شهادت دو یار با وفای امام رجائی و باهنر

شهادت دو یار با وفای
امام رجائی و باهنر

هشتم شهریور ماه، یادآور
خاطره تلخ و دردناکی است که برای همیشه ذائقه مردم ما را تلخ کرده است، هر چند این
مصیبت هولناک نیز مانند دیگر مصیبت ها، جز رسوائی و نومیدی برای منافقین و سربلندی
و شهامت برای اسلام و مسلمین نداشت. آن کوردلان پلید با انفجار مقرٌ نخست وزیری،
دو نفر از زبده ترین و عزیزترین چهره های فداکار و ایثارگر ملٌتمان را با فجیع
ترین وضعی در آتش کینه و حقد خود سوزاندند، به این خیال خام که مردم را به وحشت
انداخته و انقلاب را به خطر افکنند، ولی از آنجا که خداوند دشمنان ما را احمق و
نادان قرار داده و همواره امدادهای غیبی و فیوضات مقدسه اش را بر سر این ملٌت و
این کشور مستدام داشته، این بار نیز مانند بارهای قبل، جز ناکامی و روسیاهی برای
دشمن و انسجام و وحدت افزونتر برای ستمدیگان این مرز و بوم، ثمره ای دیگر نداشت. و
آن آتشی که بنا بو انقلاب ما و شخصیتهای محبوب ما را بسوزاند، ریشه منافقین را
سوزاند و آن دو روح بزرگ، همراه با دیگر شهیدان انقلاب خونین اسلامی، به ملکوت
اعلی پیوستند و نام مقدسشان برای همیشه در این دیار زنده است و اگر جسمشان در میان
ما نیست، روح و روانشان زنده است و در قلوب مؤمنین جای دارند.

چه خوش است سخن محبوب؛
بگذارید از امام عزیزمان«ره» بگوئیم که در شهادت این دو یار باوفای اسلام، شهید
باهنر و شهید رجائی چه فرمود  چگونه ملت ما
را تسلٌی و دلداری داد:

«… آنها گمان می کنند
که افکار مؤمنین و ملت بپا خاسته ما همچون افکار غرب زده ها و غرب است که جز بدنیا
فکری نمی کنند، جز متاع دنیا را نمی بینند! ملتی که از اول، از صدر اسلام،
پیشوایان او جان خود را فدا کردند برای هدفشان که آن خدا و اسلام است، به این
مسائل و این امور از بین نخواهند رفت و سستی نخواهند داشت… در عین حالی که مصائب
اینها مشکل است برای ما، لکن کشور ما و ملت ما با تمام قدرت ایستاده اند تا همچون
شهدائی تقدیم کنند و هیچ راه عقب نشینی ندارند و فکر به سستی نمی کنند. آن کوردلان
که گمان کرده اند جمهوری اسلامی با نبود چند نفر از بین خواهد رفت و سقوط خواهد کرد،
آنها افکارشان اسلامی نیست و از اسلام و ایمان خبر و اطلاعی ندارند و افکارشان
مادی و برای دنیا کار می کنند و به هوای دنیا هستند … کشوری از رفتن شخصیتهای
خود تزلزل پیدا می کند که افراد آن ملت، دل به شخص بسته باشند اما کشوری که دل او
به خدا بسته است و برای خدا قیام کرده است و از اول «نه شرقی، نه غربی، جمهوری
اسلامی» را ندا داده است و با بانک «الله اکبر» صغیر و کبیر، زن و مردش، در صحنه
حاضر شده اند، هرگز شکست ندارد…».

آری ! گر چه این دو شهید
عالقدر رجائی و باهنر بسیار با ارزش و محبوب بودند و لی با رفتن آنان، چون در راه
خدا و برای خدا بود، نه تنها شکستی رخ نداد که انسجام ملت بیشتر و قدرت جمهوری
اسلامی افزونتر و انقلاب خونبارمان مصون تر از گذشته شد. و دنیا فهمید که در برابر
مردمی که نیروی ایمان دارند و برای شهادت آغوش باز کرده اند، و پیوسته در صحنه
نبرد با دشمنان، آماده و مهیٌا هستند، نمی توان ایستادگی کرد.

ملت ما مبارزه را از
حسین علیه السلام به ارث برده است و اگر این عزیزان آن روز نبودند، که جواب «هل من
ناصر ینصرنی؟» ابی عبد الله سلام الله علیه را بدهند، امروز و فردا و همیشه در
میدان کربلا ایستاده اند و هر روز خود را عاشورا می پندارند و با دل و جان، پاسخ
مثبت به امام و پیشوای خود می دهند و در برابر قدرتهای منحرف راست و چپ و کلیه
نیروهای شیطانی، یک ندا سر داده و یک فریاد اعتراض بلند می کنند که: «هیهات منٌا
الذٌلة» و اگر همین یک شعار از حادثه کربلا مانده بود، برای مردان خدا بس بود که
عزت و شرف خود را از عزٌت الهی بدانند و هرگز نکذارند این عزٌت مقدٌس، لکه دار شود
و خدای نخواسته برای رفاه بیشتر یا امنیٌت زیادتر، عزٌت خود را از دست بدهند که
خدا فرمود: «العزة لله و لرسوله و للمؤمنین» – عزت در انحصار خدا و رسولش و مؤمنین
است و برای کفار و منافقین جز ذلٌت و رسوائی نیست بشرط اینکه ما از چاچوب این عزٌت
بیرون نرویم و شعار امام حسین «ع» را در تمام زمان ها و مکان ها و شرایط زندگی،
زنده نگه داریم که فرمود: « هیهات منٌا الذٌلة» و بدینسان بی گمان، آن حضرت ما را
پذیرا خواهد بود و این پذیرش برای ما بهتر است از تمام دنیا و نعمتهای زود گذر آن.
چه رسد به اینکه بخواهیم برای رسیدن به حطام دنیا، از اصول مقدس مذهب و انقلاب خود
دست برداریم که در آن صورت مردگانی هستیم، به ظاهر زنده. امیر مؤمنان علیه السلام
فرمود: زندگی در مرگ با عزٌت است و مرگ، در زندگی با ذلٌت.

17 شهریور، روز ننگ شاه

شاه خائن و اربابانش
برای پیشگیری از سرنگونی قریب الوقوع خود و جلوگیری از رشد نهضت اسلامی، تصمیم بر
این گرفتند که راهپیمائی 17 شهریور 57 را که عصر پنجشنبه 16 شهریور اعلام گردیده
بود، با خشونت هر چه تمامتر و با کشتار وسیع مردم و اعلام حکومت نظامی، ملغی ساخته
و با به شهادت رساندن افراد مؤثر در ایجاد راهپیمائی های میلیونی، رشد کیفی نهضت
را متوقف ساخته و ضربه ای اساسی – که ترمیم آن نیاز به مدتی طولانی خواهد داشت –
به حرکت اسلامی وارد آورند ولی از آنجا که امام با پیامهای مکرر خود ، ملٌت را
ساخته و فرهنگ شهادت را به او آموخته بود، این نمایش های خونین چیزی جز اعطای
صلابت بیشتر به مردم نداشت.

تا آن روز بسیاری از بی
تفاوت ها و راحت طلب ها، دنبال جای امنی برای خود می گشتند و در هیچ راهپیمائی و
تظاهراتی شرکت نمی کردند و نسبت به نهضت ، بی تفاوت بودند ولی آن کشتار وحشیانه
جمعه سیاه ، عاطفه آنها را نیز به جوش آورد، و مردم را مصمٌم تر و راسخ تر و
استوارتر ساخت.

امام قدس سره با پیام
بسیار گرم و امیدوار کننده اش، روح تازه ای در کالبد ملٌت دمید و راه مبارزه را
آسانتر ترسیم نمود و امید پیروزی را در قلبها افزونتر ساخت. در آن پیام تاریخی اش
که بمناسبت این کشتار وحشیانه، صادر فرموده بود، آمده است:

«… چهره ایران امروز
گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم می خورد. آری! اینچنین است راه
امیرمؤمنان علی علیه السلام و سرور شهیدان امام حسین علیه السلام. ای کاش «خمینی»
در میان شما بود و در کنار شما، در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته می شد. ملت
ایران، مطمئن باشید که دیر یا زود پیروزی از آن شما است».

امام ضمن دادن امید
پیروزی به ملت، از آنان می خواهد که در این نهضت – که به اوج خود رسیده است- هر چه
بیشتر پایداری و استقامت کنند و روحیه جامعه را تقویت نمایند و صفوف خود را برای
مقابله با دشمن، در آینده متشکل تر کنند.

مردم هم که تنها به امام
چشم دوخته بودند و رهنمودهای معظم له را، تنها راه رهائی می دانستند، کلمه کلمه به
سخنان حضرتش گوش فرا داده و آن واژه های مقدس را در عمل، ترجمه می کردند، امام که
از غربت پیام می داد، آنچنان سخنانش در دلها می نشست که دنیا را به وحشت انداخته و
دشمن را سر تا پا مضطرب ساخته بود. و این بار دیگر نه حکومت آشتی ملی، شاه را نجات
می داد و نه نمایش میل رژیم به آزادی بخشی و نه حکومت نظامی، زیرا امام بر قلوب
مردم حکومت می کرد و جائی که حق حکومت داشت باطل نمی توانست عرض اندام کند؛ این
بود که خیلی زود، شاه به بن بست نهائی رسید و برای نجات خود، فرار کرد و به
گورستان شتافت. باز هم آمریکا در پی چاره بود و این بار یکی از چهره های بظاهر
ملٌی که از مدٌتها پیش در آخورشان ارتزاق کرده بود، پا به میدان نبرد گذاشت و چه
زود فهمید که این عرصه سیمرغ نه جولانگه او و نه جولانگه اربابان او است.

از این روی، می توان
گفت: 17 شهریور راه مبارزه را شتاب بخشید و هموار کرد و شاید اگر این کشتار بی
رحمانه و به شهادت رساندن صدها انسان پاک نبود، به این زودی انقلاب به پیروزی نمی
رسید؛ از این روب بود که امام این روز بزرگ را «یوم الله » خواند و بر ما است که
این « یوم الله » را برای همیشه گرامی و بزرگ بداریم و از آن فداکاریها و
ایثارگریها و شهادت ها در غربت، تجلیل و تعظیم نمائیم. و السلام.