وفات ابوطالب و خديجه

درسهائي
از تاريخ تحليلي اسلام

بخش
سوم ـ قسمت بيست و سوم

وفات
ابوطالب و خديجه

حجة
الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي

گفتار
ابن كثير درباره تاريخ وفات خديجه

همان
گونه كه گفته شد وفات ابوطالب و خديجه هر دو در يك سال اتفاق افتاد و آن سال دهم
بعثت رسول خدا (ص) بود، با اين تفاوت كه برخي مرگ خديجه را قبل از وفات ابوطالب
دانسته و برخي به عكس آن ذكر كرده اند، ولي در اينجا ابن كثير گفتاري دارد كه از
چند نظر مورد خدشه و ايراد است كه ذيلا مي خوانيد:

 

و
اينك چند جمله دربارۀ تاريخ وفات خديجه

ابن
كثير در سيرة النبويه (ج 2، ص 132) از عروة بن زبير و زهري نقل كرده كه گفته اند:
«توفّيت خديجه قبل ان تفرض الصلاة». خديجه پيش از فرض نماز وفات يافت….

ابن
كثير سپس گويد: منظور آنها اين بوده كه قبل از فرض نمازهاي پنجگانه در شب معراج
وفات يافته…

نگارنده
گويد: اين گفتار از دو نظر مخدوش است:

يكي
از نظر تاريخ معراج، زيرا همان گونه كه قبلا در داستان معراج گفته شد از نظر
روايات و تواريخ آن چه قوي تر به نظر مي رسد آن است كه معراج، قبل از وفات ابوطالب
و خديجه اتفاق افتاده و شواهدي نيز بر اين مطلب وجود دارد كه از آن جمله است اين
كه:

الف
ـ از نووي نقل شده كه گفته است:

«انّ
معظم السّلف و جمهور المحدّثين و الفقهاء علي انّ الاسراء و المعراج كان بعد
البعثة بسنّة عشر شهراً».[1]

يعني
بيشتر گذشتگان و جمهور محدثين و فقهاء برآنند كه اسراء و معراج رسول خدا (ص)
شانزده ماه پس از بعثت آن حضرت بود.

ب
ـ‌ و از آن جمله روايت ذيل كه در بيش از بيست كتاب از كتابهاي شيعه و اهل سنت از
ابن عباس و سعد بن مالك و سعد بن ابي وقاص و عايشه و ديگران روايت شده كه رسول خدا
(ص) فاطمه را زياد مي بوسيد، و اين كار بر عايشه گران آمد و چون به رسول خدا (ص)
در اين باره اعتراض كرد آن حضرت در پاسخ عايشه فرمود:

«…نعم
يا عايشه لمّا اسري بي الي السماء دخلي جبرئيل الجنّة فناولني منها تفّاحة فأكلتها
فصارت نطفة في صلبي، فلمّا نزلت واقعتُ خديجة ففاطمة من تلك النطفة، ففاطمة حوراء
انسيّة، و كلّما اشتقتُ الي الجنّة قبّلتها».[2]

يعني
ـ فرمود: آري اي عايشه هنگامي كه به معراج رفتم جبرئيل مرا داخل بهشت كرد، و سيبي
از بهشت به من داد كه آن را خوردم و به صورت نطفه در صلب من در آمد، و چون فرود
آمدم با خديجه در آميختم و فاطمه از آن نطفه است، پس فاطمه حوريه اي است به صورت
انس، و هر گاه اشتياق به بهشت پيدا مي كنم او را مي بوسم.

ج‌ـ
روايتي كه مي گويد: شبي كه رسول خدا (ص) به معراج رفت و ابوطالب از مفقود شدن آن
حضرت مطلع گرديد سخت نگران شد و به همراه بني هاشم به مسجدالحرام آمده و شمشير خود
را برهنه كردند و در كنار حجر اسماعيل ايستاده و ابوطالب رو بدانها كرده گفت:

«لولم
أره ما بقي منكم عين تطرف».

اگر
او را ديدار نكنم كسي از شما را زنده نخواهم گذارد…[3].

و
ثانيا از نظر تاريخ فرض نمازهاي پنجگانه كه آن هم مورد خدشه است زيرا محدث بزرگوار
ابن شهر آشوب در مناقب به طور جزم گويد: نمازهاي پنجگانه در سال نهم بعثت فرضد شد [4] و ابن
اسحاق و ابن هشام نيز در سيره هاي خود فرض نماز را در سال اول بعثت و قبل از اسلام
علي (ع)ذكر كرده اند و در روايتي كه ابن هشام از ابن اسحاق روايت كرده اين گونه
است كه پس از ماجراي بعثت و نزول وحي و اسلام خديجه مي گويد:

«و
افترضت الصلاة عليه فصلّي رسول الله صلي الله عليه و آله».

سپس
داستان تعليم وضوء را به وسيله جبرئيل به آن حضرت نقل كرده و به دنبال آن گويد:
رسول خدا (ص) به نزد خديجه آمد و به همان گونه كه جبرئيل به آن حضرت تعليم كرده
بود وضوء را به خديجه نيز ياد داد آن گاه روايت زير را از ابن اسحاق از نافع بن
جبير بن مطعم از ابن عباس روايت كرده كه گويد:

«…
لما افترضت الصلاة علي رسول الله صلي الله عليه و سلم أتاه جبرئيلُ عليه السلام،
فصلي به الظهر حين مالت الشمسُ، ثم صلي به العصر حين كان ظلّه مثله، ثم صلي به المغرب
حين غابت الشمس، ثم صلي به العشاء الآخرة حين ذهب الشفق، ثم صلي به الصبح حين طلع
الفجر، ثم جاءه فصلي به الظهر من غد حين كان ظله مثله، ثم صلي به العصر حين كان
ظلّه مثليه، ثم صلي به المغربَ حين غابت الشمسُ لوقتها بالأمس، ثم صلي به العشاءَ
الآخرة حين ذهب ثلثُ الليل الأول، ثم صلي به الصبحَ مُسْفِرا غير مُشْرق، ثم قال:
يا محمد، الصلاة فيما بين صلاتك اليوم و صلاتك بالأمس».[5]

يعني
ـ‌ هنگامي كه نماز بر رسول خدا (ص) فرض شد جبرئيل آمده و نماز ظهر را در هنگام
تمايل خورشيد (از دائره نصف النهار) خواند، و نماز عصر را پس از رفتن سايه به
اندازه او، و نماز مغرب را هنگام غروب خورشيد، و نماز عشاء را پس از رفتن شفق و
نماز صبح را پس از طلوع فجر خواند، و روز ديگر آمده نماز ظهر را به اندازه رفتن
سايه او و نماز عصر را هنگامي كه سايه دو مقابل آن شد و نماز مغرب را هنگام غروب
خورشيد، و عشاء را پس از گذشتن ثلث اول شب بخواند و نماز صبح را هنگامي كه هوا
روشن شده بود و هنوز آفتاب نزده بود بخواند و گفت: نماز را در ميان اين اوقات بايد
خواند… .

و
در تاريخ طبري و كامل ابن اثير نيز در حوادث سال اول بعثت و قبل از ماجراي معراج و
ايمان علي بن ابيطالب و ديگران و هم چنين قبل از اظهار دعوت رسول خدا (ص) كه در
سال سوم بعثت اتفاق افتاده داستان فرض نماز را ذكر كرده و عبارت كامل ابن اثير اين
گونه است كه پس از ذكر ماجراي وحي و نزول قرآن بر رسول خدا گويد:

«ثم
كان اول شيء فرض الله من شرايع الاسلام عليه بعد الاقرار بالتوحيد و البراءة من
الاوثان الصلاة…».[6]

يعني
نخستين چيزي را كه خداي تعالي پس از اقرار به توحيد و بيزاري جستن از پرستش بتها
فرض نمود نماز بود… .

 

يك
تذكر:

ممكن
است منظور ابن كثير از اين گفتار ماجراي مناظره رسول خدا (ص) با موسي بن عمران
(ع)دربارۀ فرض نماز در داستان معراج رسول خدا (ص) باشد كه در پاره اي از روايات
اهل سنت و كتاب هاي شيعه آمده كه رسول خدا (ص) در آن شب در هنگام مراجعت از معراج
به موسي (ع)برخورد و موسي از آن حضرت پرسيد:

خداوند
چند نماز بر امّت تو فرض كرد؟ رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: پنجاه نماز، موسي (ع)به
آن حضرت گفت: من بني اسرائيل را آزموده ام و مردم طاقت انجام آن را ندارند باز گرد
و از خداي تعالي تخفيف بخواه، و رسول خدا باز گشته و ده نماز تخفيف گرفت، و باز
موسي به آن حضرت گفت باز هم تخفيف بگير… و هم چنان هر بار ده نماز تخفيف گرفت تا
به پنج نماز رسيد و رسول خدا (ص) فرمود: ديگر حيا مي كنم كه برگردم… و فرض روي
همين پنج نماز مقرر شد… .[7]

كه
اين گفتار نيز گذشته از اشكال فوق يعني تاريخ معراج كه عموما آن را قبل از سال دهم
بعثت ذكر كرده اند همان گونه كه نقل كرديم، اصل اين روايات نيز مورد خدشه است، و
سوالاتي را به دنبال دارد كه چگونه خداي تعالي نمي دانست كه امت رسول خدا طاقت آن
را ندارند و موسي (ع)آن را به رسول خدا تذكر داد؟ و اين كه آيا مصلحت فرض نماز با
گفتن موسي و درخواست روسل خدا (ص) هر بار عوض مي شد؟ و سوالات ديگر كه بر خوانندۀ
محترم پوشيده نيست!.

و
از اين رو مرحوم سيد مرتضي در كتاب تنزيه الانبياء كه متوجه اين اشكال ها گرديده
فرموده است: اينها روايات آحادي است كه موجب علم نمي شود از نظر سند ضعيف است.[8]

ادامه
دارد

 



1ـ شرح الشفاء
للقاري، ج 1، ص 222 .