آزادی در انتخاب راه

هدایت در قرآن

تفسیر سوره رعد

قسمت بیست و سوٌم                                         آیت الله
جوادی آملی

آزادی در انتخاب راه

«له معقٌبات من بین یدیه
و من خلفه یحفظونه من امر الله إنٌ الله لا یغیٌر ما بقوم حتٌی یغیٌروا ما بأنفسهم
و اذا اراد الله بقوم سوءا فلا مردٌ له و ما لهم من دونه من وال ».

(آیه 11 از سوره رعد)

پس از بحث پیرامون مسأله
معاد و مسأله ضرورت وحی از نظر ترتیب آیات این سوره، به ربوبیٌت حق تعالی پرداخته
شد و در این زمینه مسائلی بعرض رسید که روشن شد: خدای سبحان به جمیع شئون انسان
عالم و آگاه است زیرا انسانی که تحت ربوبیٌت خداوند است، باید جمیع شئونش معلوم حق
تعالی باشد و اینکه تمام کارهائی را که انسان انجام می دهد تحت حیطه علمی و قدرت
حق سبحانه و تعالی است و مأموران الهی انسان را از خطرها حفظ می کنند تا اجل معیٌن
فرا رسد. و اگر خدای سبحان بخواهد نعمتی را که به مردم ارزانی داشت، از آنها
بگیرد، تا تغییر روحیه ندهند از آنها نخواهد گرفت و اگر قومی را مشمول سخط و غضب
خود قرار داد، هیچ عاملی نمی تواند جلوی اراده خداوند را بگیرد.

در این فراز از آیه که
می فرماید: « ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» ، چند مطلب مطرح شد:

اوٌل – بین عمل صالح فرد
و جزای اخرویش، رابطه ضروری است. و قرآن کریم این را یک اصل مسلٌم می داند.

دوٌم- بین اعمال صالحه
امٌت و جزای اخرویشان – که بهشت و مانند ان است – نیز رابطه ضرروی وجود دارد.

سوٌم – اگر امتی به طرف
صلاح و تقوی حرکت کنند، بین صلاح جامعه و امٌت با نزول برکات الهی – چه برکات
معنوی و چه برکات ظاهری و مادی – از نظر قرآن کریم تلازم و رابطه ضروری است.

چهارم – بین عمل صالح
فرد با برکتهای ظاهری و دنیائی، تلازمی وجود ندارد. در این زمینه نه برهانی عقلی
اقامه شده و نه دلیلی نقلی وجود دارد، بلکه از آن طرف آیاتی است که مضمون آنها می
فرماید : ما ممکن است مؤمن را به سختی معیشت و نقص در اموال و انفس و ثمرات گرفتار
نمائیم. پس چنین نیست که اگر فردی با تقوا و عمل صالح شد، روزیهای دنیا و برکات
ظاهری او هم فراوان شود بلکه ممکن است گاهی خداوند به صورت غنی یا فقر او را بیازماید
تا ببیند در حال غنی شاکر است و در حال فقر صابر است یا نه؟

پنچم – آیا بین فساد
جامعه با سخط و عذاب الهی، تلازم ضروری و قطعی وجود دارد یا خیر؟ و همچنین بین
فساد و تباهی یک فرد با عذاب و سخط الهی – درباه خصوص همان فرد – تلازم ضروری است
؟ بر این مطلب نیز هیچ برهان عقلی اقامه نشده و دلیل نقلی وجود ندارد. تنهای در
حدٌ تهدید هم عقل دلالت می کند و هم نقل، اما در حد ضرورت اثباتش مشکل است. البته
اگر افراد جامعه ای فاسد شدند، ممکن است خداوند در دنیا آنان را کیفر دهد یا در
آخرت و در دنیا و آخرت آنها را مجازات کند اما بالضروره و حتما آنها را در دنیا
مؤاخذه کند، بر این مطلب هیچ برهانی اقامه نشده است.

در سوطه طلاق، آیه سوٌم
آمده است: «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب »- البته در این
آیه وعده رزق و روزی دادن به انسان باتقوا – بدون آنکه احتمالش را بدهد- داده شده
است و لی این آیه، مانند آن آیه سوره اعراف (آیه 96) نیست که می فرماید: «و لو أن
اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السٌماء و الارض»- اگر اهالی شهرها
ایمان می آوردند و تقوای الهی داشتند، بتحقیق که برکات آسمان و زمین را بر آنها می
گشودیم. این چنین وعده ای راجع به صلاح فرد و نزول برکات بر او نیست بلکه تنها در
مورد جامعه وامٌت است .

رزق و روی مؤمن

پس در مورد مؤمن و انسان
باتقوا، خداوند وعده داده است که او را از فشار می رهاند و روزیش را از راههائی
تأمین می کند که هرگز احتساب نکرده و احتمالش را نداده است، برای اینکه توحیدش قوی
تر و ایمانش به خداوند افزونتر گردد و امٌا آن وعده برکات از آسمان و زمین، تنها
در مورد جامعه ای است که با تقوا گشته و ایمان به خدا آورده است.

در روایات زیادی معنی
آمده است که خداوند به تحقیق روزی مؤمن را از راهی تأمین می کند که در حساب و
خیالش هم نیامده است. حضرت رسول صلٌی الله علیه و آله می فرماید:« ابی الله ان
یجعل رزق عباده المؤمنین من حیث یحتسبون »[1]
خداوند ابا دارد که رزق و روزی بندگان مؤمنش را از راهی تأمین کند به به حساب آنها
می آید.

امام صادق سلام الله
علیه می فرماید :« انٌ الله جعل ارزاق المؤمنین من حیث لا یحتسبون، و ذلک انٌ
العبد اذا لم یعرف وجه رزقه کثر دعاءه»[2]
همانا خداوند روزی مؤمنین را از راههائی که به حساب نمی آورند قرار داد، زیرا هر
آینه بنده نداند از چه راهی روزیش تأمین می شود، نیایش و دعایش افزوی می گردد.

امیداوری به چیزی که
نیست

و بهمین مناسبت است که
حضرت امیر سلام الله علیه می فرماید: « کن لما لا ترجو ارجی منک لما ترجو »- از
چیزی که امید نداری امیدوارتر باش .

آنگاه حضرت به سه نمونه
از نمونه های قرآن کریم استشهاد می کنند : «فان موسی بن عمران علیه السٌلام خرج
یقتبس لأهله نارا فکلمه الله عزٌو جلٌ، فرجع نبیا، و خرج ملکأ سبأ فأسلمت مع
سلیمان علیه السٌلام و خرج سحرة فرعون یطلبون العزة لفرعون فرجعوا مؤمنین» [3]– زیرا
حضرت موسی علیه السٌلام به امید آتش رفت که خانواده اش را گرم کند(نور نبوٌت نصیبش
شد )، خداوند با او سخن گفت و پیامبر بازگشت و ملکه سبأ (به نیت کشورداری) خارج شد
، پس بر دست حضرت سلیمان علیه السٌلام مسلمان شد و ساحران فرعون به قصد پیروزی
فرعون خارج شدند ، پس مؤمن باز گشتند .

پس اینکه در آیه آمده
است که مؤمن من حیث لا یحتسب روز داده می شود، به این معنی نیست که درهای رحمت و
برکات مادی بر روی او گشوده می شود هی چند از برکات معنوی الهی برخوردار هم باشد
زیرا برکتهای مادٌی کمال نیست که خدای متعال به مؤمن مرحمت فرماید. خداوند آنچه
کمال هست به مؤمن می دهد ولی وفور نعمت و داشتن مال زیاد و برخورداری از نعمتهای
ظاهری کمال نیست که خداوند به مؤمن عطا فرماید.

برکات ظاهری کمال نیست

به همین مناسبت استدلال
بسیا جالبی حضرت امیر علیه السٌلام دارند ؛ حضرت به این مضمون می فرمایند که : شما
برکتهای ظاهری را کمال به حساب نیاورید. آنگاه اضافه می فرمایند: در اینکه رسول
الله صلٌی الله علیه و آله و سلٌم، این برکات ظاهری را نداشت، حرفی در آن نیست.
حال شما از این دو امر خارج نیستید : یا باید بگوئید که این برکات ظاهری کمال است
و این کمال را خدای سبحان به اعز خلقش و به حبیبش نداده است و این نقص است زیرا از
مسلمات دین است که خداوند آنچه کمال بوده به پیامبرش عطا فرمود. و یا باید بپذیرد
که این برکات ظاهری کمال نیست. حضرت در نهج البلاغه می فرماید: شما بیاندیشید، و
ببینید که خدای سبحان این برکات ظاهری را به پیامبر نداده است، و از این بفهمید که
اینها کمال نیستند زیرا ممکن نیست چیزی کمال باشد و سعادت واقعی در آن باشد و
خداوند آن را برای بهترین و عزیزترین و احبٌ بندگان و مخلوقینش روا ندارد.

بنابراین بین صلاح و
تقوای فرد با نزول برکات دنیائی تلازمی نیست. پس ممکن است یک انسان باتقوا باشد و
مانند یک انسان بی تقوائی از مواهب الهی بر خوردار باشد یا اینکه کمی زندگیش به
سختی بگذرد و شاید مصلحت هم در این امر دوٌم باشد زیرا اگر کسی باتقوا بود و وضع
مالیش هم روبراه شد، ممکن است لطافت و فضیلت تقوی از بین برود.

تحصیل سعادت و شقاوت

و اما در تأمین سعادت و
شقاوت تلازم است و تحصیل سعادت به عهده انسان گذارده شده است. اما تدارکاتش را
خداوند به عهده دارد. به این معنی که انسان هر راهی را که می خواهد، خودش می تواند
انتخاب کند ولی وسائل و تدارکاتش را خداوند به او می دهد. پس اگر کسی امکانات
اطاعت یا امکانات معصیت خواست، خداوند امکانات را در اختیارش قرار داده است و هر دو
سرمایه را به عهده اش گذارده است و این خود او است که راه سعادت یا شقاوت را برای
خویش انتخاب بنماید.

آزادی انسان در اختیار
راه

یک اصل قرآنی است که هر
دو راه را به انسان نشان داده است :« انا هدیناه السبیل اما شاکرأ و اما کفورا»[4]– ما
راه را به او نشان دادیم. پس او است که یا شکر می کند و یا کفران می نماید.

«قل الحق، فمن شاء
فلیؤمن و من شاء فلیکفر»[5]– تو
(ای پیامبر) حق را بگو، پس هر که خواست ایمان می آورد و هر که خواست کافر می شود.

«و هدیناه النجدین»[6]– ما
هر دو راه را به او نشان دادیم. و مانند این آیات.

و اصل دیگر قرآنی این
است که راه خوب نیز از سوی خداوند مشخص و معین شده است که پایان آن راه بهشت
جاویدان می باشد و همچنین راه بد و انحرافی نیز مشخص شده است که پایانش دوزخ می
باشد. و هر راهی را که انسان می خواهد بپیماید آزاد است و خداوند تمام وسائل و
امکاناتش را در اختیار او قرار داده است. این چنین نیست که اگر کسی راه عصیان و
تمرٌد را پیش گرفت، خداوند وسائلش را فراهم نسازد و او مجبور به ترک گناه گردد و
همچنین اگر کسی خواست راه اطاعت و بندگی خدا را پیش گیرد، وسائل و امکانات اطاعت
را برایش فراهیم میسازد، پس یک اصل قرآنی مسلٌم است که خداوند وسائل و امکانات هر
دو گروه را مهیٌا و آماده ساخته و این مائیم که باید راه خود را انتخاب کنیم.

اصل قرآنی دیگر این است
که خداوند راه را آسان کرده است: «ثمٌ السٌبیل یسٌره »[7]– پس
راه را آسان نمود. حال کدام راه باشد؟ به انتخاب پوینده آن راه است.

در سوره لیل نیز می
خوانیم: «انٌ سعیهم لشتٌی »- اعمالشان گوناگون و پراکنده است. یک عده که اعمالشان
به سوی صلاح و اصلاح است ، خداوند وعده داده است که کارها را برایشان آسان نماید:
«فاما من اعطی و اتٌقی و صدٌق بالحسنی فسنیسره للیسری ».

و اگر کسی راه معصیت و
گناه را پیش گرفت، خدمات و تدارکات راه معصیت را نیز به او می دهند و راه رفتن به
جهنم را برای او هموار می کنند: «و امٌا من بخل و ا ستغنی و کذٌب بالحسنی فسنیسرٌه
للعسری » بنابر این، اگر کسی راه بی راهه رفت، احکام الهی را تکذیب کرد، به خدا
کفر ورزید ، عصیان و تباهی را پیشه گرفت، خداوند وسلیه جهنم رفتنش را نیز فراهم می
سازد که به آسانی به جهنم برود. تنها نکته ای که در اینجا هست این است که برای هر
دو گروه دو حجٌت فرستاده شده است، یکی از درون و دیگری از برون: «ان لله علی الناس
حجٌة» و خداوند تمام مزایای راه مستقیم و همه مخاطر راه انحرافی را گوشزد کرده است
و حجٌت بر تمام مردم تمام نموده، پس اگر کسی بعد از این روشنائی و حق نمائی، راه
باطل و غیٌ را پیش گرفت، به آسانی به جهنم خواهد رفت: «لیهلک من هلک عن بیٌنه و
یحیی من حيٌ عن بیٌنه».

فرق معاصی و تباهی

البته معاصی و تباهی با
هم فرق می کند، اگر کسی خواست معصیت کند، راه معصیت بر روی او گشوده است ولی اگر
کسی خواست جلوی نظام الهی بایستد و دین خدا را از بین ببرد، به او چنین اجازه ای
داده نمی شود :«یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره »[8] و در
جائی دیگر می فرماید: «و یأبی الله الٌا ان یتم نوره »[9] پس
اگر بخواهند با تباهیشان نور خدا را خاموش کنند، هرگز خداوند چنین اجازه ای به
آنها نمی دهد. آنان که قصد جنگ افروزی دارند، اگر بخواهند مسلمانان را از بین
ببرند و با مسلمانان بجنگند، توانائی دارند ولی اگر نظام اسلام را خواستند بهم
بزنند و نور خدا را خاموش نمایند، هرگز خداوند چنین اجازه ای به آنان نمی دهد:
«کلٌما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله »[10]– هر
وقت آتش جنگی را روشن کردند، خداوند آن را خاموش نمود. پس معاصی شخصی و جزئی را می
توانند انجام بدهند و راه آزمایش جلو همگان باز است و لی در مقدورشان نیست که
امانت الهی و ودیعه خداوندی را که «نور الله » است خاموش کنند و روزی خواهد آمد که
دین الهی در آسمان جهان درخشیدنی خواهد گرفت همچنان که امروز بحمد الله در آسمان
ایران اسلامی می درخشد :« لیظهره علی الدین کله و لو کره الکافرون – و لو کره
المشرکون».

بنابر این، یک وقت بحث
در این است که انسان تا کجا می تواند آزادی داشته باشد، این محدود است و یک وقت
بحث در این است که انسان در سعادت و شقاوت آزاد است و امکاناتش هم فراهم است. و
خداوند به هر دو گروهی که آفریده شده اند چه آنان که راه خیر و صلاح را بروند و چه
آنان که راه باطل و انحرافی را بپیمایند – اختیار داده و در انتخاب راه آزاد قرار
داده است و وسائل لازم را به هر دو گروه عطا فرموده است : « و کلا نمد هؤلاء و
هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا»- ما از عطای الهی به هر دو گروه
بخشیده ایم، و عطای خداوند بر کسی منع نشده است . پس اگر سلامت مزاج یا مال یا
امکانات دیگر لازم باشد به هر دو گروه داده شده است و راه راست از راه چپ نیز مشخص
شده است تا صلاح طلب از فساد جو ممیٌز گردد و خیر خواه از بدخواه مشخٌص شود.

امدام مؤمنین

نکته ای که لازم است
تذکر داده شود که امدادهای خاص برای مؤمنین هست که به درجات عالیه برسند فرمود:«
ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»[11] و
فرمود:« من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» [12].
بنابراین اگر کسی کار بد کرد، یک برابر کیفر می بیند ولی اگر کسی کار خیر انجام
داده، ده برابر پاداش داده می شود. آن کس که دین خدا را یاری کرد، نه تنها خدا
یاریش می کند که او را ثابت و پایدار نگهمیدارد تا حوادث روزگار او را از پای در
نیاورد. این ثبات و استقامت و آن پاداش ده برابر محصول همان امداد غیبی و مخصوص
است، خواه در دنیا باشد و خواه در آخرت.

«و اذا اراد الله بقوم
سوءا فلا مردٌ له و ما لهم من دونه من وال».

(رعد – آیه 11)

اگر خدای سبحان در اثر
تغییر روحیه یک قومی، خواست آنان را مجازات و معاقب کند، هیچ عامل قدرتی جلوی عقاب
الهی را نمی تواند بگیرد، نه عامل درونی و نه عامل بیرونی. نه خودشان آن توان را
دارند که عذاب الهی را رد کنند نه تحت ولایت ولیٌ دیگری هستند که جلوی عذاب الهی
را بگیرد. انسان یا باید مقتدر باشد که رد کند یا پناه ببرد به قدرتمند دیگری که
او عذاب را رد کند ولی خداوند می فرماید که نه خود انسان مقتدر است و نه تحت ولایت
غیر خداوند می تواند به این کار دست یابد.

خداوند می فرماید:« لله
جنود السموات و الأرض »[13]
آنچه در نظام آفرینش است، عبارت از سپاهان حقٌند. پس حال که سرار عالم – از درون
یا از بیرون – مأموران الهی اند و مقتضی تمام است، جلوی اقتضا و تأثیر عذاب خدا را
کی می تواند بگیرد؟! نه ولایت است و نه وقایت، یعنی نه کسی از شما حمایت می کند و
نه خود توان نگهداشتن و جلوی عذاب را گرفتن دارید. و این دو اصل که نه کمک از
بیرون و نه حمایت از درون تأثیری بر آنها دارد، در آیات زیادی از قرآن کریم آمده
است:

مثلا در سوره رعد آیه 34
می فرماید:« لهم عذاب ف- الحیاأ الدنیا و لعذاب الآخرأ اشقٌ و ما لهم من الله من
واق»- برای آنان است عذابی در دنیا و همانا عذاب آخرت سهمگین است و هیچ نگهدار و
محافظی از عذاب الهی نخواهند داشت. و در آیه 37 همین سوره می فرماید:« … مالک من
الله من وليٌ و لا واق».

ادامه دارد



[1]– بحار الانوار – ج 77 – ص 164.