكار كردند، خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد، خداوند
قوي و عذابش سخت و شديد است، و اين معني به دليل اين است كه خداوند هيچ نعمتي را
كه به گروهي داده تغيير نمي دهد جز آن كه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند شنوا
و دانا است. كه اين آيه هم مشابه آيه اي است كه در سوره «رعد» آمده و ذكر كرديم. و
«لم يك مغيّراً» اين مطلب را مي رساند كه اين يك سنت ناپذير الهي است، ولي اگر «لا
يُغيرُ» بود، تنها دليل اين بود كه يك سنت است، اما تغيير آيه، اين معنا را به
عنوان يك سنت لا يتغيّر بهتر تفهيم مي نمايد، «و ان الله سميعٌ عليم» خدا به همه
خصوصيات عالم است.

 

تقوي
و برخورداري از بركات الهي

و
در سوره «اعراف» اين رابطه ميان اعمال انسان و نعمت هاي الهي را به اين گونه بيان
نموده است، «وَ لَوْ اَنّش اَهْلَ الْقُري آمنوا و اتّقوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ مِنَ السّماء وَ الأرْضِ وَ لكِنْ كذّبوا فَاَخَذْناهم بما كانوا
يَكْسِبُونَ»[15] ـ‌ اگر
مردمي كه در شهرها و آبادي ها به سر مي برند ايمان بياورند و متقي گردند. بركات
آسمان و زمين را بر آنها مي گشائيم ولي تكذيب كردند، ما هم آنان را به سزاي
كارهايشان كيفر داديم.

تنها
اعتقاد كافي نيست، بلكه بايد انسان از نظر اعتقاد مومن و از نظر عمل هم صالح باشد.
تقوا يعني عمل صالح، اين آيه تلازم ميان ايمان و تقوي را از يك طرف و برخورداري از
بركات الهي را از طرف ديگر تبيين مي نمايد. مردم صالح و با ايمان وقتي از بركات
الهي متنعّم شدند، در برابر آنها خاضع اند و قهراً آن را به جا مصرف مي نمايند و
شاكر خواهند بود، و سر اين ارتباط اين است كه انسان و اعمالي كه از انسان سر مي
زند، جداي از نظام آفرينش نيست، چرا كه انسان يك موجود جداي از نظام خلقت نمي
باشد، تا چنين توهم شود كه ايمان و تقواي او در حوادث روز نقشي ندارد. انسان
موجودي است از موجودات همين عالم و همه اعمال و عقائد و رفتار و كردار او در جهان
نقش دارد، و حوادث مهم جهان هم در كيفيت تصميم گيري انسان بي نقش نمي باشد، پس
انسان موجودي جدا و گسيخته از عالم نيست تا توهم گردد كه صلاح او چگونه باعث بركات
مي شود يا چگونه دعا و نماز استسقاء سبب بارش و نزول باران خواهد شد، و چگونه دعا
نظام را عوض مي كند؟ انسان واقعيتي است در كنار ديگر واقعيت ها، و آن خدائي كه
جهان و انسان را آفريد يك موجود گسيخته و بريده از عالم نيافريده است تا حسنات و
سيئات او تاثيري در نظام آفرينش نداشته باشد.

بوعلي
سينا رساله اي دارد براي اثبات اين كه بين اعمال امت و حوادث روز فاصله اي نيست و
در الهيات شفا اين سخن بلند را دارد كه مبادا چنين پنداريد كه يك نماز و يا دعاي
شما در ريزش باران نقشي ندارد. آنها كه فيلسوف نما هستند هنرشان اين است كه عقايد
مرم را انكار كنند، اكثر چيزهائي كه تودۀ مسلمين به آنها اعتقاد دارند براي من
قابل برهان است، قرباني ها، صدقات، صله هاي رحم، دعاها و امثال ذلك، در كل نظام
تاثير دارد، انسان با همه خاطرات و اعمالي كه از او نشات مي گيرد مهره هاي همين
جهان است، لذا در قرآن كريم در سوره اسراء آيه 8 و در سوره انفال آيه 19 آمده است
«وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدنا وَ‌اُنْ تَعُودوا نَعُدْ» ـ اگر شما بر گرديد و عوض شويد
لطف ما هم بر مي گردد، چنين نيست كه هر كاري انجام دهيد، حوادث عالم همان طور
ادامه يابد. البته مساله كيفر و عقاب قيامت حساب جداگانه اي دارد، و گاهي هم انسان
را گرفتار تكاثر نموده و به او مال و اولاد مي دهد تا بوسيله استدراج، عصيان و
طغيانش افزون گرديده و سرگرم گردد، تا سرانجام در قيامت بر او سخت گرفته شود.

ادامه
دارد

 



1ـ سوره اسرا،
آيه 78.